مذاکره در قطر نگاه تاکتیکی یا راهبردی؟
تا وقتی آمریکاییها فشار را ابزاری برای مهار، تضعیف و در نهایت براندازی در ایران میبینند، مذاکره نه تنها بینتیجه است بلکه این توهم و تلاش خصمانه را تشدید نیز میکند.
به گزارش مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: روز شنبه جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سفر به تهران چهار ساعت با حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان پشت درهای بسته گفتوگو کرد. پس از آن دو طرف در یک کنفرانس خبری مشترک شرکت کرده و دیدگاههای خود را بیان کردند.
مهمترین نکته این کنفرانس خبری آن بود که مذاکرات هستهای برای احیای برجام به زودی آغاز خواهد شد و به گفته برخی منابع، این مذاکرات به میزبانی یکی از کشورهای منطقه - به احتمال زیاد قطر - انجام خواهد پذیرفت.
مذاکرات مربوط به احیای برجام از حدود سه ماه قبل متوقف شد. طرف آمریکایی از همان ابتدا سعی کرد توپ را به زمین ایران انداخته و تهران را مسئول توقف مذاکرات معرفی کند. سیاستی که همچنان نیز ادامه دارد. در همین زمینه یک مقام وزارت خارجه آمریکا در اثنای سفر بورل به تهران گفت: «ما آمادهایم تا به سرعت توافقی که برای بازگشت متقابل به اجرای کامل برجام در وین مذاکره کردیم را نهایی کرده و آن را اجرا کنیم. اما ایران باید خواستههایی را که فراتر از برجام است، کنار بگذارد.»
ادعای آمریکا درباره خواستههای فرابرجامی در حالی مطرح میشود که اساساً وضعیت امروز توافق هستهای محصول زیادهخواهی و باجخواهی فرابرجامی دولت آمریکاست. دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا به امید دستیابی به اهداف فرابرجامی، از توافق هستهای خارج شد و وزیر خارجه او روز اول خرداد سال 97 طی یک سخنرانی رسمی در بنیاد هریتیج، لیستی مشتمل بر 12 مورد از این خواستهها را اعلام کرد که نیمی از آنها مربوط به نفوذ منطقهای ایران بود؛ از لزوم خروج ایران از سوریه گرفته تا عدم حمایت از حزبالله لبنان و انصارالله یمن و حشدالشعبی در عراق. جو بایدن در رقابتهای انتخاباتی 2020 خود را منتقد سیاست ترامپ علیه ایران معرفی کرد و وعده بازگشت به برجام را داد اما وقتی به کاخ سفید رفت در عمل همان سیاست را در پیش گرفت و گفت آمریکا به دنبال توافقی قویتر است و منظور خود از توافق قویتر را مهار قدرت موشکی و نفوذ منطقهای ایران اعلام کرد. دقیقاً همان خواب و خیالهایی که ترامپ میدید!
کمتر از سه هفته پیش (18 خردادماه) شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی قطعنامه پیشنهادی آمریکا و تروئیکای اروپا علیه ایران را تصویب کرد. پاسخ جمهوری اسلامی به این قطعنامه جمعآوری برخی دوربینهای نظارتی آژانس بود تا نشان دهد هرگونه اقدام خصمانهای بدون پاسخ نخواهد ماند.
گرچه برخی تحلیلگران معتقدند این پاسخ میتوانست و باید به شکلی قویتر داده میشد. گروسی در سفر ابتدای سال خود به تهران قول بستن پرونده پی. ام. دی را در خردادماه داده بود. اما این پرونده نه تنها بسته نشد بلکه مستمسکی برای صدور قطعنامه علیه ایران نیز قرار گرفت.
نکته جالب و قابل تامل ماجرا آنجاست که دولت آقای روحانی یکی از دستاوردهای مهم برجام را بستن همیشگی پرونده پی. ام. دی عنوان میکردند. حال آنکه این پرونده برای غرب بسته نشده و هرگز نیز بسته نخواهد شد، که اگر آن را ببندند با چه اهرم و بهانهای ایران را متهم و علیه ما فضاسازی کنند؟!
اگرچه راهبرد جمهوری اسلامی هیچوقت ترک میز مذاکره نبوده اما آغاز مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا در قطر، پیام اشتباهی را به طرف مقابل مخابره میکند. آنها گمان خواهند کرد تصمیم تهران محصول اقدام خصمانه آنها در آژانس است و زمینه را برای حرکتهای خصمانه بعدی هموار میکند.
موافقت با ادامه مذاکره با غرب بر سر احیای توافق هستهای، شاید با این تلقی صورت گرفته باشد که ما ترککننده میز مذاکرات نیستیم و پاسخی به تبلیغات آمریکا باشد که سعی میکند ایران اسلامی را مسئول و مسبب بنبست فعلی جلوه دهد و این تاکتیک روشی برای خنثیسازی این نیرنگ باشد! اما آیا از منظر راهبردی هم، چنین است؟ شک و تردید فراوانی در این خصوص وجود دارد.
دولت سیزدهم یکی از سیاستهای اصولی و کلان خود را جداسازی معیشت مردم از مذاکرات هستهای اعلام کرده است. تصمیم اخیر در سطح کلان به این سیاست اصولی ضربه میزند هرچند واقعاً دولت در سطح کلان خود قائل به این جدایی باشد.
دو گروه هستند که علاقه فراوانی به پمپاژ این گزاره غلط دارند؛ «بدون احیای برجام نمیتوان مشکلات کشور و مردم را حل کرد.» گروه نخست طرف غربی - از آمریکا و تروئیکای اروپا گرفته تا حتی رژیم صهیونیستی - است که به شدت از بیاعتبار شدن این گزاره در هراس است. چرا که در این صورت، تحریم به عنوان تنها ابزار آنها برای فشار، تا حد بسیار زیادی کارایی خود را از دست داده و تیغش کند میشود.
شاید این سؤال مطرح شود که این یک گزاره ذهنی و روانی است و تحریم یک واقعیت اقتصادی. چطور باور داشتن یا نداشتن به این گزاره، بر یک واقعیت عینی اثر میگذارد؟ پاسخ این سؤال طولانی است و در این مجال نمیگنجد. پیشنهاد میکنیم اگر به پاسخ این سؤال مهم علاقه دارید، کتاب «هنر تحریمها» اثر «ریچارد نفیو» که از او به عنوان معمار تحریمهای ایران یاد میشود را مطالعه کنید.(پیدیاف کتاب به صورت رایگان در فضای مجازی موجود است.)
نفیو در این کتاب به شکل تفصیلی توضیح میدهد که تحریم اگرچه ابزاری اقتصادی است اما موفقیت یا شکست آن در درجه اول روانی و مربوط به جامعه تحت تهاجم است.
گروه دومی که اگر نگوییم بیش از گروه اول به جا انداختن این گزاره علاقه دارند و تمایلشان کمتر هم نیست، جریان غربگرای داخلی است. جریانی که اگرچه ظهور و نفوذ سیاسی آن در ساختار رسمی قدرت با پایان دولت پیشین، تا حد زیادی پایان یافته اما فضاسازی و عملیات روانی آن در سطح افکار عمومی همچنان ادامه دارد. آنان همچنان اصرار دارند که وانمود کنند مسیر برجام برای حل مشکلات کشور مسیر درستی بوده و هنوز هم تنها مسیر پیش روی کشور است.
مسئله برای این جریان، صرفاً یک پرونده فنی و مدیریتی نیست که بتوان به راحتی از نتیجه آن عبور کرد. برجام یک پرونده نمادین و سنگ محک دو نوع تفکر است. تفکری که معتقد است میتوان به غرب اعتماد و با آن همراهی و همکاری کرد و تفکری که همراهی با غرب را نه تنها فرصت ندانسته بلکه تهدید نیز میداند.
مذاکره غیرمستقیم با آمریکا در قطر، هدیهای ناخواسته به دو گروه فوق است. اواسط خردادماه نشریه آمریکایی فارینپالیسی در مقالهای با عنوان «حماقتهای آمریکا در قبال ایران» به بررسی سیاستهای واشنگتن در تقابل با جمهوری اسلامی پرداخت و بسیاری از آنها را اشتباه و احمقانه توصیف کرد.
این مقاله طولانی با یک جمعبندی قابل تامل به پایان میرسد و آن هم اینکه علت باجخواهی و زیادهطلبی آمریکا در برابر ایران آن است که هنوز هم خیلیها در واشنگتن به براندازی جمهوری اسلامی ایران امید واهی دارند و در مقطع فعلی هم برخی اعتراضات معیشتی و صنفی علت این توهم و امید واهی است. تا وقتی آمریکاییها فشار را ابزاری برای مهار، تضعیف و در نهایت براندازی در ایران میبینند، مذاکره نه تنها بینتیجه است بلکه این توهم و تلاش خصمانه را تشدید نیز میکند.