دوشنبه 5 آذر 1403

گزارش محمدامین رسول‌زاده ازمشقت های کارگران روزمزد ایرانی در باکو

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
گزارش محمدامین رسول‌زاده ازمشقت های کارگران روزمزد ایرانی در باکو

محمدامین رسول زاده که مطرح‌ترین شخصیت تاریخ جمهوری آذربایجان است و البته ریشه‌ای ایرانی دارد و با جنبش مشروطیت نیز پیوندهایی داشت، گزارشی درباره کارگران روزمزد ایرانی در باکو نوشته بود.

محمدامین رسول زاده که مطرح‌ترین شخصیت تاریخ جمهوری آذربایجان است و البته ریشه‌ای ایرانی دارد و با جنبش مشروطیت نیز پیوندهایی داشت، گزارشی درباره کارگران روزمرد ایرانی در باکو نوشته بود.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: شکست‌های ایران در دو نبرد عظیم با روسیه و منعقد شدن عهدنامه‌های ننگین گلستان و ترکمانچای باعث شد تا بسیاری از شهرهای مسلمان نشین در مرزبندی‌های جدید تحت حاکمیت روسیه قرار گیرد. مردمان بومی این سرزمین‌ها به دو دسته تقسیم شدند. دسته نخست که حاکمیت غیرمسلمان بر مسلمان را نمی‌پذیرفتند به شهرهای داخل مرزهای جدید ایران کوچ کردند و دسته دیگر نیز در همان شهرهای آبا و اجدادی به زندگی خود ادامه دادند.

ذکر این نکته ضروری است که به هر حال آن شهرها تحت حاکمیت کشوری قرار گرفتند که هرچند به صورت استبدادی اداره می‌شدند، اما بهرحال مدرن بودند و ایران نیز هم‌مرز با کشورهای غربی شد. فریدون آدمیت در فصل دوم کتاب «فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت» نوشته است که بیداری افکار در ایران ثمره آشنایی با دانش و تمدن غربی بود و آشنایی با مدنیت مغرب از نتایج برقراری ارتباط بین ایران و اروپا. بسط سیاست ممالک اروپایی در ایران در آغاز قرن نوزدهم و همجوار شدن ایران با روسیه، ایران را بنا بر ضرورت جغرافیایی در تماس دائمی با مغرب زمین قرار داد و با تکامل ارتباط‌های بین‌المللی بر دامنه این مراوده‌ها افزوده شد.» بسیاری از ایرانیان آزادی خواه نیز یا در این مرزها حضور داشتند یا به آن مرزها گریخته و به سفر عثمانی و دیگر مناطق اروپایی می‌رفتند و با نگارش رسالات و گزارش‌هایی تلاش وافری در بیداری ایرانیان کردند.

به هر حال ایران در دوران قاجاریه نیز به طریق استبداد اداره می‌شد و کشور به دلیل بی کفایتی حاکمان و نابسامانی‌های اقتصادی بسیار در محرومیت کامل قرار داشت و شغل نایاب بود. به همین دلیل نیز گروهی از ایرانیان بویژه با سفر به شهرهای داخل مرز روسیه بویژه منطقه قفقاز به کارگری و کسب درآمد می‌پرداختند و اکثرا نیز به مشاغل پست اشتغال داشتند. یعنی هرچند که در آن سوی مرزها نیز استبداد حاکم بود، اما بهرحال نانی برای خوردن و زنده ماندن پیدا می‌شد. به نظر می‌آید که به دلیل همین وضعیت بود که بسیاری از این دست ایرانیان نیز به انقلاب سرخ پیوستند.

میرزا رضا کرمانی، کشنده ناصرالدین شاه قاجار که خود از طریق این مرزها به استانبول سفر کرده بود، در بازجویی خود پس از واقعه ترور نکته مهمی را درباره این کارگران ایرانی بیان کرده است: «قدری پایتان را از خاک ایران بیرون بگذارید؛ در عراق عرب و بلاد قفقاز و عشق آباد و اوایل خاک روسیه، هزار هزار رعیت بیچاره ایران را می‌بینید که از وطن عزیز خود از دست تعدی و ظلم فرار کرده، کثیف‌ترین کسب و شغل‌ها را از ناچاری پیش گرفته‌اند. هرچه حمال و کناس و الاغچی و مزدور در آن نقاط می‌بینید، همه ایرانی هستند.» متن این کامل این بازجویی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» اثر ناظم الاسلام کرمانی که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر می‌شود، درج شده است. (گزارشی از این متن بازجویی را می‌توانید از اینجا بخوانید) اما محمد امین رسول زاده نیز که یکی از شخصیت‌های موثر در تاریخ ایران پس از عهدناصری است، نیز گزارشی از این کارگران را به دست داده است. پیش از مطالعه این گزارش ابتدا با او آشنا شوید:

راوی مشقت‌های کارگران روزمرد ایرانی

به گفته رحیم رییس نیا، تاریخنگار معاصر ایرانی و عضو هیات علمی دانشنامه جهان اسلام، محمد امین رسول زاده از شخصیت‌هایی است که زندگی‌اش با تاریخ معاصر ایران گره خورده و موقعیت تاریخی او در تحولات مربوط به دهه‌های نخستین سده بیستم این مرز و بوم از جایگاه خاصی برخوردار است. با این حال هنوز در ایران برای آگاهی از شرح حال، افکار و فعالیت‌های او هیچ اقدام در خور توجهی صورت نگرفته است. همین تاریخنگار خود به صورت مختصر گزارشی از سوانح زندگی و آرا و افکار این شخصیت را به مرحله نگارش درآورده است که چکیده آن را در ادامه می‌خوانید:

قدری پایتان را از خاک ایران بیرون بگذارید؛ در عراق عرب و بلاد قفقاز و عشق آباد و اوایل خاک روسیه، هزار هزار رعیت بیچاره ایران را می‌بینید که از وطن عزیز خود از دست تعدی و ظلم فرار کرده، کثیف‌ترین کسب و شغل‌ها را از ناچاری پیش گرفته‌اند. هرچه حمال و کناس و الاغچی و مزدور در آن نقاط می‌بینید، همه ایرانی هستندمحمدامین رسول زاده در سال 1884 در روستای نوخانی باکو به دنیا آمد. پیش پدرش، آخوند حاجی ملاعلی اکبر، در مدرسه روس - مسلمان و هنرستان حرفه‌ای با کو تحصیل کرد. واپسین سال‌های تحصیلی او در هنرستان مقارن بود با جوش و خروش‌های انقلابی در روسیه و به ویژه شهر کارگری باکو. «همت» نخستین سازمان سوسیال دموکراتیک محلی در باکو بود که رسول زاده هم در زمره بنیانگذران آن به شمار رفته است. او ضمن فعالیت تشکیلاتی، که در جریانش با انقلابیونی چون «کوبا» (استالین بعدی) آشنا شد، در انتشار نشریاتی چون تکامل و یولداش فعال بود و با روزنامه‌هایی چون ارشاد و ترقی نیز همکاری داشت و در همین دوره مقالات زیادی در پیرامون رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران انتشار داد.

رسول زاده در اوایل سال 1327 ق / 1909 م، به ایران آمد و از رشت و جلفا و تبریز و ارومیه و تهران گزارش‌های جالبی برای درج در روزنامه ترقی تهیه کرد. او اندکی پس از رسیدن به تهران تازه فتح شده، در تشکیل و سازماندهی حزب دموکرات ایران و تهیه نظام نامه و مرام‌نامه و تعیین خط مشی حزبی با سیدحسن تقی زاده و حیدرخان عمواوغلی و... همکاری داشته، سردبیری ارگان آن یعنی «ایران نو» را که یکی از نقاط عطف تاریخ روزنامه نگاری در ایران به شمار می‌آید، به عهده گرفت و تا اواسط 1911/1329 که تحت فشار روسیه تزاری مجبور به ترک ایران شد، گذشته از فعالیت در حزب و روزنامه و درج مقالاتی در آن، رسائلی چون «تنقید فرقه اعتدالیون» و رسائل دیگری را نیز به زبان فارسی انتشار داد و در مدتی کمتر از دو سال تأثیری چشمگیر از جهت نشر و ترویج اندیشه‌های اجتماعی ترقی خواهانه و ارتقاء سطح مبارزات و مباحثات حزبی و سیاسی در جامعه ایران بر جای گذاشت.

رسول زاده پس از عزیمت از ایران از طریق باکو به استانبول رفت و در آنجا با سیدحسن تقی زاده هم منزل شد و طی اقامت دوساله خود در آن شهر، به محافل تازه پاگرفته ترکیستی، چون ترک اوجاق لاری (کانون‌های ترک) که قفقازی‌هایی چون احمد آقااوغلو و علی بیگ حسین زاده از آرمان پردازان و رهبران آنها بودند، گرایش و راه یافت و سلسله مقالات ایران ترک‌لری (ترکان ایران) را در مجله ترک‌یوردو به چاپ رساند.

در سال 1913، به دنبال اعلام عفو عمومی به مناسبت سیصدمین سال بنیانگذاری سلطنت رومانوف‌ها، رسول زاده به باکو بازگشت و در حزب «مسلمان دموکراتیک مساوات» که در سال 1911 به دست اندرکاری تنی چند از همتی‌های ملی گرا تشکیل یافته بود، به فعالیت پرداخت و در روزنامه‌هایی چون اقبال، آچیق سوز، یئنی اقبال، آذربایجان و... که به آن حزب ملی گرا وابسته بودند، نویسندگی و سردبیری کرد و رساله‌هایی در زمینه مسائل ملی به چاپ رساند و شعار «ترک لشمک، اسلام لاشماق و معاصر لشمک» به معنی ترک شدن، مسلمان شدن و معاصر شدن، را پیش کشید.

پس از درگیری انقلاب فوریه 1917، در کنگره‌های مسلمانان قفقاز و روسیه و در نهادهای منطقه‌ای و ملی قفقاز چون «سیم ماورای قفقاز» شرکت فعال داشت و به دنبال انحلال سیم در اواخر مه 1918، به صدارت شورای ملی آذربایجان رسید. همین شورای ملی در 28 مه 1918 موجودیت جمهوری دموکراتیک آذربایجان را اعلام کرد. صدر شورا، یعنی رسول زاده 34 ساله، رئیس جمهور نخستین جمهوری اعلان شده در جهان اسلام به شمار می‌رفت.

شورای ملی در 28 مه 1918 موجودیت جمهوری دموکراتیک آذربایجان را اعلام کرد. صدر شورا، یعنی محمدامین رسول زاده 34 ساله، رئیس جمهور نخستین جمهوری اعلان شده در جهان اسلام به شمار می‌رفتبعد از سرنگونی جمهوری ملی آذربایجان در آوریل 1920 به دست ارتش سرخ، رسول زاده مخفی و بالاخره دستگیر شد و در نتیجه پادرمیانی استالین از مرگ و زندان نجات یافت و در نوامبر 1920 همراه او به مسکو رفت و پس از آن که نزدیک به دو سال در مسکو به تدریس فارسی و کارهای تحقیقاتی چون نوشتن مقاله‌ای درباره جنبش مزدک اشتغال داشت از شوروی فرار کرد، بعد از مدتی در اواخر 1922 در ترکیه اقامت گزید و بعضی از کتاب‌های خود چون آذربایجان جمهوریتی (جمهوری آذربایجان)، عصر یمیزین سیاوشی (سیاوش عصرمان)، ملیت و بلشویزم (به زبان فارسی) و... را در آنجا به چاپ رساند و نشریات ینی قانفاسیا (قفقاز جدید)، آذری ترک و اودلویورد (نیاخاک آتشین) را انتشار داد.

سرانجام دولت ترکیه که در پی حفظ و جلب دوستی شوروی بود، او را در سال 1931 از آن کشور اخراج کرد. رسول زاده تا سال 1947 که به ترکیه برگشت، در شهرهایی چون ورشو، برلین، بخارست، فرایبرگ آلمان و... مقیم شد و نشریات مساواتی چون استقلال و قورتولوش (رهایی) را در آلمان تحت حاکمیت نازی‌ها انتشار داد و با مجلات ضدشوروی پرومته و قفقاز که در فرانسه انتشار می‌یافتند، همکاری کرد و کتابچه‌هایی به زبان‌های آلمانی و لهستانی و فرانسه درباره جمهوری آذربایجان و حزب مساوات منتشر کرد. رسول زاده نمایشنامه هم می‌نوشت.

وی تا 4 مارس 1955 که درگذشت در آنکارا به سر برد و در این دوره آثاری پدید آورد که بعضی از آنها در سال‌های اخیر در باکو تجدید چاپ شده است. او در تمام دوران تبعید خود رهبری حزب مساوات را به عهده داشت. پس از فروپاشی شوروی، شعار «بیرکره یوکسلن بایراق، بیرداها ائنمز» (پرچمی که یک بار بالا رفت، دیگر فرود نمی‌آید) که رسول زاده در دسامبر 1918 در مجلس جمهوری آذربایجان بر زبان آورده بود بر سر زبان‌ها افتاد و وی به مطرح‌ترین شخصیت تاریخ آن سرزمین، به ویژه در دوره حاکمیت جبهه خلق تبدیل شد و عکسش در اغلب ادارات دولتی جای عکس لنین را گرفت و چهره‌اش بر اسکناس‌ها نقش بست و دانشگاه دولتی باکو، که وی سهمی مهم در بنیانگذاری آن داشت، به نامش نامور شد.

معرفی کتاب

کتاب «گزارش‌هایی از انقلاب مشروطیت ایران» اثر محمدامین رسول زاده است که برای نخستین بار به سال 1399 با ترجمه رحیم رییس نیا توسط انتشارات شیرازه کتاب ما در دسترس مخاطبان قرار گرفت. این کتاب مجموعه‌ای است از ترجمه مقالات و گزارش‌هایی که رسول زاده در روزنامه ترقی و برخی نشریات و روزنامه‌های دیگر از جمله تکامل می‌نوشت به همراه زندگینامه مختصر اما مفیدی از او.

کتاب به دو بخش کلی تقسیم می‌شود. بخش نخست «اخبار و مقالات» نام دارد و بخش دوم «مکتوبات ایران». بین انتشار مطالب این دو بخش در روزنامه ترقی حدود دو ماه و چند روز فاصله است. در این بین او از طرف سازمان همت به ایران اعزام شده بود و پس از آن مقالاتش شکل گزارش به خود گرفت. مکتوبات ایران را رسول زاده از شهرهایی چون رشت، تبریز، ارومیه و تهران گزارش کرده بود.

متنی که در ادامه می‌خوانید نیز از همین کتاب نقل می‌شود که در اصل گزارشی است که رسول زاده در شماره 88 روزنامه ترقی به تاریخ 29 اکتبر (یا 11 نوامبر) 1908 (16 شوال 1326 هجری قمری) منتشر کرده بود.

حمالان پل

مشقت‌کش ترین، تیره‌روزترین، بیچاره‌ترین و مظلوم‌ترین هیات کارگران باکو حمالان پل هستند. بر آن هستیم که اطلاعاتی درباره این فراموش شدگانِ نگون بخت به دست دهیم.

اگر همه حمالانی را که در پل‌ها کار می‌کنند پانصد نفر برآورد کنیم، در میانشان یک نفر هم غیرایرانی پیدا نمی‌کنید؛ همه فرزندان بی نوا و بد اقبال ایران هستند.

«همشهری»* از ظلم خان‌ها و محتکران و برای رهایی از چنگ بیکاری و بی قانونی و به قصد محافظت خویش و به دست آوردن لقمه نانی برای اهل و عیال خود که در کمال عسرت و بدبختی در ایران به سر می‌برند، به باکو می‌آید... و شروع می‌کند به حمالی کردن در پل. در حالی که کارگران دیگر حتی یک روز طاقت مشقات این کار را نمی‌آورند، او بی صدا تحمل کرده، با حمل روزانه دوازده - سیزده ساعت بار بر پشت خود، روزگار می‌گذراند و در مقابل این زحمت، روزانه پنجاه شصت کپک، یا ماهانه پانزده بیست منات مزد به دست می‌آورد.

در صورتی که کارگر غیر ماهر معادن که کمترین مزد را در مقابل پر مشقت‌ترین کار دریافت می‌دارد، در ازای حداکثر نه - ده ساعت کار، ماهانه بیست - بیست و پنج منات حقوق دریافت می‌دارد. البته کارگرانی هم هستند که روزانه بیش از هشت ساعت کار نمی‌کنند. از سوی دیگر کارگران معادن غالباً از منزل مجانی و در صورت نبودن منزل، از اجاره بها و نیز از آب و نفت مجانی و امتیازات دیگر نیز استفاده می‌کنند؛ در حالی که حمالان پل فکر چنین چیزهایی را نیز به مغز خود خطور نمی‌دهند. معمولاً ده - پانزده نفر از اینان منزلی را که فرق چندانی با طویله ندارد در گوشه و کنار شهر به پنجاه کپک کرایه کرده، با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنند.

مشقت‌کش ترین، تیره‌روزترین، بیچاره‌ترین و مظلوم‌ترین هیات کارگران باکو حمالان پل هستند. بر آن هستیم که اطلاعاتی درباره این فراموش شدگانِ نگون بخت به دست دهیم. اگر همه حمالانی را که در پل‌ها کار می‌کنند پانصد نفر برآورد کنیم، در میانشان یک نفر هم غیرایرانی پیدا نمی‌کنید؛ همه فرزندان بی نوا و بد اقبال ایران هستند

به کارگران مؤسسات دیگر، براساس قانون عمومی کارخانه، دفترچه راسچوت (انفصال از خدمت) داده می‌شود که وقتی کارگر از کار اخراج و یا مصدوم می‌شود، پولی به او می‌پردازند. وقتی هم نمی‌شود، حق شکایت کردن و مراجعه به محاکم عدلیه را دارد. اما این نوع قواعد شامل باربران پل نیست... تأمینی هم در مورد استخدام و اخراج در کار نیست. پیمانکار هر وقت اراده کند، آنها را به کار می‌گیرد و هر وقت هم دلش خواست اخراجشان می‌کند.

مزد کارگران جاهای دیگر معمولا از هر دو هفته و یا سر برج داده می‌شود، اما حمالان برای گرفتن مزد خود از پیمانکاران باید بارها مراجعه کنند و دشنام بشنوند...

پیمانکاران دست کم نصف حاصل زحمت حمالان را به جیب می‌زنند و هر پیمانکاری روزانه از پنج تا 10 منات گرفته تا بیست - سی منات درآمد دارد!... آیا حمالان پل‌ها نمی‌توانند با تشکیل تعاونی‌هایی خود را از چنگ پیمانکاران نجات بدهند؟... ظاهرا حمالان خود به تنهایی قادر به انجام چنین کاری نیستند و لازم است در این باره آنها را یاوری و راهنمایی کرد.

پی‌نوشت‌

*سیدجعفر پیشه‌وری که سنین نوجوانی و جوانی خود را میان مهاجران کارجوی ایرانی در باکوی سال‌های دهه‌های نخستین سده بیستم گذرانده، در مورد «همشهری» چنین نوشته است: «قفقازی‌ها و اهالی محل، ایرانی را همشهری خطاب می‌کردند و او را پست و حقیر می‌شمردند. حتی خود همشهری نیز برای خود شخصیتی قائل نبود. او را تحقیر می‌کردند و در رستوران‌ها، ترن‌ها و در محل تفریح و تفرج اجتماعی راه نمی‌دادند. همشهری از برده و غلامان دوره اسارت پست‌تر و حقیرتر بود. او مانند حیوانات کارگر برای کارکردن، زحمت کشیدن و کتک خوردن خلق شده بود. خود او همه اینها را تحمل می‌کرد، زیرا در میهن خود علاوه بر اینکه از این پست‌تر و از این بی‌حقوق‌تر بود، کار هم گیرش نمی‌آمد. (به نقل از تاریخچه حزب عدالت)

***

برای مطالعه دیگر مطالب این پرونده به این نشانی بروید.