میدان نبرد احساسات؛ هوش مصنوعی چگونه نقش اول انتخابات آمریکا شد؟/ آینده سیاستورزی در دستان AI
اقتصادنیوز: در حالی که بسیاری تصور میکردند تهدید اصلی هوش مصنوعی در انتخابات، تولید اطلاعات غلط یا جعل عمیق1 است که حقیقت را دستکاری میکند، واقعیت نشان داد که ابزارهای هوش مصنوعی بیشتر در مسیر تولید احساسات و برانگیختن واکنشهای جمعی بهکار گرفته شدند.
به گزارش اقتصادنیوز، در انتخابات 2024 آمریکا، هوش مصنوعی نهتنها ابزار طنز و تبلیغات، بلکه ابزاری کلیدی برای مدیریت احساسات جمعی بود. در حالی که دیپفیکها و تصاویر جعلی از سر و کول شبکه بالا میرفت، حقیقت اصلی در نحوه استفاده هوشمندانه از احساسات در شبکههای اجتماعی نهفته است. چون در انتخابات سیاسی کسی پیروز میشود که بهتر بتواند احساسات را با خود همراه کند. آیا ترامپ و ماسک با شناخت درست شبکه، بازی را بردند؟
هرچند روی صحنه انتخابات ریاستجمهوری 2024 ایالاتمتحده شاهد رقابت دونالد ترامپ و کاملا هریس بودیم، ولی پشت صحنه این هوش مصنوعی است که داشت قدرت خود را به نمایش میگذاشت و از ابزارهای هوشمند خود برای تاثیرگذاری بر یک کنش سیاسی استفاده میکرد. این انتخابات بهوضوح نشان داد که سیاست در عصر دیجیتال، دیگر تنها به سخنرانیهای میدانی و تبلیغات تلویزیونی محدود نمیشود؛ بلکه پلتفرمهای اجتماعی و ابزارهای پیشرفته هوش مصنوعی، نقشی بیبدیل در شکلدهی به افکار عمومی و مدیریت احساسات جمعی ایفا میکنند.
در حالی که بسیاری تصور میکردند تهدید اصلی هوش مصنوعی در انتخابات، تولید اطلاعات غلط یا جعل عمیق1 است که حقیقت را دستکاری میکند، واقعیت نشان داد که ابزارهای هوش مصنوعی بیشتر در مسیر تولید احساسات و برانگیختن واکنشهای جمعی بهکار گرفته شدند. تصاویر هوش مصنوعی تولیدشده، اغلب به جای فریب مردم، برای تحریک احساسات، جلب توجه و تقویت پیامهای سیاسی استفاده شدند.
دلیل این امر آن است که هوش مصنوعی نیازی نمیبیند که از استراتژیهای پیشین استفاده کند. برای نمونه، در بازی شطرنج ممکن است اصراری بر نگه داشتن مهره وزیر نداشته باشد و بیشتر به بُرد فکر کند. بنابراین دلیلی نمیبیند که مثل بازیکنهای آماتور استراتژی خود را بر مبنای محافظت از وزیر جلو ببرد. بهطور مشابه در انتخابات اخیر ایالاتمتحده نیز در عمل حضور هوش مصنوعی باعث شد تا زمین بازی سیاست نسبت به قبل پیچیدهتر شود.
این واقعیت، تحولی در نحوه ارتباط سیاستمداران با رایدهندگان پدید میآورد. یعنی سیاستمداران برای ارتباط از گفتار مستقیم به یک فضای چندلایه دیجیتال میروند که در آن محتوا، سریع و با تاثیر عمیقتر، منتقل میشود. این انتخابات نهتنها به خاطر برنده و بازندهاش، بلکه به عنوان اولین تجربه عمیق از ادغام هوش مصنوعی در سیاست، مورد مطالعه و تحلیل گسترده قرار گرفته است.
در ادامه، ترسیم میکنیم که چگونه فعالان سیاسی و رسانهای از هوش مصنوعی برای ساخت تصاویر طنزآمیز بهره میبرند و از توان این عامل هوشمند برای مدیریت احساسات کاربران در شبکههای اجتماعی، استفاده میکنند. در واقع، از این به بعد اهالی سیاست بیشتر با ابزارهای هوشمند بازی سیاسی آشنا خواهند شد.
یکی از نکات برجسته در انتخابات 2024 ایالاتمتحده، نقشی است که دادههای تحلیل احساسات شبکههای اجتماعی ایفا کردند. این دادهها، که با استفاده از ابزارهای پیشرفتهای مانند Hootsuite Listening و Talkwalker (2024) جمعآوری و تحلیل شدند، تصویری جامع از نحوه تعامل کاربران با نامزدها و واکنشهای احساسی آنان ارائه میدهند.
تفاوتهای حجمی: چه کسی بیشتر دیده شد؟
به گزارش تجارت فردا، بررسی دادهها نشان میدهد که نام ترامپ حدود 50 درصد بیشتر از نام هریس در شبکههای اجتماعی مورد خطاب2 قرار گرفته است. این اختلاف، فارغ از مثبت یا منفی بودن محتوا، نشاندهنده توانایی ترامپ در جلب توجه بیشتر کاربران است. به عبارتی، هر سه پست در مورد ترامپ تنها با دو پست درباره هریس همراه بوده است.
البته یادمان باشد که ترامپ در این بازی کسی را پشت خود داشت که به یکی از محدودترین و مهمترین ابزارهای قدرت دسترسی دارد. ایلان ماسک، مالک توئیتر سابق، حالا به کلاندادههای این شبکه اجتماعی دسترسی دارد و دیگر نیاز نیست به نفع او چیزی را در شبکه دستکاری کند، بلکه باید جریانهایی را بشناسد که در شبکه، علاوه بر لایک زدن، کُنش هم دارند. اما این تکرار بیشتر به معنای حمایت بیشتر نیست. تحلیلها نشان میدهد که محتوای مرتبط با ترامپ، گرایش بیشتری به احساسات منفی داشته است. در حالی که این نوع از محتوا ممکن است جنجال بیشتری ایجاد کند، به دلیل افزایش تعاملات (از جمله نظرات و بازنشرها)، در نهایت کمک کرد تا ترامپ بیشتر در مرکز توجه بماند. احتمالاً میپرسید چرا ترامپ با وجود احساسات منفی، رای بیشتری جذب کرد؟
حضور دونالد ترامپ در مرکز توجه، حتی در صورت منفی بودن احساسات عمومی، یک نمونه کلاسیک از استراتژی «جلب توجه به هر قیمت» است. این پدیده که در روانشناسی اجتماعی و تحلیلهای رسانهای به خوبی بررسی شده است، نشان میدهد که در فضای شبکههای اجتماعی و کارزارهای سیاسی مدرن، توجه بیشتر - حتی از نوع منفی - میتواند به نفع یک نامزد عمل کند. برای نمونه، بررسی کریستین و همکاران (2022) نشان میدهد که اگرچه تبلیغات منفی به انزجار شهروندان از کارزارها کمک میکند، اما این استراتژی بهطور خودکار باعث افزایش بدبینی یا بیتفاوتی شهروندان نمیشود.
ابتدا باید گفت اینکه ترامپ با وجود احساسات منفی علیه خود توانست رای بیشتری بیاورد تاکیدی است بر اصل دیدن شدن و اینکه طبق این اصل «هیچ تبلیغی، تبلیغ بد نیست». در دنیای شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال، هر چه یک نامزد بیشتر دیده شود، احتمال بیشتری دارد که در ذهن رایدهندگان بماند.
طبق دادههای Talkwalker، نام ترامپ 50 درصد بیشتر از هریس در شبکههای اجتماعی خطاب شد. این حجم از محتوا - حتی اگر منفی باشد - به معنای جلب توجه بیشتر است و افراد را به سمت او سوق میدهد. روانشناسان میگویند که تکرار یک نام یا پیام، حتی اگر منفی باشد، میتواند آن را در ذهن افراد ماندگار کند. این ماندگاری ناخودآگاه، در زمان تصمیمگیری تاثیرگذار است.
حسن و باربر (2021) به بررسی تاثیر تکرار اطلاعات بر باورپذیری آنها پرداختند. آنان با نشان دادن عبارات مختلف به افراد در تعداد دفعات متفاوت، دریافتند که هرچه یک عبارت بیشتر تکرار شود، افراد بیشتر به آن باور پیدا میکنند. این پدیده که به اثر «حقیقت کاذب» معروف است، نشان میدهد که مغز انسان بهطور خودکار اطلاعات تکراری را به عنوان اطلاعات درستتر ارزیابی میکند. این پژوهشگران همچنین دریافتند که بیشترین تاثیر تکرار در اولینبار تکرار یک عبارت رخ میدهد و تکرارهای بعدی تاثیر کمتری دارند. این یافتهها نشان میدهند که تکرار میتواند بهطور موثری بر باورهای افراد تاثیر گذاشته و حتی اطلاعات نادرست را به عنوان حقیقت جا بزند. پس به نظر میرسد با تکرار مداوم یک پیام، حتی اگر نادرست باشد، میتوان آن را در ذهن مخاطب نهادینه کرده و بر تصمیمگیریهای سیاسی او تاثیر گذاشت.
قطبیسازی: احساسات شدید، حامیان متعصبتر
ترامپ مدام پیامها و محتوایی منتشر کرد که احساسات شدیدی برمیانگیخت، چه مثبت و چه منفی. این رویکرد باعث شد بتواند با افزایش قطبیسازی گروهی از حامیان را در شبکه بسازد که بسیار هم متعهدند؛ کسانی که بدون توجه به احساسات منفی دیگران - در رابطه با اینکه باید از حامی ترامپ بودن شرم کنی - به او وفادار ماندند.
فقط کافی است بتوانید با قطبی کردن این افراد را در شبکه پیدا کنید. کسانی که الزاماً سلبریتی نیستند ولی وفادارند و وقتی گسترش احساسات منفی علیه ترامپ را میبینند، به راه خود مطمئنتر میشوند و این اطمینان داخل یک شبکه بسته هواداری رخ میدهد و موجب حس همبستگی و امنیت میشود. وقتی گروهی از افراد احساس کنند که نامزدشان مورد حمله قرار گرفته، احتمالاً حمایت بیشتری از او نشان میدهند. کموبیش میدانیم که الگوریتمهای شبکههای اجتماعی (بهویژه توئیتر سابق و ایکس کنونی) محتواهایی را که واکنشبرانگیز هستند، بیشتر تقویت میکنند. اینجاست که ترامپ که زمانی به قول شریل اتکیسون در کتاب «رسانههای مغرض» توپچی توئیتر بود، بعد از اخراج از توئیتر به ایکس برگشت تا جای خودش را در شکاف شبکهای جامعه آمریکا به کمک شبکه ایکس محکمتر کند.
اینجاست که ترامپ دیگر نیاز نداشت خودش فقط پشت حسابش بنشیند و جلب توجه کند، او بخشی از شبکه را تحریک کرد که باعث پخش تصویر و پیام ترامپ شدند. با اینکه نظرات و بازنشرها منفی بودند ولی در عمل او را جلو انداختند. چون شبکهای مثل ایکس میدان بازی احساس است. پس محتواهای جنجالی ترامپ (اعم از مثبت و منفی) احساسات شدیدی را برانگیخت و این احساس شدید به تعامل بیشتر منجر شد.
ترامپ به خوبی میدانست که بخش بزرگی از رایدهندگان تصمیم خود را نه بر اساس منطق یا اطلاعات، بلکه بر اساس احساسات و هویت گروهی میگیرند. پس توانست احساسات منفی را به سمت تقویت تصویر «قهرمانی که در مقابل سیستم میایستد» هدایت کند. همچنین احساسات منفی را به عنوان نشانهای از اینکه «نظام علیه اوست» بازنمایی کرد، که این امر به جلب حمایت افرادی که به تغییرات ساختاری علاقه داشتند، کمک کرد.
مخاطب هدف؛ مردان بیتصمیم
بخش مهمی از رایدهندگان، افرادی هستند که تا لحظات پایانی تصمیم مشخصی ندارند. حضور مداوم ترامپ در مرکز توجه، حتی با محتوای منفی، باعث شد نام او بیشتر در ذهن این گروه باقی بماند. این رایدهندگان ممکن است بهطور ناخودآگاه به فردی رای دهند که بیشترین حضور ذهنی را در آنان ایجاد کرده است. از طرف دیگر تکرار مداوم پیامها و تصاویر ترامپ، او را به گزینهای «آشنا» برای این گروه تبدیل کرد.
در مقابل، کاملا هریس استراتژی آرام و کمتر جنجالی را پیش گرفت. این امر، هرچند باعث کاهش انتقادها شد، اما باعث شد که او به اندازه ترامپ در مرکز توجه نباشد. برای همین محتوای رسمیتر و کمتر احساسی هریس، نتوانست تعامل گستردهای ایجاد کند و پیامهای کارزارش کمتر در شبکه وایرال شد.
دادههای تحلیلشده نشان میدهند که ترامپ در میان مردان توانسته احساسات مثبت بیشتری ایجاد کند. در مقابل، زنان نگرشهای منفی مشابهی نسبت به هر دو نامزد داشتند. این یافتهها گویای تفاوت در استراتژیهای ارتباطی دو کارزار است؛ کارزار ترامپ توانسته با محتوایی که حس قدرت و مردانگی را تداعی میکند، مردان بیشتری را به خود جلب کند. کارزار هریس، که روی پیامهای برابریخواهانه و اجتماعی متمرکز بود، در جلب حمایت زنان موفقیت کمتری داشته و نیازمند اصلاح استراتژیهای خود است.
در تحلیل دادههای گروههای سنی مختلف، هریس عملکرد بهتری در میان افراد بالای 65 سال داشت. این موفقیت میتواند ناشی از پیامهایی باشد که بر رفاه اجتماعی و حمایت از سالمندان تاکید داشت. با این حال، ترامپ توانست در میان جوانترها، بهویژه در گروهِ سنی 18 تا 45 سال، حمایت بیشتری جلب کند. این موضوع احتمالاً ناشی از حضور فعال او در پلتفرمهای محبوب نسل جوان مانند X (توئیتر سابق) و انتشار محتوای طنزآمیز و جنجالی بود.
بر اساس دادههای جمعآوریشده، مناطقی مانند اوهایو و پنسیلوانیا که نقش کلیدی در نتایج انتخابات ایفا میکنند، بیشترین تعامل اجتماعی را در میان کاربران داشتند. تصاویر هوش مصنوعی از ترامپ و ماسک در لباس فضانوردی یا نمادهای طنزآمیز مربوط به هریس (مانند مشعل مجسمه آزادی) تاثیر قابل توجهی بر کاربران این مناطق داشتند و به تحریک بیشتر تعاملات کمک کردند. این دادهها نشاندهنده تحولی عمیق در سیاستورزی مدرن هستند، جایی که شناخت شبکهها و تحلیل احساسات، به عنوان ابزارهای اصلی در کنار پیامهای سنتی سیاسی، ایفای نقش میکنند.
طنز یا تحریک؟ استفاده از تصاویر هوش مصنوعی در کارزارهای انتخاباتی
انتخابات 2024 ایالاتمتحده، شاهد موجی از محتوای بصری بود که با کمک هوش مصنوعی تولید شده بود. برخلاف انتظار بسیاری، بیشتر این تصاویر، نه برای گمراهسازی بلکه برای جلب توجه، برانگیختن احساسات و حتی ایجاد لحظات طنزآمیز بهکار گرفته شدند. مطالعه واکر و همکاران (2024) در دانشگاه پوردو نشان میدهد که این محتوای تولیدشده با هوش مصنوعی، ابزاری برای انتقال پیامهای زیرپوستی و ایجاد ارتباط احساسی با مخاطبان بود، نه لزوماً ابزاری برای فریب یا جعل حقیقت.
یکی از شاخصترین نمونههای این استراتژی، تصاویری بود که ترامپ را به عنوان سوپرمن، در حالی که در بالای آسمانخراشها معلق بود، نشان میداد.3 این تصویر که بهشکلی اغراقآمیز قدرت و قابلیتهای او را نشان میداد، توانست به یک نماد محبوب در میان حامیانش تبدیل شود.
در ویدئوی دیگری، ترامپ و ایلان ماسک در حال انجام رقصهای هماهنگ تیکتاک دیده میشوند.4 این ویدئوها بهخوبی نشان میدهند که چگونه محتوای طنزآمیز میتواند بهطور همزمان دو هدف را محقق کند؛ یعنی ایجاد سرگرمی برای مخاطبان و تقویت پیام ضمنی درباره شخصیت و تواناییهای کاندیدا.
در مقابل، کارزار کاملا هریس سعی کرد از نمادهای تاریخی و فرهنگی برای ارتباط با رایدهندگان استفاده کند. یکی از تصاویر او را با مشعل مجسمه آزادی، در حالی که به آسمان بلند شده بود، نشان میداد. این تصویر، که با الهام از ارزشهای دموکراتیک و آزادی طراحی شده بود، سعی داشت پیامی از امید و تحول را منتقل کند. اما برخلاف تصاویر طنزآمیز ترامپ، تصاویر هریس به دلیل جدی بودن بیش از حد، کمتر مورد توجه مخاطبان جوان قرار گرفتند. این نشان میدهد که در رقابت انتخاباتی، طنز و اغراق میتوانند تاثیر بیشتری در جلب توجه عمومی داشته باشند.
مطالعه تیم پوردو (2024) نشان داد که کاربران به وضوح بسیاری از تصاویری را که هوش مصنوعی ساخته، محتوایی طنزآمیز درک کردهاند و بهندرت به عنوان شواهدی جدی به آن نگریستهاند. برندان نایهان، دانشمند علوم سیاسی از کالج دارتموث، معتقد است که این تصاویر اغلب به عنوان «کاریکاتورهای تصویری» عمل میکنند و هدفشان بیان نمادین دیدگاههای بزرگتر است، نه ارائه حقایق.
یکی از ویژگیهای برجسته این تصاویر طنزآمیز، توانایی آن در تحریک احساسات و ایجاد تعامل بود. دادههای شبکههای اجتماعی نشان میدهند که تصاویر طنزآمیز ترامپ و ماسک، در مقایسه با تصاویر جدیتر هریس، بازخوردهای بیشتری را ایجاد کردهاند. این تصاویر طنزآمیز بهشکلی ناخودآگاه احساساتی همچون خنده، تعجب و حتی تحسین را در میان مخاطبان برانگیخته و باعث شدند پیامهای سیاسی بهصورت غیرمستقیم اما تاثیرگذارتر منتقل شوند.
این تجربه همچنین بر اهمیت تطبیق محتوای بصری با نیازهای مخاطبان مختلف تاکید دارد. کارزارها باید بهجای تمرکز صرف بر پیامهای جدی، از طنز و خلاقیت برای ایجاد ارتباط احساسی قویتر استفاده کنند. این استراتژی نهتنها توجه بیشتری جلب میکند، بلکه قدرت نفوذ پیامها را نیز افزایش میدهد.
در انتخابات 2024 ایالاتمتحده، آدمهای مشهور نقشی حیاتی در جهتدهی به افکار عمومی ایفا کردند. اما تاثیرگذاری آنان تنها به حجم دنبالکنندهها یا محبوبیت ظاهری محدود نبود؛ بلکه توانایی درک شبکههای اجتماعی، شناخت رفتار کاربران و ایجاد جریانات احساسی، تعیینکننده اصلی میزان موفقیت بود. مطالعه دادهها و آمارهای مربوط به نقش اینفلوئنسرها نشان میدهد که حمایتهای هدفمند میتوانند به طرز چشمگیری بر جریان انتخابات تاثیر بگذارند.
تحلیل آمار؛ ماسک یا سوئیفت؟
بر اساس گزارشهای منتشرشده، حمایت ایلان ماسک از دونالد ترامپ سبب تولید 229 هزار و 900 پست در شبکههای اجتماعی شد، در حالی که حمایت تیلور سوئیفت از کاملا هریس تنها 176 هزار و 500 پست ایجاد کرد. این تفاوت آماری قابل توجه نشان میدهد که میزان تاثیرگذاری اینفلوئنسرها تنها به تعداد طرفداران وابسته نیست، بلکه نحوه بهرهبرداری آدمهای مشهور از قدرت شبکههای اجتماعی نیز اهمیت دارد.
ایلان ماسک با میلیونها فالوور در توئیتر (X)، از زبان طنز و تصاویر جنجالی بهره برد و توانست جریانی گسترده در شبکه ایجاد کند. او نهتنها به عنوان یک مدیرعامل برجسته، بلکه به عنوان فردی که به خوبی از روانشناسی شبکه آگاه است، توانست از ظرفیتهای پلتفرمهای اجتماعی برای هدایت احساسات و ایجاد تعامل استفاده کند. تیلور سوئیفت، اگرچه یکی از محبوبترین هنرمندان موسیقی جهان است، اما پیامهای حمایتی او بیشتر در چهارچوب پیامهای سنتی و بدون استفاده بهینه از جریانات احساسی یا طنزآمیز باقی ماند.
چرا ماسک موفقتر بود؟
تفاوت بین ماسک و سوئیفت در نحوه استفاده از شبکههای اجتماعی نهفته است. ماسک توانست با رویکردی استراتژیک و خلاقانه، احساسات کاربران را تحریک کند. ماسک با انتشار ویدئوها و تصاویر طنزآمیز، مانند رقصهای هماهنگ با ترامپ در شبکه اجتماعی تیکتاک، توانست واکنشهای گستردهای را برانگیزد. این نوع محتوا، که بهراحتی وایرال میشود، تعاملات بیشتری پدید میآورد و کاربران بیشتری را به بحث و گفتوگو وادار میکند.
ماسک با درک عمیق از نحوه عملکرد الگوریتمهای شبکههای اجتماعی و شناخت نحوه انتشار محتوا، توانست جریانات احساسی را به نفع ترامپ هدایت کند. انتشار محتوای جنجالی و جذاب، الگوریتمها را به تقویت و گسترش بیشتر این محتوا ترغیب کرد.
ماسک از قدرت اقتصادی و فناورانه خود برای اعتباربخشی به ترامپ استفاده کرد. حضور او در تجمعهای ترامپ یا انتشار توئیتهای حمایتی، نهتنها طرفدارانش را تحریک کرد، بلکه مخالفان را نیز به واکنش واداشت، که این خود باعث افزایش دیدهشدن کارزار ترامپ شد.
از سوی دیگر، تیلور سوئیفت، هرچند با پایگاه طرفداری عظیم، از تاکتیکهای کمتر خلاقانه استفاده کرد. حمایت او از کاملا هریس بیشتر در قالب پیامهای رسمی و دعوت به رایدهی بود. این پیامها اگرچه در جامعه هنری و فرهنگی بازتاب مثبتی داشتند، اما نتوانستند واکنشهای گستردهای را در شبکههای اجتماعی ایجاد کنند. سوئیفت همچنین از قدرت طنز و جذابیت بصری نتوانست بهخوبی بهره ببرد. این موضوع نشان میدهد که در انتخابات مدرن، رویکرد سنتی دیگر بهتنهایی کافی نیست و باید با توجه به روانشناسی کاربران شبکههای اجتماعی طراحی شود.
اینفلوئنسرها و درسهایی از انتخابات 2024
آمارها و دادههای انتخابات 2024 یک نکته کلیدی را برجسته میکنند؛ موفقیت اینفلوئنسرها نهتنها به شهرت آنان، بلکه به میزان شناختشان از نحوه عملکرد شبکههای اجتماعی و توانایی در تحریک احساسات مخاطبان بستگی دارد. ماسک توانست با شناخت عمیق از پویاییهای شبکه و خلق محتواهای جذاب، نقشی فراتر از یک حامی ساده بازی کند و به یک نیروی محرکه در کارزار ترامپ تبدیل شود. سوئیفت، با وجود شهرت و اعتبار جهانی، از استراتژیهای شبکهمحور و متناسب با فضای دیجیتال بهره کافی نبرد و در نهایت نتوانست تاثیر مشابهی داشته باشد. این تجربه درس بزرگی برای سیاستمداران و تیمهای کارزار است: برای موفقیت در میدان سیاست، شناخت شبکه و بهرهگیری خلاقانه از آن، بیش از هر زمان دیگری حیاتی است.
شبیهسازی و هدایت احساسات در انتخابات 2024
انتخابات سال 2024 ایالاتمتحده علاوه بر اینکه نشان داد برای موفقیت در میدان سیاست، شناخت شبکه و بهرهگیری خلاقانه از آن حیاتی است، نشان داد که تمرکز بر مدیریت احساسات بهجای انتشار اطلاعات صرف است. در این کارزارها، هوش مصنوعی نقش مهمی در شبیهسازی و تقویت احساسات موجود ایفا کرد. تصاویر تولیدشده با هوش مصنوعی و ویدئوهای هوشمندانه طراحیشده به عنوان ابزارهایی برای تقویت ایدئولوژیهای سیاسی بهکار گرفته شدند و نهتنها واکنشهای احساسی، بلکه تعاملات اجتماعی گستردهای را برانگیختند.
تحلیل دادهها از دانشگاه پوردو و هوتسوت (Hootsuite) (2024) نشان میدهد که برخلاف تصور اولیه، کارزارهای هوش مصنوعی کمتر به تولید اطلاعات غلط یا جمع دیپفیکها متکی بودند. در عوض، تصاویر و ویدئوها بهگونهای طراحی شدند که احساسات مخاطبان را شبیهسازی و تقویت کنند.
ترامپ در لباسی شبیه سوپرمن که بر فراز آسمانخراشها پرواز میکند یا ویدئویی از رقص هماهنگ او با ایلان ماسک در تیکتاک، نهتنها موجب خنده یا سرگرمی شد، بلکه احساسی از قدرت، استحکام و توانایی شخصی را القا کرد. تصاویر طنزآمیز کاملا هریس در کنار مجسمه آزادی، هرچند کمتر جنجالی بودند، اما سعی داشتند حس ارتباط با ارزشهای دموکراتیک و عدالت اجتماعی را برانگیزند.
اثرگذاری آماری: نقش تعاملات اجتماعی
آمارهای منتشرشده از هوتسوت نشان میدهد تصاویری که با استفاده از هوش مصنوعی طراحی شدند، بهطور میانگین 27 درصد بیشتر از محتوای سنتی مورد تعامل کاربران قرار گرفتند. در حالی که ویدئوهای طنزآمیز ترامپ در تیکتاک بیش از سه میلیون بار در 48 ساعت اول دیده شدند، تصاویر رسمیتر هریس تعامل کمتری داشتند و به 2/1 میلیون بازدید محدود شدند.
این اختلاف آشکار نشاندهنده قدرت محتوای طنزآمیز و احساسی در جذب مخاطبان است. الگوریتمهای شبکههای اجتماعی نیز، با تقویت محتوای محبوبتر، به انتشار وسیعتر آن کمک کردند. به جای خلق احساسات جدید، کارزارهای هوش مصنوعی بر تقویت احساسات موجود مانند خشم، تحسین یا امید تمرکز داشتند. برای مثال، تصویری از ترامپ که در حال خوشامدگویی به ماسک در کاخ سفید بود، حس پیروزی را در میان طرفداران او تقویت کرد.
بررسیها روی آمارهای انتخابات 2024 ایالاتمتحده نشان میدهد محتواهایی با پیامهای احساسی شدید، 65 درصد بیشتر از محتواهای اطلاعاتی ساده بازنشر شدند. برای نمونه، تصویری از ترامپ در لباس نارنجی زندان که در توئیتر منتشر شد، تنها در 24 ساعت به بیش از 100 هزار بازنشر دست یافت. به کمک همین تصاویر بود که ترامپ برای خودش هویت «قدرتمحور» و «ضد سیستم» موجود ساخت و هریس سعی کرد با استفاده از تصاویر رسمیتر هویتی «مترقی» و «برابریخواه» از خودش به نمایش بگذارد.
شبکهها را بشناسید، پیروز شوید
انتخابات 2024 ایالاتمتحده یک نقطه عطف در تاریخ سیاستورزی مدرن بود، جایی که شبکههای اجتماعی، هوش مصنوعی و شناخت جریانهای احساسی به ابزاری کلیدی در رقابتهای انتخاباتی تبدیل شدند. بررسی استراتژیهای استفادهشده در این انتخابات نشان میدهد که موفقیت در میدان سیاست نهتنها به توانایی سخنرانی یا ایجاد کارزارهای میدانی بستگی دارد، بلکه نیازمند درک عمیق از روانشناسی شبکههای اجتماعی و توانایی تاثیرگذاری بر احساسات مخاطبان است.
چهارچوب نظری دیمون سنتولا در کتاب «تغییر»، بر اهمیت درک نحوه انتشار پیامها در شبکههای اجتماعی تاکید میکند. او بیان میکند که شبکهها ساختاری پیچیده دارند و تاثیرگذاری روی آنها نیازمند شناسایی نقاط کلیدی برای ایجاد تغییر است. در عرصه فعالیت سیاسی ما به پیامرسانی صرف نیاز نداریم. در واقع از اینفلوئنسرها برای انتشار پیامها یا شایعهها کمک میگیریم ولی ما در انتخابات به «کنش رایدهی» نیاز داریم، بنابراین نمیتوانیم مطمئن باشیم صرف شنیدن شعارها یا آرمانهای یک نامزد، باعث نمیشود افراد پای صندوق رای بروند و برای تحریک افراد به این کنش به نظر میرسد تیم شبکهای کارزار ترامپ موفقتر عمل کرد.
شبکههای اجتماعی مدرن، نهفقط ابزارهای ارتباطی، بلکه اکوسیستمی پویا هستند که در آن تعاملها، احساسها و محتوا بهصورت غیرخطی گسترش مییابند. تیم ترامپ و ماسک بهخوبی از این پویایی بهره بردند و پیامهای خود را با ترکیبی از طنز، جنجال، و تصاویر احساسی در دل این شبکهها منتشر کردند.
حضور ایلان ماسک به عنوان یک اینفلوئنسر با شناخت دقیق از الگوریتمهای شبکههای اجتماعی، به کارزار ترامپ قدرت داد. او با انتشار محتوای جذاب و تحریکآمیز، جریانهای احساسی موجود را تقویت کرد. این در حالی است که کارزار کاملا هریس، با تمرکز بر پیامهای رسمیتر، نتوانست بهخوبی از این پویایی بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی در این انتخابات به عنوان یک بازیگر اصلی در ایجاد ارتباطات عاطفی عمل کرد. تصاویر و ویدئوهایی که هوش مصنوعی ساخت، بهجای تمرکز بر دستکاری حقیقت، به سمت تقویت پیامهای سیاسی و تحریک احساسات هدایت شدند. ترامپ از تصاویر طنزآمیزی مانند لباس سوپرمن یا رقصهای تیکتاک برای برانگیختن احساسات مثبت یا خنده استفاده کرد. این محتواها نهتنها واکنشهای گستردهای ایجاد کردند، بلکه به افزایش تعامل در شبکهها منجر شدند.
الگوریتمهای پلتفرمهای اجتماعی نیز با تقویت محتوای محبوبتر، به انتشار گستردهتر این پیامها کمک کردند. برای مثال، تصویری از ترامپ در لباس نارنجی زندان تنها در 24 ساعت بیش از 100 هزار بازنشر داشت، که نشاندهنده قدرت تاثیرگذاری این نوع محتواست. محتوای تولیدشده با هوش مصنوعی بهگونهای طراحی شده بود که حس تعلق و ارتباط بیشتری میان رایدهندگان ایجاد کند. این استراتژی، بهویژه در مناطق کلیدی مانند اوهایو و پنسیلوانیا، تاثیر بسزایی در جهتدهی به نتایج انتخابات داشت.
آینده سیاستورزی: از زمین تا متا
تحلیل انتخابات 2024 بهوضوح نشان میدهد که آینده سیاستورزی به ابزارهای دیجیتال، تحلیل دادهها و هوش مصنوعی گره خورده است. این تغییر، نهتنها به معنای استفاده از فناوریهای نوین، بلکه به معنای تغییر در رویکردهای سنتی به تعامل سیاسی است:
تحلیل احساسات و دادههای شبکههای اجتماعی به عنوان یکی از کلیدیترین ابزارها، امکان پیشبینی دقیقتر رفتار رایدهندگان و تنظیم استراتژیهای موثرتر را فراهم میکند.
استفاده خلاقانه از هوش مصنوعی، از تولید محتوای بصری گرفته تا تحلیل الگوهای احساسی، به تیمهای کارزار این امکان را میدهد که با دقت بیشتری پیامهای خود را طراحی کنند.
در عصر جدید سیاستورزی، پیروزی نهتنها به قدرت پیام، بلکه به شناخت عمیق از شبکههای اجتماعی و استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی برای هدایت احساسات بستگی دارد. ترامپ و ماسک نشان دادند که ترکیب خلاقیت، فناوری و شناخت شبکه میتواند به یک استراتژی برنده تبدیل شود. این درس مهمی برای آینده سیاستمداران است: شبکهها را بشناسید، احساسات را هدایت کنید و در میدان سیاست آینده پیروز شوید؛ میدانهایی مثل متا و پلتفرمهای هوشمندی که نسل Z و آلفا در آن فعالیت گستردهای خواهند داشت.
همچنین بخوانید ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید