چهارشنبه 7 آذر 1403

یادداشت | از خوارج تا منافقین؛ مروری بر دو جنایت تاریخی و حامیان ترویست‌ها

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
یادداشت | از خوارج تا منافقین؛ مروری بر دو جنایت تاریخی و حامیان ترویست‌ها

یک پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی به نقد ادعاهای اخیر حسن یوسفی اشکوری و حمایت وی از خوارج و گروهک منافقین پرداخته است.

- اخبار سیاسی -

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- روح‌الله امین آبادی پژوهشگر تاریخ معاصر: «حسن یوسفی اشکوری» فردی که زمانی لباس روحانیت به تن داشت و به دلیل انکار مسلمات اسلام از جمله حکم قرآنی حجاب و سخنرانی در این زمینه در کنفرانس ننگین برلین خلع لباس شد به فکر منافقین افتاده و برای کشته های این گروهک تروریستی در دهه شصت دست به قلم برده و اشک تمساح ریخت!

در این مجال فرصت آن نیست که به بحث پیرامون دلایل نظری اعدام منافقین در دهه شصت و حتی آنان که در زندان بوده اند بپردازیم که در این زمینه بزرگانی سخن گفته و استدلال‌ها آن چنان متقن است که بحث دوباره پیرامون آن اهانت به مقام شنونده محسوب شده و وقت او را تلف می کند.

حمایت مجلس نمایندگان آمریکا از گروهک تروریستی منافقین

اشکوری در بخشی از این نوشتار با فراموش کردن ژست و ظاهر و باطن این روزهای خود به تاریخ اسلام پرداخته و می نویسد: «علی در تمام مراحل جنگ به سپاهیانش فرمان می‌داد که: در جنگ پیشقدم نشوید، فراریان را دنبال نکنید، به مجروحان آسیب نرسانید، عورت مقتولان را عریان و عیان نکنید، از مثله کردن کشته شدگان خودداری کنید، بدون اجازه وارد خانه‌های مردم نشوید و پرده‌ها را ندرید و حرمت‌ها را نشکنید، اموال مردم را، جز آن که در اردوگاه نظامی می‌یابید (ظاهرا مراد سلاح و ادوات جنگی است) به تاراج نبرید، به زنان آزار نرسانید هرچند به شما و بزرگانتان توهین کرده باشند.»

در این نوشتار به دو مسئله مهم خواهیم پرداخت، نخست تحریف واقعیت جنگ جمل و تطبیق وارونه آن از سوی حامیان گروهک نفاق است، «یوسفی اشکوری» حامی منافقین با زبان بی زبانی اعتراف و اذعان می‌کند که منافقین چون خوارج بوده‌اند و بایستی با آنان همانند رفتار امیرالمومنین عمل شود، به این بسنده می‌کنیم که در تاریخ جنایات فراوانی از خوارج روایت شده و این جنایات بود که حضرت علی (ع) را مجبور ساخت که در جنگ جمل همه آنان را جز عده معدودی قلع و قمع کنند و یکی از خوارج جان به در برده از تیغ مسلمین در جنگ آن جنایت بی‌مانند تاریخ اسلام را مرتکب شده و امیرالمومنین را در صبح نوزدهم ماه مبارک رمضان مجروح ساخته و به شهادت رساند.

امثال یوسفی اشکوری در زمان امیرالمومنین نیز بودند که می‌گفتند نیازی به برخورد با خوارج نیست ولی حضرت علی (ع) بعد از توصیه ها و نصایح فراوان که خوارج را به راه راست هدایت کند چاره ای جز قتال با آنان ندیدند.

در ادامه به تنها یک جنایت خوارج اشاره کرده و به موضوع اصلی این نوشتار می‌رسیم: خوارج هنگام رفتن به سوی نهروان، در مسیر خود با فردی به نام عبدالله بن خباب مواجه شدند که همسر حامله اش نیز با او بود. آنها پس از دیدن عبدالله با اشاره به قرآنی که در گردن او بود، گفتند: اینکه در گردن داری، به ما دستور می دهد که تو را به قتل برسانیم! عبدالله گفت: آنچه را در قرآن زنده کرد، زنده کنید و آنچه را قرآن میرانده است، بمیرانید!

سپس نزد عبدالله بن خباب آمدند و به او گفتند: از پدرت برای ما حدیثی بگو. عبدالله گفت: پدرم می گفت که از رسول خدا شنیده است که: «به زودی فتنه ای پیدا خواهد شد که دل مردم در آن بمیرد، همان گونه که بدنشان می میرد. روز را به شب می رساند، در حالی که مؤمن است، و شب را به روز رساند، در حالی کافر است. در آن روز، تو نزد خدا مقتول باش؛ اما قاتل نباش!

آن گاه از وی در مورد خلفای پیشین سؤال کردند و او به نیکی از آنها یاد کرد. سپس در مورد علی (ع) و موضوع حکمیت از او پرسیدند. عبدالله گفت: به راستی که علی علیه السلام نسبت به شما، داناتر و بر دین خدا، پرهیزگارتر و بصیرت او بیش از دیگران است.

خوارج به او گفتند «تو از هدایت، پیروی نمی‌کنی» و سپس او را به کنار نهر بردند و سرش را از تن جدا کردند و همسرش را کشتند و پهلوی او را دریدند و جنینش را نیز سر بریدند!

امام علی (ع) وقتی از ماجرای قتل عبدالله و همسرش آگاه شد، حارث بن مره را برای کسب اطلاعات بیشتر به سوی نهروان فرستاد؛ اما او را نیز به قتل رساندند.(1)

خوارج در حالی که امیرالمومنین با دشمن اصلی یعنی معاویه در حال نبرد بودند، با ایجاد یک جبهه جنگ در داخل جامعه اسلامی سپاه اسلام را به خود مشغول ساختند تا معاویه به کارهای خود برسد، در این شرایط جنایات بی مانند این گروه حضرت علی (ع) را مجبور به قتال با آنان نمود و جز تنی چند همه هلاک شدند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز و در حالی که «جمهوری اسلامی» درگیر جنگ تحمیل شده از سوی صدام به نیابت از قدرت های جهانی بود منافقین برای رسیدن به مطامع سیاسی جبهه ای جدید علیه نظام نوپا در داخل ایجاد کرده و دست به قیام مسلحانه زدند، از خرداد 1360 تا به ظاهر عملیات «فروغ جاویدان» که در آن گروهک نفاق تلاش داشت و گمان می کرد به زودی تهران را تصرف خواهد کرد جنایات بی شماری از سوی اعضای «مجاهدین خلق» در ایران رخ داد که شماره شهدای این جنایات به 17 هزار تن می رسد.

تنها به یک جنایت بی نظیر اشاره می کنیم تا مشخص شود این مدعیان از چه کسانی حمایت و برای آنان اشک می ریزند!

** سفره افطاری که با گلوله منافقین رنگین شد!

ساعت نزدیک هشت غروب 16 مرداد 1361 و هنگام افطار در ماه مبارک رمضان بود. «انیس» سفره افطار را پهن کرد و همسرش یعقوب را بیدار می‌کند. او کارگری است که پس از یک روز کاری مشغول استراحت است. دختر 5 ساله‌اش زهرا، در چیدن سفره ساده و بی‌آلایش افطار به مادر کمک می‌کند و ابوالفضل 4 ساله در گوشه‌ای به بازی مشغول است.

لحظاتی بعد در منزل را می‌زنند. انیس می‌پرسد «کیه؟!» صدایی ناآشنا از پشت در می‌گوید «باز کنید، آش نذری آورده‌ام!»؛ انیس با اشتیاق در را باز می‌کند و با خود می‌گوید حتما دردمند یا محتاجی آش نذر کرده، او در را باز می‌کند. در برابر چشمان ناباورش، فردی ایستاده که در یک دست کاسه آش و در دست دیگر کلتی آماده شلیک دارد و در پشت سر او نیز فرد دیگری با یک مسلسل، آماده هجوم است.

انیس فریاد می‌زند «یا حضرت عباس (ع)؛ یعقوی برو توی اتاق» و در برابر مهاجمین می‌ایستد؛ اما تروریست‌ها به سرعت وارد منزل می‌شوند و 4 گلوله به سوی یعقوب شلیک می‌کنند. با یکی از گلوله‌ها زهرای معصوم به خون می‌غلطد و بر زمین می‌افتد. یعقوب به این گمان که همسرش برای کمک گرفتن از همسایه‌ها از خانه خارج شده و خطری او را تهدید نمی‌کند، به طرف دستشویی می‌دود و در آن را از پشت می‌بندد. انیس به طرف کودک مجروحش برمی‌گردد و در همین لحظه تروریست دوم وارد خانه شده و رگبار مسلسل را به طرف انیس می‌گشاید و این مادر دلسوز نیز بر زمین می‌افتد.

اینجا کربلای دیگر است. در یک طرف سفره محقر افطار، زهرای 5 ساله که گلوله منافقین دستش را درهم شکسته از درد به خود می‌پیچد، طرف دیگر سفره، پیکر بی‌جان و در خون تپیده «انیس نوری» افتاده و ابوالفضل 4 ساله گریه‌کنان او را تکان می‌دهد و می‌گوید «مادر! بلند شو؛ زهرا چرا گریه می‌کند؟ مادر! اینها کی هستند، چه می‌خواهند؟»

تروریست‌ها بی‌رحمانه در و دیوار خانه را به رگبار می‌بندند و به این خیال که یعقوب نیز کشته شده، ظرف بنزینی را که همراه آورده‌اند، روی موکت می‌ریزند.

در لانه تیمی به آنها تأکید شده بود «اول می‌کشید، بعد اموال را به سرقت می‌برید، سپس خانه را به آتش می‌کشید». آنها وظیفه اولشان را به خوبی انجام داده‌اند، اما در این خانه محقر چیزی برای دزدیدن نیست. پس باید آن را به آتش بکشند و سفره افطاری که با خون تزئین شده است را در آتش نفاق بسوزانند.

همسایه‌ها با شنیدن صدای گلوله‌ها بیرون می‌آیند و به سوی محل تیراندازی می‌دوند. تروریست مسلح به مسلسل «بهران برناس» از خانه خارج می‌شود و اسلحه‌اش را به سوی آنها می‌گیرد و فریاد می‌زند «ما مجاهد خلقیم. برگردید والا می‌کشیم‌تان» تروریست دیگر فندک را روشن می‌کند و در یک لحظه شعله‌های آتش سر می‌کشند.

در خاطرات «یعقوب استیلاف» همسر شهیده «انیس نوری» آمده است: به طرف دستشویی رفتم که منافقان دوباره آنجا را به رگبار بستند؛ به آشپزخانه پناه بردم و به اندازه یک دقیقه در آنجا بودم که صدای انفجاری به گوشم رسید. در را کمی باز کردم و خانه را در حال سوختن دیدم. شعله‌های آتش سقف را هم فرا گرفته بود. زهرا و ابوالفضل همین طور فریاد می‌زدند. اول فکر کردم که آنها دارند در آتش می‌سوزند؛ راه فراری به نظرم نمی‌رسید، توری پنجره را پاره و بیرون رفتم و شیشه را با پا شکسته و وارد راه پله شدم، اما دیگر کار از کار گذشته بود، عملیات منافقین تمام شده بود. پله را پشت سر گذاشتم که با جسد همسرم روبرو شدم. اول احساس کردم که او بیهوش شده اما با بلند کردنش متوجه شدم که به خون پاکش غلطیده. همسایه‌ها را خبر کردم و به کمک آنها وی را به همراه کودکم زهرا به بیمارستان رساندیم؛ همسرم در همان لحظه شهید شده بود، مهاجمان 6 گلوله به سینه، قلب و سرش زده بودند؛ بچه‌ها در حالت شک بودند؛ زهرا از ناحیه بازوی راست مجروح و استخوان دستش قطع شده بود؛ من فکر نمی‌کردم آنها کاری با همسر و فرزندانم داشته باشند و نمی‌دانستم که اینها اینقدر بی‌رحم هستند که حتی به کودک خردسال و یک زن بی‌دفاع هم رحم نمی‌کنند.»

این جنایت هولناک که در 16 مرداد 1361 رخ داد و منجر به شهادت انیس نوری و معلول شدن زهرا استیلاف 5 ساله شد. منافقین به هنگام ارتکاب این جنایت ددمنشانه تصور می‌کردند به خانه کارگر دیگری به نام «علی اعظم» حمله کرده‌اند و در اعلامیه‌ای هم که به مناسبت همین جنایت فجیع منتشر کردند، مدعی شدند که علی اعظم را کشته اند. در این اعلامیه، سخنی از طفل معلول شده به میان نیامده و نامی از انیس نوری برده نشده است.

این جنایت که یکی از هزاران جنایت گروهک تروریستی منافقین است را با عملکرد خوارج در صدر اسلام و جنایات آنان مقایسه و بپرسید که چرا از این جنایتکاران وحشی از سوی عده ای دفاع شده و برای آنان اشک تمساح ریخته می شود؟!

البته جز خباثت ذاتی دلایل دیگری نیز وجود دارد که برخی افراد از منافقین دفاع می کنند که در باره اشکوری مرور و بررسی آن جالب به نظر می رسد!

** در تور یک زن منافق و بهایی!

گروهک تروریستی منافقین روش‌های نامشروع و شیطانی گوناگونی را برای جذب افراد به کار می‌بندد. یکی از روش‌های این گروهک تروریستی برای جذب افراد، به دام انداختن آن‌ها از طریق روابط ضد اخلاقی یعنی روابط با زنان است، به‌طوری که پس از انتخاب قربانی، یکی از زن‌های عضو این گروهک تروریستی به عنوان طعمه با قربانی رابطه غیراخلاقی برقرار کرده و سپس با اخذ اسناد از جمله عکس و تهیه فیلم از این رابطه، مدارکی علیه فرد قربانی تهیه کرده و از این طریق وی را مجبور به همکاری با گروهک تروریستی خود می‌کنند.

یکی از این قربانیان، حسن یوسفی اشکوری است. «ایرج مصداقی» عضو سابق گروهک منافقین در افشاگری خود در تاریخ 7 خرداد 1392 در رابطه با به دام افتادن اشکوری در تور گروهک تروریستی منافقین نوشت: «سازمان چند سال پیش همسر "علی احسانی" از اعضای بلند پایه تشکیلات به نام "آیوا مونچاتی" را برای تعمیق ارتباطات در قالب یک طعمه به سراغ اشکوری فرستاد و اشکوری از طریق آن طعمه به تور افتاد.»

مصداقی، نویسنده مقاله‌های افشاگرانه علیه منافقین و یوسفی اشکوری با اشاره به همسر علی احسانی با نام "آیوا مونچاتی" نوشت: «آیوا هم یک بهایی بود و عضو رسمی گروهک تروریستی منافقین. او هم مانند ظریفی نیا و علی احسانی بسیاری از بیانیه‌های حمایتی از گروهک را رسما امضا کرده و در اشرف هم حضور پیدا کرده است.»

مصداقی به روند به دام انداختن اشکوری اشاره کرده و نوشت: «مجاهدین خلق با صحنه‌سازی مختلف، تصاویر روابط خصوصی و غیراخلاقی اشکوری با همسر علی احسانی را تهیه می‌کند. سپس به سراغ اشکوری رفته و او را تهدید می‌کنند تا در صورت عدم همکاری با گروهک، تصاویر به دست آمده را به طور عمومی منتشر می‌کنند. یوسفی اشکوری نیز با تبعیت کامل، به استخدام تمام قد و تمام عیار آنان در می‌آید.» (2)

آن چه روشن است حمایت از تروریست‌هایی که جنایات آنان یادآور خباثت های خوارج در تاریخ صدر اسلام است دلایل روشن و واضحی باید داشته باشد، شکم های انباشته از حرام و شهواتی که کنترل نشده و کار دست برخی افراد می‌دهد!

پی نوشت ها

1- برای مطالعه بیشتر رک عین القضات، علی اصغر، امام علی (ع) عقلانیت و حکومت، انتشارات پرتو خورشید

2- میزان گزارش می دهبا حلقه احمد منتظری آشنا شوید؛ از گروهک تروریستی منافقین و بهایی‌ها تا لندنی‌ها و پاریسی‌ها، خبرگزاری میزان، 20 آذر 1395

انتهای پیام /