مهمانپرست: برای خرید سربازی وام میدهم / به یارانه نقدی اعتقادی ندارم
رامین مهمانپرست سخنگوی پیشین وزارت امور خارجه بر این باور است که امنیت و رفاه، دو مسئله است که برای مردم مهم است اما بر این باور است که هم در داخل کشور و هم در بیرون از مرزها باید دارای اقتدار باشیم و اینکه برای داشتن چنین اقتداری باید یک فرمانده در کشور باشد نه چند فرمانده.
آزاده رحیمی: رامین مهمانپرست از کاندیداهای احتمالی 1400 است و به گفته خودش نه از اصولگرایان است و نه از اصلاحطلبان. او به این دو جریان سیاسی انتقاد دارد که منافع شخصی را به منافع ملی کشور ترجیح دادهاند.
مهمانپرست در بخش دوم گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین تاکید می کند، پیش از همه باید ساختار اقتصادی و اداری کشور را درست کرد تا بتوان زندگی مردم را بهبود بخشید و به نوعی برای بهترشدن وضعیت باید به زندگی آنها شوک وارد کرد.
مهمانپرست گریزی هم به طرحهای خود برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور می زند؛ از مسائل مربوط به صادرکنندگان گرفته تا مسائل آموزشی، اشتغال، بحث سرباز فراری، کوچک کردن دولت، قاچاق سوخت، پرداخت یارانه و... این کاندیدای ریاست جمهوری از ایده خود برای بنزین رونمایی کرد، از طرح وام دادن برای خرید سربازی، از ساخت مسکن برای جوانان و... مشروح مصاحبه خبرگزاری خبرآنلاین با رامین مهمانپرست، سخنگوی پیشین وزارت امور خارجه را میخوانید؛ *********** *آقای مهمانپرست! از نگاه شما به عنوان چهره ای که سابقه دیپلماتیک دارید، مختصات اقتدار یک کشور چیست؟ شاخص اقتدار این است که شما هم در درون مقتدر باشید و هم در صحنه های بیرونی ضعف نداشته باشید، برای اینکه در درون مقتدر باشید اولین نکته وحدت ملی، انسجام ملی و رضایت مردم است، دومین مسئله در بحث اقتدار این است که یک فرماندهی واحد باید در کشور باشد، زمانی که تعدد فرماندهی رخ دهد از آن نقطه اقتدار دچار افول میشوید، مسئله سوم این است روی اصول و چهارچوب هایی که کشور دنبال میکند ایستادگی کرد و تزلزلی در آن ایجاد نشود. در بخش اول که میخواهید مردم را راضی نگه دارید و حمایت مردم را داشته باشید، از مهمترین موضوعات برای مردم 2 چیز است؛ امنیت و رفاه آنها. در همه جای دنیا اکثریت مردم هر کشور همین 2 چیز را میخواهند که بسیاری از آن خواستهها اصلا سیاسی نیستند. برای اینکه شما امنیت را برقرار کنید حتما باید بتوانید از مرزهایتان به خوبی محافظت کنید، جلوی تعرض بیگانه را بگیرید، جلوی نفوذشان را بگیرید و در داخل کشور قانون و نظم حکم فرما باشد تا امنیت برقرار شود. پس بخشی از آن به توانایی دفاع کشور مربوط میشود. اگر در زمینه توانایی دفاعی به یک نقطهای برسیم که اگر کسی خواست به کشورمان تعرضی کند، با خود محاسبه کند اگر چنین کاری انجام داد عکس العمل ما چیست یقینا در قبال چیزی که به دست میآورد هزینه سنگینی باید پرداخت کند یا خیر، این به معنای قدرت دفاعی، جنبه بازدارندگی و ایجاد ثبات و امنیت است؛ مثلا فرض کنید درباره بحث داعش در منطقه، ممکن است کسی بگوید داعش در عراق و سوریه است و به ما ربطی ندارد و چرا ما دخالت کنیم، اگر داعش عراق و سوریه را اشغال کند و تا نزدیکی مرزهای ما بیاید، شما فکر میکنید به داخل کشور ما نمیآید؟ یعنی اگر ما روبروی داعش در عراق و سوریه و کشورهای منطقه نمیایستادیم آنها به ما کاری نداشتند؟ یکی از اهداف اصلی به وجود آمدن داعش، ایران بود. بنابراین اگر میخواهیم امنیت ایجاد کنیم یکی از راهها، این است که با آن کسانی که میخواهند امنیت شما را به خطر بیاندازند درگیر شوید و بهتر است زمین درگیری از مردم دورتر باشد، ولی اگر رهایشان کنید و به داخل کشور بیایند، مردم آسیب میبینند. پس در شاخص دفاعی، ما الان به یک نقطه خوبی رسیدیم ولی آیا کافی است؟ خیر کافی نیست. بخشی از مسائل کشور مربوط به توانایی دفاعی است اما بخش بسیار مهم آن اقتصادی است اگر مردم از حداقل رفاه نسبی برخوردار نباشند، معترض میشوند. ما در حال حاضر به نقطهای رسیدهایم که مردم معمولی در فشار قرار گرفتند و اعتراض میکنند. بنابراین اگر میخواهیم به یک نقطه اقتدار برسیم باید مشکل اقتصادی داخلی را حل کنیم چون این مسئله یک نقطه ضعف است و شما را آسیب پذیر میکند، تا زمانی که این مسئله حل نشود نمیتوانیم در صحنههای بیرونی، بااقتدارحرف بزنیم چون دیگران احساس میکنند ما یک حرف بدون پشتوانه میزنیم، اگر تهدید میکنیم حتی نمیتوانیم تهدیدمان را عملی کنیم چون مردم پشتوانه کشور نیستند. پس ما میخواهیم به نقطهای از اقتدار برسیم و میخواهیم مردممان هم راضی باشند و میدانیم یک نقطه آسیب پذیرمان بحث اقتصادی است، میتوانیم برنامه ریزی و طراحی کنیم و ببینیم واقعا اگر بخواهیم اقتصاد داخل را تقویت کنیم آیا همه آن بخاطر تحریم و فشار آمریکا است که ما به این نقطه رسیدیم؟ مثلا الان اگر ما یک دولتی داریم که 4 میلیون کارمند دارد و 4 و نیم میلیون بازنشسته دارد یعنی با خانوادههایشان 40 درصد جمعیت کشور از دولت حقوق میخواهند و این مسئله، 10 برابر از نرم و استاندارد بینالمللی بزرگتر است، آیا این تقصیر امریکا است؟ بخاطر تحریم است؟ مثلا اگر شما بیایید و دولت را کوچک کنید آمریکا جلوی شما را میگیرد؟ اگر شرکتهای دولتی زیان ده و فساد آلود واقعا به شکل درست و صحیح به بخش خصوصی واگذار شود که انگیزه پیدا کند، فعالیت کند و درآمدزا شود و مالیات دهد، تحریمها مانع است؟ اگر مدیران متخصص را بجای مدیران بیانگیزهای که تخصص هم ندارند بگذاریم کسی جلویمان را میگیرد؟ اگر مدیرانی را بگذاریم که اهل اختلاس نباشند و کارشان را خوب انجام دهند واقعا به تحریم ربط دارد؟ شما میخواهید کشاورزی را فعال کنید. به عنوان مثال الان یک قانون داریم که میگوید اگر شما میخواهید یک کالایی را صادر کنید مالیات بر ارزش افزوده را برمیگردانید، شما یک صادرکننده هستید و مالیات بر ارزش افزوده را دادید و برایتان سخت است چون یکی از مهمترین مشکلات بخشهای فعال ما سرمایه در گردششان است، بخاطر بیارزش شدن پول، سرمایه در گردششان از بین رفته و احتیاج به تسهیلات دارند و دولت هم تسهیلات نمیدهد و بانکها به یک شکلی تسهیلات می دهند که همه را پشیمان میکنند پس الان برایش مهم است که مالیات بر ارزش افزوده را باید پرداخت کند و وقتی صادر کرد شما برگردانید، میگوید طبق قانون گفتند که 45 روزه بر میگردانیم، من با شرکتی صحبت کردم که 4 سال بود که هنوز به آن برنگردانده بودند و زمانی هم که برگردانند ارزش آن پول زیاد قابل توجه نبود. اگر شما میخواهید واقعا از صادرات حمایت کنید چرا اصلا میگیرید که بعدا بخواهید آن را برگردانید؟ اشکالی دارد که بگوید هرکسی که صادر می کند ما از او مالیات بر ارزش افزوده نمی گیریم؟ اینها ربطی به تحریم ندارد. چند ایراد اساسی در کشور وجود دارد که 70 الی 80 درصد آن ربطی به تحریم و کشورهای بیرونی ندارد؛ اول ساختارهای نابسامان اداری و اقتصادی است که باید اصلاحش کرد و میتوانیم این کار را انجام دهیم، دوم طرح و برنامه جامع برای اداره کشور است. من تاکنون ندیدم تشکلهای سیاسی داخل کشورمان (اصولگرا یا اصلاح طلب) یا کاندیداهای ریاست جمهوری ما برنامه جامع برای حل مشکلات کشور داشته باشند. برخی که اصلا احساس نیاز نمیکنند و میگویند ما به قدرت برسیم بعد آن زمان به آن فکر میکنیم، در حالی که این بدترین روش است. برخی از دوستان میگویند مشکل فقط این است که اگر شما سالم باشید و محکم کار کنید همه چیز حل میشود. محکم و جهادی باید کار کرد ولی قبل از آن باید طرح و برنامه داشته باشید که محکم کار کنید چون اگر نداشته باشید با سرعت دور خودتان میچرخید و رو به جلو حرکت نمیکنید. یا برخی، شعارهای تک بعدی می دهند مثلا یکی از کاندیداها میآید و به او میگوییم برنامهات چیست؟ میگوید، من 5 میلیون شغل ایجاد میکنم، حالا به ما بگویید که در کدام بخش ایجاد میکنید؟ برآورد بودجهتان چقدر است؟ بودجه آن را از کجا تامین میکنید؟ چون قرار است در اجرا باشد. فرض کنید یک نفر در کار اقتصادی بسیار خوب است، آیا این طرح و برنامه جامع فقط بعد اقتصادی دارد؟ در بعد فرهنگی اثر نمیگذارد؟ در بعد اجتماعی اثر نمیگذارد؟ ابعادی که به نوع ورود نیروی کار به بازار کار برمیگردد مثلا الان سیستم دانشگاهی به گونهای است که توسط دانشگاههای مختلف یا از راه دور یا مجازی یا حضوری، فارغ التحصیل تربیت میکند مثلا میگوییم 50 هزار نفر لیسانس یا کارشناس ارشد تاریخ داریم، ما چقدر به فارغ التحصیلان رشته تاریخ نیاز داریم؟ مثلا چقدر در علوم انسانی نیاز داریم؟ چقدر مهندسی احتیاج داریم؟ در کدام رشته باید بیشتر سرمایه گذاری کنیم؟ چقدر پزشکی لازم داریم؟ یک زمانی شما برنامه دارید و برآورد کردید و می گویید در کشور ما تا فلان سال نیازمان در این رشته این مقدار است پس هر سال پذیرش دانشجویی را طوری تنظیم می کنیم که به آن نقطه برسیم، یک زمانی اصلا آن مسئله، ملاک نیست و همینطور دانشجو جذب میکنید چون درخواست زیاد است اسم این مسئله آموزشی است ولی کاملا در بحث اقتصاد و در جامعه اثر میگذارد. یکسری فارغ التحصیل بیکار داریم که صدای اعتراضشان بلند است در حالی که به آن رشته هم احتیاجی نیست یا مثلا در سیستم آموزش و پرورش واقعا چقدر نیاز داریم که فرزندان ما در آموزش و پرورش یکسری حفظیات از درسهای مختلف بخوانند و بعد هیچ گاه در زندگی به کارشان نیاید. بررسی کردیم که این سیستم درست است و آیا نیاز ما را برطرف می کند یا خیر. من سال 74 با دوستانی که در شورای عالی جوانان بودند و مسئولیت داشتند که برای جوان ها در کشورمان برنامهریزی کنند (چون من مدیر کل وزارت فرهنگ خارجی بودم) قرار شد به چند کشور پیشرفته برویم و ببینیم آنها برای جوانانشان چگونه برنامهریزی میکنند، به 2 الی 3 کشور مهم که برنامه داشتند سفر کردیم. به آلمان و فرانسه و سوئیس رفتیم که هر کدامشان برای ما یک ویژگی های جالبی داشت مثلا وزیر جوانان آلمان به ما گفت 75 درصد جمعیت ما پیر است، 25 درصدش جوان است اما در کشور شما 75 درصد جمعیت جوان است و 25 درصد آن سالمند است و با حسرت می گفت اگر این جمعیت جوان شما را داشتیم چه کارها که نمیکردی؟! آنها جمعیت جوان را یک ظرفیت و فرصت می بینند ولی ما نمیتوانیم برنامه ریزی خوبی داشته باشیم که در نهایت تبدیل به یک معضل میشود. در سوئیس به ما گفتند زمانی که بچهها به مرحله دیپلم میرسند 75 درصد کسانی که میخواهند ادامه دهند در رشتههای فنی و حرفهای تحصیل میکنند و 25 درصدشان به سراغ مهندسی و پزشکی و علوم پایه میروند علتش را جویا شدیم و گفتند بیشتر از این نیاز نداریم و نیاز ما بیشتر در آن بخشهای فنی و حرفهای است، از کلاس آشپزی آنها بازدید کردیم و گفتیم زمانی که درس اینها تمام شود دارای چه شغلی میشوند؟ گفتند مثلا مدرک نان فانتزی یا مدرک آشپزی به آنها میدهند و گفتیم با این مدرک چه میکنند؟ گفتند این مجوزی است که میتواند برود و کار کند، از درآمدش پرسیدیم و گفتند عین درآمد مهندسان و پزشکان است، حتی موقعیت اجتماعی آنها هم مثل مهندسان و پزشکان بود. بنابراین این کشورها، یک جایگاه و یک درکی در جامعه ایجاد کردهاند بدین گونه که به اندازهای که در کشور خودشان، نیرو نیاز دارند در بخشهای مختلف تربیت میکنند، مدرکگرایی برای کسی ارزش نیست و خوشحالی و علاقه طرف به شغلش، درآمد متعادل و متوازن، رفع نیازها و جایگاه اجتماعی را حل کرده است. پس ما باید در سیستم آموزشیمان هم تجدیدنظر کنیم، من در یک یا دو تا از اتحادیههای اصناف رفتم و بسیار خوشحال شدم، کاری شروع شده است ولی باید به شدت تقویت شود مثلا دیدم در صنف صنایع چوب و مبلمان، صنف رفته و با دانشگاههای علمی کاربردی قرارداد بسته است تا افرادی که در این صنف کار میکنند یا علاقه دارند تا کار کنند میروند و دورههای عملی مهارتی میگذرانند و مدرک میگیرند و زمانی که وارد کار میشوند با مهارت بالاتر و حرفهایتر کار میکنند. ما اگر ارتباط دانشگاه و صنعت را بتوانیم برقرار کنیم بسیار خوب است، همه کشورهای پیشرفته این ارتباط را دارند. یا دیدم در صنعت کیف و کفش و چرم رفتند و با دانشگاه امیرکبیر صحبت کردند و دانشکدهای برای آموزش در رشتههایی که تعریف کردند ایجاد کردند و الان به یک پژوهشکده تبدیل شده است که مثلا در چرم چه میتوان کرد. ما باید در بخش آموزش عالی و آموزش و پرورشمان هم یک تغییر ایجاد کنیم چون ربط مستقیمی به اقتصاد دارد. *این همه برنامه به عمر یک دولت 4 ساله می رسد؟ ما نمی خواهیم بگوییم شما بدون مقدمه میتوانید کاری را انجام دهید ولی باید از یک جا شروع کرد. فرض کنید کشور ما یکی از عزیزان ما است و الان دچار یک بیماری شده مثلا در بعضی از قسمتهای بدنش غدههای بدخیم ایجاد شده است. ما دولت بزرگ، پروزن و اقتصاد دولتی را به عنوان یک مریضی تلقی میکنیم، مثلا باید وزن یک انسان بر اساس قدش که 1 و 80 است، 80 تا 85 کیلو باشد، وزن کسی که ما دوستش داریم و عزیز ما است 300 کیلو شده است که وزن غیرطبیعی است یک تیم پزشک می آورید تا وزن او طبیعی شود، آن ها بررسی می کنند و می گویند عزیز شما بیماری های مختلف گرفته است که یکی از آن ها فساد و رانت و فشارهایی که به بخش خصوصی میآورند است و میگویند عمرش هم کوتاه است و اگر کاری برای او نکنید می میرد، شما می گویید که ما می خواهیم نجاتش دهیم باید چه کنیم؟ می گویند ما باید در اولین اقدام 2 الی 3 جراحی انجام دهیم تا 150 کیلو از وزنش را کم کنیم، جراحی یعنی یک تغییر و تحول بزرگ، و زمانی که جراحی کردند باید یک دوره 3 الی 4 ساله طبق رژیمی که میدهند او را به یک وضعیت نرمال برسانند، شما می گویید آقای دکتر اگر می شود جراحی نکنید، می گوید چرا؟ می گویید جراحی ریسک دارد، جراحی سر و صدا و اعتراض دارد، خونریزی دارد و مراقبت می خواهد و سپس میگویید نمیشود یک مسکنی بدهید تا او بتواند مدتی را سر کند؟ میگوید مسکن را می دهم ولی میمیرد، شما هم میگویید دوره ما تمام شود و دولتمان بگذرد بعدا خودشان میدانند. دولتهایی که تاکنون روی کار آمدند هیچ کدامشان حاضر به آن جراحی نشدند یا درک نکردند که ریشه مشکل چیست و به درمان درست نرسیدند یا فهمیدند ریشه مشکل چیست ولی حاضر نشدند ریسک کنند چون ریسک کردن ممکن است اعتراض و تبعاتی را به دنبال داشته باشد و محبوبیت کم شود. *یعنی هیچ گاه نخواستند تا به اصطلاح " آدم بده" شوند. کاملا درست است؛ اینجا منافع ملی مهم نیست بلکه منافع جناحی یا منافع شخصی مهم است. *یپس در طرح های شما مثل برخی ها قرار نیست ما کره شمالی شویم و... قطعا نه. بر اساس این مثال هایی که شما زدید به هر حال شما باید دو یا سه اقدام فوری انجام دهید که همان جراحی است، چون نمی خواهید مسکن بدهید، حال آقای مهمانپرست شما در سال 1400رئیسجمهور شدید حتی با تبعات اینکه این جامعه مستعد اعتراض است و ممکن است به شما اعتراض شود، آن دو، سه اقدام عملی و فوری چیست؟ من جمله قبلی را کامل کنم سپس مصداقی تر به این مسئله میپردازم. اینکه میگویم دولتها کاری ندارند و میگویند دوره ما تمام شود، بعدی ها خودشان می دانند؛ در دولت آقای احمدی نژاد بحث کوچک کردن دولت، بارها مطرح شد، ادغام وزارت خانه ها یا کم کردن تعداد معاونت ها که شامل وزارت خارجه هم شد و هر چه ما میگفتیم وزارت خارجه متفاوت است (از نظر بافت و جایگاهش) گفتند وزارت خارجه 9 معاونت دارد که باید تبدیل به 5 معاونت شود و بالاخره یکسری از معاونت ها را هم ادغام کردند ولی وزارت خارجه کوچک نشد، دولت هم کوچک نشد چون همان افراد حضور داشتند فقط ساختار ظاهری آن تا حدودی تغییر کرد. در همان دولت آقای احمدی نژاد در چند ماهی که نزدیک به پایان کار دولت بود برای 400 هزار نفر اشتغال جدید ایجاد کردند وهر کسی کارمند قراردادی بود را استخدام کردند، نمی دانم دلیل این کار انتخابات بود یا خیر ولی خلاف سیاست قبلی بود. شاید تصورشان این بود که فعلا دوره ما رد شود، ایرادی ندارد دولت بزرگمان، بزرگ تر شود و یک نوع ایجاد محبوبیت هم بود. در دولت آقای روحانی همین الان بودجه را که نگاه میکنید مشکل جدی دارند یعنی نمی توانند بودجه را تامین کنند پس به سراغ چاپ اسکناس می روند، همین الان بعضی از سیاست ها برای دولت بعدی هزینه ایجاد میکند، مثلا طرح فروش سلفهای نفتی به مردم؛ شما میخواهید 10 بشکه نفت خریداری کند میگویند بشکه ای 30 دلار است، 300 دلار می دهید و سپس کاغذی به شما میدهند و میگویند شما صاحب 10 بشکه نفت هستید، به شما بعد از 1 یا 2 سال گفتند که بیایید و نفتی که در اختیارتان است را همراه با سودش به دولت به دلار بفروشید، 2 سال دیگر شما میآیید و میگویید من 10 بشکه نفت خریده بودم و الان هر بشکه ای 50 دلار شده است، پس برای این 10 بشکه 500 دلار را بدهید. پول دولت قبلی را گرفته، دولت بعدی باید بیاید گران تر و با قیمت دلاری پرداخت کند یعنی دولت قبلی اموراتش گذشته است اما دولت بعدی بدهکار شده است. برآوردهایی که میکنند دولت بعدی چیزی بین 300 تا 400 هزار میلیارد تومان بدهکار است و چیزی حدود 670 هزار میلیارد تومان پروژه نیمه تمام داریم. *مشکل این است که الان هر دولتی که روی کار می آید چنین میراثهایی را برای دولت بعدی می گذارد... هر کس که آمده همین کار را کرده است و من هم دارم همین را می گویم. طبیعت جناحی عمل کردن این است، طبیعت رقابت های سیاسی بین جناح ها این است، هر کس می خواهد جناح خودش را حفظ کند و در نهایت منافع ملی گم می شود. در ارتباط با مصداقها باید گفت، در حال حاضر 4 میلیون کارمند دولت داریم، 4 و نیم میلیون نفر هم بازنشسته دولتی داریم، طرح ما کوچک کردن دولت است. در برنامه ریزیمان اینگونه محاسبه کردیم که در طول دولتی که بخواهد 8 سال بماند (معمولا هر دولتی که بیاید دور دوم را هم ادامه می دهد) به طور سالیانه اگر مشوق هایی دهیم که سالی 500 هزار نفر از کارمندان دولت داوطلبانه خودشان را بازخرید کنند یعنی مشوقی دهیم که به معنای واقعی به نفعشان باشد و رقابت ایجاد شود، اگر چنین چیزی اجرا شود ولی در هر سال 250 هزار استخدام جدید هم از بین نخبگان با یک آزمون عادلانه انجام دهیم معنی آن این است که اولا شما برای فارغ التحصیلان و مردمی که بیکار هستند سالی 250 هزار نفر در دولت، نیروی جدید و با انگیزه و نخبه را وارد می کنید که یک خون تازه ای وارد رگ های دولت شود و از طرف دیگر وزن آن را سالی 250 هزار تا کم می کنید یعنی وقتی 500 هزار تا کم می کنید و 250 هزار نفر جذب میشود در مجموع 250 هزار نفر از تعدادش کم می شود. *چه مشوقی؟ چند سرفصل می گویم، نمی خواهم الان روی آن چالشی ایجاد کنیم فقط مثال اینها را میگویم. *می خواهم بدانم این مثال ها چقدر واقع گرا هستند. می دانم بعضی ها ممکن است چه نقدی نسبت به مثال هایی که می زنم داشته باشند ولی فقط می خواهم به آنها اشاره کنم؛ مثلا شما اعلام کنید و بگویید وقتی کارمندها میخواهند خودشان را بازخرید کنند یک شاخصههایی برای میزان بازخریدی وجود دارد مثلا میگویند چند سال سابقه کار دارد، مدرک تحصیلی او چیست و چه پست مدیریتی داشته و بر اساس این ها حقوق پرداخت میشود و بر همین اساس هم محاسبه میشود که چقدر مبلغ بازخریدی باید دهیم، مثلا می گویند یک نفر 15 سال سابقه کار داشته، لیسانس داشته و معاون اداره ای هم بوده، محاسبه می کنند و می گویند در صورتی که بخواهید خودتان را بازخرید کنید 400 میلیون تومان به شما تعلق می گیرد و ممکن است اگر بگوییم همین الان 400 میلیون تومان را به شما می دهیم طرف بگوید خیر به صرفه نیست و می خواهم جایی باشم که مطمئن باشم حقوقم را ماهیانه دارم. ولی مثلا به او بگویید ما به 100 هزار نفر در سال 1400 اگر خودشان را داوطلبانه بازخرید کنند تا 10 سال به او مجوز می دهیم، هر کدام سالی یک خودرو زیر 1500 سی سی یا هیبریدی وارد کنند مثلا در 3 سال اول برای عوارض گمرکی 10 درصد از او می گیرند، در 3 سال دوم 20 درصد و در 4 سال آخر مثلا 30 درصد می گیرند و لازم هم نیست خودش وارد کند بلکه می تواند به وارد کننده های اصلی مجوزش را بفروشد، شما حساب میکنید و می بینید اگر بخواهید یک ماشین وارد کنید و مجوزش را داشته باشید، 10 درصد عوارض گمرکی هم بدهید.. مگر حقوقتان در آنجایی که کار می کردید چقدر بوده؟ مثلا 5 یا 6 میلیون بوده؟ 100 میلیون تومان در یک سال می گرفتید اما با یک مجوزی که به وارد کننده می دهید 200 الی 300 میلیون تومان سودش را می گیرید. *اما همه این ریسک را نمی پذیرند، در کشوری هستیم که کارمند بودند مزیت است. همه نمی پذیرند ولی ما هم نمی خواهیم به همه این را بدهیم. می گویم به یک تعدادی و هر کس که خودش بخواهد. *آقای مهمانپرست! این ها برنامه خودتان است؟ یا مصداق خارجی هم داشته است؟ از تجربیات کشورهای دیگر هم باید استفاده کنیم، بسیاری از اینها مصداق دارد. لهستانیها وقتی که با فروپاشی شوروی رو به رو شدند وضعیت اقتصادی لهستانی ها بسیار شبیه وضعیت الان ما بود، یک دولت بزرگ، کارمندان زیاد، تورم و از آن طرف بیکاری، رشد اقتصادی منفی و فساد بسیار سنگین و سیستمی، رژیم که تغییر کرد یک وزیر اقتصاد به اسم آقای بالسرویچ منصوب میکنند، این وزیر اقتصاد روی کار آمد تا سیستم اقتصادی لهستان را جراحی کند. جمعیت لهستان از نصف ایران هم کمی کمتر است یعنی همین الان هم روی 38 میلیون است، 27 الی 28 سال پیش هم که این اقدامات را انجام دادند به نسبت کمتر بوده، در جمعیتی که الان نصف ایران است و آن موقع هم مثلا نصف ایران بوده، در آن جمعیت به 1 میلیون و 100 هزار کارمند دولت میگوید که من به شما نیاز ندارم تا یک سال حداقل حقوق را به شما میدهم و لازم نیست بیایید و فرصت میدهم تا بروید و برای خودتان کار ایجاد کنید، این یک جراحی است. الان ما داریم میگوییم 500 هزار تا برای 1 سال، این در حالی است که جمعیت ما از 2 برابر هم بیشتر است یعنی با ملاحظه مطرح میکنیم. در کنار 500 هزار نفری که میگوییم بازخرید شوند، مشوق می گذاریم نه اینکه بگوییم حداقل حقوق را میدهیم، داریم مشوقی میدهیم تا 10 سال مطمئنا چند برابر حقوق سالیانه هر سالش را میگیرد و وقتش هم در اختیار خودش است میتواند برود و کار کند، علاوه بر آن، 250 هزار نفر هم استخدام برای جوانان میگذاریم. حال در لهستان چه اتفاقی افتاد؟ در لهستان اعتراضاتی شد، دولت آمد و یکسری سیاستهای دیگر را هم در کنارش گذاشت مثلا از مهاجرت حمایت کرد، تعدادی که فکر میکردند شرایط در کشورشان سخت است به کشورهای دیگر مهاجرت کردند و برای خودشان کار و برنامه و زندگی ایجاد کردند. الان 10 میلیون لهستانی در خارج از لهستان زندگی میکنند. جمعیت خودش 38 میلیون است و 10 میلیون هم خارج از لهستان هستند؛ 5 میلیون در امریکا هستند و بقیه در اروپا. تمام صنایع در آلمان و انگلیس و کشورهای اروپایی در اختیار افراد فنی لهستانی است. از مهاجرت حمایت کرد و در کنارش اعزام نیروی کار را هم حمایت کرد یعنی یک عده که بیکار بودند یا دنبال کار میگشتند برای آنها زمینه ایجاد کرد که اینها بتوانند فرصت هایی بدست بیاورند و به یکسری هم در داخل گفت که حداقل حقوق را به آنها می دهد، بعد از 3 سال در لهستان 600 هزار شرکت خصوصی ایجاد شد که اکثر آنها خانوادگی بودند و 1 و نیم میلیون شغل ایجاد شد. بنابراین یک جراحی کرد اعتراض هم داشت و فکر یکسری مسائل جانبی را هم کرده بودند ولی ایستادند و اجرا کردند. الان لهستان ششمین قدرت اقتصادی اروپا را دارد و یک بخش خصوصی بسیار فعال دارد، کم ترین نرخ تورم، کم ترین نرخ بیکاری در اوج مشکلات اقتصادی اروپا که رکود شدید بود هیچ وقت رشد اقتصادی لهستان منفی نشد. مثلا در کشورهای غربی روی ساندویچ مک دونالد به عنوان یک شاخصی که همه جا کیفیت آن یکسان است میتوانند ارزیابی کنند، یک غذای کامل مک دونالد مثل ماهی آن را در اروپا (آلمان، فرانسه و ایتالیا) زمانی که میخواهید آن را خریداری کنید تقریبا با اختلاف کمی 10 یورو است همان را در لهستان 4 یورو میخرید چون به پول خودش است. در کشورهای اسکاندیناوی که معمولا سطح آموزش عالی بسیار بالا است 5 هزار نفر از اسکاندیناوی در لهستان درس می خوانند چون کشور ارزان قیمتی است و همه چیز فراوان است. معمولا شنیدید در اروپا زمانی که میخواهند میوه بخرند به صورت دانه ای میخرند اما لهستان از نوادر کشورهای اروپایی است که مردم میوه را به صورت صندوقی خریداری میکنند چون توانسته ساختار را درست کند، متوجه شده مشکل چیست و راه حل آن را هم درک کرده با وجود اینکه ریسک بالایی داشته اما آن را انجام داده و حمایت کرده است. ما می توانیم چنین کاری انجام بدهیم، ما الان همه برنامه هایمان را برای کشاورزی، برای معدن، برای گردشگری، برای صنایع فلزی، برای صنایع نساجی، برای کیف و کفش و چرم داریم. در زراعت الان مشکل ما دانه های روغنی است، چه کنیم که مشکل دانه های روغنی ما حل شود، چگونه حمایت کنیم؟ الان مشکل ما در دام و طیور است که مشکل مرغ و گوشت رخ میدهد. طراحی های ما برای تمام اینها آماده است که در چه زمینه ای چه شکلی تشویق کنیم، ما باید به هرکسی که الان در بخش خصوصی مشغول است یا علاقه دارد که وارد شود کمک کنیم. ما فرض را بر این گذاشتیم که می خواهیم به 100 درصد طرح، تسهیلات بلند مدت کم بهره با بهره 6 درصد دهیم، هر جوانی که علاقه و آمادگی داشت که بخواهد کاری را انجام دهد اما بگوید من پول ندارم، اگر طرحی که می دهد طرح درستی باشد و تایید شود، 100 درصد تسهیلات برای ماشین آلاتش، برای مکان اولیه که می خواهد در اختیار بگیرد و برای سرمایه در گردشش به او می دهیم. *یعنی با فرض اینکه گفته می شود خزانه کشور خالی است این را می گویید؟ بله. محل تامین بودجه آن مهم است. اگر شما بخواهید یک طرحی را اجرا کنید، ما مگاپروژه ارائه می دهیم یعنی احساس می کنیم برای اینکه یک شتاب ایجاد شود و یک شوک وارد شود تا وضع مردم بهتر شود و برای جوانانمان شغل ایجاد شود و تا حدودی نیز امیدوار شوند و بتوانیم وضع زندگی مردم را تغییر دهیم، باید مگاپروژه اجرا شود. یکی از این مگاپروژهها، ساخت سالیانه یک میلیون و 200 هزار آپارتمان نوساز زیر 60 متر است. حال چرا یک میلیون و 200 هزار تا؟ ما با تعاونی انبوه سازان صحبت کردهایم و آمارها را بررسی کردهایم و دیدیم 3 میلیون کمبود مسکن انباشته شده در ایران وجود دارد، 2 میلیون بافت فرسوده داریم و سالیانه بین 550 تا 650 هزار ازدواج جدید ثبت می شود. معمولا کسانی که ازدواج میکنند جایی برای زندگی میخواهند و ما فرض را بر این گذاشتهایم که هیچ کدام خانه ندارند، در طول یک دوره 8 ساله، 5 میلیون نفر ازدواج می کنند که اینها مسکن میخواهند ولی اول زندگیشان است و یک مسکن 200 متری به دردشان نمی خورد، هرکسی که توان مالی دارد برود و 200 متری خریداری کند، اما ما فرض را بر این گذاشته ایم که این افراد توانایی ندارند و احتیاج به یک مسکن دارند، یا افرادی که بازنشسته هستند و حقوقشان کم است و سرپناهی از خودشان ندارند و مستاجر هستند و فشار اجاره خانه اذیتشان میکند، واحدهای 60 متری برای اینها است. در این یک میلیون و 200 هزار مسکن جدید، 600 هزار تا مسکن مهر یا مسکن ملی یا هرچیزی که اسم آن را میگذارید است که ما اسم آن را مسکن با حمایت ویژه گذاشته ایم. شما مسکن ندارید و ابتدای زندگیتان است، یا سالمند شده اید و بازنشسته و مستاجر هستید و هیچ پول اولیه ندارید، برای این 600 هزار مسکن در کل کشور جاهایی انتخاب میشود که زمینش دولتی یا اوقافی است. الان در بسیاری از شهرستانها اگر بخواهید یک ملکی بخرید سند آن 5 دانگ است و یک دانگ آن برای اوقاف است چون زمینش برای اوقاف است، وقتی شما خانه ندارید، اگر به شما خانه ای بدهند که متعلق به خودتان باشد یعنی 5 دانگ آن برای شما باشد و هر زمان که بخواهید آن را بفروشید همان 5 دانگ را می فروشید بهتر از این است که وقتی پول اولیه ندارید آواره و مستاجر باشید. برای این واحدها پول زمین حساب نمی شود و فقط هزینه ساخت حساب می شود، الان اگر از هرکسی که در کار ساخت مسکن است سؤال کنید که هزینه ساخت یک ساختمان معمولی در هر شهر و شهرستانی چقدر است، به شما می گوید متری 5 میلیون تومان خوب است و با این عدد چیز خوبی میسازند. حتی بعضی ها 3 یا 4 میلیون هم برای هر متری نرخ تعیین میکنند، بر فرض بنده می گویم متری 5 میلیون هزینه متوسط یک ساختمان خوب است، اگر بخواهید یک واحد 60 متری بسازید برایتان 300 میلیون تومان تمام می شود، همه این 300 میلیون تومان را با تسهیلات 20 ساله با بهره 6 درصد ارائه می دهیم ما این تسهیلات را به سازنده می دهیم، سازنده برج میسازد و شبیه آن را به خریدار واگذار می کند. قسط آن ماهیانه 2 میلیون تومان می شود، طرف یک خانه 60 متری خوب دارد که در آن نشسته است و ماهی 2 میلیون تومان قسط می دهد، همین را بخواهید در شهرهای بزرگ هم بسازید با همین هزینه ساخت تمام می شود، پس 600 هزار واحد اینگونه ساخته شوند و 600 هزار تای دیگر قیمت زمین هم در ساخت آپارتمان بیاید، بعضیها دوست ندارند در اطراف شهر بنشینند چون زمین آن دولتی یا اوقافی است، تمایل دارند مرکز شهر باشند پس پول زمین هم برای آنها محاسبه می شود، قیمت زمین در شهرستانها با شهرهای بزرگ مثل تهران فرق میکند، اگر شما پول زمین را محاسبه کنید مثلا حدود 20 درصدش را خودشان دارند و 80 درصد بقیه را ما تسهیلات میدهیم و رقمهای آن را هم استخراج کردهایم. در شهرستانها قسط آن ماهیانه 3 میلیون تومان می شود و در شهرهای بزرگ مثل تهران ماهی 4 میلیون تومان می شود، ولی یک جایی که وسط شهر است و 6 دانگ سند آن برای فرد است و مثلا در یک واحد 60 متری زندگی میکند. اگر شما بخواهید این طرح را اجرا کنید اولا یک میلیون شغل ایجاد می شود، در همه کشورهای دنیا وقتی دچار مشکل میشوند و اقتصاد راکد می شود، مسکن را راه می اندازند. یک میلیون و 200 هزار واحد مسکونی، یک میلیون شغل ایجاد می کند و حدود 480 رشته شغلی مثل کارهای ساختمانی، کارهایی تزئینی، کارهای چوبی، کارهای شیشه ای و... را فعال می کند و چرخ به حرکت در می آید. اگر شما بخواهید این طرح را اجرا کنید، رقم هایی که می خواهید تسهیلات دهید به تدریج بر می گردد، یعنی آن را دور نمی ریزید، مثل یارانه هایی که به افراد می دهیم و دور ریخته می شود. یک میلیون و 200 هزار خانوار صاحب خانه می شوند و از دغدغه و نگرانی در می آیند و یک بخش مهمی از هزینه های زندگی که هزینه مسکن است تامین می شود و شغل ایجاد می شود و مردم تا حدودی خوشحال میشوند و برایشان انگیزه ایجاد می شود. همه پولی که می خواهید برای این تسهیلات بگذارید چیزی حدود 350 هزار میلیارد تومان در سال است، این رقم را گفتم که بعد یک نتیجه گیری کنم. مثلا شما می خواهید مشکل جوانان را مدیریت کنید، یکی از مشکلات آنها خدمت وظیفه است و الان هم تا حرف می زنیم می گویند چرا در کار ما دخالت می کنید و نظام وظیفه برای خودش یک سازمان جدا است، اما ما طرح می دهیم و اگر طرح خوبی باشد آنها هم حتما حمایت می کنند. موقعی که بچه ها به سن سربازی میرسیدند همه سعی میکردند به یک شکلی فرار کنند، مثلا آن کسی که در مدرسه بود خودش را دیپلم ردشده می کرد و آن کسی که در دانشگاه بود دو واحد نگه می داشت، یک کسی خودش را غیر طبیعی چاق می کرد و یکی لاغر می کرد و یکی دنبال زن معلول می گشت و یکی به پدر و مادرش میگفت طلاق صوری بگیرید تا این که معافیت بگیرند و این بحث ها واقعا در خانواده ها بود و من خودم در اطرافیان می شناسم. بعد از مدتی یک طرحی دادیم که هرکس 8 سال فرار کرده باشد می تواند سربازیش را خریداری کند. این درست است که یک گام بود و بعضی ها می گفتند یک راه حل است، اما چرا باید 8 سال فرار می کردند و این عدد از کجا آمده بود؟ بعد مثلا پدر خانواده مراجعه می کرد و می گفت آمده ام سربازی بچه ام را بخرم، از او می پرسیدند چند سال فرار کرده است؟ مثلا می گفت 7 سال، می گفتند پس یک سال دیگر هم فرار کند که 8 سال شود و بعد بیاید که خریداری کند. این نکته بسیار جالب بود، بعد از آن شما سربازی فرزند را میخریدید و آنها نمیگفتند یک روز آموزش نظامی را بگذراند که اگر اتفاقی افتاد بداند اسلحه را به دست بگیرد. نکته جالب تر این است که مسؤلان نظام وظیفه مان مصاحبه کردند و گفتند تا قبل از اینکه این طرح اجرا شود تعداد مشمولین فراری ما 2 میلیون و 100 هزار نفر بود و بعد از اینکه طرح اجرا شد تعداد آنها 2 میلیون و 640 هزارتا شد و بقیه هم که می خواستند بیایند گفتند اگر فرار کنیم در نهایت می توانیم بخریم و به فراری ها اضافه شد. چرا یک جوان باید خودش را 8 سال معطل کند و فرار کند و کار درست و حسابی نکند و ازدواج و شغل او معلوم نباشد که بعدا بیاید و سربازی اش را بخرد، از این رو همین الان خریداری کند؛ طرح ما این است. ما یک طرح آماده کردیم که هرکسی در هر مقطع سنی و تحصیلی که دلش می خواهد خدمت وظیفه اش را بخرد می تواند بخرد و یک رقم معقولی هم برای آن انتخاب کرده ایم، مثلا متوسط 50 میلیون تومان که آن کسی که دیپلم دارد مقداری کمتر و آن کسی که لیسانس دارد مقداری بیشتر و.... فرض را بر این گذاشته ایم که همه کسانی که می خواهند خدمت وظیفه شان را بخرند اصلا پول ندارند، یعنی کلا برای همه طرح هایمان این فرض را در نظر گرفته ایم که کسی پول ندارد و ما می خواهیم همه تجهیزات را به او دهیم. *نکته من هم همین است. شما می خواهید این همه پول دولت را از کجا بیاورید؟ رشته من ریاضی بوده است. کمی صبر کنید به آن عدد می رسیم. اگر شما می خواهید خدمت وظیفه تان را بخرید، مراجعه می کنید و ما یک صندوقی درست می کنیم که اسم آن را صندوق وام خرید خدمت می گذاریم، ما این وام را به شما می دهیم و می گوییم یک شرط دارد و آن این است که 3 هفته آموزش نظامی را باید بگذرانید تا یاد بگیرد که اگر یک وقت به کشور حمله شد بلد باشید از کشورتان دفاع کنید. ما وام را به شما می دهیم و شما سربازیتان را می خرید و دیگر آزاد هستید و بیرون می روید و کار می کنید و قسطهای وامتان را می دهید، مثلا وام را 4 ساله با بهره 5 یا 6 درصد به شما می دهیم که ماهی یک میلیون تومان می شود. شما دیگر آزاد هستید و دیگر مشکل خدمت ندارید و لازم نیست دیگر فرار کنید و یک آموزش کوتاه هم دیده اید و در جامعه یک عنصر فعال هستید که کار می کنید و ماهی یک میلیون قسط می دهید، ماهی یک میلیون قسط دادن خیلی راحت تر از فرار کردن است. ما در طول سال کل تعدادی که ظرفیت گرفتن مشمول داریم 350 هزار نفر است، سازمان نظام وظیفه می گوید اگر 400 هزار نفر مراجعه کنند ما جا نداریم و 350هزار نفر می توانیم بپذیریم، پس اعلام می کنیم هرکسی که خدمت وظیفه انجام دهد بسته به اینکه چه مدرک تحصیلی دارد به او حقوق خوبی می دهیم، مثلا به یک زیر دیپلم ماهی 3 میلیون، دیپلم 4 میلیون، لیسانس 6 میلیون، کارشناس ارشد 7 میلیون و دکترا ماهی 8 میلیون حقوق می دهیم. فکر می کنید 350 هزار نفر نمی آیند؟ *قطعا می آیند اما مساله پول هنوز برای من حل نشده است. لطفا مقداری صبور باشید. می خواهم بگویم پس این مشکلات حل می شود یعنی حداقل سال 700 هزار جوان از بلاتکلیفی در میآیند و آن کسی دوست ندارد سربازیش را می خرد و می رود کار می کند و قسطش را میدهد و آن کسی که دوست دارد به خدمت می رود و حقوقش را می گیرد. مثلا در یک سازمان و در یک کارخانه امریه دارید، 10 لیسانسه با مدرک فلان به درد فلان سازمان و کارخانه می خورد، شمایی که دارید ماهی 6 میلیون تومان به او حقوق می دهید، دیگر به او نمی گویید که بیرون برو و یک قدمی بزن یا سرویس بهداشتی را تمیز کن، طرف لیسانس یا فوق لیسانس است و حقوق خوبی می گیرد پس باید از کار تخصصی اش استفاده کند، بنابراین ما کار برای جوانان ایجاد می کنیم. کل بودجه ای که لازم است تا سالی 700 هزار نفر مشکل خدمتشان حل شود و بعد از چند سال ما دیگر مشکلی به عنوان مشمول فراری نداشته باشیم، سالیانه 10 هزار میلیارد تومان است. *اما اخیرا در مجلس وزیر دفاع به دلیل اجرا نکردن یکی از مصوبات مجلس درباره مؤاخذه شد و گفت بودجه را نیروهای مسلح نمی دهد چون باید هزینه حقوق سربازان کند. اگر الان مجلس طرحی دهد و یک تکلیفی برای دولت ایجاد کند ولی محل تامین درآمدش را مشخص نکند یعنی اشکال دارد. من در کلیپ هایم گفته ام که کسی که می گوید من فلان کار را می کنم، این شعار است؛ اگر مقداری جزئیات طرح را می دهد یعنی روی آن فکر کرده و اگر دقیقا بگوید این چقدر هزینه دارد و منابع آن از کجا تامین می شود یعنی طرحی عملیاتی دارد وگرنه اصلا نباید روی حرفش حساب کرد. کل طرح هایی که داریم که یک چیزی حدود سالی 3 و نیم میلیون شغل ایجاد می کند، بودجه ای نیاز دارد که این بودجه رقم کلی اش 2 میلیارد تومان است. مثلا شمایی که می خواهید یک میلیون و 200 هزار مسکن را بسازید، همزمان که نمی توانید یک میلیون و 200 هزار تا را با هم شروع کنید. یکی از طرح های آموزشی ما این است که دو هزار مجتمع آموزشی در سطح کشور سالانه ایجاد شود که هزار تای آن فنی حرفه ای و هنرستان باشد تا افراد، مهارت یاد بگیرند و یک هزار آن آموزشی باشد که همه تجهیزات آزمایشگاهی و همه چیزهای دیگرش کامل باشد، همه اینها را که نمیتوان به یک باره شروع کرد و باید مرحله به مرحله پیش رفت، یعنی شما 1 و نیم میلیون میلیارد داشته باشید، می توانید همه طرح ها را با هم کلید بزنید. این را بگویم که اگر شما بخواهید به یارانه سوخت دست بزنید، هر طرحی که بخواهید اجرا کنید اول باید سیستم حمل و نقل عمومی را درست کرده باشید، اگر مثل کشورهای اروپایی آن را درست کردید که هروقت اراده کردید اتوبوس های تمیز با سرعت تردد کنند و متروهایتان در دسترس باشد یا تراموا داشته باشید، پس باید این سیستم درست شوند. ما در طرحمان تا چند سال اول که کاملا سیستم تغییر کند، سالیانه 500 هزار اتومبیل نو و با استاندارد یورو، برای آلودگی هوا و مصرف سوخت به صرفه است را برای اسنپ و تپسی یعنی برای سیستم حمل و نقل سواری، با تمام تسهیلات کامل با بهره کم واگذار می کنیم. سالی 80 هزار تا ون جدید که مصرف سوخت کم داشته باشد با تسهیلات کامل و بهره کم واگذار می کنیم. سال 20 هزار دستگاه اتوبوس جدید وارد سیستم حمل و نقل عمومی می شود که 4 الی 5 هزار تای آن برای ترددهای بین شهری و بقیه آن برای تردد داخل شهری و با استانداردهای لازم است. در مترو سالی 5 هزار واگن جدید و هزار تا قطار اضافه شود و همه اینها با محاسبات روز به سیستم حمل و نقل عمومی اضافه شود. ما به شما کارت می دهیم که در طول سال برای هر ماه هزینه شما 100 هزار تومان می شود و هرچقدر خواستید از مترو و اتوبوس استفاده کنید و اگر گفتید مثلا من تا این اندازه مصرف ندارم، می توانید کارت هفتگی یا روزانه بگیرید، اگر سالیانه بگیرید که خیلی قیمت آن ارزان تر می شود. الان شما دو مسیر را با اسنپ می روید 100 هزار تومان می شود، اگر خیابان خلوت باشد و اگر خطوط کاملا متنوع باشد و همه جا دسترسی باشد، اگر تعداد اتوبوس و مترو زیاد و تمیز باشد، فرد استقبال می کند، مثلا در لندن اکثر مردم ماشین دارند اما از ماشینشان استفاده نمی کنند چون می گویند بنزین گران است، جای پارک گران است و اگر جریمه شویم هم بسیار گران است، از آن طرف می گویند که مترو و اتوبوس با تعداد زیاد دارند و یک پیاده روی هم میکنیم، مثلا از درب خانه تا ایستگاه پیاده روی می کنیم و مثل ما نیستند که از خانه با ماشین برای خرید می رویم و همه بدون تحرک هستیم. اگر شما همه آن سیستم را درست کردید که این سیستم حمل و نقل عمومی را هم در همان بودجه آوردهایم. مثلا شما میخواهید نرخ سوخت را درست کنید، پس اعلام میکنید که من دیگر به ماشینها سهمیه نمیدهم بلکه روی کارت ملی افراد بالای 18 سال سهمیه میدهم، هر فرد بالای 18 سال ماهیانه 15 لیتر بنزین و 15 لیتر گازوئیل سهمیه دارد. گازوئیل را برای این گذاشته ایم چون مردم فکر می کنند بنزین مهم است و گازوئیل ارزشی ندارد و برای همین ما الان قیمت آزاد بنزین را 3 هزار تومان گذاشته ایم، مشکلی که در سراوان رخ داده این است که مثلا یک وانت، یک تانکر دارد، به پمپ بنزین می رود و با قیمت آزاد 2 هزار و 500 لیتر بنزین میزند و چون آزاد خریده کسی حق ندارد به آن اعتراض کند، یک ساعت بعد آن طرف مرز لیتری 19 هزار تومان از آن می خرند و 50 میلیون تومان سود می کند، بعد می بیند که هزار وانت در صف ایستاده اند و دائم بنزین کشو را قاچاق می کنند، در بین همین ها مافیا درست شده است و زمین می خرند و یک قیامتی به پا کرده اند. وقتی شما میتوانید ظرف 2 ساعت، 50 میلیون تومان به دست آورید، همه کار می توانید انجام دهید. یک ابتکار جدیدتر در کشورمان این بود که ما می گوییم چون وضع مالی مرزنشینانمان خوب نیست، سهمیه سوخت دهیم، سهمیه سوخت می دهیم که آن طرف گران تر بفروشند و برایشان منبع درآمد باشد، این واقعا چه طرحی است؟ سوخت ثروت ملی ما است، ما به جای اینکه این را با نرخ آزاد بین المللی بفروشیم و با پول آن کارخانه بزنیم و برای استانهایی که محروم هستند شغل ایجاد کنیم، آن را رها گذاشتهایم و اجازه میدهیم قاچاق شود و بعد خودمان سهمیه میدهیم و میگوییم بروید و برای خودتان درآمد داشته باشید. علاوه بر آن، این کار مشکل ترافیک ما را هم حل نکرد، حتی وقتی قیمت بنزین لیتری 3 هزار تومان شد چه قیامتی شد و وقت مردم همواره هدر میرود و مشکل آلودگی هوا هم همچنان پا برجا است. ما گازوئیل را یک دهم بنزین قیمت گذاری کردیم و متاسفانه چون تفاوت بسیاری دارد در بعضی جاها لوله کشیده اند و با لوله دارد قاچاق می شود. ما در مجموع روزانه مصرف بنزین و گازوئیلمان چیزی حدود 220 میلیون لیتر در روز است و یک بخشی هم که قاچاق میشود. ما مخصوصا گفتیم هر فردی ماهیانه 15 لیتر بنزین و 15 لیتر گازوئیل سهمیه داشته باشند، در روستاها، گازوئیل بیشتری مصرف میکنند و در شهرها معمولا بنزین بیشتر مصرف می شود و اصلا فرض کنید کسی بخواهد از سهمیه گازوئیلش، بنزین مصرف کند یا به جای بنزین از گازوئیل مصرف کند، این سهمیه به هر فردی رایگان روی کارت ملیاش اختصاص داده می شود، افرادی که دارای توان مالی خوبی هستند و 10 ماشین دارند هم روی کارت ملیشان فقط یک سهمیه دارند، آنهایی که ماشین ندارند هم روی کارت ملیشان یک سهمیه دارند که اگر دوست داشتند از آن استفاده می کنند و اگر دوست نداشتند دولت از شما لیتری 20 هزار تومان آن را خریداری میکند (ماهی 600 هزار تومان)، حتی شما می توانید با کارت ملی خرید کالا انجام دهید و کارت بکشید. بسیاری از جوانان در کشور ما ماشین ندارند و درآمد هم ندارند و باید پول تو جیبی بگیرند، آنها می توانند از این طریق ماهی 600 هزار تومان از دولت بگیرند. این یعنی عادلانه به هر نفر سوخت داده ایم که اگر دوست داشت از آن استفاده می کند و اگر دوست نداشت پول آن را دریافت میکند. ما الان بازنشسته زیادی داریم که مشکل معیشتی دارند و ماشین هم ندارند یا اگر دارند زیاد جایی نمی روند، آنها اگر احساس کنند هر نفر 600 هزار تومان برایش کمک خرج است، از سهمیه شان مصرف نمی کنند و می گویند پولش را می خواهم ولی تمام سهمیه هایی که به تاکسی ها و وسایل حمل و نقل عمومی داده می شود، همان سهمیه ها با همان قیمت بدون تغییر داده می شود، اتوبوسرانی، شبکه حمل و نقل بین شهری، کارخانجات، نیروگاه و هرچه که تا الان با هر قیمتی سهمیه می دادیم الان هم همانگونه ادامه می دهیم که هیچ کس نگوید کرایه تاکسی گران شد، یا مثلا قیمت خیار به دلیل افزایش قیمت سوخت ماشین حمل و نقلش، گران شده است، پس دیگر هیچ بهانه ای وجود نخواهد داشت. ما به تفاوت مصرف سوخت روزانه (ما به تفاوت آن 220 میلیون لیتر روزانه که مصرف می شود)، را در بازار بین المللی یا در بازار داخلی به قیمت 20 هزار تومان بفروشیم. در این صورت دیگر کسی نمی تواند آن را به خارج از کشور قاچاق کند. فرض کنید پول سهمیه تان را گرفته اید یا همه را مصرف کرده اید و مجددا می خواهید اضافه بر مازاد بنزین آزاد بزنید، چون شهر خلوت تر شده است و ترافیک وجود ندارد یک با یک لیتر بنزین هم می توانید از شرق به غرب شهر بروید، پس مشکل تراقیک و آلودگی کم می شود و سیسم حمل و نقل عمومی نو و زیاد شده است و چون شهر خلوت است سریع می روند و می آیند. تفاوت آن یک میلیون میلیارد تومان پسانداز برای دولت میشود، شما یک جراحی کرده اید که اولا به مردم سهمیه شان را داده اید که اگر تمایل داشتند از آن استفاده میکند و در غیر این صورت آن را می فروشد. *پس شما به یارانه نقدی اعتقاد ندارید. بله. فرد می تواند بجای اینکه نقدینگی اضافه کند که در سیستم بچرخد و تورم ایجاد کند، کالا بخرد. سیستم حمل و نقل عمومی درست شده است و یک میلیون و 200 هزار واحد مسکونی در سال ساخته می شود، سیستم خرید سربازی درست شده است و شما الان یک میلیون میلیارد درآمد اضافه دارید، کل کشاورزی را زیر و رو کنید 4 و نیم میلیون نفر هم ماشین آلات کشاورزی و هم در بخش افزایش قیمت خرید تضمینی و هم در مشوق صادراتی لازم دارند که اگر همه اینها را خرج کنید 120 الی 130 هزار میلیارد تومان می شود. می دانید با یک میلیون میلیارد چقدر شغل ایجاد می شود؟ زمانی که شما جراحی می کنید باید ساختار را درست کنید. همه اینها دقیق و با محاسبه اش هست و شخص خود من روی همه طرح ها کار کرده ام و همه را به روز و با قیمتهای بین المللی و قیمتهای داخلی و با اصناف صحبت کرده ام و خودم با کسانی که در صنعت کیف و کفش هستند صحبت کرده ام و جوانان با استعدادی که ماشین آلات دوخت کفش را خودشان طراحی کرده اند را دیده ام و به آنها می گویم که شما در شرکتتان چند نفر هستید؟ می گوید مثلا حدود 10 نفر مشغول هستیم. از او پرسیدم الان چه مشکلی دارید؟ می گوید سرمایه ندارم که ماشین آلاتم را خودم بسازم و خط تولیدم را راه اندازم، می پرسم چقدر لازم دارد؟ می گوید 5 میلیارد، گفتم فکر می کنم اشتباه می کنید؟ اما مجددا گفت 5 میلیارد لازم دارم. گفتم اگر 20 میلیارد دهیم چطور؟ گفت 20 نفر دیگر را به کار مشغول می کنم و چند مهندس با هم می شویم و یک مجموعه قوی می شویم. من حساب کردم اگر به هر تیمی که 20 شغل ایجاد می کند 20 میلیارد دهیم، اگر به هزار نفر از اینها به عنوان شرکت جدید بخواهیم وام با تسهیلات بلند مدت کم بهره دهیم، هزار تا 20 میلیارد دهیم، 20 هزار میلیارد می شود بعد هزار شرکت در بخش خصوصی فعال شده است که خودشان 20 هزار شغل جدید ایجاد کرده اند. در تمام سواحل جنوب و سواحل شمالی اکثر مردم فقیر هستند و بهترین جا برای شیلات و پرورش ماهی و میگو همان سواحل هستند. من در سال 75 که سفیر تایلند بودم روی این موضوع کار کردم و استان های جنوبیمان را به تایلند بردم و شرکتهای تایلندی را به ایران بردم و آن موقع تولید میگو را 5 برابر کردیم ولی همچنان مشکل داریم. همین اخیرا تقریبا تمام سواحل جنوبی را رفتم و از نزدیک مزارع پرورش ماهی و میگو را دیدم و با تولیدکنندگانشان صحبت کردم و مشکلاتشان را پرسیدم. مشکل اصلی در آنجا این است که ما چرخه کاملش را داریم یعنی الان شرکتهای خوبی داریم که مثلا بچه میگو یا بچه ماهی را در اختیار شما به عنوان مزرعه دار بخش خصوصی قرار می دهد و کار دارو و غذایش را برایتان می کند و آنهایی که میگو پرورش می دهند بعد از 3 ماه به تولید می رسند و آنهایی که ماهی پرورش می دهند اول باید در یک مرحله ای به وزن 30 تا 40 گرم برسند و وقتی به این وزن رسید به مزارع جدید داده می شود تا آنها دوباره برنامه غذایی و داروییشان را بگیرند و به حدود یک کیلو برسند. همه این سیکل کامل است و وقتی به آن وزن رسید خود این بچه ها می خرند و در کارخانه فراوری که زده اند، تبدیل به فیله می شود و بسته بندی می شود و به کشورهای خارجی صادر می شود؛ همه این سیکل کامل شده است و تنها چیزی که وجود دارد این است که آنها سرمایه ندارند. وزارت جهاد کشاورزی یا بانک کشاورزی می گوید که من تسهیلات می دهم، مثلا 4 یا 5 میلیارد می دهم و زمانی که شما می روید تا تسهیلات بگیرید آنها می گویند که باید وثیقه ملکی بگذارید، طرف باید 6 میلیارد ملک داشته باشد که بتواند برای 4 میلیارد وثیقه بگذارد، این خودش مشکل است چون خیلی ها نمی توانند این کار را کنند. 27219