چهارشنبه 16 آبان 1403

آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد

گروه جامعه؛ نعیمه جاویدی: اگر بخواهیم بهترین دستاورد و حال و هوای نمایشگاه «هم‌افزایی مدیریت ایران1401» که شامگاه روز سه شنبه پس از سه روز فعالیت، به پایان رسید را خلاصه مطرح کنیم، همین جملات بالا می شود.

وقتی از مسئولان غرفه‌ها می‌خواهیم درباره حسن و عیب نمایشگاه صحبت کنند جملات بالا، کلام مشترکشان است. یکی از غرفه داران، خانم جوانی که از اصفهان آمده، جذاب صحبت و روایت می‌کند: «جنگ اقتصادی علیه ما خیلی وقت است که شروع‌شده. تیر و ترکشش هم به جان مردم نشسته. ما آمده‌ایم سرباز خط مقدم این جبهه باشیم. پدران ما جانشان را در جنگ هشت‌ساله دریغ نکردند، ما چرا دریغ کنیم؟» حس حرف‌هایش ماجرای هرچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند است؛ با شنیدن حرف‌هایش انگار حس صدای موسیقی «فیلم از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف» و... در گوشمان می‌پیچد. وصف‌های بانوی جوان از عموی شیمیایی‌اش، کوک زدن و پیوند دادن کلماتش از جنگ دیروز و امروز، صادقانه و بی‌ریاست. با لحنی شوخ می‌گوید: «اگر بیسیم داشتم، می‌گفتم: مسئول به گوشی؛ ما به دل خط زدیم هوایمان را داری؟!» لهجه شیرین اصفهانی، گز جملاتش را شیرین‌تر می‌کند. جمله‌ای که گفته دغدغه خیلی‌هاست. مثل مسئول غرفه تجهیزات پزشکی که می‌گوید: «نمایشگاه تمام شد، برمی‌گردیم شهرمان و چشم‌به‌راه حمایت‌ها هستیم.» نمایشگاه به پایان رسیده اما حکایت قهرمانان خلاق و موفق نه! اینجا پای صحبت چند نفرشان می نشینیم.

***حکایت اول؛ هیچ روز خانم معلم شبیه هم نیست

چند دوره‌ای جزو معلمانی بوده که به دلیل خلاقیت روش تدریس، از او تجلیل شده است. حالا اما در دوره بازنشستگی هم‌دست از خلاقیت برنداشته و از پیشگامان طراحی پارچه با طرح آثار باستانی و هنر معماری ایرانی است. «ناهید بخشی»، اکنون مدیر شرکتی است که هرسال چند هنرجو در زمینه چاپ پارچه پرورش می‌دهد. درباره روزی که کارش را آغاز کرده، می‌گوید: «هیچ‌وقت دوست ندارم دو روزم یک‌شکل باشد. معتقدم به این جمله و برای همه این جمله را دعا می‌کنم که امیدوارم بتوانند در حرفه‌ای که هستند، تفاوت خودشان را پیدا و برایش برنامه‌ریزی کنند. خیلی به هنر و معماری ایران علاقه داشتم و دارم. روی همین نقطه ایستادم و تمام تلاشم را کردم.»

پرچم ما باید برافراشته باشد

اشاره‌ای به آلبوم پارچه‌ها و طرح‌هایشان می‌کند که در صنعت مبلمان، پرده، طراحی داخلی، کاغذدیواری و... استفاده می‌شوند. هرکدام ثبت‌شده‌اند و به‌قول‌معروف حق کپی شدن ندارند. نقش و نگار هرکدام، یاد معماری بنایی را در ذهن آدم روشن می‌کند، یکی معماری مسجد نصیرالملک شیراز، دیگری حمام فین کاشان و... بخشی می‌گوید: «اتاق طراحی کاشان، اصفهان، شیراز و... داریم. هرسال ده طراح جذب می‌کنیم، آموزش می‌دهیم و برخی هایشان در شرکت ماندگار می شوند. در نمایشگاه «مس هایمتکستیل» که در فرانکفورت آلمان برگزار می‌شود و نمایشگاه تخصصی در زمینه صنعت چاپ و طراحی پارچه‌هایی که در منازل کاربرد دارد، است به‌عنوان تنها گروه ایرانی شرکت می‌کنیم. تمام اعضای گروه ما را هم خانم‌ها تشکیل می دهند.» از غمی که بر دلش نشسته صحبت می‌کند و امیدوار است به‌زودی رفع شود: «روز آغاز کار نمایشگاه در آلمان پرچم تمام کشورها مقابل غرفه‌هایشان بالا می‌رود اما ازآنجاکه ایران یک غرفه بیشتر ندارد، پرچم ما انتهای سالن و بیرون از حریم غرفه‌ها برافراشته می‌شود. امیدوارم به‌زودی گروه‌های ایرانی بیشتری حضورداشته باشند تا پرچممان در جمع هم‌وطنانمان برافراشته شود.»

پارچه ها، بهانه گردشگری گردشگران ایتالیایی

این گروه هنری - صنعتی طبق نوشته‌های درج‌شده در برگه‌های بروشور معرفی شرکت، درزمینه طراحی داخلی و خدمات ضمانت پس از فروش هم مشتریان خود را همراهی می‌کند. توانسته‌اند از کشورهایی مانند هند، چین، آلمان، سوئد، فرانسه و بلژیک سفارش بگیرند. در حالیکه بخشی، درباره طرح‌های پارچه‌ها صحبت می‌کند که چگونه خانم‌های جوان طراح شرکت باظرافت نقششان را روی پارچه حک می‌کنند، درباره این سؤالمان که استقبال از کارهایشان خارج از کشور چطور بوده و آیا شده کسی با دیدن این نقوش برگرفته از معماری ایرانی - اسلامی دلش بخواهد سری هم به ایران بزند و چند روزی گردشگر ایران باشد؟ می‌گوید: «بله، بله... در یکی از نمایشگاه‌ها چند ایتالیایی انقدر محو لطافت و ظرافت پارچه طرح کاشان شدند که مدتی بعد آمدند ایران و کلی عکس از بناهای دیدنی کاشان گرفتند و منتشر کردند. آلبوم عکس‌های اتاق کاشان ما هم غنی‌تر شد.»

حذف بروکراسی آزاردهنده تا نمایشگاه تخصصی تر

از بخشی درباره نقاط قوت و ضعف نمایشگاه می‌پرسیم و می‌گوید: «حذف بروکراسی کاذب به نظرم از بهترین دستاوردهای این نمایشگاه است. اینکه شما می‌توانی نامه درخواستی که داری بدون واسطه و سریع به دست مسئولانی برسانی که برای بازدید به نمایشگاه می‌آیند و خارج از قاعده این فضا و طبق روال معمول اگر بخواهی ملاقاتشان کنی باید حسابی زمان بگذاری و کلی پیگیری اداری دارد. اما کاش برنامه بازدید غرفه‌ها منظم بود تا مسئولانی مانند رئیس‌جمهور که واقعاً حضورشان دلگرم‌کننده بود، بهتر می‌توانستند از غرفه‌ها بازدید کنند و فرصت مکالمه فراهم می شد.» معتقد است این گام؛ برپایی چنین نمایشگاهی برای شروع بسیار ارزشمند است اما در دوره‌های بعدی می‌تواند، بهتر از این هم باشد: «تنوع غرفه‌ها خیلی زیاد بود. کار هر گروه هم مغتنم و محترم اما به نظرم این دست نمایشگاه‌ها می‌توانند تخصصی‌تر باشند. برای مثال یک‌بار برای گروه‌های صنعتی باشد، دفعه بعد صنایع غذایی، صنایع‌دستی و... این کمک می‌کند به‌اتفاق رویه و اتحاد نتیجه بهتری رسید. دامنه خواسته‌ها هم پراکنده نخواهد بود. حتی خواسته‌های پرتکرار بهتر به چشم می‌آیند و مشکل رفع می‌شود. ازنظر کلاس کار، تخصصی بودن و زیبایی بصری فضای نمایشگاه هم حتماً مؤثرتر خواهد بود.»

***حکایت دوم؛ افسردگی را از آپارتمان دوربنداز!

کنار یکی از غرفه‌ها وسیله توری با بافت محکم و مدور قرار داده‌شده که از قضا پایه‌های محکمی هم دارد. خیلی‌ها کنجکاو می‌شوند، داخل می‌روند تا عکس و توضیحات بیشتر را از نزدیک ببینند. «حامد شعلایی» اصالتاً اهل خراسان رضوی است و مدیرعامل شرکت «آی. ترام» درباره سازه‌های کنجکاوی برانگیزی که در نمایشگاه ارائه کرده، می‌گوید: «کم‌تحرکی کودکان و سالمندان مساوی است با چاقی و چاقی دریچه ورود به جهان خاکستری و سرد افسردگی است، معمولاً. کرونا هم که آمد دامنه این کم‌تحرکی و چاقی بین بقیه رده‌های سنی اعضای خانواده بیشتر شد. این روزها بیشتر خانواده‌ها در آپارتمان زندگی می‌کنند. فضای ناچیز بالکن‌ها امکانی برای پیاده روی و ورزش فراهم نمی‌کند. از طرفی اگر کسی بخواهد در خانه بپر، بپر کند صدای همسایه‌ها در می‌آید. این تخته‌های پرش و ورزش بدون ایجاد لرزش و صدا با محافظ حاشیه‌ای کمک می‌کند، فرد ورزش کند. وزنش را کاهش دهد. از طرفی ماهیچه‌ها و روحیه سرزندگی‌اش تقویت شود.»

مشتری معرف ما می شود نه ناراضی...

شعلایی که از شرکت‌کنندگان مسابقه تلویزیونی میدان بوده و از همین طریق به نمایشگاه دعوت‌شده است، درباره رقابت کالایشان با نمونه‌های خارجی می‌گوید: «نمونه این ترامپولین بزرگ که در مدارس امام رضای مشهد و اردوگاه‌ها از آن استقبال بسیار خوبی شده است در سایت آمازون 450 دلار است با هزینه حمل و تضمین و... حدوداً 17 میلیون تومان و بیشتر قیمت دارد. ما نمونه داخلی اش را با هزینه ای به‌مراتب منصفانه‌تر و کیفیت بهتر تولید کرده‌ایم. استاندارد کارمان هم طوری بوده که هر مشتری شده، معرف ما نه خریدار ناراضی.»

نظرش درباره نمایشگاه مساعد است اما نکاتی هم دارد که برای برگزاری بهتر آن در دوره بعدی ارائه می‌کند: «این گام ارزشمندی بود برای ما. زمینه‌ساز تعامل و تعالی کارهای تولیدکنندگان جوان می‌شود. درباره فناوری که در کارهایمان بکار می‌بریم، تبادل‌نظر کردیم هرچند فرصت محدود و تعداد غرفه ها زیاد بود. پیشنهادهایی برای بهتر شدن کیفیت محصولات یا شیوه بازاریابی باهم به اشتراک گذاشتیم به نظرم هم‌افزایی که دنبالش بودیم تاحدی حاصل‌شد. اینکه فضای اینجا تخصصی بود، عمومی نبود تولیدکنندگان، سرمایه‌گذاران مشتاق به حمایت از تولید ملی و خودکفایی و ارزآوری همچنین مسئولان از غرفه‌ها بازدید می‌کردند، خوب بود. ما مخلص مردم هم هستیم اما واقعاً برای رفع چالش‌ها، گره‌های کور کار و تسهیل اخذ مجوزها و بازاریابی بهتر نه انتظاری از این عزیزان داریم نه برایشان مقدور است آن‌چنان‌که باید گره‌گشایی کنند. امیدواریم با حمایت مسئولان بتوانیم کالاها و خدماتی را به این مردم عزتمند ارائه کنیم که شایسته این هستند که بهترین‌ها را داشته باشند.»

***حکایت سوم؛ شاید قهرمان بعدی ما باشیم

غرفه ایران هسته‌ای فضایی بزرگ در اختیار دارد برای نمایش اهداف صلح دوستانه ایران برای دستیابی به دانش هسته‌ای برای مقتدر و قوی‌تر شدن. مدام نماهنگ‌های جذاب درباره صنعت پزشکی، پرتودرمانی، کشاورزی، تأمین انرژی و صنعت که انرژی هسته ای چگونه می‌تواند در این زمینه مؤثر و مفید باشد، پخش می‌شود. نماهنگ‌هایی که حس غرور ملی را پررنگ می‌کند. دو مرد جوان مجذوب تماشای کلیپی هستند که تلاش دانشمندان جوان ایرانی در این حوزه‌ها را به نمایش گذاشته است. یکی‌شان می‌گوید: «جوان‌های ایرانی مخ ترین هستند به خدا! ماشاءالله به غیرتشان. می‌بینی رسول جان. خدا کمکمان کند ما هم برای این انقلاب مفید باشیم.» جلو می‌رویم تا بپرسیم آن‌ها برای چه اینجا هستند و قصد بازدید از کدام غرفه را دارند. همان مرد جوان که نامش رسول است، مکثی می‌کند و می‌گوید: «شرمنده! فعلاً نمی‌توانیم درباره جزئیاتش حرف بزنیم. فقط همین‌قدر که اگر خدا کمکمان کند، روی تولید آفت‌کش‌های بومی و دوستدار محیط‌زیست کار می‌کنیم. الان هم قرار است برویم دیدن یکی از غرفه داران که شنیده‌ایم درزمینه کشاورزی و فرآورده‌های آن کارهایی انجام داده.»

***حکایت چهارم؛ فناوری فرهنگی برای کسب و کار

روبروی این غرفه، گروهی بانام «احلی» حضور دارند. بروشور بلندبالایی دارند که دامنه کارهای متنوعشان را معرفی کرده است. مشاوره، راه‌اندازی کسب‌وکار خانگی، برندسازی، زنجیره تأمین فروش، حذف واسطه کاذب و انتخاب واسطه منصف و مؤثر، کمک به گردش کالا در کشور باقیمت کمتر و کیفیت بیشتر، کمک به تقویت اشتغال و کارآفرینی در شهرهای محروم با تکیه‌بر خلاقیت و توان نیروهای بومی، کسب‌وکار آنلاین و کمک به صادرات کالا ازجمله رزومه‌هایی است که از خودشان ارائه کرده‌اند. این گروه با داعیه «فناوری فرهنگی» پای‌کار آمده‌اند به این معنا که فرهنگ ایرانی - اسلامی را بتوانند برای دادوستدها تقویت کنند. سود اول تولیدکننده در ارائه کالا و خدمت، رضایت مشتری و کاربر باشد بعد مسائل اقتصادی. برای تحقق آن سازوکار مفصلی دارند که منطبق بر اقتصاد اسلامی و حلال باشد.

خدمات و تبلیغات رایگان برای مشاغل خانگی

احلایی ها اما در زمینه معنوی و معرفتی مانند پاسخگویی به شبهات دینی و اجتماعی روز جامعه، ارائه مشاوره‌های حل اختلاف خانواده و تربیت نیروی جوان و متدین برای استفاده سالم از فضای مجازی هم فعالیت‌هایی دارند که در قالب فعالیت‌های گروه «الولایه» انجام می‌شود. مهندس تکبیرلو از جوانان فعال و جزو گروه فنی است. احلایی ها سازوکاری مانند دیجی کالا هم دارند اما با یک تفاوت مهم و شاخص. او درباره خلاقیت و مسئولیت اجتماعی‌شان می‌گوید: «تمرکز ما روی کمک به فروش محصولات مشاغل خرد خانگی و کارآفرینان گمنام و بدون حامی شهرستان‌های دورافتاده است. بدون پرداخت هزینه می‌توانند عکس‌های باکیفیت از کالاهایشان ارائه کنند تا به‌رایگان در فضای آنلاین ای. شاپی که طراحی کرده‌ایم معرفی شود و به فروش برسد.»

کسب و کار آنلاین حتی بهتر از اینستاگرام

می‌گویند که هدفشان ادغام و ارتقای قابلیت‌های بازاریابی در شبکه‌های پراکنده اجتماعی است، اما برایش چه‌کاری انجام داده‌اند؟ تکبیر لو می‌گوید: «اینستاگرام یک فضای کاربری عکس محور است که البته برخی از آن برای کسب‌وکار آنلاین استفاده می‌کنند. ما در سایتی که طراحی کرده‌ایم سازوکار درگاه پرداخت امن و قانونی پول، تصاویر واقعی و باکیفیت از کالا، امکان ارتباط مؤثر تولیدکننده، فروشنده، مصرف‌کننده و خریدار را فراهم کرده‌ایم. این روزها خیلی‌ها از باگ‌های اینستاگرام گله‌دارند. تولیدکنندگان محتوا برای فروش محصول می‌گویند که فیلم، عکس، پست یا استوری که گذاشته‌اند ناگهان حذف می‌شود. اینجا مشاغل خرد و کارآفرینان نقاط محروم بدون هزینه می‌توانند کارشان را تبلیغ کنند و اگر روزی اینستاگرامشان با مشکل روبرو شد، اصلاً برای از دست دادن اطلاعات و مشتری‌هایشان نگرانی نخواهند داشت.»

***حکایت پنجم؛ اشاره دست ها و حرف دل ناشنوایان

سرشان خیلی شلوغ است یکی از دلایلش هم شاید این باشد که اینجا گفتگوها به شکلی خاص پیش می‌رود که حاضران در نمایشگاه را چندثانیه‌ای مایل به توقف و کنجکاو به‌دقت بیشتر می‌کند. برخی جلو می‌روند. چنددقیقه‌ای کوتاه مهمان غرفه می‌شوند و باهم گپ و گفت می‌کنند. اینجا زبان رایج برای گفتگو، زبان اشاره است. همین برای آن‌هایی که ناشنوا نیستند، جذاب و جالب به نظر می‌رسد. آقای «طهرانی»، مسئول غرفه است و درباره فعالیت‌هایشان که اتفاقاً خلاف تصور عموم بازدیدکنندگان برای غیر ناشنوایان هم هست، می‌گوید: «ما در زمینه شبکه‌های رایانه‌ای و نرم‌افزاری فعال هستیم. نیروهای خلاق جوان در حوزه آی. تی، فناوری شبکه‌های مجازی و سرورهای اداری را دورهم جمع کرده‌ایم. با اداره‌ها، شرکت‌ها و موسسه‌های بنام و مهمی هم همکاری داریم که شکر خدا از عملکردمان راضی بوده‌اند.»

فراهم کردن لذت تماشای فیلم برای ناشنوایان

غرفه شلوغ است و غرفه داران مهمانانی دارند که با شور و شوق خاصی دورهم جمع شده‌اند. از معلول حرکتی گرفته تا ناشنوایان و کم‌شنوایانی که چهره‌هایشان پر از شوق و انگیزه است. انگار اینجا معدود جایی باشد که کسی بخواهد با آن‌ها درباره مشکلات و ناشنوایی‌شان صحبت نکند. مراجعه دیگران به آن‌ها اینجا یک فرق اساسی با جاهای دیگر دارد؛ خبری از ترحم و نگرانی نیست. مخاطبان غیر معلول همین‌که به این غرفه می‌رسند و متوجه می‌شوند پشت فهرست تخصصی این شرکت، خلاقیت کم‌شنوایان و ناشنوایان ایستاده‌، خودشان را جمع‌وجور می‌کنند با نگاهی پر از تحسین و احترام صحبت و تعامل می‌کنند. این همان چیزی است که برق امید و شوقِ «ما می‌توانیم» را مثل خونی تازه که در رگ‌ها جریان داشته باشد در چهره اعضای غرفه می دواند.

طهرانی درباره یکی از خلاقیت‌های گروه؛ سینمای ناشنوایان می‌گوید: «سازوکاری در نظر گرفته‌شده تا ناشنوایان با نوشتن زیرنویس‌هایی که ظرافت‌های مخصوص به این گروه در آن لحاظ شده و حس و حال فیلم را منتقل می‌کند، بتوانند فیلم ببینند و لذت ببرند.» دلمان نمی‌خواهد این گعده و نشست تبادل‌نظر را با پرسش‌های بعدی محدود کنیم، معارفه‌ای می‌شود و وعده‌ای برای گفتگوی مفصل‌تر می‌گیریم.

***حکایت هفتم؛ قدمی برای بانوان خاکسترنشین

دامنه فعالیت بعضی گروه‌ها گسترده و متشکل از فعالانی است که خودشان به‌تنهایی هم قابل‌بررسی و تأمل هستند مانند آنچه در گروه احلی می‌بینیم. در بین سه آقای حاضر در غرفه یک خانم هم حضور دارد. مدتی است به این گروه بزرگ پیوسته که اعتقادشان این است که گروه‌های مذهبی باید جزو مولدان این حوزه باشند نه اینکه برای ادامه فعالیت‌هایشان چشم‌به‌راه این بمانند که فلان اداره و نهاد به آن‌ها بودجه می‌دهد که بتوانند طرحشان را اجرا کنند یا نه؟!

این بانو مهمانی از استان گیلان آمده و مدتی قبل کارمند بهزیستی بوده. دغدغه اجتماعی داشته و به قول خودش خواسته مرهمی باشد برای کم کردن آسیب‌های اجتماعی و دستی محرم و امن باشد که اگر بانویی معتاد خواست از بیراهه و سیاه‌چال اعتیاد برگردد، بتواند خواهرانه و با خیالی راحت دستش را محکم بگیرد. «پریسا گل پرور» مدتی کارمند بهزیستی بوده و از نزدیک با آسیب‌های اجتماعی که شیرازه خانواده‌ها را از هم می‌پاشد، آشناست به‌خصوص آسیب‌هایی که وقتی به جان دختر و مادر یک خانواده بیفتد دردش صد برابر کمر خانواده را خم می‌کند. کمبود و حتی نبود کمپ‌های ترک اعتیاد در شهرستان‌ها را حس کرده. بیشتر از واژه کمپ ترک اعتیاد، مایل است از واژه مرکز اقامتی میان‌مدت برای ره‌جویان رهایی و مشتاقان ترک خاکسترنشینی اعتیاد استفاده کند.

از صفر شروع کردم با صد امید به خدا

داستان اقامتگاهی که ساخته را مرور می‌کند: «با دست‌خالی و از صفر شروع کردم. گفتم که خدایا تو از من به بنده‌هایت مهربان‌تری، اگر من ناراحتم که چرا این خانم‌ها معتادند و دلم می‌خواهد ترک کنند، می‌دانم که تو در جایگاه خدایی بی‌قرار برگشت و پاکی‌شان هستی، دستم را بگیر تا بتوانم کمک کنم. همیشه لطف خدا را دیدم. در این اقامتگاه از «پرهیزمداری» استفاده می‌کنیم. متأسفانه تعداد مراکز ترک برای خانم‌ها کافی نیست. برخی هم متوسل به دارو، شیوه‌های نادرست و متأسفانه خشونت می‌شوند که در شأن یک بانوی مسلمان هرچند معتاد نیست. من افتخار می‌کنم به لطف خدا که کمک کرده حدود 80 درصد بانوانی که به ما مراجعه کرده‌اند همچنان پاک بمانند و به وسوسه مصرف دوباره نه بگویند.»

نداشتن شغل، نشناختن توانایی، نقاط ضعف و نداشتن مهارت و غریبگی و نامهربانی با خود ازجمله مهم‌ترین دلایلی است که رهایی یافته اعتیاد را دوباره سُر می‌دهد به سمت دره؛ به اعتیاد. گل‌کار می‌گوید: «مشاوره‌هایی داریم که فرد به شناخت از خودش برسد. اگر خودشیفتگی او را به این دام انداخته تعدیل کند اگر خودش را دوست ندارد با خودش رفیق شود. نقاط ضعف خودش را بشناسد. نقاط قوتش را هم. مهارتی برای سرگرمی یا کسب درآمد یاد بگیرد تا عده‌ای به بهانه دادن پول دوباره او را به بیراهه نکشانند. از طرفی حس مفید بودن داشته باشد.»

در به روی معتادان بی پول بسته نیست

با این فهرست خدماتی که ارائه می‌دهند، این به ذهن می‌رسد که شاید برخی نتوانند شهریه کمپ را بپردازند، تکلیف چیست، باید معتاد بمانند؟ هرچند حتماً او راهکاری هم برای این گروه داشته که حالا اینجاست؛ بین موسسه‌هایی که می‌خواهند «ایران قوی» را بسازند: «همیشه باخدا معامله می‌کنم. قرار بوده نیمی از هزینه این افراد را بهزیستی بپردازد اما اگر هم‌چنین قراری نباشد برای من حساب کردنم روی کمک خدا دلگرمی اصلی است. خدا هیچ‌وقت ما را لنگ نگذاشته. وقتی معتادی بی‌پول، پاک‌شده و رفته انرژی خوب رهایی او به من خانواده‌ام برگشته از طرفی بارها پیش‌آمده که خانواده برخی معتادان که اوضاع مالی خوبی داشته‌اند بی‌آنکه ما چیزی گفته باشیم بیشتر از مبلغ موردنظر را پرداخته‌اند تا بتوانند حامی ما باشند. من می‌گویم این دست خداست که از جیب بنده‌هایش بیرون می‌آید. خوبی گُم نمی‌شود.»

***حکایت هشتم؛ جای مسجدی ها خالی نبود

دیدن عکس یک مسجد، روی بنر یکی از غرفه‌ها و خواندن عبارت «شتاب‌دهنده نسل جوان» کافی است این سؤال در ذهن پیش بیاید که یعنی این بچه مسجدی‌های فعال چه کرده‌اند که توانسته‌اند به نمایشگاهی در قد و قواره کشوری و هم‌افزایی مدیریتی راه پیدا کنند؟ منظور از شتاب‌دهنده نسل جوان چیست؟‌سه جوان در غرفه حضور دارند و یکی، دو نفر هم مثل ما آمده‌اند تا سر از کار این واژه دربیاورند. «امین بابک اسلامی» به خوشامدگویی و برای پاسخگویی جلو می‌آید و می‌گوید که مسئول تشکیل گروه و به عبارتِ ثبت شرکت‌ها؛ مدیرعاملشان «امیرحسین صدری» از فعالان مسجد «ارشاد الرضا (ع)» خراسان شمالی است: «عمر برخلاف کش‌دار بودن روزهای سختش، زود می‌گذرد و جوانی خیلی زودتر. آدم اگر بتواند در جوانی راه را قشنگ و درست تشخیص بدهد، برنده است. بقیه مسیر زندگی هم هموار می‌شود حتی باوجود همین مشکلاتی که همه ما در زندگی‌هایمان داریم. ما می‌خواستیم نوجوان و جوان تراز مسجدی و جامعه اسلامی تربیت کنیم. بچه‌هایی که بتوانند امروزی و به‌روز باشند اما خدا و راهش را گم نکنند.»

تو از خودت بگو، ما راه را نشان می دهیم

حرف‌هایش بوی حکمت و پختگی می‌دهد اما تا اینجای کار خبری از طرحی نیست که ذهن ما را قانع کند که چرا باید اینجا باشند. آنچه تا اینجا گفته تقریبا همت و آرزوی بیشتر مساجد است اما شیوه ارشادالرضایی ها چیست؟ بابک اسلامی می‌گوید:‌«ما تعدادی از جوان‌های فعال و نخبه محله را شناسایی و از طرفی از کارشناسان و مربیان حاذق دعوت به همکاری کرده‌ایم برای منتوری و مربی گری. هر نوجوان و جوان در آزمون‌هایی شرکت می‌کند که سؤالاتش شرح‌حال گرفتن است. می‌خواهیم متوجه شویم هر عضو مسجد به چه‌کارهایی علاقه دارد؟ توانایی انجام کدام کارها را بهتر دارد. مهم‌ترین مهارتش چیست؟ در چه زمینه‌ای آموزش پذیرتر است و کدام مهارت را یاد گرفته که به کارش نیامده و کدام مسیر را خطا رفته که حالا حس می‌کند، پشیمان است؟ بعد از این مرحله با اولویت‌بندی استعدادهای بالقوه، به منتورها معرفی می‌شوند برای آموزش. روی کار این اساتید هم نظارت می‌شود تا آموزش باکیفیت، سرعت و بدون وقفه پیش برود. بعد از مدتی مهارت سنجی می‌شوند و در صورت نبوغ و خلاقیت به بهترین‌های موجود معرفی.»

عمر، بلندش هم کوتاه است عزیز!

فقط روی استعدادهای مذهبی یا درسی متوقف نیستند و این نقطه قوتی است که درِ مسجد را به روی علاقه‌مندان از هر قشری باز نگه‌داشته. در زمینه ورزش استعدادهای زیادی شناسایی کرده‌اند یا حتی هنر و فنی. می‌پرسیم نمونه موفق داشته‌اند که حالا بتوانند به‌عنوان مصداق خروجی موفق مجموعه معرفی کنند، لبخند می‌زند و با اشاره دست یکی از اعضای غرفه را نشان می‌دهد و می‌گوید: «این آقای پارسا نیک‌فرجام ما را می‌بینید یک روز برای استعدادیابی آمد مسجد حالا خودش سایت مجموعه را راه‌اندازی کرده و اداره می‌کند. انصافاً سایت قوی و موفقی است یا همین آقای زاهدی که حالا از دانشجویان موفق رشته روانشناسی است که مشاوره تحصیلی و خانوادگی به بچه‌ها می‌دهد. هر دو این عزیزان اگر استعدادیابی نمی‌شدند بعید نبود در رشته‌هایی دیگر وارد شوند که احتمال شکست یا ناکامی وجود داشت. ما می‌گوییم عمر، بلندش هم خیلی کوتاه است برای بیراهه رفتن. خیلی‌ها گله‌دارند که من مثلاً به نقاشی علاقه دارم اما چون توان مالی ندارم یا نمی‌توانم فلان استاد را پیدا کنم دست از علاقه‌شان می‌کشند ما با کمک خیران و معرف‌ها کمک می‌کنیم به خواسته‌شان برسند.»

***حکایت نهم؛ بسته بندی با مقوا و خودکار!

یکی دیگر از اعضای غرفه‌ها هم جوانی است که نکته ای در حال و هوای غرفه‌اش توجه ما را به خود جلب می‌کند، ظاهر بسته‌بندی بسته‌های دمنوش. حتی نوشته‌های روی بسته، چاپ‌شده نیست. با خودکار باهمان دست خط معمولی خودش نوشته است. امروز شرکت‌های ایرانی در این حوزه محصولاتشان را با بسته‌بندی‌های شکیل ارائه می‌کنند، محصولات او دست‌کم با این شیوه ارائه، شانسی برای موفقیت و جلب مشتری دارد؟ حضور این جوان آملی با این شکل و شمایل بسته‌هایش، خودش اما یک نشانه است. نشانی از اینکه جوانی برای رسیدن به خواسته‌اش خودش را معطل نکرده و با هرآن قدر سرمایه و هر آنچه توانسته پا به میدان گذاشته است و البته که اینجا درهای به روی خلاق‌ها بسته نبوده حتی جوانی که محصولاتش را با مقوا و خودکار بسته بندی کرده است.

/ انتهای پیام

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

کرونا

هیئت همدلی

معلم خوب

خبر خوب

معلم خلاق

نمایشگاه جوان هم افزایی نخبه مخترع ثبت شرکت نابغه ایران قوی انرژی هسته ای مسابقه میدان جوانان خلاق جوان ایرانی دمنوش این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 2
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 3
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 4
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 5
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 6
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 7
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 8
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 9
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 10
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 11
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 12
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 13
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 14
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 15
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 16
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 17
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 18
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 19
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 20
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 21
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 22
آقای مسئول! ما به دل خط زدیم، هوایمان را داری؟/ 8 حکایت از نمایشگاهی که هم تمام شد هم نشد 23