گزارش | 5 ویژگی «حسن تقیزاده»؛ از خودباختگی به غرب تا خدمت به دیکتاتوری
سید حسن تقیزاده را در سیاست ایران بهعنوان پدر غربگرایی میشناسند. در این گزارش به 5 ویژگی تفکر تقیزاده میپردازیم.
گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- امروز (8 بهمن 1398) دقیقا نیم قرن از درگذشت سید حسن تقیزاده از سیاستمداران معروف تاریخ ایران میگذرد. وی را پدر غربگرایی در ایران میدانند و خودش اذعان دارد که "این جانب در تحریض و تشویق، نخستین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در چهل سال قبل بیپروا انداختم."
در حقیقت تقیزاده بیش از آنکه صرفا یک شخصیت سیاسی باشد، یک نوع مرام و مکتب است که نماد خوشبینی به غرب و از بین بردن منافع ملی بهپای اجنبی است و در زمان حیاتش نیز به این عنوان شناخته میشد.
گزارشی از زندگی «تقیزاده»؛ چرا غربگرایی و دیکتاتوری معادل یکدیگرند؟در این گزارش به 5 ویژگی برجسته تقیزاده اشاره میکنیم که میتواند معیاری برای سنجش افرادی باشد که همچون تقیزاده فکر و سیاستورزی میکنند:
1- یکی از ویژگیهای تقیزاده و پیروان او تمایل به فرهنگ غربی بود که بیش از همه برجسته است. او بهرغم اینکه مدتی در دوران نوجوانی به تحصیل علوم دینیه مشغول بود، بعد از آشنایی با آثار منورالفکران آن زمان به سبک زندگی غربی متمایل شد و همچون میرزا ملکم خان معتقد بود که باید از فرق سر تا نوک ناخن پا غربیبشویم. این غرب گرایی در فرهنگ نه تنها به طرد اندیشههای اسلامی انجامید بلکه فرهنگ ایرانی را نیز زیر سوال میبرد. او در شماره 7 مجله کاوه که برای ترویج باستانگرایی چاپ میکرد معتقد بود، مهد تمدن یونان است: "ایرانیان خیال میکنند که آنها در گذشته یک تمدن عالی درخشان مانند تمدن یونانیان داشتهاند. وقتی حقایق علمیه و تاریخیه مثبته در جلو آنها گذارده شود خواهند دید که ایران به علم و ترقی دنیا کمک خیلی زیادی نکرده و مانند همه ملل عالم در اغلب آنچه هم که داشته مدیون تمدن و علم یونان بوده است."
تقی زاده معتقد بود باید خط فارسی از الفبای عربی به الفبای لاتین تغییر پیدا کند و باید سیستم آموزشی ترکیه را در ایران پیاده کرد. وی با سادهانگاری و بیآنکه از نظریات و فرضیات علمی درباره تغییر خط مطلع باشد، میپنداشت که تغییر خط فارسی به لاتینی سوادآموزی را تسهیل میکند و راه را برای تحول فرهنگی کشور هموار میسازد. وی علاقه فراوانی به آموزش زبانهای خارجی از خود نشان میداد و خودش نیز در دوران جوانی دو از چشم پدر به تحصیل زبان فرانسه پرداخت.
2- یکی دیگر از ویژگیهای طرز فکر تقیزاده همان بلایی بود که بر سر بسیاری از روشنفکران آن زمان آمد و ایران را فاقد قدرت برای دستیابی به دانش میدانستند. در واقع میتوان میان تقیزاده و امیرکبیر یک تمایز جدی دانست. امیرکبیر در عرض سه سال و نیم با بازنگری قوانین کشور و تاسیس دارلفنون و همچنین بازسازی قوای ارتش روح تازهای به عرصه مدیریتی کشور دمید اما تقیزاده بهجای اتکا به توان داخلی کشور، پیشرفت علمی، آزادی سیاسی و عقیده و رشد فرهنگی و آموزشی را «اخذ بلاشرط آداب و عادات فرنگ» و دستور عمل قرار دادن این شعار که «ایران باید ظاهرا و باطنا، جسما و روحا فرنگیمآب شود و بس» میدانست.
وی معتقد بود ایران بهدلیل انقلابها و خونریزیهای فراوان امکان پیشرفت ندارد: "همیشه بعد از صد سال در همان جایی هستیم که بودیم. باز آدم نداریم. باز همه دزد و مغرضند."
3- تقیزاده انسان تراز غرب را برتر میدانست و بههمین دلیل معتقد بود که باید در همه شئون زندگی غربی مسلک شد. این برتر دانستن غربیها موجب شد تا در مجلس اول، زمانی که در حال تدوین قانون اساسی بودند، جریان تقیزاده قانون اساسی بلژیک و فرانسه را مبنای خود قرار دهند که منطبق بر سیاستهای ان کشورها نوشته شده بود.
زمانی که محمدعلی شاه قاجار مجلس شورای ملی را به توپ بست، وی فورا به سفارت انگلیس پناه برد. امری که موجب بدبینی رجال مشروطه و مورخان به او شد و این کار وی را با تدارک قبلی می دانستند.
بعد از آنکه به مدت 14 سال بهدلیل دست داشتن در قتل آیتالله بهبهانی از رهبران مشروطه و همچنین فاسدالعقیده بودن تبعید شد، در ایام جنگ جهانی اول به آلمان رفت و با آنها همکاری کرد. با شکست آلمان در جنگ جهانی اول و همچنین فروپاشی روسیه تزاری، باز به سمت انگلستان تمایل پیدا کرد و بهدلیل همین علاقهمندی به انگلیسها با رضاخان همکاری کرد.
او اولین شخصیتی بود که نزدیکی به آمریکاییها را هم ترویج میکرد و معتقد بود باید به آنها امتیاز داد و مدارس امریکایی را در ایران تقویت نمود: "اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب، کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد به مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود...!"(نامه تقیزاده به محمود افشار - آذرماه 1300)
4- تقیزاده و جریان غربگرایی که او راه انداخت در سیاست خارجه و عرصه اجرایی نیز کاملا خلاف مصالح ملی عمل کرد که اوج خیانت او در امتیاز دادن به انگلیسی ها در ماجرای قرارداد دارسی بود که موجب شد تا در همان زمان مورد انواع ناسزاها و اتهامها قرار بگیرد.
او در دوران رضاشاه در سال 1309 با عنوان وزیر طرق و شوارع به کابینه مخبرالسلطنه هدایت راه یافت و در مرداد همان سال به وزارت مالیه منصوب شد. وی مامور شد قرارداد دارسی را که در زمان مظفرالدین شاه منعقد شده بود الغاء کند. به موجب این قراداد امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت در سراسر ایران به استثنای ایالات شمالی شامل گیلان، مازندران، گرگان، خراسان و آذربایجان را برای مدت 60 سال به ویلیام ناکس دارسی انگلیسی واگذار کرده بودند اما تقیزاده بعد از چند هفته مذاکره با هیئت بریتانیایی قراردادی کاملا در راستای منافع آنها منعقد میکند و انتقادات فراوانی را برمیانگیزد.
به موجب قرارداد جدید، شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش نفت در برابر پرداخت تنها 20 درصد از سهام کل شرکت نفت ایران و انگلیس به ایران ادامه کار میداد.
تقیزاده در سالهای آخر عمر که در افکارش تجدیدنظر کرد و تائب شده بود، تمدید قرارداد دارسی را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در این ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانسته و خود را مبری میکند.
5- وی اگرچه در مسیر مبارزه با استبداد قاجاریه تلاشهایی داشت و بعد از آنکه در سال 1284 به ایران بازگشت به ترویج اندیشههای دموکراسیخواهانه و تجددطلبانه پرداخت اما بعد از به قدرت رسیدن بخصوص بعد از فتح تهران توسط مشروطهطلبان و فرار محمدعلی شاه قاجار، هم حکم به اعدام شیخ فضلالله نوری داد و هم متهم به آمریت در قتل آیتالله بهبهانی بود.
تقی زاده از رجال معروف عصر مشروطیت بهشمار میرفت اما با روی کارآمدن رضاشاه از سویانگلیسیها در خدمت وی درآمد و در دولت او وزارت خارجه، وزارت طرق و شوارع، وزارت مالیه و سفارت انگلستان را تصاحب کرد. این اقدام وی درحالی بود که بسیاری از رجال عصر مشروطه از سوی رضاشاه زندانی، تبعید یا اعدام شدند. در واقع تفکر غرب گرایی و وابستگی او به سفارخانههای غربی موجب شد تا در خدمت دیکتاتوری درآید.
تقیزاده اگرچه در سالهای پایانی عمر از گذشته خود توبه کرد اما در همان زمان پیری نیز بهدلیل وابستگی به خارج کشور و همکاری با رضاشاه یک عنصر بدنام شناخته میشد و کارنامهاش او را به یک شخصیت ضد ملی در تاریخ ایران تبدیل کرد.
انتهای پیام /