فریبرز رییس دانا؛ سعید امامی نتوانست، کرونا توانست...
این که مثل اقتصاد خوانده ها اسیر اعداد نشوی و به عکس از انسان و به تعبیر مصطفی ملکیان از «انسان گوشت و پوست و استخواندار» سخن بگویی از او یک شخصیت قابل احترام و حداقل جذاب برای سرانه ها ساخته بود. مردی که درباره آدم ها حرف می زد نه از توسعه و نرخ رشد و نمودار و جدول های بی روح و بی گوشت و پوست و استخوان.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - همزمان با افزایش قربانیان کرونا در ایران که تا لحظه تحریر این نوشته از 600 نفرهم گذشته شمار درگذشتگان مشهور و مطرح در رسانهها به خاطر ابتلا به این ویروس نیز دورقمی شده است. (پیشتر: هادی خسروشاهی، محمد میر محمدی، فاطمه رهبر، حسین شیخ الاسلام، موسی زرگر، هاشم بطحایی، محمد رضا راه چمنی، عفت موسوی همسر دکتر محمدی گرگانی و چند تن دیگر) هر چند همه - مشهور و غیر مشهور و با هر گرایش فکری و سیاسی - هممیهن ما هستند اما درگذشت چهرههایی که نام و آوازهای در سطح عمومی دارند اولا نشان میدهد که قضیه جدیتر از آن است که تصور میشود و کرونا نزدیکتر از آن است که میپنداشتیم. ثانیا وقتی از جامعهای محدود اینگونه قربانی میگیرد میتوان حدس زد در سطح کلان چه میکند یا چه میتواند بکند. در تازهترین مورد دکتر فریبرز رییسدانا اقتصاددان با گرایشهای سوسیالیستی و سندیکالیستی، نویسنده، عضو کانون نویسندگان و فعال حقوق بشر به خاطر ابتلا به کرونا جان باخته است.
رییسدانا از آن چهرههای خاص بود که حتی مخالفان و منتقدان نیز به او احترام میگذاشتند و دست کم برایشان جذاب بود. کراوات میبست و زندگی مدرنی داشت اما لیبرال نبود و از حقوق کارگران میگفت. اقتصاددان بود اما مانند باورداران به اقتصاد آزاد نمیاندیشید و از جدیترین و مشهورترین منتقدان سیاست های تعدیل اقتصادی در دوران سازندگی به شمار میرفت. هر چند اقتصاددانان مسلمان و حلقه پیرامون میرحسین موسوی و چهره هایی چون دکتر فرشاد مؤمنی و اصطلاحا نهادگرایان را به عنوان منتقد و مخالف سیاستهای لیبرالی میشناسیم اما رییس دانا نیز مانند آنها به تندی به آن سیاستها می تاخت و با منافع کارگران و زحمتکشان مغایر میدانست. تفاوت او با اقتصاددانان نهادگرا در این بود که آنان از دولت حسن روحانی حمایت کردند چون بیش از تعدیل با پوپولیسم دوران احمدینژاد مخالف بودند و دوست نداشتند آن سیاست ها بازگردد. فریبرز رییس دانا اما پس از برجام و بعد از ورود هیأت های خارجی به ایران نیز خوشبین نبود و جمله مشهور و کرر او این بود که «اقتصاد ایران در گروگان گروه های خاص است و تنها دست به دست می شود» و دولت ها را تنها لایه رویی می دانست و بارها به حضور نام هایی چون اکبر ترکان و محمد رضا نعمت زاده و محمد نهاوندیان در دولت اول احمدینژاد اشاره می کرد در حالی که علی القاعده نباید هیچ نسبتی با آن دولت میداشتند. مهم ترین انتقاد او این بود که آزاد سازی اقتصادی همان آزادی در اقتصاد و سیاست نیست و آنچه را که «انتقال منابع و سرمایه ها به گروه های خاص» توصیف می کرد برنمیتافت و زبان به انتقاد میگشود. رییسدانا به معنی خاص کلمه چپ بود اما خود او مثل چپها زندگی نمیکرد و این ناشی از استفاده از امکاناتی بود که خود به دست آورده بود نه با رانت و وابستگی به قدرت. معیار او برای ارزیابی دولتها هم بهایی بود که به سندیکاها و تشکلها میدادند و از این رو در حالی که منتقد جدی سیاستهای دولت هاشمی رفسنجانی بود از احمدینژاد هم دفاع نمیکرد و حتی معتقد بود دولت احمدینژاد راستترین دولت بود و از حسن روحانی انتقاد میکرد که میخواهد از او هم جلو بزند: «زمان احمدینژاد اتحادیه های کارگری بیشترین ضربه را خوردند. بیشترین واردات در دوران او انجام شد. سندیکاها در این دوره تعطیل شدند. نظارتها در این دوره برداشته شد و بیشترین خصوصی سازی در این زمان انجام شد و صندوق بینالمللی پول به خاطر خصوصی سازی از احمدینژاد تشکر کرد.» از این استاد اقتصاد که در مدرسه اقتصاد و سیاسی لندن درس خوانده و درس داده بود یک بار سؤال شد سرمایه داری را نفی می کند یا نه؟ او در این باره به «الشرق الاوسط» گفته بود:
«سرمایه داری را نه یکسره میتوان نفی کرد نه یک سره پذیرفت. من از آن دسته آدمهای افراطی نیستم که یا عاشق بازار باشم یا عاشق استالین. من از عدالت اجتماعی صحبت میکنم. افراطی نباید فکر کرد. سرمایهداری ارزش های فراوانی را هم ایجاد کرده و هنوز دارد به وجود می آورد. پس این داروها چه هستند؟ اما اینجا یک بیمار سرطانی باید درد بکشد و بمیرد. در حالی که 80 درصد هزینه های بیمار را تأمین اجتماعی باید پرداخت کند. اما چه کسی را رییس تأمین اجتماعی کردند؟ سعید مرتضوی را. در این دولت هم وزیر مسکن می گوید من از مسکن مهر بدم می آید. حال آن که 37 هزار میلیارد تومان از ذخیره پرقدرت برداشتند و 200 هزار مسکن مهر ساختند. آیا هر خانه برای مستمندان 185 میلیون تومان تمام شده؟» با این همه آنچه نام فریبرز رییس دانا را بیشتر بر سر زبان ها انداخت بازداشت شبانه او در آذر 1389 و درست شب اجرای قانون هدفمندی یارانهها و در پی مصاحبه با تلویزیون فارسی بی بی سی بود. درحالی که بیشتر از دولت های قبل انتقاد کرد که در آن زمان ستوده هم می شد. در آن مصاحبه این را هم البته گفته بود: «دولت آقای احمدینژاد از طریق شوک درمانی وارد نشده از طریق توهم درمانی وارد شده. یارانهها را در واقع و به تدریج و قطعه قطعه حذف کردهاند و حالا دارند به جای آنها مقداری پول به حساب مردم میریزند تا از توهم پولی مردم محروم استفاده کنند. دولتهای هاشمی و خاتمی هم می خواستند یارانه ها را حذف کنند اما توان و نیروی نظامی نداشتند. من از یارانه برای طبقات محروم دفاع میکنم اما این جور که یارانهها را قطع کنی و به جای آن پولی بدهی به رفاه همگانی نمیانجامد.» دلیل بازداشت او از زبان جعفری دولتآبادی دادستان وقت تهران این گونه اعلام شد: «وقتی در آستانه اجرای طرح بزرگی هستیم حق نداریم در آن اخلال ایجاد کنیم.» با این همه منتقدان و مخالفانی هم داشت که اتفاقا خود او را به سخنان عوامگرایانه متهم می کردند اما نگاه انسانی و دغدغه های او را در علن یا خفا میستودند. این که اقتصاد خوانده باشی اما از کارگران و منافع آنان سخن بگویی و «سود محور» و محو آموزه های «آدام اسمیت» نباشی، این که سوسیالیسم را بستایی اما ازآزادی و حقوق بشر دفاع کنی و استالینی نیندیشی، این که بتوانی در لندن بی دغدغه زندگی کنی اما در ایران صریح و روشن حرف بزنی و به زندان هم بیفتی، این که مثل غالب اقتصاد خوانده ها اسیر اعداد نشوی ومدام حساب و کتاب نکنی و به عکس از انسان و به تعبیر مصطفی ملکیان از «انسان گوشت و پوست و استخوان دار» و نه اعداد و درصدها فارغ از آدمها سخن بگویی از او یک شخصیت قابل احترام و حداقل جذاب برای سرانه ها ساخته بود. مردی با دغدغه انسان گوشت و پوست و استخوان دار که از آدم ها حرف می زد نه از توسعه و نرخ رشد و نمودار و جدول های بی روح و بی گوشت و پوست و استخوان. این سطور هنگامی نوشته می شود که فریبرز رییس دانا در 71 سالگی و در پی ابتلا به کرونا جان باخته و فعلا نه امکان تشییع درخور جنازه اوست و نه برگزاری مراسمی. آن هم برای کسی که خود یک پای برگزاری مراسم مهم بوده است و ماندگارتر از همه تشییع پیکر احمد شاملو در مرداد 1379 و تلاشی که هر سال برای مراسم سالگرد در امامزاده طاهر می کرد و گاه از جانب نهادهای رسمی همراهی می شد و گاه نه. رییسدانا اقتصاددان بود اما اسیر اقتصاد و اعداد نشد. حرف سیاسی میزد اما نگاه او معطوف به قدرت نبود و با سیاسیون نشست و برخاست نداشت. احترام این قلم به او هم که در قالب این نوشته جلوه کرده الزاما به خاطر افکار و آرای او نیست که قطعا با گروهی از آنها همداستانی ندارم. به سبب «دغدغهها» ی اوست و این که میخواست صدای طبقات ضعیف جامعه باشد و البته احترام به انسان و تشکل گرایی. او عاشق تشکل و انجمن و کانون بود و از این حیث شبیه مردی که به لیبرال بودن شهره است: مهندس بازرگان. جایی هم نوشته بود که در پاییز 1377 و همان روزی که محمد جعفر پوینده - نویسنده و مترجم - را ربودند و کشتند ناهار با هم بودند و نگران محمد مختاری مفقود شده و این حدس که «باید اتفاقی افتاده باشد.» پوینده به رییسدانا می گوید: «حس می کنم مرا تعقیب می کنند» و به همین خاطر با هم از دفتر خارج می شوند. پایین در مقابل دفتر یک سواری مسافرکش اصرار داشته آن دو را سوار کند: «من به خاطر درخواست قبلی از تاکسی تلفنی امتناع کردم اما احساس میکنم به دنبال جعفر [پوینده] راه افتاد. چند ساعت بعد خبر محمد مختاری پخش شد و به گمانم همان ساعت ها نیز جعفر را خفه کرده بودند...» اندک زمانی بعدتر وزارت اطلاعات دولت اصلاحات در اطلاعیه تاریخی 15 دی 1377 اعلام کرد که آن قتل ها کار «عوامل خودسر درون وزارت اطلاعات» بوده و پس از چندی نیز نام سعید امامی بر زبان ها افتاد. کسی نمی داند شاید اگر در پاییز 1377 فریبرز رییس دانا هم سوار آن اتومبیل شده بود او را نیز خفه می کردند یا شاید چون دو نفر بودند از این کار می گذشتند و جعفر پوینده هم زنده می ماند. کرونا اما جان او را در واپسین روزهای اسفند 1398 ستاند تا اگر از آن پاییز و در 50 سالگی جسته باشد در این زمستان و در 71 سالگی قربانی شود.
لینک کوتاه: asriran.com/00312v