واکاوی نهضت مشروطه در ایران / ماجرای به توپ بستن مجلس چه بود؟
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، سیصد و هشتاد و یکمین نشست تخصصی کارشناسی جبهه انقلاب اسلامی در فضای مجازی و اندیشکدهی فضای مجازی مرکز مطالعات راهبردی ژرفا با مشارکت دانشکدههای فرهنگی و اجتماعی دانشگاه جامع امام حسین (ع) باحضور محسن رفیعی، پژوهشگر تاریخ معاصر برگزار شد که متن گفتگو به شرح زیر است: چه تفاوتی بین جنبش مشروطه و انقلاب مشروطه وجود دارد؟ و اصولا از لحاظ ماهیتی،...
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، سیصد و هشتاد و یکمین نشست تخصصی کارشناسی جبهه انقلاب اسلامی در فضای مجازی و اندیشکدهی فضای مجازی مرکز مطالعات راهبردی ژرفا با مشارکت دانشکدههای فرهنگی و اجتماعی دانشگاه جامع امام حسین (ع) باحضور محسن رفیعی، پژوهشگر تاریخ معاصر برگزار شد که متن گفتگو به شرح زیر است:
چه تفاوتی بین جنبش مشروطه و انقلاب مشروطه وجود دارد؟ و اصولا از لحاظ ماهیتی، این دو با هم تفاوت دارند؟
نهضت مشروطه خواهی، سلسله فعالیتها و مطالبات وسیعی بود که در حوزههای گوناگون اجتماعی و سیاسی و اقتصادی شکل گرفت و انقلاب مشروطه را در دل خویش پروراند. به نوعی انقلاب مشروطه، در بطن جنبش مشروطه خواهی شکل گرفت و به ثمر نشست.
جنبش مشروطه خواهی، نهضتی ست که در گستره مطالبات حوزههای مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی فعال شد، اگر حتی انقلاب مشروطه هم به ثمر نمیرسید، سطح فرهنگ نگرش عوام به مسائل و مصائب اجتماعی و سیاسی ارتقاء پیدا کرده بود و وضعیت شاخصههای مورد مطالبهی مردم، بهبود پیدا میکرد. به هر حال در کشورهایی به سان مصر و امپراطوری عثمانی، جنبش مشروطه خواهی، پیش از ایران شروع شده بود و دستاوردهای قابل ملاحظهای را به همراه داشت. به نوعی جنبش مشروطه خواهی ایرانیان، الگو برداری مستقیمی از نهضتهای مشابه در امپراطوری عثمانی و مصر بود. تعدادی از روشنفکران مشروطه خواه ایرانی با اقامت در استانبول یا قاهره یا کلکته و چاپ روزنامههای مختلف به مانند اختر و ثریا و حبل المتین و... زمینهی روشنگری عامهی مردم ایران را فراهم میآوردند. تفاوت ایران با عثمانی و مصر در به ثمر نشستن انقلاب مشروطه بود. به هر حال، انقلاب مشروطه در ایران، زودتر از مصر و عثمانی به ثمر نشست. انقلاب گام نهایی تحقق مطالبات مردمی است. عوامل به وجود آمدن نهضت مشروطه خواهی در ایران چه بود؟ آیا مشروطه خواهی صرفا یک تقلید مدرن از کشورهای اروپایی بود؟ برای شناخت نهضت مشروطه در ایران باید کمی به گذشته رجوع کرد و لااقل، تاریخ ایران را در دوره زندیه و افشاریه بررسی کنیم؛ و البته نیم نگاهی هم به دوران حاکمیت سلسله صفویه در ایران بیندازیم. در دوران سلسلهی صفویه، عالیترین جایگاه اجتماعی و تصمیم سازی در اختیار روحانیون و مراجع شیعه قرار داشت. امری که در سلسلههای بعد از صفویه تا حکومت قاجار ادامه داشت. اگر چه در در سلسلههای بعد از صفویه، جایگاه مراجع شیعه در ساختار دیوانسالاری حکومتها، به اندازهی صفویه نبود، اما در نظرگاه مردم، روحانیون بالاترین جایگاه راهبری را داشتند. فتحعلی شاه در دور دوم جنگهای ایران و روس، مردم را با فتاوی مراجع برای مواجهه با روسها بسیج کرد.
با اینکه، ظهور نادرشاه افشار، تضمینی بر یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران بود، اما؛ زندگی و معیشت مردم در دورهی نادرشاه، اوضاع مساعدی نداشت. نادر قلی، امساک داشت. از او جملهای با این مضمون نقل میکنند که برای هر پنج خانوادهی ایرانی یک دیگ کافی ست. این امساک و خست، پس از غائلهی ترور نافرجام نادر شاه، قوت و فزونی گرفت. نادر دستور داد که مالیات سه سالی را که قبلا به یمن فتح هندوستان بخشیده بود را به صورت یکجا از مردم وصول کنند. ماموران نادر در این راه نهایت صلابت و شدت را به خرج دادند.
البته باید اذعان داشت که تا دورهی نادر شاه، یک همپایی و هم شانگی در قدرت بین ایران و اروپا، وجود داشت. در دوران کریم خان زند، اوضاع اجتماعی تا اندازهای به سامان شد و مردم روی سکون و آرامش زندگی را دیدند و تجربه کردند. مثل معروفی ست که اوضاع ایران در زمان کریمخان زند را به حال مسافری تشبیه میکند که پس از گذار از صحراهای خشک و سوزان به درهای خوش و خرم رسیده باشد. افسوس که این دوران بیش از بیست و یک سال به درازا نیانجامید. پس این افول از کی شروع شد؟ پس از روی کار آمدن قجرها به تدریج این قدرت رو به افول گذشت و مضمحل شد، سلسله قاجار حکومتی ایستا و بی حرکت بود. به جز آغا محمد خان قاجار که دوران پادشاهی او حدود یکسال بیشتر به درازا نکشید، سایر سلاطین قجر، غرق در تفرعن و تفنن، لگام توسن سرکش ایام را را رها کرده و به گوشهی عشرت خزیده بودند. فتحعلیشاه با ثروت افسانهای که از آغا محمد خان به ارث برده بود، شروع به گسترش مظاهر دیوانسالاری درباری نمود. او به تقلید از صفویان، بیوتات حکومتی را بنا نهاد و تشریفات درباری را به حد اعلی خویش رساند. این زمان هنگامهی انشقاق بین مردم و حکومت بود؛ و این در حالی بود که در همین مقطع، اروپا و آمریکا با سرعت سرسام آوری در حال پیشرفت در صنایع و علوم بوده و روز به روز به قدرت افزایی نظامی خود میافزودند. در این میانه، سه صدر اعظم قاجاری را میتوان از پیش قراولان تجدد و اصلاحات در امور کشور دانست که هرسه در این راه ناکام ماندند. قائم مقام فراهانی، مردی کاردان و دوراندیش که توسط محمد شاه قاجار خفه شد، میرزا تقی خان امیرنظام یا امیر کبیر که سر حلقهی اصلاحات سازنده و ساماندهی به اوضاع ناساز کشور بود که ناصرالدین شاه فرمان قتل وی را امضاء کرد و در نهایت میرزا حسین خان سپهسالار که از مردان نژاده و فهیمی بود که دغدغهی آبادی و عمران ایران را در سر میپروراند که با شماتت ناکسان و خائنان، توسط ناصرالدین شاه، هنگام بازگشت از سفر اروپا در بندر انزلی از صدارت کنار گذاشته شد و حکم حکومت گیلان را گرفت.
البته باید توجه داشت که پادشاهان قاجار، چندان هم با مشروطه بیگانه نبودند، برای مثال، فتحعلی شاه با تمسخر از سیستم مشروطهی انگستان یاد میکند و عنوان میدارد که پادشاه انگلستان، قدرت خود را با دیگران (مجلس) تقسیم کرده است و از این بابت من از پادشاه انگلستان قدرتمندتر هستم. ناصرالدین شاه توسط میرزا ملکم خان با مشروطه آشنا میشود، وی با لحنی نرم اصلاحاتی را پیشنهاد میدهد که مقبول شاه میافتد و از این جهت جایگاه شایستهای را در نزد شاه به دست میآورد. از دیگر عوامل آشنایی ایرانیان با مشروطه، فعالیت و روشنگری روشنفکرانی به سان میرزا ملکم خان و حرکتهای موثری اندیشمندانی به سان سید جمال الدین اسدآبادی بود. در این راه آثار و نوشتههای عبد الرحیم طالبوف و زین العابدین مراغهای و فتحعلی آخوند زاده و چندتن دیگر از قلم به دستان زمینهی آشنایی عامهی مردم با جریان مشروطه خواهی را فراهم آورد. یکی از قلم به دستان، موید الدوله است که دست پرودهی امیر کبیر و پویندهی راه اوست. به مبحث عوامل و زمینههای شروع جنبش بپردازیم. این عوامل را چگونه میبینید؟ عوامل بروز جریان مشروطه خواهی را میتوان در سه دستهی عوامل فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی جای داد. عوامل فرهنگی در حیطهی روشنگری مردم ایران تعریف میشوند که شاخصههایی چونان نوشتهها و آثار مکتوب روشنفکران، ازدیاد مسافرتهای تجار و محصلان به اروپا و روس و عثمانی، احداث مدارس جدید، مهاجرت کارگران ایرانی به باکو و قفقاز و آشنایی ایشان با انقلابات جدید، چاپ روزنامههای متعدد غیر دولتی در خارج از ایران و نشر این روزنامه در بین مردم و مسائلی از این دست را میتوان نام برد.
در عوامل اجتماعی را میتوان به مواردی چون، ظلم و ستم بی حد عوامل حکومتی به مردم، بی لیاقتی و ناکارآمدی شاهان قاجاری، عدم وجود مراجع ذیصلاح و بی طرف برای رسیدگی به شکایات مردم از عوامل حکومتی، رشاء و ارتشاء دولتی گسترده در سطح کشور، فساد شاهزادگان و عوامل رده بالای حکومتی و تبعیض و نابربری آزار دهنده از جملهی موارد اجتماعی مشروطه خواهی در ایران هستند.
و اما مسائل اقتصادی را میتوان یکی از مهمترین مولفههای بروز و ظهور نهضت مشروطه خواهی دانست؛ که از آن دسته میتوان به تورم شدید و گرانی بی سابقه، نزول سطح صادرات کشور، پایین آمدن ارزش قران در برابر لیره استرلینگ در پی کاهش ارزش جهانی نقره، قحطی گندم به دنبال اختصاص کشت گندم زارها به کشت تریاک در هرمزگان و فارس و اصفهان، اخذ وامهای کلان از دول اروپایی و فشار بازپرداخت این وامها بر مردم، تیول زمینهای حکومتی از مردم به شاهزادگان و بیکاری و فقری که در پیآمد آن بود، واردات بی رویهی ارزان و بدون تعرفه و فلج شدن صنایع تولید داخلی اشاره نمود.
این سه عامل فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، زمینههای بروز جنبش مشروطه خواهی را مهیا کردند. شروع نهضت مشروطه از کجا بود؟ در حقیقت جرقهی جنبش یا انقلاب مشروطه در کجا زده شد؟ جرقهی نهضت در اسفند ماه سال 1383 که مصادف با ایام عزاداری ماه محرم بود، زده شد. مظفرالدین شاه، برای سامان دادن به اوضاع گمرک، شخص بلژیکی به نام ژوزف نوز را به ایران دعوت کرد و سکان گمرکات ایران را به او سپرد. ژوزف نوز، درآمد ایران از گمرکات از سال 1277 تا 1283 را از 200 هزار پوند به 600 هزار پوند در سال رساند. ژوزف نوز، در مهمانی بالماسکهای در تهران، لباس روحانیون را پوشید. آیت الله سید عبدالله بهبهانی، عکسی از آن مهمانی بالماسکه و توهین نوز به روحانیت را به عزاداران حسینی نشان داد و این شروع ماجرا بود. در این زمان امین السلطان، از دربار دور است و عین الدوله، صدر اعظم ایران است. البته مردم در قضیهی تحریم تنباکو، در زمان ناصرالدین شاه با زعامت مرجعیت شیعه، رو در روی دربار قرار گرفتند و پیروز هم شدند. همین برانگیختن احساسات کفایت کرد؟ این شروع و بهانهی اعتراض بود. تمام بغض فروخوردهی مردم با دیدن این تصویر، فوران کرد.
آیت الله بهبهانی، زمینهی حضور آیت آلله محمد حسین طباطبایی را به جهت در صدر قرار گرفتن اعتراضات مردمی فراهم نمود. آیت الله طباطبایی از شریفترین و دست پاکترین مردان زمانهی خویش است که به حق، دغدغهی ملک و ملت داشت. مردم و بازاریان به راهبری آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به بست نشستند. بازار تعطیل شد. مظفرالدین شاه، عازم سفر اروپا بود. محمد علی میرزای ولیعهد که دل خوشی از عین الدوله نداشت، به دیدار متحصنین رفت و قول پیگیری درخواستهای ایشان بعد از مراجعهی شاه از مسافرت را داد و از ایشان خواست تا به تحصن خویش پایان دهند. این اتفاق افتاد؟ یعنی به وعدهها عمل شد؟ به هیچ وجه. کاملا به فراموشی سپرده شد. این تحصن در میان دربار و دولتمردان آن زمان هم مورد تایید بود؟ بله، تعدادی از درباریان به سبب مخالفت با عین الدوله و جانبداری از امین السلطان، از متحصنین در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، حمایت کردند. از جملهی این افراد میتوان به محمد علی میرزای ولیعهد، سالار الدوله، پسر دوم مظفرالدین شاه، علی امین الدوله، میرزا نصرالله مشیرالدوله، پدر حسن و حسین پیرنیا و... اشاره کرد.
البته عین الدوله هم بیکار ننشست و با برپایی مجالس متعدد عزاداری، در صدد جلب حمایت بعضی از روحانیون تهران بود که در این راه توفیقاتی هم به دست آورد. جریان اعتراضات، چگونه ادامه پیدا کرد؟ مردم در تحصن اول در حرم حضرت عبدالعظیم، خواستههایی چون، تاسیس عدالتخانه و برکناری ژوزف نوز و... را مطرح نمودند، ناصرالدین شاه به این خواستهها بی اعتنایی کرد، همین امر موجبات رنجش مردم را فراهم آورد. در آبانماه سال 1284، علاء الدوله حاکم تهران، چند نفر از تجار خوش نام تهران را به بهانهی گران فروشی قند و شکر، به چوب بست و فلک کرد. همین امر، دوباره عاملی شد که مردم بشورند و بازار تعطیل گردد و اجتماعات اعتراض آمیز شکل بگیرد. در جریان یکی از جلسات اعتراضی، شخصی به نام شیخ محمد واعظ، توسط پلیس دستگیر شد، مردم در راهپیمایی اعتراضی که نسبت به دستگیری شیخ محمد واعظ به راه انداخته بودند، با پلیس در گیر شده و در گیر و دار این درگیری، طلبهی جوانی به نام سید عبدالحمید، به شهادت میرسد. روز بعد مردم در حین تشییع جنازهی سید عبدالحمید با نیروهای پلیس درگیر میشوند. فرماندهی پلیس را محمد، ولی خان تنکابنی بر عهده داشت. به دستور سپهدار اعظم، پلیس به روی مردم، شلیک کرد و حدود 20 نفر را به شهادت رساند و نزدیک به دویست نفر را زخمی کرد.
همین امر سبب مهاجرت کبری شد، آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در اعتراض به این وضعیت با نگارش نامهای اعتراضی به مظفرالدین شاه، تهران را به قصد قم ترک کردند. مرحوم شیخ فضل الله نوری که اعلم علمای تهران بود، در مهاجرت کبری، شرکت جست و به آیت الله بهبهانی و طباطبایی پیوست و راهی قم شد. نزدیک به چهارده هزار نفر از اهالی تهران هم به سفارت انگلیس پناهنده شده و در آنجا تحصن کردند.
همین وضعیت، شاه را وا داشت تا در مرداد ماه 1285، فرمان مشروطیت را امضاء نماید. مظفرالدین شاه مشروطه را پذیرفت؟ قانون اساسی چگونه به امضای شاه رسید؟ پس از امضای قانون مشروطه، سریعا نظام نامهی انتخاب تنظیم و به ولایات ایران ارسال گردید. مجلس اول تشکیل گردید و به قانون اساسی که ملتهب از قانون اساسی بلژیک و فرانسه بود، رای داد و این قانون اساسی را به امضای مظفرالدین شاه رساندند. مظفرالدین شاه بیمار بود و ترس فوت او میرفت، به همین خاطر، در تصنیف و تنظیم قانون اساسی، دقت لازم صورت نپذیرفت. مظفرالدین شاه قانون را در 9 دی ماه سال 1285 امضاء کرد و چند روز پس از آن درگذشت. چون قانون اساسی بسیار سریع تدوین شده بود، نیاز به متممی داشت تا نقائص و کاستیهای آنرا پوشش دهد. متمم قانون اساسی نگاشته شد و مرحوم شیخ فضل الله نوری با اضافه کردن بندی در متمم، قانون گذار را مکلف کرد که هر قانونی میبایست به تایید جمعی از فقهها برسد تا تایید شود که مخالفتی با اسلام ندارد. در این هنگام محمد علی شاه، به جای مظفرالدین شاه مشغول سلطنت است؟ ایشان که در ابتدا از موافقان مشروطه است، چگونه به یکباره با مشروطه، مخالف میگردد؟
محمد علی میرزا در ابتدا، قصد امضای متمم قانون اساسی را نداشت و از امضای آن سر باز زد، چون با امضای آن، اختیارات و قدرت شاه بسیار محدود گردیده و مجلس به تمامی امور و ارکان کشور تسلط مییافت. پس از تعلل محمد علی میرزا در امضای قانون اساسی، مردم شهرهای تهران و تبریز و کرمانشاه و اصفهان و رشت و انزلی به خیابان آمده و راهپیماییهای عظیمی را ترتیب دادند که همین امر، محمد علی میرزا را به امضای متمم قانون اساسی، مجبور ساخت. محمد علی میرزا در ابتدا با مشروطه مخالف بود، علت حمایت ایشان از متحصنین، صرفا به خاطر دشمنی با عین الدوله بود. محمد علی میرزا در تبریز، چنان وضعیت خفقان آوری را ایجاد کرده بود، که کسی توان و یارای پرداخت به مشروطه را نداشت. حتی پس از امضای مشروطه، محمد علی میرزا از رسیدن نظام نامهی انتخاباتی به تبریز جلوگیری به عمل آورد.
مخالفت محمد علی شاه با مشروطه از کجا شروع شد؟ پس از ترور اتابک امین السلطان، سوء قصدی هم به جان محمد علی میرزا شد. همین ترور، بهانهی لازم را به دست او داد. درگیری با نمایندگان مجلس و گرو کشی از ایشان. یک لشگر کشی نا موفق به میدان بهارستان که با حضور به موقع آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی، بی ثمر گشت و در نهایت به توپ بستن مجلس و تعطیلی مشروطه و شکنجه و اعدام مشروطه خواهان در باغ شاه. مجلس را لیخاخوف به توپ بست؟ نیروهای حکومتی هم به او یاری دادند؟ بله، لیاخوف رییس بریگاد قزاق روس بود. به دستور محمد علی میرزا مجلس را بمباران کرد و سپس مشروطه خواهانی به سان ملک المتکلمین و میرزا ابراهیم تبریزی، شیخ احمد روح القدس، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، سید جمالالدین واعظ و قاضی ارداقی و... را در درباغ شاه گرد آورد و زبان بیرون کشید و دهان دوخت و سر برید. موی صورت آیت الله طباطبایی را کندند و ایشان را به خراسان تبعید کردند. پس از به توپ بستن مجلس، شهرهای ایران قیام کردند؟
پس از به توپ بستن مجلس و سلاخی مشروطه خواهان در باغ شاه، تقریبا جریان مشروطه خواهی مضمحل شد و از بین رفت. نزدیک به دویست نفر از مشروطه خواهان از کشور خارج شده به عثمانی رفتند. تمامی شهرها و ولایات ایران در خفقان کامل به سر میبرد که ناگهان تبریز بپاخاست. تبریز دارای انجمنی به نام مرکز غیبی بود که بسیار مخفانه و سری تشکیل جلسه میداد و اوضاع آذربایجان را سنجیده و انجمن ایالتی تبریز را راهبری میکرد.. پس از به توپ بستن مجلس، تعدادی از مشروطه خواهان تبریز به صف هواداران محمد علی میرزا پیوستند. مرکز غیبی، سیصد تن از مجاهدین را سامان داد تا به سوی تهران حرکت کنند. ستار خان در میان این سیصد نفر بود و فرماندهی دستهای پنجاه نفره را بر عهده داشت. محمد علی میرزا، رحیم چلبیانلو را مامور فتح تبریز کرد. مجاهدین به داخل تبریز برگشته و دست از جنگ کشیدند. کسانی مثل باقر خان هم در خانه ماندند و قصد مبارزه نداشتند و بر سر در خانهی خود، پرچم سفید نصب کردند. چلبیانلو تبریز را فتح کرد؟ بله و در ارگ تبریز ساکن شد. در این هنگامه ستارخان قیام خویش را از محلهی امیرخیز تبریز شروع کرد. به ارگ تبریز یورش برد و پرچمهای سفید را از بام منازل مجاهدین برداشت. باقر خان در محلهی خیابان، دوباره اسلحه به دست گرفت و در کنار ستار خان قرار گرفت. مجاهدین تبریزی، ارگ را تصرف کردند و چلبیانلو از شهر گریخت. محمد علی میرزا، عین الدوله را با قوای مجهز دولتی به سوی تبریز فرستاد. شجاع الدوله، حاکم مرند هم به کمک عین الدوله آمد. در تبریز هم طرفداران محمد علی میرزا تحت رهبری میرهاشم تبریزی در مقابل ستارخان، صف آرایی کردند. برای ستارخان از هیچ جایی کمک و نیرویی نرسید؟ چرا؛ با پخش خبر مقاومت ستارخان در ایران، دوباره مشروطه خواهان جان تازهای گرفتند. مهمترین یاور ستارخان در تبریز، یارمحمدخان کرمانشاهی و همراهان دلاور ایشان بود که از کرمانشاه به قصد کمک به ستارخان به تبریز آمده بودند و با شجاعت بی نظیر خویش، منشاء خدمات ارزندهای به مشروطه خواهان شدند. دستهای دیگر، حدود سیصد نفر از گرجیها و مسلمانان قفقاز و ارامنه طرفدار حزب داشناک بودند که به همراه سلاحهایی کارآمد به کمک ستارخان و باقرخان آمدند. این سیصد نفر، بسیار موثر عمل کردند. اسلحههای مجاهدین تبریزی، کوتاه برد بود و ایشان با آوردن اسلحههایی به روز، جبههی مشروطه خواهان را تقویت کردند و از دیگر خدمات این سیصد نفر میتوان به آموزش نظامی به مجاهدین تبریز و نحوهی ساخت بمبهای دستی اشاره کرد. با این حال ستارخان چگونه نتوانست از عهدهی عین الدوله برآید؟
البته ناگفته نماند که عین الدوله با لشگری حرفهای و چند عراده توپ به محاصرهی تبریز آمده بود. در این راه از همراهی شجاع الدوله حاکم مرند و نیز پشتیبانی محمد، ولی خان تنکابنی هم بهره میجست. محمد، ولی خان تنکابنی، فاتح تهران؟ مگر ایشان از مخالفان محمد علی شاه نبودند؟
ج: در ابتدا محمد، ولی خان تنکابنی در صف مخالفان مشروطه بود. حتی ایشان با دستور شلیک به پلیس تهران، موجبات شهادت بیست تن از راهپیمایی کنندگان و مهاجرت کبری به قم را فراهم آورد. با این حال، ستار خان که شهر را در معرض خطر قحطی میدید، با حملهای جانانه، محاصرهی تبریز را در هم شکست. عین الدوله عقب نشست و محمد، ولی خان به املاک خویش در تنکابن بازگشت و شجاع الدوله به مرند رفت. حیدر خان عمو اوغلی، بمبی را در شکل هدیه و تعارفی برای شجاع الدولهی مرندی ارسال کرد که موجب مرگ شجاع الدوله و پسرش شد. تلگرافهای متعدد از مراجع و روحانیون در نجف، در حمایت از ستار خان و تایید ایشان، خون تازهای در رگهای مشروطه خواهان دواند. علیقلی خان سردار اسعد به سبب معالجهی بیماری چشم خود در اروپا به سر میبرد، جمعی از روشنفکران و مشروطه خواهان ایشان را مجاب کرده به ایران برگردد و نیروهای بختیاری را برای دفاع از مشروطه وارد میدان کند. علیقلی خان سردار اسعد، فرزند چهارم حسینقلی سردار اسعد بود که مقام ایلخانی بختیاری را داشت و در زندان ظل السلطان در اصفهان کشته شد. ظل السلطان، حاکم اصفهان، پسر بزرگ ناصرالدین شاه بود که به سبب نداشتن مادری قجری، امکان ولایت عهدی را پیدا نکرد.
پس اگر محاصرهی تبریز پایان رفت، چرا مجاهدان تبریزی و یارانشان به طرف تهران حرکت نکردند؟ محاصره تمام نشد، کمی به عقب رفت و این فرصت ایجاد شد که آذوقه به تبریز برسد. پس از این، محمد علی میرزا، ماشین کشتار خویش که همان صمد خان شجاع السلطنه باشد را به تبریز فرستاد. صمد خان در سر راه به مراغه رفت و کشتار بی رحمانهای از مشروطه خواهان مراغهای کرد و سپس به طرف به طرف تبریز حرکت کرد. محمد علی میرزا، سپاه عین الدوله را هم ترمیم و تقویت کرد؛ و محاصرهی تبریز دوباره از سر گرفته شد. در این حال شهرها و ایالات دیگر ایران به تکاپو افتادند که به کمک ستارخان بروند. معزالسلطان سلطان در گیلان قیام کرد و یپرم خان ارمنی هم به او پیوست. معزالسلطان، سردار محی، قوای دولتی در گیلان را منکوب کرد و گیلان را در اختیار گرفت. معز السلطان به سراغ محمد، ولی خان تنکابنی رفت و از ایشان خواست که رهبری قیام را بپذیرد. در این هنگام روسها به طرف تبریز حرکت کرده و در حال ورود به این شهر بودند. چرا روسها به تبریز آمدند؟ طبق توافق نامهای که بین روس و انگلیس در سال 1907 منعقد شده بود، شمال ایران در اختیار روس و جنوب آن به انگلیس میرسید. روسها به بهانهی محافظت از اتباع خود به سمت تبریز حرکت کردند. در این هنگام، نزدیک به یازده ماه از محاصرهی تبریز میگذشت. آذوقه در شهر تمام شده بود و مردم به ریشهی گیاه خواری افتاده بودند. عدهای هم از عوام شهر در معابر، علنا ستارخان را لعن میکردند. اما قاطبهی مردم تبریز، پا به پای ستارخان مقاومت کردند. ژنرال زنارسکی فرماندهی قوای روس؛ پس از مذاکرهای با ستارخان و باقرخان، نیروهای روس را وارد تبریز کرد. به این ترتیب محاصرهی تبریز پایان یافت. صمد خان وارد شهر شد و ناجوانمردیها کرد. روسها که طبق قول خودشان، قرار به ماندن نداشتند، در تبریز ماندند و به بهانههای مختلف، مجاهدان تبریزی را تحت تعقیب و آزار قرار داده و بسیاری از مشروطه خواهان به مانند علی موسیو و ثقه الاسلام تبریزی و پسر علی دوا فروش را اعدام کردند. علی موسیو و علی دوا فروش از اعضای کمیتهی غیبی تبریز بودند. ستارخان و باقرخان به کنسولگری عثمانی پناه بردند. از این سوی علیقلی خان سردار اسعد به اصفهان آمد و از برادر بزرگتر خویش، صمصام السلطنهی بختیاری تقاضا کرد که اصفهان را فتح کند. صمصام السلطنه اصفهان را فتح کرد. علیقلی خان سردار اسعد به همراه پسرش جعفرقلی خان سردار اسعد دوم و برادرش صمصام السلطنه بختیاری به طرف تهران حرکت کردند. هنوز که چیزی نگفته ایم و هر چه که گفته ایم خلاصه بوده است. به هر حال این مقال در این مجال نمیگنجد. قوای گیلان هم به فرماندهی محمد، ولی خان تنکابنی و معز السلطان به طرف تهران حرکت کرد. قبل از آن، یپرم خان به تبریز درآمد و شهر را فتح کرد. قزوین در حدود سیصد نیروی دولتی داشت که تسلیم یپرم خان شدند. محمد علی میرزا، فرمانفرما به همراه عدهای از نیروهای بختیاری که در تهران بودند را به مقابله با علیقلی خان سردار اسعد فرستاد. فرمانفرما در کاشان ماند و به مقابله نپرداخت. سردار مریم بختیاری، خواهر سردار اسعد، از چند روز قبل به تهران آمده بود و روی بامهای مشرف به میدان بهارستان را سنگر بندی کرده بود. نیروهای بختیاری و گیلانی در روز 22 تیر ماه سال 1388 وارد تهران شدند و پس از سه روز زد و خورد، تهران را از دست نیروهای محمد علی میرزا خارج کرده و کنترل شهر را در دست گرفتند.
محمد علی میرزا به سفارت روسیه در قلهک پناهنده شد و در روز 25 تیرماه سال 1288، مردم ایران به استبداد صغیر پایان دادند. انحرافات مشروطه در همان روز پس از فتح تهران شروع شد؛ که میبایست در فرصتی مقتضی به آن پرداخت. اما مهمترین اضمحلال نهضت مشروطه، توسط رضا خان صورت پذیرفت. رضا خان که با ارعاب مجلس، زمینهی تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی را فراهم آورده بود، پس از قبضهی سلطنت، مجلس را در حد یک نهاد فرمایشی بی اثر و تشریفاتی که بود و نبودش در شرایط کشور هیچ تاثیری نداشت، تنزل داد. رضا خان در جایی میگوید: در این مملکت مجلس و عدلیه و نظمیه تعارف است. حکم آنست که ما میگوییم. انقلاب مشروطهای که همسو با شعائر دینی و با مجاهدت و شهادت هزاران زن و مرد و جوان و کودک و پیر ایرانی در گردابی از عرق و خون به نتیجه رسید، توسط رضاخان پهلوی به پرتگاه هدم و سراشیبی عدم برده شده و از آن همت عالی، چیزی جز نامی بی مسما، چیزی بر جای نمانده بود. از مجلس ششم تا دوزادهم که در زمان رضا شاه تشکیل شد، هیچ حرکت مردم دار و قانون پناهی به چشم نیامد. در دوران محمد رضا شاه هم وضع به این منوال و بسی بدتر بود. مجلس پانزدهم اختیار انحلال مجلسین شورا و سنا را به شاه تقدیم کرد تا هر زمان که میل همایونی میکشد، مجلس که نماد حضور و ارادهی مردم یک کشور است را تعطیل نماید. بعضی از ملاکین و خوانین بزرگ در ایالات مختلف کشور با اعمال نفوذ، کاندیدای مد نظر خویش را روانهی مجلس میکردند. شاه با اجرای اصلاحات ارضی، ثروت و قدرت خوانین محلی را به حداقل رساند و مانع از دخالت ملاکین در انتخابات مجلس شد تا خود با گزینش نمایندگان، مجلسی یک دست و کاملا مطیع داشته باشد. جنبش مشروطهی ایرانیان، توسط سلسلهی پهلوی به انحراف رفت و مضمحمل شد.