شهیدی که نذر دفاع از حرم حضرت زینب (سلامالله علیها) شد
همسر شهید قره محمدی گفت: در سال 1394 شهید قره محمدی از ناحیه دست مجروح شد و به ایران بازگشت. احتمال قطع انگشت او وجود داشت به همین دلیل خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریتهای رزمی باز بماند. در حرم امام رضا (علیهالسلام) نذر کرد که بتواند سلاح به دست بگیرد و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد.
به گزارش ایسنا، شهید مهدی قره محمدی در سال 1358 در شهرستان آمل استان مازندران متولد شد. مهدی پس از اتمام تحصیلات به سپاه پاسداران پیوست. سال 1394 بود که مهدی برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شد و دو سال بعد یعنی در سال 1396 به شهادت رسید.
در ادامه متن گفتوگوی خبرگزاری ایسنا با مریم تاتار همسر شهید قره محمدی را میخوانید.
- ایسنا: از آشناییتان با شهید ایمانی و معیارهایی که سبب شد ایشان را بهعنوان همسر انتخاب کنید، بفرمایید.
با هم همسایه بودیم و خانواده هایمان نسبت به هم شناخت داشتند. من هم با خواهر ایشان آشنا بودم، فقط من و شهید قره محمدی همدیگر را ندیده بودیم چون از 18 سالگی برای ادامه تحصیل به دانشگاه افسری اصفهان رفته بود. جالب است که تا حدود 7 ماه قبل از مطرح کردن خواستگاری اصلا نمیدانستم که دوستم برادر دارد.
از آنجایی که شهید قره محمدی قصد داشت برای گذراندن دوران روایتگری راهیان نور به اصفهان برود به همین جهت عجله داشت؛ و از مطرح شدن خواستگاری تا روز عقد 8 روز طول کشید.
شغل پاسداری را دوست داشتم البته این تنها دلیلم برای انتخاب وی به عنوان همسر نبود. با وجود اینکه زمان زیادی برای آشنایی نداشتیم اما صداقت خاصی را در گفتار و رفتارشان دیدم اصلا وعده زندگی ایدهآل را نداد. از همان اول گفتن که زندگی با فرد نظامی سخت است، دوری از خانواده، ماموریت، مجروحیت و شهادت دارد؛ من هم شرایط را پذیرفتم و با توکل به خدا وارد شدیم.
صداقت در گفتار و رفتار، ایمان قوی اصلی ترین معیارهای من برای ازدواج بود که این ویژگیها در شهید بروز و ظهور داشت.
- ایسنا: از اخلاق و رفتار شهید در برخورد با شما و خانوادهاش سخن بگویید.
در اوایل زندگی خیلی زود عصبانی و خیلی زود هم آرام میشد اما چیزی را به دل نمیگرفت و اصلا اهل کینه یا ناراحتی طولانی مدت نبود. مهربانی و دلسوزی هم از دیگر خصوصیات رفتاری شهید قره محمدی بود. با وجود اینکه شاید در نگاه اول چهرهی بسیار جدی داشت اما در زندگی مهربان، اهل کمک کردن و بسیار مسئولیت پذیر بود.
حُسن رفتار شهید به این بود که همواره درصدد اصلاح خودش بود به نحوی که با گذشت چندسال از زندگی مشترکمان رفتارش تغییر کرده بود و بسیار کم عصبانی میشد و همیشه آرام بود.
به عقیده من شهدا معصوم نبودند، اما این که سعی کردند پله پله خودشان را پاک کنند که به خدا نزدیک شوند و خداوند خریدار آنان باشد، نکته بسیار مهمی است.
شهید قره محمدی به رأی و نظر من به عنوان همسرش خیلی اهمیت میداد و همیشه میگفت در هر کاری که بدون مشورت با شما ورود کردم پشیمان شدم. بسیار برای نظر بنده احترام قائل بود و این مسئله را در جمع و در کنار فرزندانمان هم نشان میداد.
بدون اغراق میگویم از زمان عقد تا زمانی که پیکر مطهرش به معراج شهدا رسید اسماش را تنها صدا نزدم. تنها جایی که اسماش را صدا کردم و گفتم "مهدی من" در کنار پیکرش بود، تا آن زمان آقا مهدی صدایش میکردم؛ البته این احترام متقابل بود.
به یاد ندارم در طول این 13 سال زندگ مشترک درگیری لفظی و دعوا تجربه کرده باشیم. در نهایت اگر اختلاف نظری به وجود میآمد، من چند لحظه سکوت میکردم یا لبخند نمیزدم که آقا مهدی هم خیلی زود پیشقدم میشد و ناراحتی مرا رفع میکرد. زندگی ما به دور از تشنج بود و مانند دو دوست در کنار هم بودیم.
شهید قره محمدی فرزند ارشد خانواده بود و همواره مادرشان این نکته را مطرح میکردند که وی با دیگر فرزندانشان متفاوت بود و از سه سالگی احساس مسئولیتاش را در برابر خانواده و بردار کوچکترش نشان میداد؛ وقتی هم که بزرگ شده بود بیشتر کارهای خانه و تعمیراتی که در توان داشت را انجام میداد.
شهید بسیار مادری بود. به واسطه اینکه در تهران زندگی میکردیم و از خانواده دور بودیم برای مادرش بیقرار بود و میگفت جای خالی مادرم را با دخترم فاطمه پر میکنم.
شهید برای خواهران و بردارش مثل راهنما بود و همیشه در قبال آنها احساس مسئولیت میکرد و غم زندگی آنها را میخورد تا جایی که در توان داشت در زمینههای مختلف به آنها کمک میکرد و میتوان گفت پشتوانه خانواده بود.
- ایسنا: نحوه برخورد شهید با فرزندان چگونه بود؟
بر تربیت دینی فرزندان بسیار تاکید داشت و در کنار محبت و نوازش و بازی در زمینه دینی و رفتاری برای آن ها وقت میگذاشت. حتی زمانی که نبود دغدغه بچهها را داشت و از طریق من جویای تربیت آنها بود. به لحاظ محبت به بچهها کوتاهی نمیکرد و تا جایی در توان داشت برای آنها وقت می گذاشت.
دخترم بزرگم زمانی که به سن تکلیف رسید و روزه گرفت مردادماه بود همسرم برای فاطمه با وجود فشار مالی یک تبلت خرید. شهید معتقد بود در راه تربیت دینی بچهها باید سرمایه گذاری کرد و هر چقدر هزینه کنیم کم است.
او خیلی منظم و قانونمند بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی و نظم بود و در زمینه یادگیری نظم برای بچهها سخت گیری داشت.
زمانی که دختر اولم سه ساله بود همسرم برای ماموریت به سیستان و بلوچستان رفت و فاطمه به قدری دلتنگی میکرد و به پدرش وابسته بود که تقریبا هر شب با گریه میخوابید. پسرم محمدجواد هم که زمان شهادت همسرم 18 ماهه بود بسیار دلتنگی میکرد و همیشه در خانه منتظر بود که پدرش برگردد.
- ایسنا: آیا قبل از شهادت، در مورد شهادت سخن میگفت؟
از همان ابتدای ازدواج به من گفته بود که آرزوی او شهادت است. سال 1390 که 12 نفر از دوستانش در یک عملیات به شهادت رسیدند واقعا شوکی بزرگی برای او بود و تب و تاب شهادت در همسرم بیشتر شد.
تا سال 1394 که برای اولین بار به سوریه اعزام شد تشنه شهادت بود. بعد از شهادت تعدادی از همرزمانش در روز تاسوعای همان سال، دیگر آقا مهدی را را عادی ندیدم؛ به این معنا که انگار فقط جسم او روی زمین بود و تمام فکر و ذهناش این بود که از شهادت جامانده است، و از من میخواست که برای شهادت او دعا کنم.
در سال 94چند روز بعد از شهادت همرزمانشان آقا مهدی از ناحیه دست مجروح و به ایران بازگشت. احتمال قطع انگشت او وجود داشت به همین دلیل خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریتهای رزمی باز بماند. در حرم امام رضا (ع) نذر کردیم که مهدی بتواند سلاح به دست بگیرند و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد.
زمانی که پسرم محمد جواد به دنیا آمد مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما پزشکان گفتند که برای نوزاد امکان جراحی وجود ندارد و باید صبر کنیم که یا این بیماری رفع شود یا چند ماهه شود تا امکان جراحی وجود داشته باشد.
در مسیر بازگشت از مطب دکتر آقا مهدی به من گفت که دعا کنم او را به سوریه اعزام کنند، دل شکسته گفتم یا زینب کبری (س) اگر پسرم خوب شود رضایت کامل میدهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود. فردای آن روز اثری از آن بیماری در پسرم نبود. بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود. برای این کار نزد همسر فرمانده رفتم و به ایشان گفتم که سفارش کنید حاج آقا هر طور شده است شوهرم را به سوریه بفرستد تا نذرم ادا شود. حتی به خود فرمانده هم گفتم که این کار را انجام دهید و ایشان گفت که خیالتان راحت اسمشان را رد میکنیم.
بعد از گذشت یکسال آقا مهدی پیام داد که خانم زینب کبری (س) مرا پذیرفت و بسیار خوشحال بود. وقتی این همه شور و شعف او را دیدم به خودم اجازه ندادم بگویم که سه فرزند داریم اجازه بده آنها بزرگتر شوند و بعد برو.
- ایسنا: رابطه شهید با امام زمان چگونه بود؟
همه شهدا برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است که در مسیر شهادت حرکت میکنند. چندباری هم با آقا مهدی به جمکران رفتیم. هر زمان هم که به واسطه سفرهای زیادی که داشت از قم عبور میکرد برای زیارت به مسجد جمکران میرفت.
- ایسنا: مهمترین وصیت شهید به شما و شیرینترین خاطرهتان چه بود؟
هر طور که در توان داشت کمک میکرد؛ بعد از شهادتش متوجه شدم که هر ماه مبلغی را برای یک به یک نانوایی در نظر میگرفت تا به افراد بی بضاعت نان بدهد.
مهم ترین محور وصیتنامه همسرم برای من بحث تربیت دینی فرزندانمان بود. در این راستا بر مسئله حجاب و ولایت پذیری آنان خیلی تاکید داشت.
یکی از سختترین سوالات همین بیان خاطرات از شهید است، چون انبوهی از خاطرات شیرین وجود دارد که هر لحظه در یاد ما است.
- ایسنا: آیا از آخرین ساعات قبل از شهادت ایشان اطلاعی دارید، اگر مطلبی در این خصوص دارید، بفرمایید.
آخرین لحظات شهادتش با شهید مهدی ایمانی بوده است که به گفته دوستانشان همیشه در کنار هم و مانند دو نیمه سیب بهم پیوند خورده بودند. در شب قبل از شهادت از خاطرات برای هم تعریف میکردند و درد و دل میکردند که این بار هم شهادت قسمت ما نشد.
همان شب، تنها شبی بوده که برای نماز شب خواب ماندند و با صدای بیسیم قبل از اذان صبح از جا پریدند. که خبر حمله را اعلام کردند. و به گفته همرزمانشان، شهید ایمانی سریع آماده شده اما شهید قره محمدی خیلی راحت و آرام وضو گرفته و آماده شده است؛ و لذا به همراه شهید ایمانی و یک مدافع دیگر به دل دشمن میزنند و جانانه میجنگند و دشمن را از محدودهای که وارد شده بودند بیرون میکنند تا جایی که گلوله آنها تمام میشود و هر سه در محاصره دشمن تیرباران میشوند.
- ایسنا: چگونه از شهادت ایشان باخبر شدید؟
وقتی که آقا مهدی اعزام شد به نحوی خداحافظی کرد که مطمئن بود که دیگر بازگشتی وجود ندارد و در واقع مراسم وداع داشت.
از صبح آن روز دوستان به منزل ما میآمدند و متوجه شدم که خبری هست ولی نمیتوانستم باور کنم تا اینکه پدرشوهرم تماس گرفت و این موضوع را به من گفت و همان لحظه خدا را شکر کردم که شوهرم به آرزویش رسید.
درست است که شهادت همسرم برای من دور از انتظار نبود اما شوک کننده بود. احساس کردم کوهی از روی دوشم برداشته شد؛ چرا که آقا مهدی به حدی در تب و تاب شهادت بود که من هم احساس مسئولیت میکردم که باید برای رسیدن به مقام شهادت به همسرم کمک کنم.
یادآوری میشود؛ جهاد دانشگاهی واحد قم در نظر دارد یادواره 32 شهید مدافع حرم این استان را با هدف معرفی و نهادینهسازی فرهنگ جهاد در میان جوانان امروزی در روز 23 آذرماه جاری برگزار کند.