جهنم رویِ زمین به روایت نیل فرگوسن / جنگ جهانی باز می گردد؟
جنگ، جهنمِ روی زمین است - و اگر شک دارید، از اوکراین دیدن کنید یا فیلم «همه چیز در جبهه غربی آرام است» اثر ادوارد برگر که اقتباس جدید نتفلیکس از رمان کلاسیک ضدجنگ اریش ماریا رمارک در سال 1929 است را تماشا کنید.
به گزارش اقتصادنیوز، با آغاز سال 2023، شاید مهمترین پرسش در عرصه بینالمللی، سرنوشت جنگ اوکراین در این سال باشد. در شرایطی که برخی تحلیلگران غربی بر ادامه حمایت بیامان از کییف، برای غلبه نهایی بر مسکو تأکید دارند، عدهای دیگر نیز نسبت به بنبست در جنگ و فرسایشی شدن آن در سال جاری اشاره داشتهاند.
با این همه، عدهای دیگر، همچون هنری کسینجر، همچنان خطر دامنگستردن درگیری به دیگر نقاط و بروز یک جنگ جهانی ویرانگر را همچنان محتمل میدانند.
نیل فرگوسن، مورخ بهنام اقتصاد سیاسی و استاد دانشگاه هاروارد، با انتشار یادداشتی در بلومبرگ با عنوان «همه چیز در جبهه شرقی آرام نیست» با پیگیری موضوعاتی که کسینجر در مقاله اخیر خود بدانها اشاره کرده بود، نسبت به فراگیر شدن این جنگ و پیامدهای آن هشدار داده است.
جهنمِ رویِ زمین
جنگ، جهنمِ روی زمین است - و اگر شک دارید، از اوکراین دیدن کنید یا فیلم «همه چیز در جبهه غربی آرام است» اثر ادوارد برگر که اقتباس جدید نتفلیکس از رمان کلاسیک ضدجنگ اریش ماریا رمارک در سال 1929 است را تماشا کنید.
البته حتی یک جنگ کوچک برای کسانی که در آن گرفتار شدهاند هم جهنم است. اما جنگ جهانی بدترین کاری است که ما انسان ها تا به حال مرتکب آن شدهایم. در مقالهای به یاد ماندنی که ماه گذشته منتشر شد، هنری کیسینجر در مورد «چگونه از جنگ جهانی دیگر جلوگیری کنیم» نظراتش را منعکس کرد. در سال 1914، «کشورهای اروپایی که هنوز با کاربری فنآوری در صنایع نظامی آشنایی کافی نداشتند، اقدام به ایجاد ویرانی بیسابقهای علیه یکدیگر کردند». سپس، پس از دو سال کشتار بیمهابا، «طرفهای اصلی جنگ در غرب (بریتانیا، فرانسه و آلمان) شروع به بررسی چشماندازهایی برای پایان دادن به کشتار کردند». هر چند، با وجود میانجیگری ایالات متحده، این تلاش شکست خورد.
پرسش اصلی اکنون ما
کیسینجر سؤال مهمی را مطرح کرد: «آیا جهان امروز خود را در نقطه عطف مشابهی [مانند فرصت صلح در سال 1916] در اوکراین میبیند؟ [چرا که زمستان عملیاتهای نظامی در مقیاس بزرگ را در آنجا توقف میکند]» سال گذشته همین موقع پیشبینی کردم که روسیه به اوکراین حمله خواهد کرد. یک سال پس از آن، پرسش این است که آیا راهی برای پایان دادن به این جنگ وجود دارد یا اینکه قرار است به چیزی بسیار بزرگتر بدل شود؟
همان طور که کیسینجر به درستی اشاره میکند، دو قدرت مسلح هستهای در حال حاضر در حال رقابت بر سر سرنوشت اوکراین هستند. یک طرف، روسیه، مستقیماً درگیر جنگ متعارف است. با این حال، ایالات متحده و متحدانش به طور غیرمستقیم - همانگونه که الکس کارپ، مدیر اجرایی موسسه پلنتیر تکنالوجیز «قدرت سیستمهای جنگ الگوریتمی پیشرفته» مینامد - در به اوکراین میجنگند - او اخیراً به دیوید ایگناتیوس از واشنگتنپست گفت که آنها اکنون آنقدر قوی هستند که «معادل داشتن سلاحهای هستهای تاکتیکی در برابر دشمنی که فقط سلاحهای متعارف دارند برابری میکنند». بیائید لحظهای به این مفاهیم فکر کنیم.
جنگ برگشته؛ جنگجهانی چطور؟
جنگ برگشته است آیا جنگ جهانی نیز میتواند بازگردد؟ اگر چنین باشد، زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در دوره دوم میان جنگ (1991-2019)، ما نقش جنگ را در اقتصاد جهانی از دستکم گرفتیم. از آنجایی که جنگها در این دوره در مقیاس کوچک بود (بوسنی، افغانستان، عراق)، ما فراموش کردیم که جنگ محرک مورد علاقه تاریخ برای تورم، بحران بدهی - و حتی قحطی - است. دلیل آن این است که جنگ در مقیاس بزرگ به طور همزمان مخرب ظرفیت تولید، اختلال در تجارت و بیثباتکننده سیاستهای مالی و پولی است.
اما جنگ به همان اندازه که به بسیج منابع واقعی مربوط میشود، به امور مالی و پول هم مربوط است: هر قدرت بزرگی باید بتواند جمعیت خود را تغذیه و صنعت خود را تقویت کند. در زمان وابستگی متقابل بالا (جهانی شدن)، یک قدرت بزرگ باید گزینه بازگشت به خودکفایی در زمان جنگ را حفظ کند. و خودکفایی هزینه ها را نسبت به تکیه بر تجارت آزاد و مزیت نسبی بالاتر میبرد.
در طول تاریخ، منبع اصلی قدرت برتری تکنولوژیک در تسلیحات - از جمله در اطلاعات و ارتباطات - است. بنابراین یک سوال حیاتی این است: ورودیهای کلیدی که بدون آنها ارتش پیشرفته دستنیافتنی است چیست؟
در سال 1914، آنها زغالسنگ، آهن و ظرفیت تولید برای تولید انبوه توپ و گلوله و همچنین کشتیهای بخار بودند. در سال 1939، آنها نفت، فولاد، آلومینیوم و ظرفیت تولید برای تولید انبوه توپخانه، کشتی، زیردریایی، هواپیما و تانک بودند. پس از سال 1945 همه موارد فوق به اضافه ظرفیت علمی و فنی برای تولید سلاح های هستهای بود. امروزه، ورودیهای حیاتی شامل ظرفیت تولید انبوه نیمه هادیها، ماهوارهها و سیستمهای جنگ الگوریتمی است که به آنها وابسته است.
درسهای جنگهای جهانی قرن بیستم
درسهای اصلی جنگهای جهانی قرن بیستم چه بود؟ اول، رهبری ترکیبی تکنولوژیک و مالی آمریکا، به علاوه منابع طبیعی فراوان، شکست خوردن آن را غیرممکن ساخت. ثانیاً، اما، امپراتوری مسلط انگلیس در بازدارندگی ضعیف بود. بریتانیا دو بار نتوانست آلمان و متحدانش را از قمار بر سر جنگ جهانی منصرف کند. این عمدتاً به این دلیل بود که دولتهای لیبرال و محافظهکار به طور یکسان مایل نبودند از رایدهندگان فداکاری در زمان صلح بخواهند و در دولتسازی شکست خوردند. نتیجه دوجنگ بسیارپرهزینه بود و بریتانیا را خسته و ناتوان از حفظامپراتوری خود کرد.
ایالات متحده از زمان بحران سوئز در سال 1956، امپراتوری مسلط انگلیسی زبان بوده است. با تهدید آرماگدون هستهای، ایالات متحده با موفقیت اتحاد جماهیر شوروی را از پیشروی امپراتوری مارکسیست - لنینیست خود در اروپا فراتر از رودخانههای البه و دانوب باز داشت. اما آمریکا در جلوگیری از گسترش کمونیسم توسط سازمانها و رژیمهای تحت حمایت شوروی در جایی که آن زمان به عنوان جهان سوم شناخته میشد، نسبتاً ناموفق بود.
تناقضهای سند امنیت ملی
ایالات متحده هنوز در بازدارندگی ضعیف است. سال گذشته، این کشور نتوانست رئیس جمهور ولادیمیر پوتین را از حمله به اوکراین بازدارد، عمدتاً به این دلیل که به نیروهای دفاعی اوکراینی که آموزش داده بود و دولت کییف که آنها را کنترل می کرد، اعتماد کمی داشت. آخرین هدف بازدارندگی آمریکا تایوان است، یک دموکراسی خودمختار که چین ادعا میکند متعلق به خود است.
در ماه اکتبر، دولت جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا، استراتژی امنیت ملی خود را با تاخیر منتشر کرد. چنین اسنادی همیشه کار یک کمیته است، اما ناهماهنگی داخلی نباید تا این حد آشکار باشد. نویسندگان این سند نوشتهاند: «دوران پس از جنگ سرد قطعاً به پایان رسیده است و رقابتی بین قدرتهای بزرگ برای شکلدهی به آینده در جریان است». با این حال، «ما به دنبال درگیری یا جنگ سرد جدید نیستیم». برای قدرتهای بزرگ «چالشهای مشترک» مانند تغییرات آبوهوایی و کووید و سایر بیماریهای همهگیر وجود دارد.
از سوی دیگر، «روسیه تهدیدی فوری برای نظام آزاد و باز بینالملل به شمار میرود و با بیاحتیاطی قوانین اساسی نظم بینالمللی امروز را زیر پا میگذارد، همانطور که جنگ تجاوزکارانهاش علیه اوکراین نشان داده است». در همین حال، چین «تنها رقیبی است که هم قصد دارد نظم بینالمللی را تغییر دهد و هم قدرت اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و تکنولوژیکی برای پیشبرد این هدف را دارد».
بنابراین، ایالات متحده برای مواجهه با این رقبا چه خواهد کرد؟ پاسخ بسیار شبیه به آنچه در جنگ سرد اول انجام شد به نظر می رسد:
- «ما قویترین ائتلافهای ممکن را برای پیشبرد و دفاع از جهانی آزاد، باز، مرفه و امن تشکیل خواهیم داد».
- «ما حفظ برتری رقابتی پایدار نسبت به جمهوری خلق چین را در اولویت قرار خواهیم داد و در عین حال روسیهی هنوز به شدت خطرناک را محدود خواهیم کرد».
- «ما باید اطمینان حاصل کنیم که رقبای استراتژیک نمیتوانند از فنآوریها، دانش یا دادههای اساسی آمریکا و متحدانش برای تضعیف امنیت آمریکا و متحدانش سوء استفاده کنند.»
به عبارت دیگر: ایجاد و حفظ اتحاد و تلاش برای جلوگیری از عقب افتادن طرف مقابل از نظر فن آوری. این یک استراتژی جنگ سرد است بدون یاد کردن از نام آن.
تضعیف حاکمیت پوتین؛ زائدهای بر اقتصاد چین
حمایت ایالات متحده از اوکراین از زمان حمله به 24 فوریه بدون شک در تضعیف حکومت پوتین موفق بوده است. ارتش روسیه متحمل تلفات فاجعهآمیز نیروی انسانی و تجهیزات شده است. اقتصاد روسیه ممکن است به اندازهای که واشنگتن امیدوار بود سقوط نکرده باشد (طبق گزارش صندوق بینالمللی پول در سال گذشته تنها 3.4 درصد)، اما واردات روسیه به دلیل کنترل صادرات غرب سقوط کرده است. با کاهش موجودی قطعات و ماشینآلات وارداتی روسیه، صنعت روسیه با اختلالات عمیقی از جمله در بخش دفاع و انرژی مواجه خواهد شد.
سال گذشته، روسیه صادرات گاز به اروپا را که نمیتواند مسیر آن را تغییر دهد، قطع کرد، زیرا خط لوله جایگزینی وجود ندارد. پوتین فکر میکرد که سلاح گازی به او اجازه می دهد که غرب را دچار تفرقه کند، که تا الان کار نکرده است. روسیه همچنین سعی کرد صادرات غلات دریای سیاه را مسدود کند. اما این اهرم ارزش استراتژیک کمی داشت، زیرا بزرگترین بازندگان این محاصره اقتصادی، کشورهای فقیر آفریقایی و خاورمیانه بودند. نتیجه خالص جنگ پوتین تا کنون تقلیل روسیه به چیزی شبیه به زائده اقتصادی چین - بزرگترین شریک تجاری آن - بوده است و تحریمهای غرب به این معنی است که آنچه روسیه به چین صادر می کند با تخفیف فروخته میشود.
سرنوشتی مانند جنگ کره؟
با این همه، دو مشکل آشکار در راهبرد ایالات متحده وجود دارد. اولین مورد این است که اگر «سیستمهای تسلیحات الگوریتمی» معادل سلاحهای هستهای تاکتیکی باشند، پوتین ممکن است در نهایت به سمت استفاده از دومی سوق داده شود، چرا که به وضوح فاقد سلاحهای اولی است. دوم این که به نظر میرسد دولت بایدن زمان هر گونه مذاکرات صلح را به کیف تفویض کرده است - و پیششرطهایی که اوکراینیها می خواهند در مسکو آشکارا غیرقابل قبول است.
بنابراین به نظر میرسد که سرنوشت این جنگ، مانند جنگ کره در جنگ سرد اول، تا رسیدن به بنبست، مرگ پوتین و توافق آتشبس که مرز جدیدی بین اوکراین و روسیه ایجاد میکند، ادامه یابد. مشکل جنگهای طولانی این است که مردم آمریکا و اروپا قبل از اینکه دشمن از آنها خسته شوند.
تغییر در محیط استراتژیک
اما مورد چین سختتر از روسیه است. در حالی که یک جنگ نیابتی اقتصاد و ارتش روسیه را به دهه 1990 برمیگرداند، رویکرد ترجیحی در قبال چین این است که رشد تکنولوژیکی آن را متوقف کند، به ویژه - به قول جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید - در رابطه با «فنآوریهای مرتبط با محاسبات، از جمله میکروالکترونیک، سیستمهای اطلاعات کوانتومی و هوش مصنوعی» و «بیوتکنولوژی و تولید زیستی». به گفته سالیوان: «در مورد کنترلهای صادراتی، ما باید به پیشفرض دیرینه حفظ مزیتهای «نسبی» نسبت به رقبا در برخی فنآوریهای کلیدی بازنگری کنیم. ما قبلاً رویکرد «مقیاس لغزشی» را حفظ کرده بودیم که می گفت باید فقط چند نسل جلوتر بمانیم. این محیط استراتژیک امروزی نیست. با توجه به ماهیت بنیادی برخی فنآوریها، مانند منطق پیشرفته و تراشههای حافظه، ما باید تا حد امکان پیشتاز باشیم.»
سالیوان استدلال کرد که تحریمها علیه روسیه «نشان داده که کنترل صادرات فنآوری میتواند چیزی بیش از یک ابزار پیشگیرانه باشد». آن ها میتوانند «یک دارایی استراتژیک جدید در بسته ابزار ایالات متحده و متحدان» باشند. در همین حال، ایالات متحده قصد دارد سرمایهگذاری خود را در نیمههادیهای تولید خانگی و سخت افزارهای مرتبط افزایش دهد.
توقف چین به روش جنگ سرد اول؟
تجربه جنگ سرد اول تایید میکند که چنین روشهایی می توانند کارساز باشند. کنترل صادرات بخشی از دلایلی بود که اقتصاد شوروی نتوانست در فنآوری اطلاعات با ایالات متحده همگام شود. سوال این است که آیا این رویکرد میتواند علیه چین، که به اندازه آمریکا در قرن بیستم کارگاه جهانی امروز است، با اقتصاد صنعتی بسیار گستردهتر و عمیقتر از آنچه که اتحاد جماهیر شوروی به دست آورده بود، کارساز باشد؟
خوانندگان رمان علمیتخیلی «مشکل سهبدن» نوشته لیو سیکسین بهیاد میآورند که بیگانگان سیاره تریسولاریس از نظارت بین کهکشانی برای متوقف کردن پیشرفت تکنولوژی در زمین استفاده میکنند، در حالی که نیروی تهاجمی آنها به اعماق فضا راه مییابد. آیا واقعاً متوقف کردن توسعه چین میتواند نحوه غلبه ایالات متحده در جنگ سرد دوم باشد؟
جنگ بر سر تراشهها
درست است، محدودیتهای اخیر وزارت بازرگانی ایالات متحده - در مورد انتقال واحدهای پردازش گرافیکی پیشرفته به چین، استفاده از تراشههای آمریکایی و تخصص در ابررایانههای چینی، و صادرات فنآوری ساخت تراشه به چین - مشکلات بزرگی را برای پکن ایجاد میکند. آنها اساسا جمهوری خلق را از تمام تراشههای نیمههادی سطح بالا، از جمله تراشههای ساخته شده در تایوان و کره، و همچنین تمام متخصصان تراشه که «افراد آمریکایی» هستند - شامل دارندگان گرینکارت و شهروندان - قطع کردند.
همچنین درست است که هیچ راهحل سریعی برای رئیسجمهور چین شی جینپینگ وجود ندارد. بیشتر ظرفیت ساخت چین در گرههای با تکنولوژی پایین (کمتر از 16 نانومتر) است. او نمیتواند یک شبه کلون سرزمین اصلی شرکت تولید نیمههادی تایوان را که در پیچیدگی تراشههایش در جهان پیشتاز است، ایجاد کند. شی نمیتواند انتظار داشته باشد که اگر چین تهاجم موفقیتآمیز به تایوان را آغاز کند، TSMC مانند همیشه کار خود را انجام دهد. تولیدات تراشههای این شرکت تقریباً در یک جنگ نابود میشوند. حتی اگر آنها سالم بمانند، بدون پرسنل TSMC که ممکن است فرار کنند و تجهیزاتی از ایالات متحده، ژاپن و اروپا که دیگر در دسترس نخواهد بود، نمیتوانند کار کنند.
با این حال، چین کارتهای دیگری دارد که میتواند با آنها بازی کند. در فرآوری مواد معدنی که برای اقتصاد مدرن حیاتی هستند، از جمله مس، نیکل، کبالت و لیتیوم این کشور غالب است. به ویژه، چین بیش از 70 درصد از تولید خاکهای کمیاب را هم از نظر استخراج و هم از نظر فرآوری کنترل میکند. اینها 17 ماده معدنی هستند که برای ساخت قطعات در دستگاههایی مانند گوشیهای هوشمند، وسایل نقلیه الکتریکی، پنلهای خورشیدی و نیمههادیها استفاده میشوند. تحریم صادرات آنها به ایالات متحده ممکن است ضربه مهلکی نباشد، اما ایالات متحده و متحدانش را مجبور می کند تا منابع دیگر را با عجله توسعه دهند.
پاشنه آشیل آمریکا
پاشنه آشیل آمریکا اغلب مسیر مالی ناپایدار آن است. بر اساس گزارش دفتر بودجه کنگره، در مقطعی در دهه آینده، پرداختهای سود بدهی فدرال احتمالاً از مخارج دفاعی فراتر خواهد رفت. در همین حال، اگر فدرال رزرو درگیر انقباضات کمی باشد، بلافاصله مشخص نیست که چه کسی تمام اوراق خزانه اضافی صادر شده در هر سال را خریداری میکند.
آیا این به چین فرصتی برای اعمال فشار مالی بر ایالات متحده میدهد؟ در ماه جولای، چین 970 میلیارد دلار اوراق خزانه داشت که آن را به دومین دارنده بدهی خارجی ایالات متحده تبدیل کرد. همانطور که اغلب اشاره شده، اگر چین تصمیم بگیرد اوراق خزانه خود را بیرون بکشد، بازده اوراق قرضه ایالات متحده را بالا و دلار را پایین میآورد، البته بدون ایجاد درد قابل توجهی برای خود.
با این حال، آسیبپذیری بزرگتر آمریکا ممکن است در حوزه منابع باشد تا حوزه مالی. ایالات متحده از مدتها پیش دیگر یک اقتصاد تولیدی نبوده و به یک واردکننده بزرگ از سایر نقاط جهان مبدل شده است. همانطور که متیو سوارز، یک ستوان در تفنگداران دریایی ایالات متحده، در مقاله ای روشنگر در امریکن پرپس اشاره میکند، این باعث میشود کشور به شدت به نیروی دریایی تجاری جهان متکی باشد. سوارز مینویسد: «صرف نظر از جابجایی نفت و کالاهای فله، بیشتر کالاهای تجارت بین المللی در یکی از شش میلیون کانتینر حمل شده با تقریباً 61000 کشتی سفر می کنند. این جریان کالا به یک جریان موازی قوی اطلاعات دیجیتال بستگی دارد».
تسلط رو به رشد چین در هر دو حوزه را نباید دستکم گرفت. طرح کمربند و جاده پکن زیرساختهایی ایجاد کرده که اتکای چین به تجارت دریایی را کاهش میدهد. در همین حال، شرکت فنآوری اطلاعات وست ول شانگهای به سرعت در حال تبدیل شدن به فروشنده پیشرو در پیشرفتهترین سیستمهای عامل بندری است.
زرادخانههای رو به انتها
جنگ در اوکراین یادآوری کرده که اختلال در تجارت یک سلاح حیاتی برای جنگ است. همچنین به ما یادآوری کرد که یک قدرت بزرگ باید در موقعیتی باشد که بتواند تسلیحات مدرن را با یا بدون دسترسی به واردات به تولید انبوه برساند. هر دو طرف در جنگ مقادیر سرسامآوری گلوله و موشک و همچنین خودروهای زرهی و پهپادها را مصرف کردهاند. سوال بزرگی که در درگیری احتمالی بین چین و آمریکا مطرح میشود این است که تا چه زمانی ایالات متحده میتواند آن را حفظ کند.
همانطور که جکی اشنایدر، همکار من در موسسه هوور، اشاره کرده، تنها «چهار ماه حمایت از اوکراین... بسیاری از ذخایر این سلاحها، از جمله یک سوم زرادخانه جاولین ایالات متحده و یک چهارم استینگرهای ایالات متحده را به اتمام رساند». به گفته مؤسسه رویال یونایتد سرویس، مهمات توپخانهای که ایالات متحده در حال حاضر در یک سال تولید میکند، تنها برای 10 روز تا دو هفته نبرد در اوکراین در مرحله اولیه جنگ کافی بود. گزارش فوریه 2022 وزارت دفاع هم درباره ظرفیت صنعتی هشدار داد که شرکتهای آمریکایی تولیدکننده موشکهای تاکتیکی، هواپیماهای بال ثابت و ماهوارهها تولید خود را بیش از نصف کاهش دادهاند.
تکرار سناریوی ژاپن 1941؟
همانطور که در جای دیگر اشاره کردم، ایالات متحده امروز به نوعی در وضعیت امپراتوری بریتانیا در دهه 1930 قرار دارد. اگر اشتباهاتی را که دولتهای بریتانیا در آن دهه مرتکب شدند تکرار کند، آمریکا که از نظر مالی بیش از حد دست به جیب شده، نمیتواند ترکیب روسیه، ایران و چین را از خطر درگیری همزمان در سه صحنه بازدارد: اروپای شرقی، خاورمیانه و شرق دور. تفاوت در این است که هیچ قدرت صنعتی دلسوز وجود نخواهد داشت تا به عنوان «زرادخانه دموکراسی» عمل کند - عبارتی که پرزیدنت فرانکلین دی. روزولت در یک برنامه رادیویی پخش شده در 29 دسامبر 1940 به کار برد. این بار این رقبا هستند که زرادخانه دارند.
دولت بایدن باید بسیار مراقب باشد که جنگ اقتصادی علیه چین را چنان تهاجمی دنبال نکند که پکن خود را در موقعیت ژاپن سال 1941 بیابد و گزینه بهتری جز حمله زودهنگام و امید به موفقیت نظامی نداشته باشد. این در واقع بسیار خطرناک خواهد بود، زیرا موقعیت چین امروز بسیار قویتر از ژاپن در آن زمان است.
کیسینجر حق دارد نگران خطرات جنگ جهانی باشد. جنگهای جهانی اول و دوم هر کدام از پسِ درگیریهای کوچکتری به راه افتادند: جنگهای بالکان در سالهای 1912 و 1913، تهاجم ایتالیا به حبشه (1936)، جنگ داخلی اسپانیا (1936-39)، جنگ چین و ژاپن (1937). به نظر می رسد حمله روسیه به اوکراین در حال حاضر برای غرب خوب پیش می رود. اما در بدترین سناریو، میتواند منادی مشابه یک جنگ بسیار گستردهتر باشد.
همچنین بخوانید