منتظر صفهای طولانی برای عمل قلب باشید!
رئیس انجمن علمی جراحان قلب ایران گفت: «در حال حاضر ما 230 الی 240 جراح قلب داریم، اما پیشبینی میکنم که در سال 1407 یا 1408 این بحران خودش را بیشتر نشان دهد بهطوریکه صفهای بسیار طولانی برای نوبت عمل خواهیم داشت و یا مراجعه بیماران، به کشورهای خارجی ایجاد میشود.»
«در رشته جراحی قلب بیش از بیست جراح در دهساله اخیر مهاجرت کردند که همگی جزو جراحان قلب برجسته کشور بودند مطمئناً این روند ادامه خواهد داشت و با توجه به عدم استقبال از این رشته، چند سال دیگر ممکن است مجبور به اعزام بیماران به خارج از کشور شویم یا نوبتهای انتظار چندساله برای انجام جراحی قلب ایجاد خواهد شد.»
به گزارش خبرآنلاین، محمدرضا میرزا آقایان رؤیای کودکیاش جراحی قلب بوده است و از سال 1378 که جراحی عمومیاش را از دانشگاه علوم پزشکی قزوین گرفت به دنبال این رؤیا رفت تا امروز که رئیس بخش جراحی قلب مرکز طبی کودکان تهران است و قلب کوچک کودکان را جراحی میکند. اگرچه خودش گاهی به کنایه میگوید اشتباه کرده، اما تمام آن کودکانی که سلامت قلب کوچکشان را با کمک او به دست آوردند، از اینکه او همچنان تیغ جراحی به دست دارد، خوشحالاند. ازآنجاکه او بخش بزرگی از عملهای جراحی سخت و پیچیده قلب کودکان را بهصورت داوطلبانه و در قالب طرح موسسه خیریه بینالمللی زنجیره امید و بدون گرفتن هیچ هزینهای انجام میدهد به سراغش رفتیم تا بهعنوان رئیس انجمن جراحان قلب ایران در مورد مسائل روز بهداشت و درمان صحبت کنیم.
بعضی معتقدند که پزشکی در ایران به نقطه حساسی رسیده است، شرایط رشتههای تخصصی و بخصوص رشته فوق تخصص جراحی قلب که تخصص شما است در کشور چگونه است؟
خیلی بحرانی است، چراکه ما با موج تازهای از مهاجرت کادر درمان مواجه شدهایم.
به چه دلیلی این موج مهاجرت شکلگرفته است؟
در مورد مسئله مهاجرت پزشکان و کادر درمان عوامل متعددی دخیل هستند که معمولاً چند عامل دستبهدست هم داده و این گروه را که ظاهراً باید از شرایط خوبی هم برخوردار باشند را وادار به مهاجرت مینماید. این عوامل میتواند؛ جامعه دوقطبی، تحمیل یک سبک خاص از زندگی به همه، بیعدالتی، بیثباتی جامعه و شرایط اقتصادی بد و بحرانی و... باشند. در این گفتگو اجازه بدهید، بر روی یکی از این عوامل که همان مورد اقتصادی است و اخیراً هم خیلی برجسته شده تمرکز کرده و آن را موردبررسی قرار دهیم.
ریشه بسیاری از مشکلات مسائل اقتصادی و بهتر است در این گفتگو روی همین محور تمرکز کنیم.
بله حتماً، ببینید در هر کشوری برای خدمات پزشکی عددی بر اساس بهای تمامشده خدمت، تعریف شده، اما متأسفانه به علت تورم لجام گریخته، بهای تمام شده خدمت در کشور ما مدام افزایش مییابد؛ از طرفی دیگر آنچه سیستم درمانی کشور به خدمات خدمتگزاران خودش (پرستار، پزشک و کادر درمان) پرداخت میکند با بهای تمامشده واقعی، تفاوت بسیار زیادی دارد و همیشه از تورم عقب است.
سالهاست که این تفاوت بهای واقعی خدمت با بهای خریداری شده توسط سیستم درمانی انباشته شده و به شرایطی رسیدیم که موج مهاجرت کادر درمان و تعطیلی مطبها شروع شده که عاقبت آن سقوط کیفیت درمان خواهد بود، تداوم شرایط کنونی باعث افت کیفیت و کمیت امور درمانی نمیشود، بلکه باعث سقوط کیفیت کار پزشکی میشود که بسیار بدتر است و میتواند به مرحلهای برسد که قابل جبران نباشد. این اختلاف بهای تمامشده خدمات و بهای خریداری خدمات توسط بیمهها و سازمانهای درمانی، عامل وضعیت بحران چندساله اخیر است، ماهانه دهها پرستار از کشور مهاجرت میکنند، پزشکان هم همینطور، این افراد ذخایر کادر درمان هستند که از دست میدهیم و این مهاجرتها قابل جبران نیست.
شما گفتید ما در نقطه بحرانی هستیم چراکه مهاجرت کادر درمان اعم از پزشکان و پرستاران افزایشیافته است، در خصوص رشته جراحی قلب نکته دیگری که اشاره کردید عدم استقبال از این رشته بود، درست است؟
بله همینطور است، ما در این رشته یک بحران اساسی داریم، چون 10 سال است که متقاضیان رشته جراحی قلب خیلی کم شدند و عمده دلیل آن هم به خاطر ارزشگذاری غلط و نامناسب است، جراحی قلب کار پراسترسی است و مشکلات زیاد و پیچیدهای دارد و غالباً عملها طولانی هستند، از طرف دیگر برای اینکه جراح قلب شوید پس از طی دوره پزشکی، حدوداً ده سال دیگر باید در دانشگاه بمانید و بعد از یک ماراتون طولانی وقتی که حدوداً به چهلسالگی رسیدید تازه متبحر و وارد عرصه خدمت میشوید و تازه متوجه میشوید که سیستم ارزشگذاری خدمات بهاندازه کافی متوجه خدمات شما نیست و شرایط طوری است که بعضاً به جراحی عمومی و کارهای زیبایی روی میآورند.
ارزشگذاری خدمات در سیستم بهگونهای تعریف شده که پزشکانی شرایط نسبتاً بهتری دارند که بتوانند در طول روز تعداد زیادتری جراحی انجام دهند و در جراحی قلب اصلاً چنین شرایطی وجود ندارد و تنها یک یا دو عمل جراحی قلب میتوان انجام داد و با در نظر گرفتن ارزشگذاری ناکافی، این شرایط بههیچوجه تأمینکننده رفاه حداقلی که لازمه ایجاد آرامش و تأمین روحیه لازم برای انجام چنین جراحیهای دشواری است، نخواهد بود.
از طرف دیگر با در نظر گرفتن سن متوسط جراحان قلب که 53 سال است، هرسال چهار یا پنج جراح قلب ما بازنشسته میشوند و با این عدم استقبال، جایگزینی برای آنها نداریم. در حال حاضر ما 230 الی 240 جراح قلب داریم، اما پیشبینی میکنم که در سال 1407 یا 1408 این بحران خودش را بیشتر نشان دهد بهطوریکه صفهای بسیار طولانی برای نوبت عمل خواهیم داشت و یا مراجعه بیماران، به کشورهای خارجی ایجاد میشود.
شما بهعنوان رئیس انجمن جراحان قلب ایران چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟ چگونه میشود بحران را کم کرد یا به عبارتی از نقطه بحران به شرایط نامطلوب رسید تا بعدازآن بتوانیم عادیسازی کنیم.
لازم است سیاستگذاریها عوض شود. در معاونت درمان وزارت بهداشت، دایرهای به نام اداره ارزشگذاری خدمات داریم که تیمی از کارشناسان زبده در آنجا امور درمان را پایش کرده و دلسوزانه امور اقتصاد درمان را رصد میکنند، اگر خدمت جدیدی ایجاد شود و یا رشتهای دچار مشکل باشد به این دایره مراجعه و با ارائه دلایل علمی راهکارهای مناسب، طراحی و به شورای عالی بیمه ارائه میشود و سالانه بر اساس تورم موجود، درصدی برای افزایش نرخ خدمات ارائه میشود.
متأسفانه به دلیل مشکلات اقتصادی موجود، در این شورا وضعیت به صورتی است که معمولاً خط بطلان بر بیشتر پیشنهادها ارائه شده، کشیده میشود و خروجی اداره ارزشگذاری و شورای عالی بیمه را اگر اجازه بدهید بهتر است ارزش «ناگذاری» به خدمات پزشکی بنامیم. ما مراجعات متعددی که به مراکز تصمیمگیرنده داشتیم که متأسفانه هنوز بهجایی نرسیده است.
در حال حاضر این مسئله برای رشتههای دیگر پزشکی هم ایجاد شده، رشتههای پر متقاضی نظیر رشته چشم، پوست و قلب صندلیهایشان خالی میماند و این زنگ خطر بزرگی است که بهطور کل به صدا درآمده و درواقع یک بیماری اقتصادی در سیستم درمانی به وجود آمده که علائم آن در بعضی از رشتهها ظاهر شده و در بیشتر رشتهها طی 4 یا 5 سال آینده ظاهر میشود و شاید وقت را از دست بدهیم و کار بهجایی برسد که نتوانیم آن را برطرف کنیم.
پس به نظر شما برخلاف باور عمومی اقتصاد پزشکی مخصوصاً در بخشهایی دچار بحران است و فقط بعضی از رشتهها با گرایشهای خاص تخصصی درآمدزا است؟
پزشکی کشور ما وارد مرحلهای شده که دیگر اقتصادی نیست. منابع محدود است و بهدرستی مصرف نمیشوند. در پنجاه سال اخیر، با کاهش سرمایهگذاری در بخش آموزشوپرورش ما شاهد افت کیفیت آموزشی و رسیدن معدل میانگین دانش آموزان به یازده ونیم هستیم (نقل شده از یکی از نمایندگان محترم مجلس). نتیجه کاهش سرمایهگذاری در بهداشت و درمان سقوط کیفیت پزشکی خواهد بود اگر به پزشکی مراجعه کنید که کیفیت لازم را نداشته باشد و خسارت جانی به شما وارد شود آیا از دست رفتن یک عضو و سلامتی قابل جبران است؟
در پزشکی نسبت به سایر رشتهها از دنیا کمتر عقب هستیم و علت آن سرمایهگذاری نسبتاً درستی است که از طرف سیستم درمان و خود مردم انجام شده. زمانی که شما به مطب و بیمارستان و بخش خصوصی مراجعه میکنید، درواقع برای سلامتی خودتان سرمایهگذاری کردهاید؛ اما مسئله اینجاست که در حال حاضر سرمایهگذاری دولتی افزایش مناسبی با شرایط موجود ندارد و جالب است که دولت به سرمایهگذاران دیگر هم فشار وارد میکند مثلاً میگوید شما حق ندارید هزینه تمامشده خدمات را از بیمار دریافت کنید و این باعث ایجاد زیان انباشته زیادی در کلیه مراکز اعم از خصوصی و دولتی شده است.
سرویس پزشکی از تورم جامانده و دولت هم حاضر به سرمایهگذاری نیست و به دلیل این شرایط امکان تداوم سرمایهگذاری در حوزه سلامت عامه وجود ندارد و این بیمهری یا بیتوجهی نهایتاً شرایط دشواری را برای سلامت توده مردم ایجاد میکند.
مشکلی که الآن پیشآمده باعث تمایل پزشکان ما به کشورهای اروپایی و آمریکا میگردد و برخلاف مسئولین وزارت بهداشت من فکر میکنم خطر جذب پزشکان ما به کشورهای غربی و منطقه خطر بزرگی است و متخصصین و پزشکان ما به سهولت توسط آنها جذب میشوند، این کشورها اتکای زیادی به پزشکان کشورهای دیگر داشته و با برنامه، سرمایههای انسانی ما را تصاحب میکنند.
شما اگر خاطرات یکی از سیاستمداران مشهور چهلساله اخیر را خوانده باشید از دهه 60 که صحبت میکنند میگویند فلانی را برای چکاپ زانو به انگلستان فرستادیم و دیگری را برای چکاپ چشم به اسپانیا فرستادیم و.... البته خوشبختانه الآن چنین چیزهایی در کشور ما اتفاق نمیافتد، چون سرویس پزشکی ما بروز و کارآمد است (با میزان عقبماندگی کمتر نسبت به سایر رشتهها)، اما من مطمئن هستم اگر فکر اساسی برای جلوگیری از مهاجرت نخبگان حرفه پزشکی نشود، کیفیت خدمات پزشکی در ده سال آینده در این نقطه نخواهد بود، الآن کشورهای منطقه به ما میگویند به ازای هر عمل جراحی قلب کودکان به شما 3 هزار دلار پرداخت میکنیم به سلیمانیه، کربلا، امارات و... بیایید درصورتیکه الآن ما برای هر عمل جراحی قلب، صد دلار هم دریافتی نمیکنیم، شما بودید چه میکردید؟ میماندید تا برای هر جراحی قلب 50 دلار دستمزد بگیرید یا میرفتید و هزار دلار دریافت میکردید؟
یکی از کشورهای همجوار به ازای هر پیوند کبد، به تیم ششنفره ایرانی، پانزده هزار دلار پیشنهاد داده، بدون هزینه بلیت و اقامت، درحالیکه وزارت بهداشت برای پیوند کبد، فقط صد میلیون تومان (معادل دو هزار دلار) برای تمام مخارج بیمارستانی پرداخت مینماید، شما بودید چه میکردید؟ کار بهجایی رسیده که بعضی از کادر درمان بهمحض اتمام تعهدات قانونی درصدد مهاجرت هستند و جای سرزنش هم نیست هر کس یکبار زندگی میکند و برخورداری از شرایطی مناسب که سالها برای آن زحمت کشیدند جزو حقوق آنهاست. «ماندن و ساختن را نمیشود به آنها تحمیل و اجبار کرد، چون یک انتخاب است». با توجه به خط فقر اوضاع اقتصادی آنقدر خراب شده که اساتید دانشگاهها هم از پس شرایط برنمیآیند.
البته اجازه بدهید یک نکته را صراحتاً عرض کنم که از نظر من هیچکس برای حفظ سلامت و درمان خود نباید دچار دغدغه مالی باشد و همه هزینههای پزشکی باید بر عهده دولتها باشد. متأسفانه به دلیل شرایط ایجاد شده در اقتصاد سلامت، سازمانهای مسئول از پرداخت منطقی هزینه تمامشده خدمات طفره میروند. تعرفه خدمات پزشکی بهزحمت سالی 20 درصد بالا میرود، اما تورم بهراحتی سالی 50 درصد افزایش دارد. حدوداً بیست سال است که سازمانهای خریدار خدمات پزشکی، خدمات را ارزان میخرند، چون دولتها نمیتوانند و یا نمیخواهند قیمتگذاری را بر مبنای واقعیتهای اقتصادی موجود انجام دهد.
نکتهای در مورد دولت آقای روحانی داشتید، در دوره اول آقای دکتر قاضیزاده هاشمی یک پزشک فوق تخصص، وزیر بهداشت بود...
دوره اول عالی بود، ولی در دور دوم مسائلی ایجاد شد.
منظور شما دوره آقای نمکی است که وضعیت درمان و سلامت دچار نابسامانی شد؟
من جز طرفداران طرح سلامت بودم، قبل از طرح خدمات بزرگی برای بیماران انجام میشد، دولت میلیونها تومان هزینه و سرمایهگذاری میکرد پس از اتمام عمل، چیزهای خیلی جزئی را نداشتیم، مجبور بودیم نسخه کنیم، به همراهان میگفتیم آلبومین یا آمپول ویتامین C یا آمپول کلسیم یا آمپول آنتیبیوتیک خاص بخرید، یعنی میلیونها تومان خرج کرده بودیم، ولی برای صد هزار تومان یا دویست هزار تومان نمیتوانستیم خدمت را تمام کنیم، تصور بفرمایید که چه احساسی به خانواده دست میدهد، صبح تا بعدازظهر منتظر است تا عمل تمام شود پس از اتمام عمل در شرایطی که نیاز به آرامش دارد باید برود یک نسخه ناچیز را تهیه کند!
با 100 هزار تومان رضایت روانی خانواده بیمار فرومیریخت و آن همه خدمات انجام شده در چشمش از بین میرفت و نسبت بهکل قضیه شبهه پیدا میکرد.
دقیقاً همینطور است در آن لحظهای که خانواده نیاز به تأمین روانی دارد تا با پزشک صحبت کند و آرامش بگیرد یک نسخه به آنها میدادند و بدون داشتن فرصتی برای آرامش نسخه به دست راهی خیابان میشدند.
اگر بخواهم به بحث بودجهها و اقتصاد سلامت برگردم، میگویم که در سال 95 معادل دلاری درآمد ماهانه من سه تا چهار برابر حالا بود و بهعنوان جراح قلب شاغل در بخش دولتی، راضی بودم و با جانودل به مریضم خدمت میکردم، در بخش خصوصی مطمئناً درآمد بیشتری داشتم، ولی من با همان مقدار راضی بودم، نمیخواهم شعار دهم، ولی پول، اصل و اساس زندگی نیست و همین که تأمین بودم برای من کفایت میکرد.
آقای دکتر هاشمی که رفتند داستان شروع شد البته داستان از قبل هم شروع شده بود، این طرح ایراداتی داشت که دولت نمیتوانست جوابش را بدهد، اگر خاطرتان باشد با طرح سلامت وزارتخانه 55 همت کسری داشت و این شد که فیلتری به اسم پلکان گذاشتند که درازای کار بیشتر دریافتی اضافهتر نمیشود،تر و خشک را با هم سوزاند، نتیجه خروج تعداد کثیری از پزشکان از طرح تمام وقتی بود و، چون طرح تمام وقتی صد درصد به نفع مردم بود میتوان گفت متضرر واقعی طرح پلکانی، مردم بودند.
همچنین فیلتر 35 درصدی مالیات را هم گذاشتند. کدامیک از مشاغل، 35 درصد مالیات پرداخت میکنند؟ البته در بیمارستانهای خصوصی میزان مالیات علیالحساب 10 درصد است، در بیمارستانهای دولتی میزان مالیات تا 6 ماه پیش 35 درصد بود و حالا که اوضاع مهاجرت پزشکان و اساتید هیئتعلمی پیشآمده سی درصد شده است، من برای پلکان و مالیات که مجموعاً 75 درصد از دریافتی هیئتعلمی را کم میکند تنها یک تعریف دارم و آن این است که سیستم درمانی در بیمارستانهای دولتی، به کسانی که کار میکنند دستور میدهد که کم کار کنید، چون قادر به پرداخت نیستیم.
قطعاً دولت برای این شرایط دلایلی دارد ازجمله جنگ اقتصادی که شکلگرفته است.
زمانی که مالیات و پلکان برقرار شد جنگ اقتصادی در کار نبود و من کاملاً متوجه شرایط جنگ اقتصادی هستم، ولی این شکلی اولاً ضرر بیمارستان زیادتر میشود و تعدیل نیروی کار لازم دارد و از آن مهمتر این است که بیماران در صف عمل و اقدامات موردنیازشان معطل میمانند که بعضاً برای سلامتی آنها خطرناک است. البته در بخش خصوصی مالیات ده درصد است و پلکان و سقف هم ندارند، در آن مراکز بیماران معطل نمیمانند، ولی همه مردم نمیتوانند به بخش خصوصی مراجعه کنند. این باعث میشود در شرایطی بیماران در نوبت عمل بمانند، هرچند ما هیچوقت این کار را نکردیم، ولی بعد از کرونا به خاطر محدودیتی که به وجود آمد ناخواسته همین اتفاق افتاد.
پس به نظر شما سیاستگذاریها غلط است و جوابگو نیست؟
شاید میشد با سیاستگذاری صحیحتری جلوی مشکلات را گرفت، ولی متأسفانه اینطور نشد. تصویب پلکان و مالیات گزاف، مهاجرت متخصصین و خروج از طرح تمام وقتی را در پی داشت. البته بسیاری از اساتید با توجه به نیاز مردم همچنان به خدمات خود ادامه میدهند، چون بیشتر، هدف ارائه خدمت است، ولی بههرحال دچار 75 درصد مالیات و پلکان میشوند، چنین شرایطی بخصوص سبب رویگردانی نیروهای جوان از سیستم درمانی میشود و به همین علت موج مهاجرتی تشدید یافته است.
مطلبی را در یکی از مقالات خارجی دیدم که توجه به آن برای حل مشکلات کنونی ما خیلی حائز اهمیت است: «بهترین راه برای کمک به شهروندان این است که با نخبهها خوب رفتار کنید و اگر میخواهید کشور شما پیشرفت کند به مستعدترینها یک درآمد پایه در سطح جهانی بدهید.»
اگر موافق هستید در مورد زنجیره امید صحبت کنیم. آیا زنجیره امید توانسته به عدالت اجتماعی کمک کند؟ و آیا توانسته به سطح علمی پزشکی کودکان و طب کودکان کمک کند؟
زنجیره امید قبل از شروع طرح سلامت، به خانوادهها کمکهای بسیار زیادی میکرد و به کسانی که نمیتوانستند از پس هزینه گزاف جراحی قلب کودکان برآیند کمک میکرد. قدرت اصلی دست مردم است یعنی مردم به همدیگر کمک میکنند و دولت در درجه دوم مطرح است، درواقع کسانی که درآمد خوبی داشتند به زنجیره کمک میکردند و زنجیره هم به مردمی که نیاز داشتند کمک میکرد.
خانوادهایی که فرزندی بیمار دارد، دغدغه آنها فقط باید بهبودی فرزند دلبندشان باشد به عبارتی در نوبت ماندن یا هزینه درمان نباید در کار باشد، در بعضی کشورها مثل فرانسه علاوه بر درمان مجانی کودکان، محل اقامت درخور و حتی بلیت رفتوآمد هم در اختیارشان قرار میدهند. زنجیره امید به ایجاد عدالت نسبی کمک میکرد، چون مردمی که داشتند به مردمی که نداشتند کمک میکردند و این بزرگترین کاری است که اجتماع موظف به انجام آن است یعنی کسانی که دارند باید به بقیه کمک کنند.
خانوادههایی هستند که به هر دلیل نمیتوانند به فرزندشان رسیدگی کنند، ولی درواقع حق مسلم کودک است که درمان شود. در 15 یا 20 سال پیش سیستم بهداشتی بهگونهای بود که متأسفانه بیماران بیبضاعت نمیتوانستند درمان شوند، ولی خوشبختانه الآن درمان میشوند، زنجیره در رسیدگی به بعضی از کودکان کمک زیادی کرده و ازنظر آموزشی هم اقدامات مؤثری را انجام داده است.
درواقع به سبب ارتباط با زنجیره امید فرانسه و ارتباطات بینالمللی دیگری که زنجیره دارد این امکان را فراهم کرده (و میکند) که سالانه، یک یا دو نفر از همکاران ما اعزام شوند و با مطالب روز دنیا آشنا و دورههایی ببینند یا تیمهایی از خارج از کشور دعوت میکردند تا به اینجا بیایند و بهاتفاق، عملهایی انجام شود که باعث پیشرفت تکنیکال و استراتژیهای درمانی ما شود، زنجیره در این زمینه هم کمکهای بسیار زیادی کرده است به هر صورت با کمکهای زنجیره امید، خانوادهها آرامش داشتند و میدانستند یک مؤسسهای هست که با مراکز درمانی خوب ارتباط داشته و به این طریق کمکهای زیادی انجام میدهد. به عبارتی زنجیره رسالت آموزشی و رسالت درمانیاش را انجام داده است.
شما از چه سالی با مؤسسه زنجیره امید همکاری داوطلبانه دارید؟
من از نیمه دوم دهه 80 با زنجیره امید آشنا شدم، به دلیل ساختار بهداشت و درمان آن زمان، کودکان بیمار و بیبضاعت ایرانی و اتباع افغانستانی باید مقدار قابلتوجهی از هزینه درمان را میپرداختند، بیمارانی که بیمه نبودند، باید تمام هزینه را پرداخت میکردند. اگر اشتباه نکنم بیماران ایرانی سی درصد هزینهها را پرداخت میکردند و بقیه بر عهده بیمهها بود. گاهی اوقات سهم بیمار رقم قابلتوجهی میشد مثلاً 4 یا 5 میلیون تومان؛ زنجیره امید تمام هزینه هر بیماری که بضاعت نداشت را تقبل کرد.
این باعث خوشحالی ما بود، چون به همه بیمارانی که به ما مراجعه داشتند بدون توجه به وضعیت مالی آنها خدمات داشتیم. هر وقت بیماری میآمد و امکانات مالی نداشت، او را به زنجیره معرفی میکردیم و مشکل درمانش برطرف میشد. خلاصه میتوانستیم به تمام مریضها خدمتگزاری کنیم و شرایط خوبی بود. بهتدریج که طرح سلامت آمد این هزینهها کمتر شد؛ اما زنجیره امید کماکان در خدمت بیماران است.
در این سالها چند کودک با عملهای فوق تخصصی شما به زندگی بازگشتند و چه تعداد زیرپوشش زنجیره امید هستند؟
حدود 20 تا 30 درصد مریضهایی که ما عمل میکنیم تحت پوشش زنجیره هستند و سالانه بین 80 تا 100 کودک، بدون دغدغه هزینه با حمایت زنجیره عمل میشوند. البته در حال حاضر اتباع افغانستان قسمت عمده کار ما و زنجیره امید است، این افراد در هیچ مرکز دیگری برای جراحی پذیرش نمیشوند، به عبارتی تمام مراکزی که جراحی قلب کودک میکنند به آنها میگویند باید به مرکز طبی بروید و با حمایت زنجیره امید ما میتوانیم بدون توجه به ملیت، خدماتمان را به کودکان ارائه دهیم.
کار شما با زنجیره امید بهصورت کاملاً داوطلبانه است که کار مؤثر و بزرگی است، چه انگیزهای باعث این کار خیرخواهانه است؟ آیا در کودکی رؤیایی داشتید یا در دوران تحصیل اتفاقی افتاد که گفتید من این بخش از کارم را داوطلبانه انجام میدهم؟
حداقل برای من هیچوقت به این شکل مطرح نبوده است، حرفه پزشکی مسائلی در بر دارد که هر که آن را انتخاب میکند بهصورت خودبهخودی لازم است که در چنین اموری مشارکت فعال داشته باشد. در این حرفه برخلاف بیشتر مشاغل، همه لذت از کار به خاطر مسائل مادی نیست؛ برای من وقتی راهی را جلوی پای یک کودک باز میکنم و آنهم کودکی که میخواهد سالها زندگی کند، لذت زیادی دارد که با منافع مادی قابل قیاس نیست. وقتی شما با مؤسسهای مانند زنجیره امید کار میکنید، با حمایت مؤثر آنها، میدانید مرکزی (مرکز طب کودکان) هستید که دارا و ندار میتوانند از شما خدمت بگیرند.
من چندان با واژه عدالت به مفهوم مطلق ارتباطی ندارم؛ اما وقتیکه میتوانید بدون انگیزههای مادی به کسی کمک کنید، این کار حس خوبی به آدم میدهد که شاید با میلیاردها تومان آن حس را نداشته باشید به عبارتی آدم به فلسفه وجودش توجه میکند. بالاخره هرکسی برای چیزی به این کائنات آمده. مشاغل دیگر و با انگیزه صرفاً مادی، اگر درآمد بسیار بالایی هم داشته باشند، هیچوقت راضی نمیشوند، چون در مادیات، همیشه دست بالای دست بسیار است، ولی وقتیکه کارها با نیات خیرخواهانه هم توأم شوند، حس خوب همیشگی ایجاد میکند که خوشبختانه در کار طبابت این حالت بسیار زیاد است و اکثر همکاران ما از این موهبت برخوردار هستند.
از میان اخبار