وحشت غرب از شکلگیری دیپلماسی مقاومت
استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمینهای سوخته که در اتاقهای فکر آمریکا و رژیم اشغالگر قدس پخت و پز شده بود، اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقه ای در غرب آسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیل شده است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، حنیف غفاری کارشناس ارشد روابط بین الملل در یادداشتی نوشت:
بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، نقطه آشکارساز پیروزی گفتمان مقاومت پس از حدود 12 سال منازعه پایدار در حوزه شامات محسوب می شود. از سوی دیگر، در صنعا پایتخت یمن نیز مذاکرات سعودی ها و انصارالله با هدف دستیابی به آتش بس دائمی و تبادل اسرا در حال انجام است.
آنچه امروز در سوریه و یمن می گذرد، مصداق شکل گیری دیپلماسی مقاومت است، جایی که درآن قدرت سخت میدانی تبدیل به آورده های در عرصه دیپلماسی و قدرت نرم و منطقه ای می شود.
واقعیت امر این است که این روزها، شاهد وقوع رخدادهای تعیین کننده ای در منطقه هستیم که میان آنها، اتصالات راهبردی و تاکتیکی معینی وجود دارد.
یکی از مهمترین این موارد، مربوط به بازگشت عزتمندانه سوریه به اتحادیه عرب است. در این میان، نمی توان از تحلیل رویکرد بازیگران غربی نسبت به تبلور دیپلماسی منطقه ای جدید در منطقه، آن هم با بازیگری فعال جبهه مقاومت غافل شد، خصوصاً اینکه سوریه و ایران هر دونقش به سزایی درتحقق این مسیر ایفا کرده و خواهند کرد.
رسانه های غربی بازگشت سوریه به اتحادیه عرب را اکثراً در قالب یک خبر به افکار عمومی دنیا مخابره می کنند، بدون آنکه به ارزش راهبردی و پشتوانه منطقه ای و فرامنطقه ای این رخداد مهم کمترین اشاره ای کنند!
در زمان تاسیس داعش توسط دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی، مقامات ارشد غربی تصور نمیکردند که با گذشت یک دهه، ناچار به پذیرش اجباری حقیقتی به نام بقای حکومت سوریه و بازگشت قدرتمندانه این کشور به اتحادیه عرب شوند.
نقشه شوم سرنگونی نظام سوریه و قطع اتصالات اجزای جبهه مقاومت با یکدیگر، در اتاقهای فکر غرب و رژیم صهیونیستی بارها مورد استناد قرار گرفته بود و در این محاسبات، خبری از احتمال بازگشت سوریه به اتحادیه عرب نبود!
اکنون شاهد هستیم که ایران، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن به نقاط آشکارساز قدرت "دیپلماسی مقاومت" درمنطقه تبدیل شدهاند. محصول دیپلماسی مقاومت، ایجاد صلح و سازش منطقه ای و ارتقای قدرت مشترک بازیگران منطقه است.
این نوع دیپلماسی پویا، برخاسته از یک قدرت واقعی بوده و در تعارض ماهوی و کارکردی با دیپلماسی ناشی از ضعف و تسلیم پذیری در برابر دشمنان قرار دارد.
از سوی دیگر، شکل گیری دیپلماسی مقاومت، مقوله ای انتزاعی و ذهنی نبوده و ابعاد میدانی و ملموسی در شکل گیری آن دخیل بوده اند.
استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمینهای سوخته که در اتاقهای فکر آمریکا و رژیم اشغالگر قدس پخت و پز شده بود، اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقه ای در غرب آسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیل شده است. این بدترین شکست محاسباتی و راهبردی فرب محسوب می شود.
قطعاً در این معادله، بازیگران غربی از جمله فرانسه، انگلیس و آلمان به عنوان کاتالیزورهای آمریکا در پیشبرد نقشه سرنگونی نظام سوریه نیز شدیداً در معرض آثار و تبعات این شکست بزرگ قرار گرفته اند.
اکنون، بر سر آینده پژوهی تحولات منطقه (با توجه به بازگشت سوریه به اتحادیه عرب) منازعات تازه ای میان بازیگران غربی رخ داده که از حوزه پنهان، به حوزه آشکار درحال سرایت است.
امروز بر همگان به اثبات رسیده است که بر خلاف القائات و تصویرسازی های کاذب رسانه ها و سیاستمداران غربی، جریان مقاومت از قدرت میدانی خود در راستای خلق نظمی نوین در منطقه غرب آسیا استفاده می کند.
محصول این نظم نوین (برمبنای نقش آفرینی جریان مقاومت) ایجاد ثبات در منطقه و ایجاد و تقویت همکاری های جمعی با دیگر بازیگران خواهد بود.
این در حالیست که در گفتمان سازش با دشمن صهیونیستی، اساساً "ثبات منطقه" یک خط قرمز محسوب می شود. فراموش نکنیم که خلق بحرانهای مزمن امنیتی در منطقه غرب آسیا و حمایت از گروههای تروریستی توسط دستگاههای امنیتی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس، همچنان تبدیل به یک فرمول راهبردی در میان این بازیگران سلطه گر شده است.