تأملاتی درباره بایدها و نبایدهای «روایت قرن»
کتابهای «نقاشی قهوهخانهای» و «از شریف تا لس آنجلس» چقدر دست مخاطبان غیرایرانی میرسد و چقدر ضریب میگیرند؟ ما در «روایت پیشرفت» و «روایت قرن» باید با مخاطبان بین المللی خودمان حرف بزنیم.
کتابهای «نقاشی قهوهخانهای» و «از شریف تا لس آنجلس» چقدر دست مخاطبان غیرایرانی میرسد و چقدر ضریب میگیرند؟ ما در «روایت پیشرفت» و «روایت قرن» باید با مخاطبان بین المللی خودمان حرف بزنیم.
خبرگزاری مهر فرهنگ و اندیشه: به بهانه سال 1400 و پایان قرن، جلسهای با موضوع «روایت قرن» در یکی از مراکز فرهنگی برگزار شد. در این جلسه هماندیشی درباره «روایت قرن» صورت می گرفت و با توجه به تجربیات و مشاهداتم در حوزه کتاب و تاریخ معاصر، نکات ارائه شد. این نوشتار گزیده آن سخنان است. 1. پیش رو بودن سال 1400 بیش از اینکه یک اتفاق جدی باشد یک فرصت برای نمایش قدرت نمایی و تبلیغ است. حتی فرصت تبلیغی اش بیش از فرصتهای دیگر است. ما نمونه مشابهی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی داشتیم. در سال 1358 که همزمان با آغاز 1400 هجری قمری بود، جشن پایان سده 14 هجری و شروع سده جدید در بیمارستان با حضور امام خمینی (ره) برگزار شد و یک کنفرانس بین المللی هم با دعوت از اندیشمندان جهان اسلام برگزار شد و به اهمیت مسئله هجرت و بعثت پیامبر اعظم (ص) پرداخته شد. البته در بزرگداشت سال 1400 شمسی باید حواسمان جمع باشد که تأکید بر تقویم هجری خورشیدی ممکن است به خاطر برداشت های بد، بازتابهای منفی در جهان اسلام داشته باشد و رسانههای مغرض از آن سوءاستفاده کنند و به تخریب انقلاب اسلامی بپردازند. یعنی ممکن است تأکید و برجسته سازی آن در سطح جهان اسلام و بینالمللی میتواند محل افتراق و شکاف و مفسده باشد، لذا حواسمان باید به همه جوانب مختلف این مسئله باشد. 2. معمولا یکی از کارهای نمادینی که برای بزرگداشت اینگونه سالها دارند داشتن نشان ویژه یا شعار ویژه است که میتوان در تمام محصولات فرهنگی و هنری و برنامه ها و رویکردهای این سال تأکید شود. حتی می توان بر کتابهایی که در این سال منتشر میشود یک نشان یا لوگوی خاصی حک شود یا این شعار در رسانهها ضریب پیدا کند یا حتی تولیداتی با محورهای امیدآفرینی، اقتدار، توانمندی، پیشرفت و استقلال کشور پررنگ و برجسته شود یا محصولات ارزشمند سالهای گذشته، در فرم های جدید و جذاب، تجدیدچاپ شود.
انتشار خاطرات دولتمردان غربی و آمریکایی یک رویکرد و ابزاری برای دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی عمومی است. الان خاطرات باراک اوباما، میشل اوباما، جان کری، مادلین آلبرایت، جان بولتون، وندی شرمن، زلمای خلیل زاد و... از سوی ناشران مختلفی ترجمه شده و این جریان ترجمه به صورت هدفمند و قوی دارد فعالیت می کند. کی و چگونه آنها می توانستند به این راحتی و اینقدر گسترده، در خانهها و کتابخانه ها و فروشگاه ها و دانشگاهها و حوزه های ما حضور و بروز پیدا کنند 3. افکار، جهان بینی، توانمندی، روحیات، رویکرد و تجربیات و سوابق هر فردی در تحلیل تاریخ و زندگی موثر است و هر فردی با توجه به مولفه های مذکور، سخن می گویند و تحلیل می کنند. ما در اینکه سده گذشته را چگونه تحلیل کنیم ممکن است نظرات مختلف و حتی متضادی داشته باشیم. به نظرم مهمترین نکته ای که باید در سال 1400 پررنگ و برجسته شود، تأکید روی مسئله «امید» و انگیزه و «نفی روحیه یأس و ناامیدی» است. ملت و جامعه ایران در این صد سال، اتفاقات مهمی را پشت سر گذاشته است و از اوضاع فلاکت بار در اوایل سده این قرن و کشوری کاملا وابسته و زیردست کشورهای استعماری به ویژه انگلستان، به کشور قدرتمند و توانمند و تعیین کننده در منطقه و جهان اسلام تبدیل شده است. کسی منکر توانمندی ها و پیشرفت ایران اسلامی نیست و حضور و جایگاه ایران در مناسبات منطقهای و حتی بین المللی هم قابل توجه و تأمل است. اگر در دورههایی غربگرایان و غربزده ها و رسانه های وابسته و مزدور داخلی و خارجی از عظمت اروپا و آمریکا و غرب تعریف و تمجید میکردهاند و فهمیده اند که این تعریف و تمجیدهای عیان و آشکار چندان مشتری ندارد و شیوههای جدیدی برای غربگرایی و غرب پسندی خودشان پیدا کردند. الان سیاست آمریکاگرایی و غرب پسندی به این سمت و سو سوق یافته که بگویند «ما نمیخواهیم کره شمالی باشیم»؛ یعنی سوی دیگر آمریکاستیزی و غیرآمریکایی بودن را کره شمالی بودن میدانند و امکانی برای راه سوم و استقلال و خودکفایی کشورها مثل ایران قائل نیستند. الآن کتب ترجمهای درباره کره شمالی خیلی زیاد شده است و مشخص است روی برنامه و سیاست خاصی ترجمه و در کشور پمپاژ میشود. حتی میبینیم که سیاستمداران و برخی اساتید علوم سیاسی و جامعهشناسی و فعالان سیاسی و رسانهای به مقایسه ایران و کره شمالی و کوبا میپردازند؛ چون حرفهایشان مستقیم درباره ایران و حاکمیت نظام اسلامی، نمیتوانند بگویند و نمی توانند منکر پیشرفت های علمی و فناوری و نظامی ایران عد از پیروزی انقلاب اسلامی شوند، روی مدل کره شمالی تمرکز کردهاند. شما کتاب هایی که در سال های اخیر درباره کره شمالی ترجمه و منتشر شده است را ببینید. در همه آنها تأکید روی فرار به سوی آزادی، فرار به سوی رفاه، فرار از دیکتاتوری و... پررنگ است. حالا قهرمان یا راوی این کتاب، یا یک بازیگر سینمای کره شمالیست یا فعال رسانهای یا افسر نظامی یا آقازادهای در سیستم حکومتی و... البته با جذابیت های مختلف. حتی انتشار سفرنامه های کره شمالی هم مخاطب پیدا کرده است و نویسنده توانمندی مثل آقای رضا امیرخانی، «نیم دانگ پیونگ یانگ» مینویسد که میتوان ذیل این سیاست تعریف کرد.
اگرچه دانستن از اوضاع کشورها فینفسه برای مخاطبان و مدیران و سیاستگذاران مناسب و مفید است، ولی چرا از بین این همه کشورها فقط کره شمالی، آن هم نه یک جلد و دو جلد و سه جلد، بلکه ده بیست جلد کتاب در طول یک سال. خوب، اگر دغدغه توسعه و آشنایی با کشورها، مسئله محوری و دغدغه است چرا به مدلهای توسعه و پیشرفت غیررویکرد حاکم آمریکایی اروپایی توجه نمیشود؟! چون قرار است یأس و ناامیدی و خفقان به جامعه و مخاطبان فرهیخته و کتابخوان تزریق شود و چه کشوری بهتر از کره شمالی و دمیدن بر این شعار که «ایران میخواهد کره شمالی دیگری باشد». و هر شخصیت علمی یا سیاسی هم بخواهد خلاف موج غالب رسانه هایشان، حرف بزند یا تحلیلی ارائه کند، متهم می شود. اگرچه الآن همگان سیاست های آمریکا در سفارش ویژه و حمایت از نویسنده «قلعه حیوانات» و ترویج این کتاب در نظام شوروی سابق آشکار شده است، اما امیدوارم که این ارتباط ترجمهها درباره کره شمالی با سفارش دهندگان اصلی آن زودتر آشکار شود. خیلی ساده انگارانه هست که نشر این همه کتاب درباره کره شمالی را جذابیت و مشتری پسندی و دانستن و مبادله فرهنگی بدانیم. 4. به نظرم پررنگ شدن رویکرد و تفکر انتقادی همزمان توجه به رویکرد ایجابی و اصلاحی ضروری است. با صرف تفکر و رویکرد انتقادی نمیتوان کارها را پیش برد، باید طرح های جایگزین هم داشت. ما نوعا در طرحهای ایجابی و جایگزین ضعف داریم یا اینکه خیلی دیر عمل می کنیم. اگرچه فی نفسه داشتن رویکرد انتقادی، فرصت و جسارتی برای اندیشیدن به ما میدهد و باعث میشود متناسب با هویت و اندیشه و جهان بینی خودمان، مدل های جایگزین داشته باشیم یا روی داشته های خودمان گفتمان سازی بکنیم و نقاط مثبت طرح ها و مدل های دیگران را بگیریم و تقویت کنیم. سیاست های انتقادی و تخریب پیش ساخته ها در خصوص دموکراسی غربی آمریکایی یا توسعه آمریکایی حداقل باعث شده است که روی مدل های جایگزین فکر کنیم. الآن تجربیات خوبی در این زمینه داریم. اگر در دهه 80 نقد پزشکی مدرن و غرب شناسی انتقادی در دانشگاهها و رسانه ها، بین جوانان و تحصیل کردگان حوزوی و دانشگاهی ما مطرح نمیشد، زمینه و بستری برای طب های جایگزین پیش نمی آمد. چرا که معتقدم نقد پزشکی مدرن، زمینه ساز رشد و تقویت طب اسلامی و سنتی در دهه 90 شده است. اگرچه افراط و تفریط هایی در کارها و مدلهای طب اسلامی و طب ایرانی یا طب سنتی وجود دارد ولی نفس اینکه به مدل های جایگزین رویکرد پزشکی مدرن «توجه» شود یا مورد آزمایش و تجربه قرار بگیرند، ارزشمند است و طبیعی است در سالها و دهههای آینده، شاهد اتفاقات مهم در این حوزه خواهیم بود یا سیاستهای نقد جشنواره فیلم فجر باعث شده است تا به مدل های دیگر برای رساندن پیام انقلاب به مردم برسیم از جمله جشنواره فیلم عمار. البته باید بدانیم که نقدها و تخریب های بد و غیرمنطقی و عجولانه و غیرعقلانی باعث محبوبیت می شود و اثر عکس دارد. تخریب و نقد غیرمنطقی و غیرمنصفانه مانند دفاع بد، اثرات معکوس دارد. 5. یک تمایز جدی مابین انقلاب اسلامی و طاغوت، «انسان جهادی» و «جامعه جهادی» است، اینکه انسان هایی را تربیت میکند که برای خدا حاضرند ایثار و فداکاری کنند؛ تأکیدی که برخی شخصیت ها از جمله شهید آوینی بر «تربیت انسان ها» در دوره دفاع مقدس و انقلاب اسلامی دارند و سخنانی که در مستند «آقا سعید» (راجع به سردار سعید قاسمی میزند) از این باب است. خودآگاهی، احساس مسئولیت فردی و همگانی، روحیه استقلال و خودکفایی، روحیه جهادی و پشتکار و... از جمله کلیدواژه های مهمی هستند که در این زمینه مورد توجه قرار می گیرند. ادبیات سازی متناسب با گفتمان و جهانبینی ما ضرورت دارد. در دهه های 50 و 60 ما شخصیتها و اندیشمندانی داشتیم که در این زمینه نقشآفرین بودند و به ادبیات سازی انقلابی کمک می کردند. ما به ادبیات سازی در این حوزه نیاز داریم، البته ادبیاتی که منبعث از رویکرد انقلاب اسلامی باشد. قطعا رویکردهای بروکراتیک و توسعه ادبیات غربی، زودتر سراغ این حوزه می روند و رویت کلانشان را ارائه می دهند. بحث ها در این حوزه ها می تواند در چند سطح یا ساحت پیگیری شود: 1) ضرورت ادبیات سازی و استخدام ادبیات متناسب با انقلاب اسلامی. 2) عملیات ترویج و نهادینه سازی این ادبیات در حوزه کتاب و رسانه ها و نخبگان جامعه حتی می توان ادبیات متعارف را تصحیح، تکمیل و تعمیق بخشید. ما مواردی از این دست داشتیم. معتقدم که شهید مطهری کلیدواژه و نظریه «بازگشت به خویشتن» را تعمیق بخشید و به «نظریه فطرت» رسید.
الان کلیدواژه ای مثل «رویای آمریکایی» کلیدواژه ای جاافتاده و مشهور است که نظام آمریکا روی آن سالها کار کرده و نه تنها در فکر و ذهن خود آمریکایی ها، بلکه در بین غالب نخبگان کشورهای دیگر هم پذیرفته است و این آرمان توسعه فرهنگ و سبک زندگی و نظام آمریکایی را میدانند. دهها سال است که این ادبیات در رسانهها و محافل علمی و سیاستگذاری آمریکا نهادینه شده، هم در بین کودکان و نوجوانان غربی، اما ما در مقابل چه کار کردیم؟ ادبیات سازی ما چقدر غنی است؟ رویای «انسان اسلامی»، «انسان انقلابی» و «رویای انسان ایرانی» ما کجاست؟ برایش چه کار کردیم؟
6. رویکرد امام و انقلاب و تفکر انقلابی این است که محدود به زمین های بازی متعارف نمیشود و حتی زمین بازی را عوض میکند. برای مثال ادبیات غرب شناسی متعارف در اندیشه منظومه فکری امام خمینی (ره) آنقدر پررنگ نیست، ولی امام (ره) غرب شناس ترین شخصیت معاصر بودند که توانستند با تأسیس یک نظام اسلامی، جلوی تهاجمات بی امان نظام استکباری در ایران و برخی نقاط جهان اسلام را بگیرند. می خواهم بگویم که امام زمینه بازی تقابل با غرب را عوض کرد و مدلی برای دفاع از تهاجمات کشورهای استعمارگر ایجاد کرد. امام توانست با راهاندازی یک نهضت مردمی و تشکیل حکومت اسلامی، هم جلوی تهاجمات غرب را بگیرد و هم به نیروهای مسلمان در جوامع اسلامی هویت بدهد. هم باعث روحیه امید و انگیزه در جوامع اسلامی شود تا با پایبندی به اصول و آموزههای اسلامی میتوان به مدلی برای پیشرفت در جوامع اسلامی رسید. از سویی تأثیرات انقلاب اسلامی و امام (ره)، محدود به جوامع اسلامی محدود نماند و باعث احیای دین در جهان شد و هم اینکه اینگونه هم میتوان جلوی مستکبران ایستاد و نقطه امید و پشتوانه ای برای محرومان و مستضعفان جهان شد و با استقامت در مقابل زیادهخواهیهای استعمارگران و نظام سلطه، نظم بین الملل متعارف را به چالش کشید. شاید بتوان گفت که رویکرد سلبی در اندیشه امام (ره) بعد از مدتی کمرنگ می شود و ایشان روی بعد ایجابی تأکید میکنند: اینکه کشور را بسازید، ایران را سراسر مدرسه کنید، کشاورزی را رونق دهید، روی پای خودتان بایستید، جلوی دشمنان نترسید و... در کنار ساختارهای رسمی، نهادهایی مردمی مانند سپاه پاسداران، بسیج مستضعفین، نهضت سوادآموزی، جهاد سازندگی، مربیان پرورشی، جهاد دانشگاهی، بنیاد مستضعفان، کمیته امداد امام خمینی و... تأسیس کرد. کار ما در واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی از سویی «ثبت تجربیات انقلاب اسلامی» است تا هم آن تجربیات، ثبت شود و آن قدر حرفه ای دقیق ثبت شود که امکان بازسازی و احیا یا به روزرسانی آنها هم باشد. 7. هم امام (ره) و هم رهبر معظم انقلاب به صورت ویژه به «تقویت حافظه تاریخی ملت ایران» تأکید دارند؛ چون ملت ایران و جوامع اسلامی تجربیات تلخ بسیاری در این 120 سال اخیر داشته اند و کشور از زمان مشروطیت تاکنون حوادث زیادی را پشت سر هم گذرانده است و باید توجه به تقویت حافظه تاریخی ملت ما جزو یکی از رویکردهای روایت قرن باشد. همگان باید بدانیم که قبلا کجا بودیم و شرایط و امکانات و مقدوراتمان چه بود و الآن کجا هستیم و شرایط و امکانات و مقدوراتمان چه هست؟ دانستن این که ما در شرایط جنگ و تحریم همه جانبه و بدون کمک و حمایت یک قدرت جهانی، به این جایگاه رسیده ایم، خیلی ضروریست. 8. نکته مهمی که باید به صورت جدی مورد توجه ما قرار بگیرد ضمن آگاهی یا پذیرش برخی ضعف ها و تلاش برای رفع کمبودها و کاستی ها، باید رو به جلو بودن جامعه و نظام ایران اسلامی به همگان (هم در داخل و خارج) به نمایش گذارده شود. اگر ما یک روایت کلان از جامعه ایرانی در صد سال اخیر داشته باشیم این رو به جلو بودن را می بینیم. درست است که در مقاطعی با وقفه و عقبگرد مواجه شده بودیم یا حرکت و سرعت ما کند شده بود ولی سیر کلی ما حرکت ملت ما به سمت پیشرفت و استقلال بوده است. این حرکت پیشروانه و پیشتازانه واقعی است. خیال پردازانه نیست. واقعیت جامعه ایرانی است. واقعیت ایران در جهان اسلام و جامعه بینالملل است. الآن سطح و جایگاه ایران در بین منطقه روشن است. حداقل جهان اسلامی ها میدانند که ایران چقدر پیشرفت داشته است و چه قدرتی دارد و اتفاقات مهم منطقه بدون جمهوری اسلامی یا بدون نظر جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست و ایران از پاسبانی یا ژاندارم منطقه ای نظام سلطه آمریکایی به قدرت اول منطقه ای رسیده است. اگرچه برخی کتمان بکنند ولی خود می دانند که ایران اسلامی چه جایگاهی دارد. الان موقعیتی نیست که ما فعالیتهای خودمان را در سطح منطقه محدود کنیم. نه اینکه فقط به داخل یا خارج نگاه کنیم. الان جامعه بین الملل درصدد شنیدن حرف ها و پیام های ماست. به عبارت دیگر الان قدرت ایران اسلامی در جهان اسلام تثبیت شده است، الان برنامه بین الملل ما چیست؟ ما برای اصلاح ساختارها و مناسبات دولت منطقهای و بینالمللی حداقل در مقام نظر (و اندیشه) چه حرف ها و ایده هایی داریم؟ لذا طرحهای پیشروانه و پیشتازانه ما باید مشخص باشد. از سویی همزمان از توانمندسازی داخل و سرمایه گذاری روی مردم و داخل کشور غفلت نمی کنیم. 9. اگر بخواهیم روی مباحثی چون «هویت انقلابی»، «انسان جهادی» و «نهضت مردمی» تأکید کنیم ولی «آینده» را به مخاطبان و مردم خودمان نشان ندهیم به مرور دچار ناامیدی و یأس می شوند. به همین خاطر تأکیدم بر توجه به آینده است. ما باید مدلهای جایگزین ارائه بدهیم یا حداقل اینکه روی مدلهای جایگزین بیشتر فکر کنیم.
ببینید الان کلیدواژه ای مثل «رویای آمریکایی» کلیدواژه ای جاافتاده و مشهور است که نظام آمریکا روی آن سالها کار کرده و نه تنها در فکر و ذهن خود آمریکایی ها، بلکه در بین غالب نخبگان کشورهای دیگر هم پذیرفته است و این آرمان توسعه فرهنگ و سبک زندگی و نظام آمریکایی را میدانند. دهها سال است که این ادبیات در رسانهها و محافل علمی و سیاستگذاری آمریکا نهادینه شده، هم در بین کودکان و نوجوانان غربی، اما ما در مقابل چه کار کردیم؟ ادبیات سازی ما چقدر غنی است؟ رویای «انسان اسلامی»، «انسان انقلابی» و «رویای انسان ایرانی» ما کجاست؟ برایش چه کار کردیم؟ (بنده اصراری بر این اصطلاحات ندارم و می توان روی همین مسأله هم تأمل داشت) ما چه آیندهای را برای کودکان و نوجوانان و جوانان ایرانی و مسلمانان جوامع اسلامی تصویر کردیم؟ متأسفانه کتابهایی مثل «زایو» و «شکار هیولا» و کتابهایی که بتواند به این مسئله بپردازند بسیار بسیار محدودند و این نشانه غفلت فراگیری است که تا به حال داشتهایم. نه ادبیات سازی درست و حسابی داشتیم و نه ادبیات سازی هایی که داریم انجام میدهیم، هنرمندانه و جذاب و فراگیر است. یکی از مشکلات ما این است که روایتهای انجام شده ما با هنر آمیخته نشده است و هر چقدر با هنر آمیخته شود اثرگذارتر و ماندگارتر خواهد بود. از سوی دیگر، غالب حرف ها و قالب های ما خیلی هم کلیشهای شدهاند و نوآوری های قالبی و موضوعی مان کم است. در موضوعات و قالبها، خط شکنی های مان کم و کم رنگ است. بعضا در گذشته ها سیر می کنیم و از گذشته ها و تجربیات گذشته، درس نمیگیریم. مثلا ما تجربه نهضت سوادآموزی را در کشور داریم ولی به روز رسانی نکردیم. امام (ره) با توجه به نیاز آن وقت کشور و بیسوادی عمومی و گسترده، دستور نهضت سوادآموزی سراسری دادند و در روستاها، شهرها، کارخانهها و کارگاهها و مساجد و مناطق دور افتاده، برای زنان و مردان و پیرمردان و پیرزنان و پسران و دختران و... اجرا شد ولی در شرایط فعلی چه نهضتی می تواند شکل بگیرد؟! آیا نمی تواند «نهضت ملی مهارت آموزی» را در کشور صورت بگیرد؟! نهضت های ملی به روز شده سوادآموزی در دوران امروز چیست؟ در حالی که کشور مشکل اقتصادی جدی دارد چه نهضت عمومی میتواند راه برون رفت از کشور باشد؟ آیا اقتصاد مقاومتی بدون نهضت ملی مهارت آموزی یا کارآفرینی امکانپذیر است؟ چرا باید همه نقشهها بر دوش دولتها و حاکمیت باشد؟ لذا با توجه به تجربه و تحلیل جامعه معتقدم که «کشور نیازمند نهضت ملی مهارت آموزی و کارآفرینی است». 10. تأکید میکنم که حرکت پیشروانه و آینده نگرانه ما به معنای نادیده گرفتن تجربیات گذشته نیست، بلکه استفاده از تجربیات گذشته است. اگر این دو در کنار هم دیده نشوند سیاستهای اصولی و محکم و جامع ارائه نمی شود. یکی از تجربیات مهم ما توجه به «ظرفیت مردم» و «روان شناسی اجتماعی و سیاسی جامعه» است و به نظرم یکی از دانش هایی که در ایران ضعیف است «روانشناسی اجتماعی و سیاسی جامعه» است و این مسئله یکی از پاشنه آشیل های کشور و نظام شده است. نقطه ضعفی که غربیها از ایرانیها فهمیدند و تمرکزشان را بر آن گذاشتند «روان جمعی مردم» است. شاید هم از تحلیل رفتارهای جمعی ایرانیان متوجه شدند «وقت کشی» و «خسته کردن مردم» و «عصبانی کردن مردم» ایران است. حتی مذاکرات برجام و رفع تحریم ها هم با این فرمول قابل تحلیل است. چند سال اخیر به این ایده «روانشناسی اجتماعی و سیاسی جامعه» رسیده ام. این ایده را از بازی فوتبال ایران و کشورهای عربی می توانیم دریابیم که تیم فوتبال ایران میتواند در مقابل قویترین تیمهای جهانی بازیهای خوبی ارائه بدهد و تماشاگر ایرانی می تواند پیش بینی هایی از این بازیها داشته باشد ولی وقتی همین تیم به بازی با تیم های کشورهای عربی می رسد روال به گونه دیگری است و دیگر نمی توان حدس زد و پیشبینی و آینده نگری کرد. انگاری تمام تحلیلها و پیشبینیها و تمرینها و راهبردهای مربیان بزرگ تیمهای فوتبال ایران در مقابل تیمهای عربی رنگ میبازد. سبکبازی کشورهای عربی مقابل ایران، وقتکشی و عصبانی کردن فوتبالیستهای ایرانی است و تا به حال هم نتایج خوبی در دیدار با تیم های ایرانی گرفته اند. به نظر من سیاستمداران آمریکایی و غربی از همین شیوه دارند مردم ما را مدیریت می کنند؛ یعنی الان مشکلات جامعه ما مشخص هست ولی وقت کشی دست روی دست گذاشتن برخی مسئولان هیچ منطقی ندارد مگر خیانت و تکمیل پازل های دیگر. سیاسیون و دولتمردان فرصت طلب، ما هم روی همین مسئله تمرکز کردند و وقتکشی میکنند و مردم را عصبانی میکنند و دریافتند که مردم ایران در این زمانها، عقلانیتش کمرنگ می شود و کارها و رفتارهای عجیب و غریب و غیرقابل پیش بینی میکند. از دل بلبشوها و جنگ رسانهای و جنگ روانی و خستگی های روانی مردم پس از نهضت مشروطه، نظام دیکتاتوری رضاخان شکل میگیرد.
جریان ترجمه معکوس در ایران چقدر جدی و غیرنمایشی است؟ چه مولفه هایی باید در کتب تاریخ شفاهی مسئولان و شخصیت ها و راویان ما باید رعایت شود؟ چرا از مخاطبان بینالمللی غفلت میکنیم؟ بنده به عنوان یک مخاطب وقتی که کتابهای خاطرات زندگی این شخصیت ها و سیاستمداران غربی را میخوانم میبینم چقدر هنرمندانه و جذاب و حتی روانشناسانه و تأثیرگذار نوشته شده اند، آیا آثار ما اینگونه است؟ آیا آثار ترجمه شده ما به دست آنها میرسد؟ اصلا ترجمه میشود؟ چه موضوعاتی در اولویتهای ترجمه است؟ و دهها سئوال در این زمینه. کتابهایی امثال «نقاشی قهوهخانهای» و «از شریف تا لس آنجلس»، چقدر دست مخاطبان غیرایرانی می رسد و چقدر ضریب میگیرند؟ ما در «روایت پیشرفت» و «روایت قرن» باید با مخاطبان بین المللی خودمان حرف بزنیم. آنها نظرات و دیدگاهها و تجربیات ما را مستقیما و بی واسطه ببینند و بدانند و بخوانند و ما را بشناسند. درباره چند و چون «نهضت ترجمه» تأملاتی دارم که بعدا ارائه خواهم داد.
در بلبشوها و جنگ های رسانه ای و روانی مردم در سالهای 1328 تا 1331 دوره دکتر مصدق (پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت)، کودتای آمریکایی شکل میگیرد. در نابسامانی ها و جنگ های روانی، ایام مذاکرات هستهای و دعواهای سیاسی و خاله زنک بازی دولت و شخص دکتر احمدی نژاد، زمینه برای پذیرش برجام فراهم میشود و دهها تجربه دیگر. به نظرم در روایت قرن، باید به این مسئله «روانشناسی سیاسی و اجتماعی» هم توجه شود. 11. تعبیر جالبی را در جایی خوانده ام و شنیده ام که منبعش را فراموش کردم ولی بسیار قابل تأمل و برای امروز ما راهگشاست. می گویند: سه شرط برای دوام یک نظام و حکومت لازم است: یک «امنیت»، دو «رفاه مردم»، سه «اعتماد عمومی». در زمان جنگ تحمیلی ما نه امنیت داشتیم و نه رفاه، اما چون اعتماد عمومی به حکومت و حاکمیت بود، انقلاب اسلامی و حکومت توانست دوام بیاورند. اما الان امنیت داریم و رفاه نسبی حاکم است (البته غیر از دو سه سال اخیر که به خاطر سیاست های غلط دولت یا خیانت برخی دولتمردان و مزدوران اوضاع گونه دیگری شده است) ولی چون اعتماد عمومی مردم کمرنگ شده است، حکومت و انقلاب با چالش جدی مواجه شده است. الان هم رسانهها و دشمنان و نظام سلطه، روی این «اعتماد عمومی» تمرکز کردند، هم به دنبال تصویر سیاه و تیرهای از کشور و عملکرد نظام هستند و همین که از فقدان تصویر آینده ایران یا شهروند ایرانی تمرکز کردهاند تا ته دل مردم را خالی کنند و باعث اعتمادزدایی شوند. از سوئی با تردید در برخی آرمانهای امام و انقلاب مانند استقلالطلبی یا تحریف اندیشه و آرمانهای انقلاب، درصدد تصاویر وارونه از نظام و انقلاب هستند؛ درصددند جای جلاد و مظلوم را عوض کنند؛ در صدد تطهیر پهلوی برآمدند و دهها رویکرد و سیاست کلان که همگی آنها منجر به اعتمادزدایی و یأس عمومی و فراگیر می شود. لذا در بحث روایت قرن، اعتمادزایی می تواند به صورت جدی مورد توجه قرار بگیرد و اصلاح نقایص گذشته، برخوردهای جدی و بازدارنده و غیرنمایشی با مفسدان (در هر رده و جایگاهی که هستند) و انتخابهای درست و به جا و مبارزه فراگیر با ظلم و بی عدالتی و تبعیض، میتواند اعتماد عمومی را پررنگ کند. از سویی، روایت واقعی و هنرمندانه از پیشرفتهای ایران می تواند کمک جدی به مسئله باشد و باعث امیدآفرینی و انگیزه بخش باشد. هنوز روایت پیشرفت ما ضعیف ناقص و بسیار محدود است و ما در ابتدای شروع روایت هستیم. کتاب های امیدبخش و انگیزه بخشی مثل «آرزوهای دست ساز» و «سلول های بهاری» و «زایو» محدودند و همین ها هم ضریب مناسب خود را نگرفته اند. ما باید به صورت جدی و هنرمندانه به روایت پیشرفت بپردازیم؛ چون دائم دارد در کشور ناامیدی و یأس و ناتوانی القا میشود. کار شبانه روزی رسانههای غربی القای ناامیدی و ناتوانی و بن بست است و غربگراها هم به این مسئله دامن میزنند.
کتابهایی امثال «نقاشی قهوهخانهای» و «از شریف تا لس آنجلس»، چقدر دست مخاطبان غیرایرانی می رسد و چقدر ضریب میگیرند؟ ما در «روایت پیشرفت» و «روایت قرن» باید با مخاطبان بین المللی خودمان حرف بزنیم. آنها نظرات و دیدگاهها و تجربیات ما را مستقیما و بی واسطه ببینند و بدانند و بخوانند و ما را بشناسند. درباره چند و چون «نهضت ترجمه» تأملاتی دارم که بعدا ارائه خواهم داد 12. یک نکتهای که به نظرم جا دارد به آن توجه جدی داشته باشیم ترجمه و انتشار گسترده خاطرات و شخصیتهای آمریکایی و غربی است. در همین سه چهار سال اخیر کتابهای زیادی از دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی و غربی منتشر شده است که جای تحلیل و بررسی دارد. اگرچه نفس ترجمه و انتشار این کتاب ها جهت اطلاع و آگاهی های عمومی مفید است ولی باید ماجراها را عمیق تر و جامع تر دید. الان انتشار خاطرات دولتمردان غربی و آمریکایی یک رویکرد و ابزاری برای دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی عمومی است. الان خاطرات باراک اوباما، میشل اوباما، جان کری، مادلین آلبرایت، جان بولتون، وندی شرمن، زلمای خلیل زاد و... از سوی ناشران مختلفی ترجمه شده و این جریان ترجمه به صورت هدفمند و قوی دارد فعالیت می کند. کی و چگونه آنها می توانستند به این راحتی و اینقدر گسترده، در خانهها و کتابخانه ها و فروشگاه ها و دانشگاهها و حوزه های ما حضور و بروز پیدا کنند؟! و مستقیم و بی واسطه با مخاطبان فارسی زبان ارتباط برقرار کنند (اعم از ایرانی و افغانستانی) آیا می توان جلوی آنها را گرفت؟! نه. آیا باید جلوی این ترجمهها را بگیریم؟ نه. آیا می توان محدودش کرد؟ بعیده. اما حداقل می توانیم پاورقی ها و مقدمه ها و حاشیه های انتقادی بزنیم تا روایت های یکسویه به مخاطبان عرضه نشود. اما درس اصلی ما از این کارشان چیست؟ نهضت تاریخ شفاهی ما باید پررنگ تر، حرفه ای تر، هنرمندانه تر و بینالمللی تر شود. آیا کتابهای تاریخ شفاهی ما مناسب مخاطبان بین المللی نوشته شده اند؟ خیر. غالب کتابهای ما برای مخاطبان داخلی نوشته شده و درگیر مخاطبان داخلی ایم. خیلی از کتابهای تاریخ شفاهی ما، حتی به نظرم قابلیت و جذابیتی برای ترجمه هم ندارد. برای بین المللی شدن مخاطبان بین المللی آثار خودمان چه باید بکنیم؟ باید برنامه ریزی و سیاستگذاری بکنیم.
*یاسر عسگری، فعال فرهنگی و مدیر انتشارات «راه یار»