نامه تاریخی و مهم آیت الله بهشتی به امام خمینی درباره بنی صدر
روزنامه شرق نوشت: دبیرکل حزب نهضت آزادی گفت: من تنها مدیری بودم که پس از دولت موقت از دولت شورای انقلاب با مدیریت آقای بنیصدر و سپس در دولت آقای رجایی استعفا دادم اما نپذیرفتند و به خدماتم در مدیریت شهر تهران تا بهمن 59 ادامه دادم.
در ادامه بخشی از گفتوگوی روزنامه شرق با محمد توسلی را میخوانید.
آقای توسلی! بارها پیرامون اتفاقات خرداد 60 صحبتهایی صورت گرفته است که هرکدام به صورت جناحی آن را نقد و بررسی کرده و هیچکس تا کنون به صورت بیطرفانه به این واقعه تاریخی نپرداخته است؛ لذا نکته اصلی که در این بین وجود دارد این است که؛ چه عواملی باعث آغاز چنین درگیری هایی شد؟ رخداد این سال از نظر تاریخی چه اهمیتی برای کشور ما دارد و آن را باید چگونه تحلیل و بررسی کرد؟
بعد از دولت موقت، دولت شورای انقلاب با ریاست دکتر محمد بهشتی تشکیل شد. بنابراین طبیعی است که حزب جمهوری اسلامی و دکتر بهشتی و شورای انقلاب مملکت را اداره کنند. در اولین انتخابات ریاست جمهوری، آقای ابوالحسن بنیصدر انتخاب و مدیریت کشور را با 11 میلیون رأی مردم بر عهده گرفتند و رییس شورای انقلاب شدند. از اینجاست که بعد از دولت موقت نوعی دوگانگی مجدد در مدیریت کشور به وجود میآید و اختلافات ناشی از جنگ قدرت تشدید میشود. قبل از انتخابات روابط آقای بنیصدر با دولت موقت بسیار تیره و انتقادی بود. اما وقتی او انتخاب شد، دوستان ما به آقای بنیصدر به عنوان شخص بنیصدر نگاه نمیکردند، بلکه به بنیصدری که منتخب ملت ایران است و شخصیت حقوقی دارد، نگاه میکردند.
31 شهریور سال59 جنگ تحمیلی آغاز میشود و اختلافات بنی صدر که حکم فرمانده کل قوا را از رهبر انقلاب دارد از یک سو و حزب جمهوری اسلامی با مدیریت دکتر بهشتی از سوی دیگر که موفق میشوند در 18 مرداد 59 آقای محمد علی رجایی را از سوی حزب خود در رأس کادر اجرایی کشور بگمارند، به تدریج زمینههای شکاف را در مدیریت کشور برجسته میکنند. سخنرانی راهبردی دکتر بهشتی در تاریخ 29 آبان 59 در مسجد امام خمینی که: «روحانیت آگاه متعهد حداقل در حد نظارت همه جانبه تمام عیار به عنوان معتمدان ملت بر جریان کارهای کشور برای همیشه نظارت خواهند کرد. کسانی در جمهوری اسلامی مسئولیت های خرد و کلان را قبول کنند که مزاجشان با این نظارت سازگار باشد.
آنهایی که نمیتوانند این نظارت را تحمل کنند لطفا جایشان را به کسانی بدهند که از این نظارت صمیمانه استقبال میکنند» و نامه تند آقای هاشمی رفسنجانی در 25 بهمن 59 به آقای خمینی:«... قبل از انتخابات ریاست جمهوری، به شما عرض کردیم که بینش آقای بنی صدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که برای اجرای آن تلاش می کنیم...» از جمله موضعگیریهای جهت دار این دوران است که زمینه های اختلاف را به خوبی نشان می دهند. پس از حادثه 14اسفند سال59 و سخنرانی آقای بنی صدر در دانشگاه تهران این شکاف و تقابل بصورت علنی بروز پیدا می کند. در آن جا دو گروه کاملا متضاد حضور دارند؛ یک گروه طرفداران بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق و گروه دیگر بچههای حزبالله و طرفداران امام و خط امام و انقلابیون حامی حزب جمهوری اسلامی. شعارهایی که دو طرف میدادند کاملا مشخص میکرد که درحال یک نوع تقابل جدی بودند. در جبهه جنگ هم که آقای بنیصدر از یک سو و سایر اعضای روحانی شورای عالی دفاع از سوی دیگر حضور داشتند، کاملا دوگانگی در مدیریت جنگ برجسته بود. در چنین فضایی است که نگاه اسلام فقاهتی مبتنی بر نظریه ولایتفقیه، آیتالله خمینی و حزب جمهوری اسلامی درصدد بودند تا همه نهادهای قدرت را زیر نظر داشته باشند.
حال اگر از این موضوع عبور کنیم. یکی دیگر از چالش های اساسی در آن زمان اختلاف آقای بنی صدر با نخست وزیری بود. اما مگر غیر از این است که خود رییس جمهوری، نخست وزیر را به مجلس معرفی کرده است؟
مدت زیادی طول میکشد تا نخستوزیر انتخاب شود. آقای بنیصدر هر پیشنهادی که میکند مجلس نمیپذیرد و چنین چالشی وجود دارد تا نهایتا آقای رجایی انتخاب میشود؛ رجایی که پیشنهاد آقای دکتر بهشتی است.1 طبیعتا از همینجا زمینههای اختلاف فراهم میشود. وزرای آقای رجایی افرادی مثل آقای بهزاد نبوی و جمعی از مجاهدین انقلاب و همفکر آنان بودند.
رخدادهای مهم تاریخی پس از 14 اسفند را برای ما توضیح بدهید. دقیقا چه اتفاقی رخ داد و شاهد چه مسائل و مشکلاتی بودیم؟
در 22 اسفند59 در پی حوادث 14 اسفند دانشگاه تهران مرحوم دکتر بهشتی به آیتالله خمینی نامهای مینویسد که تاریخی است. محتوای آن در همان راستای نامه آقای هاشمی است اما متواضعانه. متنش در دسترس همه قرار دارد، خلاصهاش این است که آقای بهشتی در همان ابتدا تاکید می کند: «... سنگینی وظیفه، فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایق را به عرضتان برساند. دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشه ها و برداشت های بینابین، که نه بهکلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند، و گفته ها و نوشته ها و کرده ها بر این موضوع بینابین گواه...» خیلی روشن است که در این شرایط آیت الله خمینی باید نظر دکتر بهشتی را انتخاب کند. چرا که درآن نگاه راهبردی حاکمیت اسلام فقاهتی روحانیت باید حاکم باشد؛ ایشان گامبهگام جلو آمده تا بستر را آماده کند. طبیعی است که در آن دوراهی نگاه دکتر بهشتی انتخاب شود، اگرچه نسبت به آقای بنیصدر نیز پیوند عاطفی و خانوادگی دارد. ولی وقتی که آن نگاه راهبردی ایشان مطرح میشود همه علایق را کنار میگذارد.
27215
کد خبر 1402176