پکن از تایوان نخواهد گذشت / آیا بحران جنوب شرق آسیا باعث تغییر در نظم بینالملل میشود؟
گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، واکنشهای سیاسی و نظامی چین و ایالات متحده قبل و بعد از سفر نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان تا مرز یک بحران و جنگ بزرگ میان دو قدرت جهانی پیش رفت. بسیاری از تحلیلگران این تنشها را در راستای گذار در نظم جدید بین الملل و در ادامه بحران آفرینی ایالات متحده برای رقبای جهانی خود و نظام تک قطبی مدنظر این کشور تحلیل میکنند.
ایالات متحده سعی کرده است با ایجاد بحران در لایههای اول امنیتی و استراتژیک روسیه و چین این دو کشور را از تمرکز برسیاستهای جهانی و اتحاد استراتژیک برعلیه سیاستهای یکجانبه گرایی ایالات متحده در عرصه جهانی بازدارد. بر اساس همین رویکرد سیاستمداران آمریکا با ایجاد چالش سیاسی و امنیتی و تحریک روسیه این کشور را وارد جنگ با اوکراین کردند.
به نظر میرسد تحولات اخیر تنگه تایوان روندی متفاوت از آنچه که در اوکراین اتفاق افتاد نیست و با توجه به مولفههای مانند سند امنیت ملی ایالات متحده در سال 2022 که تاکید بر مقابله همه جانبه با چین دارد و همچنین روندهای جهانی باید منتظر تنش آفرینی بیشتر از سوی ایالات متحده در خصوص تایوان به عنوان موضوع حیاتی چین باشیم.
چرایی اهمیت تایوان برای چین
آنگونه که شواهد و قرائن نشان میدهد چین بنا به دلایل ذیل بههیچوجه حاضر به کوتاه آمدن در قضیه تایوان بهعنوان بخش جداییناپذیر از سرزمین خود نخواهد شد در نتیجه رفتار آمریکا در دریای چین جنوبی نقشی تعیینکننده در بروز درگیری نظامی و سختافزاری میان چین و آمریکا بر سر تایوان خواهد داشت، زیرا موضع پکن در قبال تایوان کاملاً واضح و آشکار است.
دریای چین جنوبی که تایوان بهعنوان بخشی از سرزمین چین در آن واقع شده است از موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیک مهمی برای چین و اقتصاد جهانی برخوردار است. سرزمین اصلی چین از طریق دو آبراه بسیار مهم به آبهای آزاد و مسیرهای دریائی جهان متصل میشود؛ تنگه مالاکا در جنوب و تنگههای راهبردی در اطراف جزیره تایوان در شمال دریای چین جنوبی (مسیرهای دریائی اتصال چین به آبهای شرق و جنوب فیلیپین بسیار طولانی و غیراقتصادی است). در نتیجه ازآنجاکه تایوان بخش جداییناپذیر از سرزمین چین قلمداد میشود همچنین بهخاطر تنش در روابط چین با همسایگانش در اطراف تنگه مالاکا، پکن بههیچوجه حاضر به چشمپوشی از امتیاز منحصر بفرد تسلط کامل بر قلمرو تایوان نخواهد شد. تایوان بزرگترین تولیدکننده تراشههای نیمهرسانا در جهان است. شرکت صنایع نیمهرسانای تایوان (TSMC) بزرگترین سازنده تراشه جهان و بهترین تأمینکننده تراشه برای صنایع هایتک و دیگر صنایع مهم در جهان است. گفته میشود تی سیام سی و سامسونگ در کره جنوبی تنها شرکتهایی در جهان هستند که از دانش فنی ساخت کوچکترین و پیشرفتهترین تراشهها برخوردار بوده و تقریباً 90 درصد آنها را تولید میکنند. یک مرکز پژوهشهای راهبردی روابط بینالملل در هندوستان معتقد است تایوان سازنده 84 درصد تراشههای نیمهرسانای مخصوص رایانههای پیشرفته در دنیا است. علاوه بر صنایع هایتک، امروزه تراشههای نیمهرسانا تقریباً در تمامی صنایع از جمله هواپیماسازی، اتومبیلسازی و... کاربرد دارد. کاهش صادرات تراشههای نیمهرسانا از تایوان به آمریکا در سال 2020 (بهخاطر همهگیری کرونا) سبب افزایش دهدرصدی قیمت اتومبیل در آمریکا شد. نیمهرساناها جلوه دیگری از جاهطلبی برجسته و رقابت در حوزه فناوریهای پیشرفته میان ایالات متحده و چین است.
تایوان برخوردار از جزایر و محدودهای قابلتوجه در دریای چین جنوبی است. با نظرداشت رهیافت کلان چین برای تسلط بر دریای چین جنوبی از جمله اقدام این کشور به ساختن جزایر مصنوعی، تسلط بر جزایر مورد مناقشه و تقویت حضور نظامیاش در این منطقه بنابراین بعید است پکن حاضر به چشمپوشی از این بخش از خاک خود در دریای چین جنوبی بشود. دریای چین جنوبی علاوه بر اهمیت ژئوپلیتیک برای چین اهمیت ژئواکونومیک فوقالعادهای نیز برای این کشور دارد، زیرا علاوه بر اینکه 30 درصد کشتیرانی دنیا در این محدوده انجام میپذیرد و شاهرگ اتصالات جهانی اقتصادهای نوظهور در قاره آسیا است؛ از ذخائر بسیار غنی شیلات، آبزیان دریائی و نفت و گاز هم بهره میبرد.
پارامترهای تقابل میان چین و ایالاتمتحده
تحولات سریع در نظام بینالملل برگرفته از اقتضائات محتوایی دوران گذار نظم بینالمللی است. آمریکاییها که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در شرایطی قرار گرفتند که توانستند نظام تکهژمونی براساس ارزشهای لیبرالدموکراسی را بنیان بگذارند، سرمست از این واقعه از خیزش رقبا غافل شدند. آمریکا در شرایطی خود را قدرت برتر دنیا میدانست که با موجی از خیزش قدرتهای نوظهور دنیا روبرو شد.
در این بین، خیزش قدرت نوظهوری، چون چین برای واشنگتن به معمایی بزرگ تبدیل شد. آمریکاییها با بهرهگیری از حربههای مختلف تلاش کردند چین را در سیستم نهادهای بینالمللی هضم کرده و مسیر کنترل نهادی این اژدهای در حال خروش را فراهم آورند. این در شرایطی بود که چینیها هم با درایت مثالزدنی ضمن بهره بردن از مواهب حضور در نهادهای بینالمللی، عملا از این نهادها «سواری رایگان» گرفتند. حضور چین در سازمان تجارت جهانی یکی از مهمترین این فضاها است که چین توانست با چراغ سبز آمریکا به عضویت آن در آید، اما برخلاف اصول و ساختار سازمان تجارت جهانی که بر اصل اقتصاد غیررانتی و آزاد استوار است، چین یارانه و سوبسید پنهان در اختیار شرکتهای خود برای رقابت با رقبای بینالمللی قرار میداد و همین موضوع سبب شد که کالاها و خدمات چین به دلیل کیفیت بالا و قیمت تمام شده پایینتر نسبت به نمونههای غربی، مورد توجه بیشتر قرار گیرد.
چالشهای چین برای ابرقدرتی آمریکا
رقابت چین و آمریکا و تنازعات هژمونیک این دو کشور تقریبا از سالهای ابتدایی قرن 21 آغاز شده است. چینیها از ابتدای قرن بیست و یکم تاکنون با یورش به ابزارهای هژمونیساز آمریکا در دنیا یعنی «دلار و نهادهای بینالمللی»، تلاش کرده نظام تکقطبی به رهبری آمریکا را به چالش کشیده و به رقیب هژمونیک این کشور در دوران گذار نظم بینالمللی بدل گردد. چینیها با ایجاد نهادهای منطقهای، چون سازمان همکاری شانگهای، بریکس و RCEP و همچنین محور قرار دادن مبادلات تجاری در این نهادهای منطقهای با ارزهای ملی به جای دلار، عملا رقابت شدید هژمونیکی را با آمریکا رقم زده اند.
راهبردهای آمریکا برای مقابله با چین
در همین راستا بود که آمریکا با فهم چنین رویکردی از سوی چین، مسیرهای متفاوتی را برای مقابله با پکن امتحان کرده است. همانطور که گفته شد، حضور در نهادهای بینالمللی برای رسوخ ارزشهای نظام لیبرالدموکراسی در چین اولین حربه برای کنترل چین بود، اما این موضوع نتوانست چین را کنترل کند. حتی مسیر جنگ تعرفههای تجاری دوران ترامپ با چینیها هم نتوانست خللی در مسیر رشد و توسعه چین ایجاد کند.
اما در آخرین حربه آمریکا علیه این قدرتهای نوظهور، چون چین، بنظر میرسد آمریکا در تلاش است تا با ایجاد ناامنی و دغدغه ژئوپلیتیکی در عمق استراتژیک این کشورها، مسیر کنترل و محدودیت همافزایی این قدرتهای نوظهور در اقدامات ضدهژمونیک علیه آمریکا را فراهم کند؛ اتفاقی که این روزها بین روسیه و اوکراین در حال رخ دادن است نیز در همین راستا است. آمریکاییها برای کنترل یکی دیگر از این قدرتهای نوظهوری (روسیه) که منتقد نظام تک قطبی به رهبری ایالات متحده آمریکا در دنیا هستند، با بهره بردن از حربه گسترش ناتو به شرق و ایجاد دغدغه امنیتی برای روسیه که حضور ناتو در عمق استراتژیک خود را نشانه ناامنی قلمداد میکند، این کشور را وادار به اقدام نظامی علیه اوکراین کرد و امروز آمریکا میکوشد تا با فرسایشی کردن جنگ روسیه و اوکراین، زمینه تضعیف روسیه را فراهم سازد.
بنظر میرسد این حربه علیه چین نیز در حال تکرار شدن است. آمریکا با علم بر اینکه، چینیها یک سرخوردگی سنتی از غرب برای جداسازی هنگکنگ و تایوان از جغرافیای اصلی چین دارند و میدانند که حزب کمونیست چین که صدها میلیون نفر را در طول 70 سال گذشته از گرسنگی و فقر مطلق نجات داده، برای بازگرداندن آن غرور ملی و نشان دادن قدرت نظامی خود، در پی الحاق تایوان به جغرافیای اصلی است، در حال برنامهریزی برای ایجاد تنش در دریای چین جنوبی که حدفاصل چین و جزیره تایوان است، هستند. آمریکاییها در سال 2010 تغییر راهبرد سیاست خارجی خود از خاورمیانه به سمت آسیا - پاسیفیک و با روی کار آمدن ترامپ با راهبرد ایندو - پاسیفیک، تلاش دارند با ایجاد دغدغه ژئوپلیتیکی، چین را درگیر یک جنگ و تنش فرسایشی کنند.
آینده پیش رو از آنجا که چین به صورت بالقوه کاندیدای هژمونی در جهان است، احتمال رودروی مستقیم میان دو کشور به صورت جدی وجود دارد. اما در این میان دلایلی برای عدم تمایل و یا اجبار دو کشور برای رودر روی مستقیم میان چین و ایالات متحده متصور است.
دلایل عدم تمایل چین به رویاروی مستقیم
1- چین در تاریخ سیاسی خود تقریبا هیچ حمله هجومی به کشور دیگری نداشته است برعکس روسیه که به عنوان یک بازیگر رئالیست در سیاست بین الملل هیچ قواعدی و هنجاری مانند افکار عمومی، رسانه، سازمانهای بین المللی و... را به منظور دفاع از منافع ملی خود رعایت نمیکند.
2- مسئله بعدی که در تحلیل رفتار سیاست خارجی چین بسیار پر اهمیت جلوه میکند، خواست و اراده این کشور به منظور رشد و پیشرفت اقتصادی و رسیدن به نقطه طلایی 2030 است. این کشور از سال 2012 به بعد با پیگیری برنامههای اقتصادی و بلند پروازیهای حزب کمونیست در رسیدن به مرحله ابرقدرتی در حوزه اقتصادی یک تهدید جدی و ملموس برای هژمونی آمریکا تبدیل شده است.
3- چین تجربه روسیه در جنگ اوکراین را در مقابل چشمان خود دارد. این درست است که روسها در مقابل مشکلات اقتصادی پیش آمده پس از شروع جنگ اوکراین را توانست به خوبی مدیریت کند، اما تحریمهای بسیاری بر اقتصاد و صنعت این کشور وضع شدو روسیه را به نوعی وارد یک جنگ سرد کرد و کرملین مجبور به بلوک بندی کشورها بر اساس دوست و دشمن شد.
اما چین در حال حاضر به هیچ عنوان خواهان اتخاذ چنین رویکردی و تقسیم کشورها به دوست و دشمن نیست. چین هم اکنون از یک نظم و قاعده شبکهای در ارتباط گیری کشورهای جهان استفاده میکند و با این استراتژی رابطه بسیار گسترده اقتصادی با بسیاری از کشورهای جهان ایجاد کرده است. هرگونه ورود به جنگ برای چین هزینه زا است و در شرایط فعلی مطلوب این کشور نیست، زیرا تحریمهای زیادی بر این کشور بار میشود و چین را مجبور به بلوک بندی میکند.
دلایل عدم تمایل ایالات متحده 1- شاید اولین دلیل و مهمترین دلیل ایالات متحده برای عدم تمایل به ورود جنگ رودرو با چین بازدارندگی هستهای میان دو کشور باشد. هرگونه جنگ نظامی بین دو کشور میتواند تبعات بسیار سنگینی در بعد جهانی داشته باشد.
2- مسئله دوم اینست که بحران اوکراین و تحریمهای گسترده روسیه این زنگ خطر را برای ایالاتمتحده به صدا درآورد که مکانیسم تحریمها اثر بخشی و کارآیی خود را به شکل گستردهای از دست داده است. این در حالی است که میزان بزرگی اقتصاد روسیه و ادغام آن در بازارهای جهانی به هیچ عنوان با اقتصاد چین قابل ملاحظه نیست. چین در حال حاضر در دو سوم اقتصاد جهان به شکل مستقیم اثرگذار است همچنین تمام کشورهای در حال توسعه وابستگی شدید اقتصادی به چین دارند. به همینسبب انتقال حجم گسترده تحریمها به سمت اقتصاد چین میتواند بهطور کل مکانیسم تحریمهای آمریکا را شکسته و آن را به شدت بیاثر کند. از همینروی ایالاتمتحده خواهان ورود به هرگونه نزاع با چین در شرایط فعلی نیست.
اما با وجود معمای امنیت میان دو کشور و رقابت شدید بر سر بدست آوری هژمونی جهانی، میتواند شرایط را بهگونهای پیش ببرد که واشنگتن و پکن تمام مقتضیات شمرده شده را کنار گذارده و وارد یک نزاع تمام عیار شوند. چین خواهان جنگ نیست، ولی آمریکا با ابزار مختلف از جمله سفر چندتن از اعضای کنگره و سفر نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان این کشور به تایوان و همچنین اعلام برگزاری رزمایش نظامی در تنگه تایوان دقیقا بالافاصله پس از اتمام رزمایش نظامی چین، مسئولان پکن را تحریک کرده تا این کشور را مجبور به واکنش نظامی کند.
براساس قواعد تله «توسیدید» کشور هژمون درجهت حفظ جایگاه خود بههر طریقی سعی در ایجاد هزینه و تضعیف کشور رقیب دارد و اگر اقدامات فوق موثر واقع نشود دو کشور وارد یک جنگ بزرگ خواهند شد. ایالاتمتحده به شدت به دنبال ایجاد هزینه و تضعیف چین است، اما نکتهای که باید به آن توجه کرد اینست که این اقدام به هیچ عنوان نباید همزمان به تضعیف ایالاتمتحده بیانجامد و ورود به جنگ با هر نتیجهای برای هر دو طرف هزینههای بسیار زیادی را به بار میآورد.
اما در این بین سناریو محتملی که مقامات کاخ سفید به دنبال آن هستند؛ مهار ژیوپلیتیک و همکاری چند جانبه برعلیه چین است. در این سناریو ایالاتمتحده با تحریک چین موجب حمله این کشور به تایوان شده و آمریکا با تحریک جامعه جهانی با دلایل همانند به خطر افتادن لیبرال دمکراسی در جهان، حقوق بشر و مواردی از این دست هزینه رویاروی با چین را برگردن کشورهای دیگر میاندازد.
مشابهه این سیاست در ارتباط با مهار روسیه و بحران اوکراین نیز از سوی سیاستمداران ایالات متحده اتفاق افتاد. کشورهای اروپایی و از همه مهمتر اوکراین هزینههای حفظ هژمونی ایالاتمتحده در قبال رقیبان خود را پرداخت کردند. مطمئنا در نزاع چین و ایالاتمتحده، تایوان و اعضای پیمان AKUS پرداخت کنندگان اصلی هزینه حفظ هژمونی آمریکا خواهند بود. مهدی سیف تبریزی کارشناس ارشد روابط بینالملل