آیت الله هاشمی می خواست بعد از امام نبض مدیریت کشور را به دست گیرد / بعد از حوادث 88 محتشمی پور نمی توانست روضه یا مجلسی برگزار کند
جماران نوشت: حجت الاسلام و المسلمین موسوی لاری می گوید: در زمان انتخابات 88 هیچ کدام از اعضای مجمع روحانیون مبارز در ستادهای آقای مهندس موسوی حاضر نشدند و مسئولیتی را به عهده نگرفتند. البته از نامزدی ایشان حمایت کردیم، اما در ستادها و برنامههای آقای مهندس موسوی حضور فیزیکی نداشتیم. تنها فردی از جمع دوستان ما که در ستاد آقای مهندس موسوی فعالیت داشت، مرحوم آقای محتشمی پور بود.
بخش هایی از گفتگو با موسوی لاری درباره ابعاد ناگفته ای زندگی و شخصیت مرحوم محتشمیپور را بخوانید؛
گویا مرحوم آقای محتشمی پور رابطه نزدیکی با حاج آقا مصطفی، پسر ارشد امام (ره) داشتند و چه بسا بیش از امام (ره)، با حاج آقا مصطفی مراوده داشتند. اینطور نبود؟
اینجا باید یک توضیح بدهم. معمولا در بیوت مراجع، پسران به ویژه پسران ارشد اداره کننده بیت هستند. اما من در دو جا، این روند را ندیدم؛ یکی بیت مرحوم آیت الله حکیم بود که آقایی به نام مامقانی رئیس دفتر بود و کارهای بیت مرحوم حکیم را انجام میداد، یکی هم بیت امام (ره) بود که با بودن حاج آقا مصطفی، مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی مسئول دفتر بود و بعد از دوره آقای خلخالی، آقای رضوانی خمینی، مدیریت بیت امام (ره) را به عهده داشت. مرحوم حاج آقا مصطفی درعین حال که آقازاده و پسر امام (ره) بود، از نظر درسی جزو شاگردان خیلی خوب امام (ره) بود و خودش هم حوزه درس داشت. یعنی جزو کسانی نبود که صرفا نان آقازادگی خود را بخورد، بلکه به عنوان یک عالم و مجتهد و یک فرد نخبه در نجف مطرح بود.
*س_مرحوم آقا مصطفی چندان به حوزه سیاسی ورود نمی کرد_س*ما طلبهها به حدی شیفته امام (ره) بودیم که برای نمازخواندن پشت سر ایشان، نمازها و مساجد زیادی را پشت سر میگذاشتیم تا به مدرسه آقای بروجردی برویم. مدرسه ما، مدرسه مرحوم آیت الله شاهرودی یا مدرسه قزوینی بود که در باب القبله حرم در بازار قرار داشت. در مسیر ما به نماز امام (ره)، مرحوم آقای حکیم در حرم مطهر نماز میخواند، مرحوم آقای شاهرودی در مسجد هندی نماز میخواند، مرحوم آقای خویی در مسجد خضرا و مرحوم آقای شیخ حسین حلی که از بزرگان نجف بود در صحن مطهر نماز میخواند. اما ما طلبهها به قدری شیفته امام (ره) بودیم که از مدرسه خودمان حرکت میکردیم، همه نمازهای این بزرگان را پشت سر میگذاشتیم تا در مدرسه بروجردی پشت سر امام (ره) نماز بخوانیم. این روال همیشگی ما بود. اما مرحوم حاج آقا مصطفی خلاف این عمل میکرد. بارها دیده یا شنیده بودم که حاج آقا مصطفی مثلا نماز مغرب و عشا را پشت سر آقای زنجانی، یا مرحوم آقای حکیم میخواند. هیچ وقت ندیدم که از عنوان آقازادگی و پیوستگی به پدر برای خودش استفاده کند. حاج آقا مصطفی در اصول و فقه صاحبنظر بود و عده زیادی از طلبهها ی با استعدادبا مرحوم حاج آقا مصطفی، به اعتبار داشتن حوزه درسی مفید، دور او بودنداما خود مرحوم آقا مصطفی چندان به حوزه سیاسی ورود نمی کرد و اگر ورود میکرد که به نظرم چنین بود، در سطح آشکار و جدی نبود،. آقای دعایی در رادیو بغداد به عنوان سخنگوی روحانیت مبارز برنامه داشت و اساسا این چهرهها بودند که فعالیت سیاسی داشتند.
منظور از بیان این حرفها این است که من، آقای محتشمی پور را بیشتر در ارتباط با مرحوم آیت الله مهری واحیانا مدرسه آیالله بروجردی میدیدم که آن مدرسه نقطه تلاقی هوا داران امام وای الله مهری وبیت ایشان نقطه ارتباطی با کشورهای مختلف بود. این آقایان نه تنها به این خانه رفت و آمد داشتند، بلکه در دهه پنجاه که ما ایران وحوزه علمیه قم بودیم میشنیدیم که این دوستان بخصوص آقایان محتشمی پور و فردوسی پور گاه میشد که دو ماه محرم و صفر هم در مساجد کویت سخنرانی میکردند و فعالیتهای سیاسی را خود را از طریق بیت آیالله مهری و به کمک فرزندان ایشان دنبال میکردند. در خانه آیت الله مهری در کویت امکانات ارتباطی از قبیل تلفن در اختیارشان بود، با ایران تماس میگرفتند، رسالهها یا نوارهای امام (ره) را منتقل میکردند و کارهایی از این قبیل.
علت انتخاب ایشان به عنوان سفیر نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران در سوریه چه بود؟ این انتخاب بسیار حساس و البته بسیار معناداری بود.
در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی، این دوستان و مجموعه ای که اشاره کردم، رفت و آمدها و ارتباطات زیادی با لبنان و سوریه داشتند، هم با جریانهای فلسطینی ارتباط داشتند و هم با جریانهایی مانند مرحوم چمران و کسانی که در لبنان فعالیت سیاسی و اجتماعی داشتند. ضمن اینکه در اوایل انقلاب، بر ای سفارت ایران در سوریه که قاعدتا میبایست ارتباطاتی هم با انقلابیهای منطقه میداشت، میبایست یک فرد امین برای این سمت انتخاب میشد. این منطقه به ویژه کشور سوریه از نظر استراتژیکی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم بود. به همین دلیل کسی را انتخاب کردند که هم امام (ره) او را بشناسد و امین امام (ره) باشد و هم محیط این کشور و منطقه را به خوبی بشناسد. آقای محتشمی پور فرد مناسبی برای این مسئولیت بود. کما اینکه به محض پیروزی انقلاب اسلامی، آقای دعایی به عنوان سفیر ایران در عراق انتخاب شد، به این دلیل که آقای دعایی در دوران مبارزه با مسئولان عراقی رفت و آمد داشت، در رادیو بغداد برنامه داشت و فضا، فرهنگ، سیاست و مدیران عراقی را میشناخت. آقای محتشمی پور هم به همین نسبت، در طول دوران مبارزه با لبنان و سوریه، با چهرههای مبارز فلسطینی و لبنانی و سوری ارتباط داشت، از چهرههایی مثل امام موسی صدر تا مرحوم علامه سید محمدحسین فضل الله و آقای شمس الدینتا برخی از علمای اهل سنت که در این منطقه حضور داشتند، و برخی از آنها در دوران مبارزه با امام (ره) همراهی کرده بودند. آقای محتشمی پور به این دلیل برای سفارت ایران در سوریه انتخاب شد تا میان تهران و مبارزان فلسطینی یا تهران و مبارزان لبنانی پیوندی ایجاد کند.
شما وزیر کشور دولت اصلاحات بودید و آقای محتشمی پور هم وزیر کشور دولت میرحسین موسوی بودند. دوران وزارت ایشان چطور بود و آیا در دوره وزارت کشور، بیشتر به نیروهای چپ آن زمان گرایش داشتند و بیشتر به این نیروها میدان میدادند؟
اگر به دوران دفاع مقدس یا دوران نخست وزیری آقای مهندس موسوی برگردید و شرایط سیاسی و اجتماعی کشور را از دل همان زمان بررسی کنید، خواهید دید که زاویه ای که اکنون میان جریانها و فعالان سیاسی وجود دارد، در آن زمان چنین زاویه ای وجود نداشت. در آن زمان، به طور کلی دو جریان در جامعه بود، یک جریان که پشت سر امام (ره) بود، و همه اعضای این طیف به نوعی خود را به امام (ره) منتسب میدانستند. این طیف از جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز تا افرادی مانند آقای مهندس موسوی و مرحوم آقایهاشمی رفسنجانی را شامل میشد، جریان دیگری که قدری با این جریان فاصله داشت، جریان نهضت آزادی بود. این نیروها نیز گرچه از خط امام (ره) فاصله داشتند، اما جزو نیروهای داخل نظام محسوب میشدند. کما اینکه در مجلس اول آقایان مرحوم بازرگان، مرحوم دکتر سحابی، مرحوم عزت الله سحابی و هاشم صباغیان، یعنی چهرههای اصلی دولت مهندس بازرگان در مجلس حضور داشتند و من در مجلس با اینها هم دوره بودم.
بعدها بعد از حوادث هفتم تیر ماه و هشتم شهریور، میان دو طیف از جریان حزب جمهوری اسلامی اختلافاتی بروز کرد که این اختلافات، به کنار رفتن آقایان عسگراولادی و ناطق نوری از دولت مهندس موسوی منتهی شد. آقای ناطق نوری در آن زمان مسئولیت وزارت کشور را در دولت مهندس موسوی برعهده داشت. پس از کنار رفتن ایشان، مهندس موسوی باید کسی را برای وزارت کشور انتخاب میکرد که به نوعی به خودش نزدیک تر باشد و از سوی دیگر میبایست پلی باشد میان دولت و بیت امام (ره). به همین دلیل مهندس موسوی آقای محتشمی پور را به عنوان وزیر کشور انتخاب کرد.
آقای محتشمی پور در آن زمان هم سفیر موفقی در سوریه بود و هم یک نیروی مبارز و هم شخصیتی بود که خودش درباره مسائل سیاسی ایده و نظر داشت، ضمن اینکه از نظر کنش سیاسی هم به مهندس موسوی نزدیک بود. وقتی آقای محتشمی پور کار خود را در وزارت کشور آغاز کرد، اینطور تلقی شد که یک نیروی خط امامی به وزارت کشور رفته است. آن زمان خط کشیها به عنوان اصلاح طلب - اصولگرا مطرح نبود، بلکه راست و چپ بود که بعد این تقسیم بندی به خط امام و محافظه کار یا بازاری تبدیل شد. آقای محتشمی پور در وزارت کشور انصافا خوش درخشید، یعنی توانست شرایط سخت و دشوار آن زمان را مدیریت کند. یعنی علی رغم اینکه تا پیش از این، کار مدیریت این چنینی نکرده بود، اما توانست بر کار مسلط شود و کارهای خود را پیش ببرد. یکی از ویژگیهای آقای محتشمی پور هم این بود که در کارها و مسئولیتهای خود، باری به هر جهت نبود، بلکه جهت و برنامه داشت و در جهتی که برای خود ترسیم کرده بود، حرکت میکرد و نتیجه میگرفت.
اشاره کردید که یکی از علتهای انتخاب آقای محتشمی پور به وزارت کشور از سوی مهندس موسوی، رابطه ای بود که مرحوم محتشمی پور با بیت امام (ره) داشت. این رابطه چطور بود؟
مرحوم آقای محتشمی پور به دلیل سابقه مبارزاتی و پیشینه ارتباطی و مراوداتی که در نجف با امام (ه) داشت، بعد از انقلاب هم با بیت امام (ره) بسیار رفت و آمد داشت و این رفت و آمد و روابط، در دوران سفارت سوریه مستحکم تر شده بود. ضمن اینکه نوعی همراهی و همفکری هم با مرحوم حاج احمدآقا داشت آقای مهندس موسوی، احساس کرده بود کسی باید به عنوان وزیر کشور انتخاب شود که اولا؛ اگر کسانی با او از سر تا سازگاری درآیند بخصوص چهرههای روحانی بتواند برود و از خودش دفاع کند، چون وزارت کشور جایی است که هزار مشکل دارد، دوم اینکه وزیر کشور باید شخصیت قرص و محکم داشته باشد تا تحت تاثیر القاآت این طرف و آن طرف قرار نگیرد. آقای محتشمی هر دو ویژگی را داشت و به همین دلیل هم مهندس موسوی ایشان را برای وزارت کشور انتخاب کرد. بعدها به ویژه در جریان مجلس سوم روشن شد که این انتخاب درست بود. در جریان انتخابات مجلس سوم، بعد از رای آوردن آقای اکبرزاده بعد، اعلام کردند که ایشان سربازی نرفته است و خواستند ایشان را ردصلاحیت کرده یا مانع ورود او به مجلس شوند. اما آقای محتشمی پور ایستادگی کرد و وزارت کشور، اسم آقای اکبرزاده را به عنوان نماینده منتخب مردم برای مجلس ارسال کرد و مجلس هم اعتبارنامه ایشان را تصویب کرد. یعنی آقایان شروع کرده بودند به حذف نیروها، اما آقای محتشمی پور مقابل آنان ایستاد. مجموع اینها نشان میدهد که آقای محتشمی پور شخصیت ارزنده ای برای مهندس موسوی محسوب میشد که باعث شد او را در جایگاه وزارت کشور قرار دهد.
در جای دیگری هم این سوال را پرسیدم و الان هم میخواهم از شما بپرسم. مرحوم آیت اللههاشمی رفسنجانی در خاطرات خود، چپهای آن زمان را به عنوان رادیکال مطرح کردند. آیا آقای محتشمی پور به واقع رادیکال بود؟ اساسا این رادیکال بودن از نظر آقایهاشمی رفسنجانی به چه معنا بود؟
مرحوم آیت اللههاشمی رفسنجانی در آن زمان عضو فعال جامعه روحانیت مبارز و تا حدودی در مقابل جریان چپ آن روز بود. وقتی که امام (ره) از دنیا رفتند، تلقی آقای هاشمی این بود که باید نبض مدیریت کشور به دست ایشان باشد. به عنوان مثال، در جلسه هیات رئیسه مجلس وقت، که من هم عضو هیات رئیسه بودم، مطرح کردند که میخواهم با شما مشورت کنم، چراکه برخی پیشنهاد میدهند من رئیس جمهور شوم، نظر شما چیست و آیا رئیس جمهور شوم یا خیر؟ بعد که کمی بیشتر در این باره توضیح دادند، مشخص شد که تصمیم خود را گرفته اند و حالا میخواهند به طریقی آن را مطرح کنند که احترام همکاران رعایت شده باشد.
*س_تلقی آقایهاشمی از جریان چپ و اصلاحات به عنوان رادیکال تقریبا به مجلس سوم برمی گردد_س*لااقل من تا قبل از رحلت امام (ره) این قضیه را نشنیدم. به ویژه اینکه در آن زمان آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بودند. گذشته از این، بخشی از فرایند بازنگری در قانون اساسی در زمان حیات امام (ره) صورت گرفت و بخش دیگری پس از رحلت امام (ره). آنچه که آقایهاشمی مطرح میکند، مربوط به بعد از رحلت حضرت امام (ره) است. کما اینکه جریان چپ یعنی بخشی از اصلاح طلبان امروز تمرکزگرایی که اکنون در قانون اساسی در جریان بازنگری پیش آمد، عمدتا ناشی از نگاه آقایهاشمی میدانند به عنوان مثال، در قانون اساسی قبلی، ترکیب خوبی برای مدیریت صداوسیما پیش بینی شده بود، اما در جریان بازنگری رویه دیگری حاکم شد. یا در حوزه نیروهای مسلح، نیروی انتظامی جزو ابزارهای وزیر کشور برای تامین امنیت است، اما مدیریت این نیرو برعهده وزارت کشور قرار نگرفت. منظور اینکه آقایهاشمی جریان بازنگری در قانون اساسی را به گونه ای تنظیم کرد که اختیارات رئیس جمهور را افزایش یابد و نخست وزیر هم حذف شد. بنابراین اینکه در خاطرات آقایهاشمی چیزهایی گفته میشود، ممکن است برخی از این چیزها در ذهن ایشان بوده، من نمی توانم درباره آن نظر بدهم. اما در مجموع، تلقی آقایهاشمی از جریان چپ و اصلاحات به عنوان رادیکال تقریبا به مجلس سوم برمی گردد.
تا پیش از مجلس سوم، اصلا آقایهاشمی خودش را محور جریان چپ مطرح میکرد و تاحدودی هم چنین بود حزب جمهوری به دو گروه تقسیم شده بود آقایان پرورش و زواره ای جاسبی مهندس طاهری..... به عنوان جریان راست مطرح میشدند، وخود را اکثریت میدانستند اما آقایهاشمی خود را به مرحوم سرحدی زاده، مهندس موسوی و مسیح مهاجری حسین کمالی و..... که شاخه چپ حزب بودند مرتبط میدانست. بعد از رحلت امام (ره) که آقایهاشمی رئیس جمهور شد، جریانی که با شکل گیری مجمع روحانیون به عنوان نیروهای خط امام (ره) شکل گرفته بود، که دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی هم جزو اینها بودند، یا روحانیونی مانند آقای محتشمی پور که عضو مجمع روحانیون مبارز بودند، این طیف از افراد به نام خط امام (ره) معروف شدند که سازمان مجاهدین انقلاب یا انجمنهای اسلامی معلما را هم شامل میشد. این جریان که به عنوان جریان چپ مطرح میشد، در برخی موارد با سیاستهای آقایهاشمی همراه نبود. مثلا آقای اصغرزاده یا آقای صالح آبادی در نطقهایشان در مجلس، علیه آقایهاشمی صحبت کردند که پس از دوره نمایندگی با آنان برخورد شد. یا مثلا 44 نفر از نمایندگان دوره سوم مجلس ردصلاحیت شدند و برای اولین بار بحث نظارت استصوابی در زمان آقایهاشمی مطرح شد.
آقایهاشمی همه صداهایی که مخالف یا منتقد دولت خودش بود را صدای رادیکال میدانست. ضمن اینکه در همان مجموعه خط امامیها یا رادیکالهایی که ایشان اسم میبرد، مجمع روحانیون هم بود که با آقایهاشمی همراهی داشت. خود من در هیات رئیسه مجلس به عنوان رابط با آقای هاشمی فعال بودم. البته نه به این صورت که ماموریتی به من محول شده باشد، بلکه من عملا مشکلات و مسائل میان دولت و مجلس را با ایشان در میان میگذاشتم. بنابراین رابطه دولت و مجلس رابطه خوبی بود، هرچند افرادی مانند آقای اصغرزاده یا صالح آبادی نقدهای تندی نسبت به دولت داشتند، اما این به معنای نقد تند کل طیف نبود، ضمن اینکه این حرفها هم به معنای این نبود که آقای اصغرزاده یا صالح آبادی تندروی میکنند. زیرا به هر حال دولتی مستقر بود و عده ای هم به آن نقد داشتند که دولت باید این نقدها را تحمل میکرد که متاسفانه این کار را نکردند. درباره آقای محتشمی پور هم معلوم بود که با آن دیدگاهی که دارد، وقتی که آقای مهندس موسوی از گردونه خارج میشود، آقای محتشمی پور که از نظر سیاستها به آقای مهندس موسوی نزدیک بود، برای آقایهاشمی قابل تحمل نبود و لذا برای وزارت کشور ایشان را معرفی نکرد.
*س_یکی از ویژگیهای محتشمی پور همین بود که هم ضد امریکا و ضدغرب بود و هم ضد اسرائیل _س*روحیه ضداستکباری و مشخصا روحیه ضد اسرائیلی آقای محتشمی پور، تا چه سالهایی با ایشان بود؟
همیشه و تا زمان مرگ این روحیه در ایشان بود. اصلا یکی از ویژگیهای آقای محتشمی پور همین بود که هم ضد امریکا و ضدغرب بود و هم ضد اسرائیل، و این شاکله سیاسی آقای محتشمی پور بود. آقای محتشمی پور هیچ وقت از این نگاه فاصله نگرفت. ممکن است در جاهایی بروز بیشتر و در جاهایی خیلی کمتر بروز داشته است، اما آقای محتشمی پور هیچ وقت از نگاه ضداستکباری، استکبارستیزی و ضدصهیونیستی خود فاصله نگرفت.
ایشان اهتمام ویژه ای نسبت به حمایت از آرمان فلسطین داشتند و به همین دلیل هم تا سال 88 دبیرکل کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین بودند.
البته تشکیلات کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین را من راه اندازی کردم. این امر در زمانی اتفاق افتاد که من جزو هیات رئیسه مجلس بودم. در آن زمان اولین کنفرانس حمایت از انتفاضه مردم فلسطین را دایر کردم و دبیرخانه آن را نیز من تشکیل دادم. این مساله به 69 یا 70 باز میگردد، یعنی زمانی که قانونی با عنوان قانون «حمایت از ملت مظلوم فلسطین» در مجلس تصویب شدو در این قانون مساله حمایت از انتفاضه مردم فلسطین مطرح شد. ما در هیات رئیسه بحث کردیم که مجلس باید پرچمدار این مساله باشد، چون مجلس قانون را تصویب کرده است. به همین دلیل دبیرخانه و تشکیلاتی را ایجاد کردیم که مسئولیت آن با من بود. این مساله قبل از معاهده مادرید بود. طی این کنفرانس، ما همه نحلههای فلسطینی، از عرفات تا احمد جبراییل و دکتر فتحی شقاقی تا حماسیها، از لبنان همه علمای اهل سنت و شیعه و حتی از عراق هم شخصیتهایی را دعوت کردیم. یک کنفرانس بسیار باشکوه در حمایت از انتفاضه فلسطین برگزار شد و من دبیرخانه این کنفرانس را دائمی کردم، برای آن اساسنامه و آیین نامه نوشتم، جایگاهی هم برای دبیرکل این تشکیلات درنظر گرفتیم و ارتباطاتی برقرار کردیم. بعد از من آقای محتشمی پور مسئول آنجا شد و تقریبا آقای محتشمی پور بیشترین نقش را داشت، اما برگزاری کنفرانسی با آن حجم از نیروهای و میهمانان مبارز به ویژه فلسطینیها، بعدها تجربه نشد. اما این دبیرخانه، مرکز و جایی شد برای ارتباط با فلسطینیها و حمایت از آنان. برخلاف من که شاید بیش از یک سال در این مسئولیت نبودم، آقای محتشمی پور 6 یا 7 سال در این سمت مسئولیت داشت.
میتوانید به ما بگویید که چنین شخصیتی با چنین سابقه ای در حمایت از آرمان فلسطین، با شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» چطور مواجه شد و چه برخوردی با این مساله داشت؟
ببینید! تلقی اغلب فعالان سیاسی و صاحبنظران این بود که این حرفها و این شعار، حرف و شعارعامه مردم نیست. ما در جمع خودمان، هیچ وقت این شعار را شعار مردم ایران تلقی نمی کردیم. نه فقط آقای محتشمی پور، بلکه اکثر دوستان ما احساس میکردند که ممکن است عده ای، حتی در داخل، طرفدار این شعار باشند، اما عامه مردم چنین رویکردی نسبت به مساله فلسطین و آرمان فلسطین ندارند. شاید مردم درباره نحوه حمایت ایران از گروههای فلسطینی سوالی داشته باشند، اما در اصل حمایت از فلسطین، توده مردم چنین شعاری را مطرح نمی کردند. آقای محتشمی پور شاید نسبت به این مساله و اینکه چه کسی این شعار را مطرح کرده است قدری موضع تندتری داشت، اما در هر صورت، تلقی دوستان ما این نبود که این شعار، شعار مردم ایران یا شعاری خودجوش باشد.
چرا آقای محتشمی پور نجف را برای زندگی سالهای باقی عمرشان انتخاب کردند، در این تصمیم، نوعی رجعت و نوعی بازگشت به اصل خویش و بازگشت به خاطرات روزهای انقلاب و مبارزه تداعی میشود.
به نظر من این طور نیست. به باور من، از این تصمیم ایشان میتوان این طور استنباط کرد که آقای محتشمی پور نوعی انزواطلبی را اختیار کرده بود.
انزوای خودخواسته بود؟
خودخواسته بود، زیرا احساس میکرد دیگر نمی تواند کاری از پیش ببرد و شرایط به سمتی رفته است که بودنش در اینجا جز اینکه برای خودش و دیگران تلخ باشد، اثر دیگری ندارد. بسیاری از دوستان دیگر هم بودند که فکر میکردند دیگر نمی توانند کاری بکنند. شما تلخکامیهای جریان خط امام (ره) یا جریان اصلاح طلب از حوادث 88 را به یاد دارید. حتی در همین حسینیه دارالزهرا (س) ایشان نمی توانست مجلس یا روضه ای برگزار کند و مانع برگزاری روضههای ایشان میشدند. کار سخت شده بود. مثلا وقتی میخواستند افطاری بدهند، با مشکل مواجه میشدند. چون من زمانی معاون وزارت ارشاد هم بودم، گاهی بچههای قدیم ارشاد میخواستند افطاری بدهند تا مدیران سابق دور هم جمع شوند، اما نمی توانستند. در چنین شرایطی بود که آقای محتشمی پور مجاور نجف شد. در ابتدا به صورت عادی رفته بود و بعدها بود که دفتر و بیت امام (ره) و مدرسه امام (ره) را راه انداخت.
برخی میگویند دارالزهرا (س) محل انس و جمع شدن نیروهای سیاسی و اجتماعی اصلاح طلب بود.
من چنین چیزی ندیدم و به نظر من در حسینیه دارالزهرا (س) فقط مباحث دینی و معنوی دنبال میشد، روضهها یا مراسمهایی از این دست. حتی اگر بنا بود چیزی باشد که شما مطرح میکنید، طبیعتا نزدیک ترین افراد به آقای محتشمی پور که اعضای مجمع روحانیون مبارز بودند، باید از این امر مطلع میبودند. این درحالی است که مجمع روحانیون مبارز حتی یک بار هم جلسات و نشستهای سیاسی خود را آنجا برگزار نکرد. آقای محتشمی پور حسینیه دار الزاهرا (س) را به مرحوم طباطبایی سپرد و آنان هم از این مجموعه به عنوان یک پایگاه فرهنگی و مذهبی از آن استفاده میکردند. اصلا شاکله ذهنی خود آقای محتشمی پور این طور نبود که خود، محوری یا مرکزی برای فعالیتهای سیاسی باشد. افرادی که دور و بر مرحوم محتشمی پور بودند، اغلب از همکاران زمان وزارت ایشان بودند. وقتی خداوند به ایشان توفیق داد تا دار الزهرا (س) را پایه گذاری کنند، قصد داشتند برخی از برنامههای آموزشی، فرهنگی و مذهبی، و نه برنامههای سیاسی را، در آنجا اجرا کنند که موفق نشدند.
27215
کد خبر 1538380