تا کِی آمریکا میزند و ما هم پس میزنیم؟!/ آتش "سلام فرمانده" در خرمن یک طراح برنامه رقص
چند سالی است که محتوا و مضامین سطحی و سبک به اضلاعی از حوزه کتاب و رماننویسی در ایران رسوخ کرده است. اصحاب کتاب و نویسندگان وظیفه دارند که نگذارند سندروم سینما در حوزه کتاب هم تکرار شود.
سرویس سیاست مشرق - «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابهلای اخبار و مطالب رسانههای کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیلها و پیشینههایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم میگذاریم. 7:30 هر روز با بسته ویژه خبری - تحلیلی مشرق همراه باشید.
***
"ایران قوی" در انتهای رقابت سرد هژمونیک با آمریکا
تا کِی آمریکا میزند و ما هم پس میزنیم؟!
ماجرای ربایش یک نفتکش ایرانی از سوی آمریکا در آبهای یونان و پاسخ فیالمجلس ایران با توقیف 2 نفکتش یونانی در خلیج فارس، انتهای یک ماجرا نیست. همانطور که آغاز آن هم نیست...
اساسا این ماجرا از چه زمانی آغاز شد؟
از روز 22 بهمن سال 57 و انقلاب اسلامی، پس از پیروزی ایران در جنگ 8 ساله یا پس از ترور شهید سلیمانی از سوی آمریکا؟!
و دو دیگر اینکه این ماجرا تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟!
اینها سؤالات و فروضی است که پاسخ آنها را صرفا میتوان در عبارت "هژمونی ایران" کنکاش کرد...
*"هژمونی" (hegemony) مفهومی است که به قدرتهای فرادست در جهان اطلاق میشود.
مفهومی با معنایی بسیط که اجمالا میتوان پیرامون آن توضیحات زیر را ارائه کرد:
"هژمونی یعنی قدرتی هوشمند و فراگیر، دارای مولفههای درونزای اقتدار و اعمال قدرت در عرصههای مختلف ایدئولوژیک، اقتصادی، امنیتی و مدیریتی که به استقرار دست یافته و نیز میتواند خود، جامعه خود و متحدان خود را روی مدار بهرهمندی از امنیت، مقابله با مشکلات و رفع نیازها حفظ کند."
برخی صاحبنظران در توضیح معنای بسیط هژمونی البته از لفظ "چتر" نیز استفاده میکنند. گزارهای که بر فراگیری و فرادستی هژمونی و نیز حمایتگر بودن آن تأکید دارد.
با دانستن این تعریف همچنین بایستی به یک حقیقت بزرگ و کمتر بیان شده اشاره کرد و آن اینکه ایران؛ امروز و 43 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 توانسته است به یک هژمونی بزرگ در دنیا تبدیل شود.
این گزاره میتوانست یک ادعا یا یک نظر استمزاجی باشد. اما مسئله اینجاست که اسناد لاحق آن موجب اثبات آن میشود.
یعنی ایران اسلامی 43 سال پس از آغاز حیات جدید خود توانسته در تمام جنگهای مستقیم و نیابتی با دشمنانش پیروز شود و یک وجب از خاک خود را هم به متجاوزان تسلیم نکند. اثر تحریمهایی که ادعا میشد فلجکننده هستند را به کمتر از 30 درصد رسانده. مردمسالاری دینی خود را تثبیت کرده. از متحدانش حمایتهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی دارد. قدرتی بلامنازع در منطقه، در حیطه منافع خویش و حتی در جهان است و مشکلاتش نیز هیچیک اطلاق بحران ندارند و صرفا مشتی مشکلات روزمره هستند که در تمام حاکمیتهای دنیا نیز مشاهده میشوند.
پس دانستیم که ایران یک هژمونی در قلب جهان یعنی در منطقه خاورمیانه یا همان غرب آسیا است.
از اینجای ماجرا اما بایستی وارد نظرات تحلیلی شد تا بحث "رقابت هژمونیک" را بیشتر فهمید.
هژمونیها بصورت ذاتی و ژنتیکی به سمت "جهانی شدن" حرکت میکنند.
و البته این جهانی شدن در "مسیر و هدف" تفاوتهای ماهوی دارد.
یک هژمونی مثل آمریکا به راحتی پا بر جنازه میلیونها انسان میگذارد تا در مسیر جهانی شدن و اعمال اراده قرار گیرد.
و یک هژمونی مثل ایران جان عزیزان خود را سپر بلای دیگر انسانها در اقصی نقاط جهان (بوسنی، عراق، سوریه، لبنان و...) قرار میدهد تا کرامت انسانی با گفتمان الهی تشیع حفظ شود.
یک هژمونی از ایدئولوژی لیبرالیسم نشأت میگیرد و در منتهی الیه خود به جهانی پر از زر و زور و سلطه و شهوترانی و غارت میاندیشد.
و یک هژمونی نتیجه اسلام ناب است که در کرانه غایی خود به یک حکومت توحیدی در تمدن اسلامی میاندیشد که انسانها در حیطه آن الهی میشوند و اگر هم الهی نیستند اما جان و مال و کرامتشان حفظ میشود و آنها هم به جان و مال و کرامت کسی تعرض نمیکنند. مرزها محترم است، دزدی دریایی وجود ندارد و "امنیت، خوراک، پوشاک، مسکن و نیاز جنسی" بعنوان 5 نیاز اصلی برای همه انسانها بصورت معقول در دسترس قرار دارد.
پس از این توضیح اما یک مسئله رخ مینماید و آن اینکه به قول عربها: دو شمشیر در یک غلاف جا نمیشود.
به سخن دیگر اینکه هژمونی غایی باید یکی باشد و دو هژمونی - حق باشند یا باطل - نمیتوانند همزمان جهانی شوند. و تضاد و برخورد از همینجا آغاز میشود...
آمریکا که خود را یک هژمونی میپندارد نمیخواهد ایران را بپذیرد. اگر شد با جنگ و اگر نشد با ایجاد احساس پیروزی در فرایندهای ذهنی. او به زعم خود تقلا میکند حالا که ایران بهانههای جنگ را از دستش ستانده اما در یک "رقابت سرد هژمونیک" ایران را تبدیل به هژمونی مغلوب و کوچکتر کند.
یکبار پهپاد شناساییاش در منتهیالیه فناوری را برای جاسوسی به آسمان ایران میفرستد، یکبار شهید سلیمانی را ترور میکند، روزی دست به تحریم میزند و این آخری هم نفتکش ایرانی را میدزد.
گفتیم رقابت هژمونیک... ایران اسلامی هم طبعا تلاش میکند پیروز رقابت مذکور باشد. فلذا میبینیم که پهپاد آمریکا را با یک فناوری بالاتر هدف قرار میدهد، در انتقام خون شهید سلیمانی پایگاه عینالأسد را موشکباران میکند، تحریمهای آمریکا را دور میزند و حتی تحقیر میکند (با کمک اقتصادی به متحدان خود) و به جای نفتکش ربوده شده هم 2 نفتکش را توقیف میکند.
و خوب یا بد اما این قصه که جزئی از فرایند قوی بودن است ادامه دارد. و قابل تأمل آنکه در فرایند اشاره شده؛ هژمونی برتر همواره قویتر و جوانتر نیز میشود.
یعنی "ایران قوی" که امروز و از پس 43 سال رقابت با آمریکا میبینیم؛ تا اینجای ماجرا و در همان رقابت سرد هم پیروز ماجرا بوده است. به این معنی که نه تنها با توطئههای آمریکا زمین نخورده بلکه قویتر شده و مهمتر از همه اینکه طلب بر زمین ماندهای هم از آمریکا ندارد (الا بخش تکمیلی انتقام ترور شهید سلیمانی!) و یک گل را با 2 گل پاسخ داده است.
فرایندی که شرح کردیم یک بخش قابل تأمل دیگر هم دارد و آن اینکه حاکمیتهای کوچکتر در 2 سوی این ماجرا نظارهگر آن رقابت سرد (و شاید در مقطعی گرم) هستند و مسیر حرکت خود را بر مبنای دیده و قضاوتهایشان تعیین میکنند.
اطمینان ونزوئلا و سوریه به ایران در جنگ نیابتی با آمریکا، حسنه شدن روابط ایران و قطر، عقبنشینی عربستان از موضع خصمانه نسبت به ایران (ولو به صورت مقطعی)، اطمینان اقتصادی و نظامی لبنان به ایران در بحث تحریمهای آمریکا و دشمنیهای اسرائیل، اعتماد به نفس مقاومت فلسطین با کمکهای ایران، مضحکه اپوزسیون خارجی ایران و جریان منافقین در افکار عمومی جهان و ایضا نزدیک شدن چین و روسیه به ایران در رقابتهای هژمونیک همگی اثرات وضعی همان تغییر مسیر در بین تماشاگران "رقابت هژمونیک ایران اسلامی و آمریکا" است.
تغییر مسیری که بوضوح هرچه تمامتر نشان میدهد کدامیک از دو هژمونی در آن "رقابت سرد هژمونیک" پیروز بوده و قویتر شده است.
***
آتش "سلام فرمانده" در خرمن یک طراح برنامه رقص
فاطمه راکعی، فعال چپ و از مقامات شهرداری تهران در دوران مدیریت اصلاحطلبان که با طراحی برنامه رقص دختران نوجوان، حواشی بزرگی را برای شهردار نجفی رقم زد؛ طی یادداشتی در شماره یکشنبه گذشته روزنامه اعتماد پیرامون گردهمایی "سلام فرمانده" در استادیوم آزادی نوشته است: پس از حضور دامنه وسیعی از خانوادههای ایرانی در ورزشگاه آزادی در روز جمعه، یکبار دیگر بحث حضور زنان و خانوادههای ایرانی در ورزشگاهها مطرح شده و بسیاری به دنبال واکاوی دلایل این برخوردهای دوگانه در جامعه هستند. افکار عمومی ایرانیان با بهت و حیرت و در شرایطی که سالها در گوش آنها خوانده شده که حضور زنان در ورزشگاهها، امکانپذیر نیست، شاهد حضور حدود دهها هزار بانوی ایرانی در ورزشگاه آزادی بودند، بدون اینکه مشکلی ایجاد شود. این برای نخستینبار نیست که مردم شاهد برخوردهای دوگانه درخصوص موضوعات مختلف هستند، بلکه دامنه وسیعی از پروندههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... وجود دارند که در آنها سیاست یک بام و دو هوا وجود دارد. در جهان امروز، هیچ منطق سالمی نمیپذیرد که حضور زنان در ورزشگاه برای تماشای مسابقه فوتبال، مشکلی ایجاد کند. اما متاسفانه حتی یک چنین حق سادهای نیز سالهاست از زنان و دختران ایرانی دریغ شده است.
او در ادامه میافزاید: برخی افراد و جریاناتی که تریبونهای عمومی را دراختیار دارند، اعلام میکنند حضور زنان در محیطی که همراه با هیجان است، اشکال شرعی دارد، این درحالی است که در جریان همایش روز جمعه، هم رفتارهای هیجانی مشاهده شد و هم آهنگهای شاد و مفرح پخش شد، اما مشکلی ایجاد نشد. این درحالی است که در جریان بازی فوتبال ایران و لبنان، علیرغم فروش بلیت به زنان نه تنها اجازه ورود آنها به استادیوم داده نشد، بلکه رفتارهای خشونتباری نیز با بانوان متقاضی حضور در استادیوم صورت گرفت. بعد از ماجرای حضور زنان در ورزشگاه آزادی در روز جمعه به نظر میرسد، دیگر مشکل نبود زیرساختها، اشکالات شرعی و معضلات ارتباطی حل شده باشد و از این پس باید اجازه داده شود، زنان و دختران ایرانی بتوانند، بازی تیم مورد علاقه خود را همراه با خانواده در استادیوم تماشا کنند.
راکعی تصریح میکند: از سوی دیگر، این برنامه در روزی برگزار شد که از یک طرف در شب وفات امام جعفر صادق (ع) قرار داشتیم و از طرف دیگر، جامعه ایرانی به دلیل فاجعه متروپل در آبادان سوگوار و عزادار بودند. شما تصور کنید اگر یک چنین رفتاری از سوی گروههای میانهرو و اصلاحطلب صورت میگرفت، جریان مقابل چه واکنشهایی نشان داده و چه کفنپوشانی به خیابانها میریختند و فریاد وااسلاما سر میدادند؟ این رویکردهای دوگانه بیانگر آن است که اغلب برخوردهای در این کشور براساس مقتضیات سیاسی و جناحی صورت میگیرد و تفکر و اندیشه خاصی پشت سر رخدادها وجود ندارد. معتقدم کشورداری، ظرایف و لوازمی دارد که بدون توجه و بهرهمندی از آنها، جز آشفتگی نتیجهای به دست نمیآید. وقتی کشور از حضور افراد شایسته، متخصص و کارآمد خالی شود، نتیجه همین رفتارهای دوگانهای میشود که این روزها شاهد وقوع آن هستیم.[1]
*ما میزان عقلانیت و منطق اظهارات خانم راکعی پیرامون اجتماع تهران و سرود سلام فرمانده که تا پیش از این نوحه خطاب میشد اما چند روزیست که عدهای قید جشن به آن الصاق کردهاند (!) را بر عهده مخاطبان محترم میگذاریم.
***
اگر حوزه "کتاب و مطالعه" به سندروم سینما گرفتار شود!
محسن پرویز، رییس انجمن قلم ایران تاکید دارد که متاسفانه سلیقه خواننده ایرانی به سمت رمانهای متوسط و نسبتا ضعیف سوق پیدا کرده که بیشتر بازتاب ساده و نمایشی وقایع هستند.
محسن پرویز، رئیس انجمن قلم ایران به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفته است: نویسندگان متعهد وظیفه دارند که با خلق رمانها و داستانهای عمیق سطح سلیقه مخاطبان را ارتقا دهند. خوانندگان حرفهای و کارشناسان نیز بهتر است پس از مطالعه آثار خوب، به معرفی آنها از طریق نگارش یادداشت و نقد و بررسی اقدام کنند.
او همچنین تصریح میکند: خوانش رمانها و داستانهای بلندی که از جذابیت کافی بهره برده باشند برای خوانندگان آسانتر است. داستان کوتاه، اغلب حاشیه ندارد و تنها روی نقاط اصلی تکیه میکند؛ بنابراین چندان فرحبخش نیست، ضمن اینکه نگارش داستان کوتاه فنی و هنری ارزشمند و کار دشواری است. اگرچه رماننویسی نیازمند تلاشی پایدار است ولی داستان کوتاه نیز به صرف انرژی و توان مضاعف در بازه زمانی کوتاه نیاز دارد.[2]
*محتوای عمیق، حرفهای، عقلانی و مناسب یکی از زمینههای اصلی بهرهمند شدن جامعه از نفحات مطالعه و کتابخوانی است.
چه اینکه ممکن است جامعهای اهل مطالعه باشد اما بواسطه "انزوای کتاب خوب" و خوانش مضامین و محتوای بد دچار بدفرجامی شود.
مسئله سطحیسازی و عمقزدایی از سلیقه مخاطب نیز آسیبی است که آقای پرویز هم به درستی به آن اشاره کردهاند و نویسندگان متعهد در این زمینه وظایف سترگی بر عهده دارند.
پیش از این، آقای مصطفی رحماندوست، از چهرههای ادبی کشورمان در اظهاراتی عجیب اینطور گفته بود که "برای بچهها کتاب بخوانید ولو کتاب زرد. باید کتاب زرد هم به بچههایمان بدهیم تا به کتاب خواندن علاقهمند شوند."
اظهاراتی که ما در وبلاگ مشرق به آنها واکنش نشان دادیم و آنها را نقد کردیم.[3]
در میانه اختلاف گفتمانی آقایان پرویز و رحماندوست البته انتظار است که اهالی کتاب متوجه این تجربه تلخ در سینمای ایران هم باشند که چگونه محتوای سیاهنما و نیز ژانر هجوآمیزی که کمدی تلقی میشد؛ با مقاومت گفتمانی خاصی از سوی اصحاب سینما روبرو نشد و طی چند سال گذشته مثل یک بیماری در جان سینمای ایران ریشه دواند.
و به اینجا رسیدیم که در حوزه آثار سینمایی امروز کمتر سراغی میشود از فیلمهای فاخر، فلسفی و ژانرهای تاریخی و دفاع مقدس گرفت!
پر واضح است که بر اساس صحبتهای آقای پرویز، خطر و فیالواقع بیماری سطحیسازی، حوزه کتاب و کتابخوانی را نیز تهدید میکند. و اگر اصحاب کتاب و نویسندگان در این زمینه یک حرکت جمعی هوشمندانه را شکل ندهند بسا که بیماری سینمای ایران به حوزه کتاب هم رسوخ کند.
***
1_ https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/185442
2_ https://www.ibna.ir/fa/shortint/322233
3_ mshrgh.ir/1374680