احیاگر فلسفه اسلامی به زبان انسان معاصر
سید جلالالدین آشتیانی از آن دسته انسانهایی بود که خیلی زود فهمید از زندگی چه میخواهد و به دنبال چیست. راه و بیراهه را تجربه نکرد تا تهش برسد به آن چیزی که یک نفر بعد از سیسال زندگی پیدایش میکند.
به گزارش مشرق، سوم فروردینماه سالروز وفات استاد سید جلالالدین آشتیانی است. به همین مناسبت معصومه رامهرمزی نویسنده و پژوهشگر، یادداشتی را در اختیار مشرق قرار داده است که در ادامه میخوانید.
سید جلالالدین آشتیانی از آن دسته انسانهایی بود که خیلی زود فهمید از زندگی چه میخواهد و به دنبال چیست. راه و بیراهه را تجربه نکرد تا تهش برسد به آن چیزی که یک نفر بعد از سیسال زندگی پیدایش میکند و شاید هم بعد از عمری طولانی. آن مرد بزرگ حیات خود را صرف فلسفه و عرفان کرد و توانست میراث بهجا مانده از ابنسینا و ابن عربی را جانی دوباره ببخشد. عملکرد علمی ایشان در طول زندگی، از حیث کیفی، پربار و به لحاظ کمی آنچنان پرتعداد است که سایهای بلند بر زندگی شخصی او انداخته است. از دوران کودکی جلالالدین همین دانسته میشود که درس را از مکتبخانه آغاز کرده و کودکیاش را در زادگاهش آشتیان سپری کرده است. به لطف هوش و ذکاوت خدادادی، مدرسه را از کلاس سوم شروع کرد. در عنفوان جوانی و در نوزدهسالگی به تشویق آیتالله دانش به قم مهاجرت کرد و علوم قرآنی و حوزوی را بهصورت تخصصی پیگرفت.
در اندک احوالات شخصی جلالالدین خاطراتی از دوستی صمیمانه و نزدیک او با آقا سید مصطفی خمینی آمده است. دوستی آن دو به دوره طلبگی در حوزه علمیه بر میگردد. آغاز این دوستی حکایت شیرینی دارد. سید جلالالدین میگوید: آشنایی ما از این جا شروع شد که در یک روز سرد زمستان، شبهنگام شغالی از شدت سرما از داخل رودخانه به مدرسه فیضیه پناه آورد و در زیر درختی از حال رفت.
طلاب مدرسه دور آن حیوان را گرفتند. یکی از آنها آقا مصطفی بود. او جلو رفت که به حیوان دستی بکشد. به ایشان گفتم: مبادا به این حیوان نزدیک شوید، ممکن است هار باشد و کار دستت بدهد. پس از این که هوا قدری گرم شد، حیوان جان گرفت و پا به فرار گذاشت. آقا مصطفی حیوان را تعقیب کرد و ما هم به دنبال ایشان رفتیم. شغال وارد مدرسه باقریه شد. آقا مصطفی جلو رفت و حیوان پرید و گاز محکمی از پای ایشان گرفت. ما بهزحمت توانستیم آن حیوان را از پای او جدا کنیم. پا بهشدت صدمه دید و از جای گازگرفتگی خون جاری شد. آقا مصطفی رو به من کرد و گفت: آقای آشتیانی به دادم برس. من هم فوراً درشکهای گرفتم و ایشان را به بیمارستان رساندم. آقای دکتر مدرسی که رئیس بیمارستان و پزشک حضرات علما بود، پای ایشان را معالجه کرد و آمپول کزار به او زد. این ماجرا شروع دوستی من باشخصیت کمنظیر آقا مصطفی خمینی بود. این دوستی ادامه پیدا کرد و روز به روز نزدیکتر و صمیمیتر شدیم.
دوستی آنها با مباحثات علمی عمیقتر شد. گاهی جلالالدین آشتیانی به منزل ایشان میرفت و تا روز بعد آنجا میماند و گاهی نیز سید مصطفی نزد ایشان میرفت. در همه این رفت و آمدها دو طلبه جوان و بااستعداد به بحث و مباحثه میپرداختند و بر دانستههای هم میافزودند. استاد آشتیانی با بیان نکتهای تأملبرانگیز درباره آقا سید مصطفی خمینی، شیوه تربیتی سید روحالله خمینی را به تصویر میکشد. استاد میگوید: سید مصطفی آنقدر در ادبیات و عرفان قوی بود که با پدر بزرگوارشان به مباحثه مینشست. ایشان مقلد نبود که هر چه پدر بفرمایند، بدون بررسی و تحقیق بپذیرد، بلکه تحقیق میکرد و اگر مطلبی را به عقیده و باور خود درست مییافت آن را میپذیرفت وگرنه آن را قبول نمیکرد.
سید جلالالدین آشتیانی در محضر استادان بزرگی که سخت به شماره میآیند، کسب علم و معرفت کرد. استادانی چون حسین طباطبایی بروجردی، شیخ محمود صدوقی یزدی، میرزا رضا تبریزی، سید حسن موسوی بجنوردی، میرزا مهدی آشتیانی (فیلسوف شرق)، سید محمدتقی خوانساری و سید مهدی محقق و... ایشان با اشتیاق و میل وافری که داشت به شهرهای مختلف سفر کرد و از استادان بنام روزگار خود در هر گوشه کشور، نکات بیشتر و تازهتری آموخت. مدتی نیز در کلاس درس استاد مرتضی مطهری حاضر شد به همین دلیل، دکتر دینانی استاد بنام فلسفه میگوید: استادی نماند که علامه آشتیانی ندیده باشد. اشتیاق او به کسب علم از ابتدای زندگی علمیاش پیداست. بی شک شنیدن آراء و نظرات مختلف استادها و غور در اندیشه آنان به سید جلالالدین این فرصت را میداد که به قله معرفت در آن موضوع برسد و نکته نغزی از نظرش دور نمانَد.
روشنگر سیر فلسفه اسلامی
به گفته محققین، استاد آشتیانی مسیر پیدایش فلسفه مشاء تا خواجهنصیر را احیاء کرد و به دیگران نمایاند. پس از آن، شاگردان خواجهنصیر و پیوند فلسفه به مکتب اصفهان توجه ایشان را جلب کرد. استاد چراغِ راه فلسفه اسلامی بود چرا که این راه را از دیدگاه فلاسفه اسلامی مورد بررسی قرار داد نه فلاسفه غرب. به تعبیری میتوان گفت: او نور را به نور شناخت.
در سیر مسیری که استاد در شناخت و معرفی فلاسفه اسلامی پیمود، گویا علاقه وافری به ابن ترکه اصفهانی پیدا کرد. همین علاقه منجر به تصحیح و چاپ اثر این حکیم با عنوان «تمهید القواعد» شد. مطالعات و اهتمام علامه به تصحیح و معرفی آثار فلاسفه قدیم به روشن شدن سیر حکمت متعالیه در دوره صفویه و قاجار انجامید و سیر انتقال آن از اصفهان به تهران را نشان داد. در این مطالعات نحوه تشکیل مکتب فلسفی تهران و سیر آن تا دوره معاصر مشهود است. استاد موسوی ضمن مصاحبهای در این باره میگوید: استاد آشتیانی نقش بسزایی در این انتقال (نشر آثار فلسفی و عرفانی گذشتگان به زبان معاصر) داشته است. هم از جهت تربیت شاگردان و هم از جهت تألیفاتی که داشته است. کمتر کسی پیدا میشود کاری به عظمت کار ایشان در نشر آثار فلسفی و عرفانی گذشتگان به شیوه امروزی با مقدمات و حواشی مفصل انجام داده باشد. البته ممکن است نقصهایی در نحوه چاپ باشد ولی باید انصاف داشت که با امکانات بسیار محدودی که داشتند واقعاً کار ایشان بهصورت یکتنه معجزهآسا بود.
نکته حائز اهمیت درباره تصحیحهای ایشان این است که استاد به شیوه انتقادی تصحیح نمیکرد و روش اجتهادی را برمیگزید و با تسلطی که به مفاهیم کتب داشت آن را از آب درمیآورد. گویا قصد ایشان تنها نشاندادن سیر و نحوه پیشروی فلسفه در آن زمان است و دغدغه ایشان تنها منوط به تصحیح نیست. به این معنی که چون علاقه ایشان روشنکردن مسیر رشد فلسفه بود تصحیح را ابزاری کارآمد برای این هدف میدانست زیرا متونی که ایشان تصحیح کردند نقش چراغی را دارند که مسیر مطالعه را روشن میکند. با این تفاسیر علامه آشتیانی شیوه مهجور تصحیح را دوباره زنده کرد و بهخاطر مقدمههای ارزشمندی که بر کتب نوشت بارها مورد تأیید و تحسین هانری کربن قرار گرفت و لقب ملاصدرای زمان را از جانب ایشان دریافت کرد. هانری کُربَن فیلسوف، ایرانشناس و اسلامشناس فرانسوی بود. او بخشی از عمر خود را در ایران و خاورمیانه سپری کرد. کربن پس از پذیرش ریاست بخش ایرانشناسی مؤسسه ایران و فرانسه، با سفرهای منظم خود به ایران و ارتباط و همکاری با اندیشمندانی چون سید جلالالدین آشتیانی، سید حسین نصر و محمد معین، سلسله کتابهایی را با عنوان «مجموعه کتب ایرانی» در زمینه حکمت و فلسفه اسلامی منتشر کرد.
معرفت بخشی به شاگردان
استاد آشتیانی هرآنچه را از مسیر تفکر و مطالعه در منابع به دست آورد و همه دانشی را که از محضر استادان و بزرگان فراگرفت به شاگردان خود آموزش داد. نکته قابل اهمیت در زندگی ایشان وجود شاگردانی است که پا به پای استاد پیش رفتند و از ایشان درسهای بزرگی آموختند.
استاد در سال 1338 وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد. گویا در آن زمان حوزه علمیه توجه چندانی به فلسفه نداشت. به همین دلیل ایشان به دانشگاه رفت. هرچند حوزه را رها نکرد و به اصرار خود فلسفه و عرفان را در حوزه تدریس میکرد. کلاسهای ایشان در سطح بالایی از مفاهیم و معانی بود به همین دلیل دانشجویان مبتدی توانایی درک آن را نداشتند. استاد مباحث را معنی نمیکرد و با اشراف کاملاً علمی به موضوع، درسی را که در آن عربی و فارسی به هم میآمیخت روخوانی کرده و به تدریس ادامه میداد. بسیاری از کلاسها در ابتدا شلوغ بود و در انتها فقط کسانی در کلاس میماندند که قابلیت فهم و هضم گفتهها را داشتند. استاد همیشه در نهایت تواضع در سلام کردن بر دانشجویان و طلبهها پیشی میگرفت. ممکن بود به نظر منزوی بیاید اما اصلاً اینگونه نبود. بسیار مهربان بود و اگر دانشجویی حتی یکبار غیبت میکرد جویای احوالش میشد. سختگیری در درس و شاگردپروری، روش استاد در آموزش بود. ایشان بر این باور بودند که امروزه دانشجو و طلبه مثل گذشته تربیت نمیشود. علامه در توضیح سختگیری بر شاگردان بر این نکته تاکید داشتند که امروزه با احتساب تعطیلیهایی که در تقویم ملزم شده است، دانشجو و طلبه در نهایت بتواند نود و پنج روز را بهصورت جدی و رسمی درس بخواند به همین دلیل کیفیت کارشان نسبت به نسلهای قبل ضعیفتر است. با وجود نظم و سختگیریِ استاد آشتیانی در امر آموزش، شاگردان و همراهان بسیاری در محضر ایشان حضور داشتند و دانشجویان خارجی نیز به کلاس ایشان راه یافته بودند. معروفترین آنها ویلیام چیتیک است که در محضر استاد فصوص و شروح را آموخت.
مرحوم حجتالاسلام غلامی، مرحوم حجتالاسلام سالم، آیتالله حسینی شریف، آیتالله سید هادی درستکار، آیتالله مسیح حسینی، آیت الله بیرجندی و آیت الله حسینی شاهرودی از جمله شاگردان ایشان در حکمت و عرفان هستند. محمدجعفر یاحقی درباره شاگردان و مریدان استاد آشتیانی در نقاط مختلف جهان چنین میگوید: آن سالها که از مشهد بیرون نرفته بودم، میدیدم که هانری کربن و سید حسین نصر چگونه مشتاقانه به دیدار استاد میشتابند و نیز هرکس که بویی از فلسفه و عرفان به مشامش خورده است. بعدها که به اقصای عالم سفر کردم در هر محفلی که سخن از خراسان به میان میآمد از کمبریج تا آکسفورد و لیدن گرفته تا برکلی، تورنتو و توکیو همه از استاد میپرسیدند. لفظ استاد در آنسوی عالم هم شده بود برایش عَلَم بالغلبه.
مسیر پر فراز و نشیب تعلیم و تعلم از پنجسالگی که به مکتبخانه رفت آغاز و تا هشتادسالگی برقرار بود. ثمره یک عمر تلاش علمی استاد مجموعه آثاری است که همچون استادان و شاگردان ایشان موجب شگفتی است و نشان از روح خستگیناپذیر ایشان در زندگی دارد. در عرض بیست سال از سال 1340 تا 1361 حدود چهل کتاب و رساله از علامه آشتیانی به چاپ رسیده است. این حجم از کار در این زمان شاید بزرگترین عاملی باشد که فرصت ازدواج و تشکیل خانواده را به استاد نداد. ایشان از علایق شخصی و زندگی معمول و راحتی خود دست کشیدند و عمرشان را وقف جامعه و رواج و گسترش معرفت کردند. در این مسیر جوایز و تقدیرهای بیشماری شامل حال استاد شد که اهم آن نشان درجه یک جمهوری اسلامی در سال 1378 و عنوان دانشمند برجسته از فرهنگستان علوم در سال 1377 بود. علامه آشتیانی جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را برای کتاب تصحیح و تحقیق فصوصالحکم اثر محمد داود قیصری از آن خود کرد.
احیاگر و روشنگر مسیر فلسفه اسلامی در زمان معاصر، علامه سید جلالالدین آشتیانی در سال 1384 در سن هشتادسالگی هنگام اذان ظهر در منزل خود به دیار باقی شتافت و در حرم رضوی آرام گرفت.