دوشنبه 5 آذر 1403

در هفتم تیرماه 1360 چه گذشت؟

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
در هفتم تیرماه 1360 چه گذشت؟

محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق، به دوستانش اطمینان داده بود که در روز 7 تیر 1360، کار نظام اسلامی تمام است.

*س_ محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق، به دوستانش اطمینان داده بود که در روز 7 تیر 1360، کار نظام اسلامی تمام است. _س* - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حدود ساعت 21:7 هفتم تیرماه 1360، دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در حالی که جمعی از بلندپایه ترین مسئولان نظام، هم چون آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، چهار وزیر، 12 معاون وزیر و حدود 30 نماینده مجلس در آن جلسه حضور داشتند، با بغض منافقان منفجر شد و 72 یار وفادار انقلاب و امام به شهادت رسیدند. حادثه هفتم تیر، شش روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری و یک ماه قبل از فرار وی با مسعود رجوی، سرکرده سازمان مجاهدین خلق به فرانسه صورت گرفت.

سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد. او روز ششم تیر نیز مجددا به بعضی متهمین دستگیر شده سازمان تأکید کرده بود که فردا یعنی روز 7 تیر 1360، کار نظام اسلامی تمام است.

عامل انفجار هفتم تیر، فردی به نام "محمد‌رضا کلاهی" دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا عضو کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد. وی در حزب به عنوان مسئول دعوت‌ها برای کنفرانس، میزگردها و جلسات فعالیت داشت؛ ضمن این که عهده‌دار مسئولیت حفاظت حزب نیز بود.

در روز واقعه، او بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیکی چهار راه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان متبوع خود مخفی و نهایتا از طریق مرزهای غربی کشور به عراق گریخت. کلاهی در عراق با یکی از اعضای سازمان منافقین ازدواج کرد. اما در 1370 در فهرست اعضای «مسئله‌دار» سازمان قرار گرفت، در 1372 از سازمان جدا شد و در 1373 از عراق به آلمان گریخت.

رضا اکبری آهنگر، پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی، درباره شرح واقعه هفتم تیر 1360 در ویژه‌نامه «منافقین بدون سانسور» نوشته است: اسدالله بادامچیان درباره تلاش کلاهی می‌گوید: «در شب حادثه قرار بود در جلسه سخنرانی حزب شرکت کنم. در محوطه حزب مشغول مذاکره بودم که در همین هنگام فردی به نام کلاهی که از مسئولین امنیتی حزب بود، در محوطه حزب در حال راهنمایی افراد برای حضور در داخل جلسه بود. شب حادثه کلاهی بسیار فعال بود و سعی می‌کرد که افراد بیشتری به داخل سالن بروند. وی دو سه بار به من مراجعه کرد که چرا به داخل سالن نمی‌روید و همه منتظر هستند. من به علت کاری که داشتم و در اتاقم مشغول بودم، به سالن نرفتم.»

کلاهی که در راهروی سالن ایستاده بود و به عنوان مسئول انتظامات و تشریفات، کارت‌های ورودی را کنترل می‌کرد، با عجله فراوان آمد و از برخی اعضا خواست تا بدون تأخیر وارد سالن بشوند. او فرصت چندانی نداشت. وقتی از حضور شخصیت‌های اصلی در سالن مطمئن شد، تصمیم گرفت پس از علامت دادن به بیرون حزب را ترک کند. چراغ‌های حیاط حزب یک بار خاموش و روشن می‌شود.

هفت روز قبل دکتر مصطفی چمران به شهادت رسیده بود و برنامه شهید بهشتی دیدار با خانواده‌ی شهید چمران بود. اما قبل از خروج از حزب تصمیم گرفته بود تا به جلسه سری بزند. با وارد شدن دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، خیلی‌ها متوجه شدند که امشب چهره او با شب‌های دیگر فرق دارد. محمودی رو به اصغرنیا کرده و می‌گوید: «آقای بهشتی امشب نورانیت خاصی دارد، حتی نحوه عمامه بستن آقای دکتر تغییر کرده و مانند حضرت امام عمامه‌اش را بسته است.» به گفته مرحوم فردوسی‌پور حتی بعضی شوخی کرده و می‌گویند: «آقای بهشتی امشب خیلی زیبا شدی.»

همه تمایل داشتند تا شهید بهشتی، آغازگر بحث باشد، هر چند کوتاه. شهید بهشتی به جایگاه می‌رود تا سخنرانی ناتمام خود را آغاز کند. شهید بهشتی عدم تمایل خودش را به کاندیدا شدن مطرح می‌کند تا به عنوان اصلی‌ترین شخص مقابله‌کننده با بنی‌صدر، تصویری از جنگ قدرت در اذهان عوام ترسیم نشود. هر کسی از آخرین جمله ایشان چیزی به یاد دارد، اما یکی از جملاتی که چندین نفر به عنوان آخرین جمله او ذکر کرده‌اند، قریب به این مضمون است که شهید بهشتی پس از چند لحظه مکث می‌گوید: «بچه‌ها بوی بهشت می‌آید، شما هم می‌فهمید بوی بهشت را؟!»

در این لحظه بمب‌ها منفجر شده و صدای مهیبی چون رعد و برق، به همراه نور زردی فضا را برای چند ثانیه در بر می‌گیرد و سپس تاریکی محض. صدای انفجار تا محله‌های اطراف رفته بود و موج آن شیشه مغازه‌ها و خانه‌ها را فرو ریخته بود. سقفی قدیمی که با تیرآهن 24 روسی ساخته شده و چندین لایه قیرگونی برای آن قطری به اندازه حدود یک متر ساخته بود، به صورت یکپارچه بر سر حاضران فرود آمده بود.

علی‌رضا نادعلی درباره قدرت این انفجار می‌گوید: «شهید ترابی بر اثر این که پرت شده و سرش محکم به دیوار خورده بود، سرش شکافته شده بود. یا آقای مهدی فاضلی بود که درست مقابل در خروجی بود که انفجار رخ داده و او به بیرون و به اتاق دیگری (اتاق بخش دانشجویی حزب) در راهرو که روبروی اتاق اصلی بود، پرتاب می‌شود. پس از پرتاب شدن، به دیوار انتهای آن اتاق خورده و افتاده بود؛ یعنی حدود شش متر اتاق، سه متر راهرو، دو متر هم این طرف، حدود 15 متر پرتاب شد.»

صندلی‌های آهنی باعث شده بود تا برخی در زیر آوار زنده بمانند. پس از چند لحظه صدای تلاوت قرآن و ذکر و سر دادن شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر منافق بود که از زیر آوار به گوش می‌رسید. تعدادی در همان لحظه اول به شهادت رسیده بودند. پیکر شهید استکی در روزهای بعد در حالی که با صندلی پرس شده بود و از آهن جدا نمی‌شد، پیدا شد. تیرآهنی به صورت مورب روی شهیدان قندی، عباسپور و کلانتری افتاده بود.

تهلیل‌ها و اذکار فضای معنوی خاصی را در زیر آوار پدید آورده بود. برخی ناله‌کنان درخواست کمک می‌کردند و برخی دیگر سراغ شهید بهشتی را می‌گرفتند. اما با گذشت زمان این صداها یکی پس از دیگری به خاموشی می‌گرایید. نیروهای مردمی که این صحنه‌ی فاجعه‌آمیز را می‌دیدند، از هر طریق ممکن تلاش می‌کردند تا سقف را از روی عزیزان‌شان بردارند. برخی بیل و کلنگ آورده بودند و برخی دیگر با دستانی خون‌آلود مشغول کندن لایه‌های قیرگونی بودند. از سوی دیگر کمبود اکسیژن در زیر آوار نیز تنفس را لحظه به لحظه برای مجروحان حادثه سخت‌تر می‌کرد.

حدود ساعت دو نیمه شب بود که خبر شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی قطعی شد. اولین مسئولی که پیکر مطهرش را در بیمارستان دیده بود، شهید آیت‌الله قدوسی بود. سیدالشهدای انقلاب اسلامی، دست و پایش قطع و قسمت‌هایی از بدنش متلاشی شده بود.

خاطراتی از همراهی رهبر انقلاب و شهید بهشتی

دو روز بعد از فاجعه هفت تیر، مردم برای تشییع شهدا، در میدان حسن آباد جمع شدند و به سوی بهشت زهرا به حرکت درآمدند. شهدای پاک‌باخته در راه حق، یکی پس از دیگری بر روی دست‌های گرم و توانمند مردم به خاک سپرده می‌شدند و تا عصر آن روزفراموش نشدنی، 28 تن از شهیدان دفن شدند و تشییع بقیه، از جمله شهید مظلوم دکتر بهشتی، به وقت دیگری موکول شد. بامداد روز بعد با اینکه تدفین شهدا اعلام نشده بود، اما سیل مردم به سوی بهشت زهرا سرازیر شد و سرانجام در آن موقع، پیکر پاک آن شهید مظلوم و تنی چند از هم‌سنگرانش تدفین شد.

پس از این واقعه تلخ روز هفتم تیر به عنوان روز قوه قضائیه نامگذاری شد و جهت ارج نهادن به مقام والای قضاوت و تکریم مقام شامخ شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی، اولین مسئول دستگاه قضائی جمهوری اسلامی ایران و بنا به پیشنهاد قوه قضائیه مبنی بر نامگذاری هفته اول تیرماه به عنوان هفته قوه قضائیه، این پیشنهاد در تاریخ 27/4/1373 در شورای فرهنگی عمومی مطرح و به تصویب رسید.

انتهای پیام /