چهارشنبه 7 آذر 1403

روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر

وب‌گاه عرشه آنلاین مشاهده در مرجع
روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر

زلزله‌زدگان در شهر خوی به یک خبرنگار می‌گویند: اگر می‌توانی واقعیت‌ها را به تصویر بکش، حرف مردم را واقعاً انعکاس بده، می‌دانم تو هم نمی‌توانی، وگرنه اخراجت می‌کنند.

شایعه زلزله شدیدتر و بزرگ‌تر، توزیع نامناسب اقلام امدادی، تخلیه شهر، سرما و کمبود وسایل گرمایشی نمایی کلی از شهر فیرورق و خوی بعد از زلزله شنبه شب «8 بهمن ماه 1401» است.

هفته جاری را مردم خوی با ترس و وحشت از وقوع زمین‌لرزه‌ای به بزرگی 5.9 ریشتر و با حجم خرابی و مصدومیت بالا شروع کردند؛ مردمی که سه ماه است به دلیل وقوع زمین‌لرزه‌های پی‌درپی در این منطقه روی آرامش را ندیده‌اند.

اولین زمین‌لرزه 13 مهرماه با بزرگی 5.4 ریشتر و فعال شدن گسل «خوی - سیه چشمه» رخ داد، دومین زلزله با بزرگی 5.4 ریشتری 2 دی ماه و همین زلزله آخری با بزرگی 5.9 ریشتر دوباره خوی را لرزاند تا شایعه زمین لرزه‌های شدیدتر بیشتر از زلزله بر سر مردم این منطقه آوار شود.

هر چند بعد از وقوع زمین‌لرزه 8 بهمن ماه به جز بخش‌هایی از شهر «فیرورق» خانه‌های مسکونی شهر خوی آوار نشده و خسارات بین 20 تا 80 درصدی را متحمل شده است اما قوت گرفتن شایعات زمین لرزه‌های شدیدتر موجب حضور مردم شهر 450 هزار نفری خوی در خیابان‌ها شده است.

در همان ساعات ابتدایی زمین لرزه 5.9 ریشتری در ساعات اولیه بسیاری از مردم وحشت زده خوی اقدام به تخلیه خانه و نقل مکان به شهرهای اطراف از جمله سلماس، ارومیه و... کردند و ترافیک و راه بندان شدید موجب مشکل برای حضور نیروهای امدادی در سطح شهر شد.

تیم‌های امدادی از آمبولانس‌های اورژانس و هلال‌احمر گرفته تا نیروهای مدیریت بحران، ارتش، سپاه، بسیج، نیروهای مردمی که از سه ماه پیش در منطقه زلزله زده خوی حضور داشتند در همان دقایق اولیه به یاری مردم زلزله زده آمدند و حضور پررنگی داشتند، اما سرمای هوا، بارش برف، ترس و وحشت مردم از بازگشت به خانه‌هایشان که آسیب دیده بود وتخلیه شهر خبر از امدادرسانی سخت در این منطقه را می‌داد.

مردم خوی بعد از زلزله شب را تا صبح در خیابان‌ها به‌سر کردند و تعداد زیادی از جمعیت شهر در همان ساعات ابتدایی خروج از شهر را ترجیح دادند. در کنار تمامی مسئولان استان، معاون اول رئیس جمهور، وزیر کشور، رئیس سازمان مدیریت بحران و رئیس سازمان هلال احمر هم خود را به منطقه زلزله زده رساندند تا روند امدادرسانی سرعت بیشتری بگیرد.

به رغم توزیع چادر و اقلام امدادی از همان ابتدای این حادثه اما با گذشت دو روز از زمین لرزه در کنار شایعات وقوع زمین‌لرزه شدیدتر حرف و حدیث‌های زیادی از گلایه مردم از روند امدادرسانی، عدم حضور میدانی گروه‌های جهادی، خیرین و گروه‌های مردمی در شبکه‌های مجازی دست و به دست شد.

این وقایع سبب شد خبرنگار خبرگزاری مهر با حضور در مناطق زلزله زده خوی روایت میدانی و مردمی واقعیت‌ها را داشته باشد، روایتی که در آن آخرین وضعیت این شهر زلزله زده بعد از گذشت 3 روز از زمین لرزه ثبت و نگارش شده است.

اول؛ به مقصد خوی - شهر فیرورق

قبل از سفر به خوی با هواشناسی مصاحبه کرده بودم، «سامانه بارشی که چند روزی است وارد آذربایجان غربی شده است از دوشنبه شب تقویت می‌شود، بارش‌ها به شکل برف بوده و منطقه خوی نیز از این سامانه متأثر خواهد بود» اینها بخشی از صحبت‌های رئیس اداره پیش بینی هواشناسی استان شب قبل از سفرم به خوی بود.

بعد از مصاحبه با هواشناسی بلافاصله با مشاور رسانه‌ای استاندار آذربایجان غربی، روابط عمومی جمعیت هلال احمر آذربایجان غربی و حتی با روابط عمومی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی برای همراهی با آنها تماس گرفتم اما گفتند ماشین نداریم اما اگر امکانش بود تماس می‌گیریم.

عقربه‌های ساعت روی 12 بامداد سه شنبه خشکشان زده و خبری از تماس نیست، شروع می‌کنم وسایلم را آماده کنم فردا خودم راهی خوی شوم، شروع نکرده مسئول یکی از سازمان‌های مردم نهاد تماس می‌گیرد، تماس‌های زیادی از مردم خوی برای کمک به اسکان در ارومیه دارد و می‌خواهد این موضوع را به مسئولان اطلاع بدم و اگر کسی از مردم خوی هم کمک خواست به او بگویم.

«مگر کمک‌های امدادی بین مردم توزیع نشده است؟ حجم خرابی‌ها در حد ترک شهر است؟ چرا مردم از گروه‌های مردمی طلب کمک دارند؟» خبرها را دوباره رصد می‌کنم 60 اردوگاه اضطراری در مناطق زلزله زده خوی برپا می‌شود، دبیرکل جمعیت هلال احمر: کمبود چادر نداریم... سوالاتی که با خود تکرارشان می‌کنم... چه اخباری باید فردا از خوی مخابره کنم؟

دوم؛ ترافیک روان در جاده خوی

صبح قبل خروج از ارومیه دو نفر از دوستان خبرنگارم تماس می‌گیرند، می‌خواهیم به مناطق زلزله زده برویم از خداخواسته برای اینکه تنها راهی نشوم از آنها می‌خواهم باهم راهی شویم، نیم ساعت بعد جلوی درب خانه با پراید می‌ایستند، با این پراید می‌خواهیم جاده برفی را برویم؟ این را من می گویم؟ دوستم با خنده می‌گوید «رفتنمان با خودمان است برگشتنمان با خدا چه با پراید چه بی پراید!»

در مسیر از پشت شیشه بخارگرفته به جاده برفی خیره می‌شوم، مردم زیادی از خوی تماس گرفته و از وضعیت موجود ناراضی هستند، چادر ندارند، «یک خانواده 3 تا چادر امدادی گرفته 5 خانواده بدون چادر در یک چادر شخصی مجبور شدند بمانند»، «خانواده یکی از خبرنگاران ساکن ارومیه در خوی بدون چادر مانده است»، اینا را بدون لحظه‌ای سکوت دوستم تکرار می‌کند، با اینکه نگاهم را به سمت او می چرخام اما مدام اخباری که این سه روز از امدادرسانی‌ها مخابر کرده‌ام مثل قطار از جلوی چشمانم حرکت می‌کند.

«خیلی از حرف‌ها را ندیده باور نکنیم ما امروز می‌رویم واقعیت‌ها را از وضع موجود گزارش کنیم»، حرفم تمام نشده در حالی که ته مانده چای استکانش را سر می‌کشد و می‌گوید: «رسیدیم اینجا ورودی شهر خوی است»؛ من هم حرفم را نیمه تمام رها می‌کنم تا بایستیم فیلم و عکس بگیریم از وضعیت روان ترافیک.

ساعت نزدیک یک ظهر است، خبری از بارش برف در مسیر دیگر نیست اما به محض اینکه از ماشین پیاده می‌شوم سرما تا مغز استخوانمان آوار می‌شود. خبری از ترافیک دو روز گذشته نیست تردد روانی در ورودی شهر برقرار است.

سوم؛ روستاهای خوی قیامت برپاست...

ورودی شهر پیرمردی جلوی چادر امدادی‌اش کنار خیابان به نظاره ماشین‌ها نشسته است.

+ خبرنگار صدا و سیما هستید؟

_نه از خبرگزاری آمده‌ایم تا از وضعیت شهر فیلم، عکس و گزارش تهیه کنیم.

+ کسی در شهر نمانده، مردم همه از شهر خارج شده‌اند، آنهایی هم که مانده‌اند جز یک چادر امدادی چیزی نصیب‌شان نشده است.

قبل از اینکه سوال بعدی را بپرسم می‌گوید من کسی را در شهرهای اطراف ندارم، همه خانه و زندگیمان اینجاست، هلال احمر جز این چادر چیزی به ما نداده است.

نگاهی به چادرش که وسط گل و لای پهن شده می‌اندازم، به جز یک ریزانداز چیزی داخل چادرش نیست، با دست خانه‌اش را نشان می‌دهد، ترک‌های زیادی بر پیکر منزلش وارد شده و می‌گوید: «همه وسایلمان داخل منزل است اما نمی‌توانیم داخل خانه برویم چون از شنبه تا الان نیم ساعت به نیم ساعت زلزله می‌آید.»

شماره‌اش را می‌گیریم که اگر سطح شهر نیروهای امدادی را دیدیم برایش کمک بخواهیم. می‌گوید «وضع ما هنوز بهتر است چون شهر خوی چندان خراب نشده به روستاها بروید، روستاها قیامت است همه خانه‌ها خراب شده‌اند مردم زیر برف و سرما گرسنه و بدون سرپناه مانده‌اند، جز نان خشک و چادر خالی چیزی به مردم نداده‌اند.»

چهارم؛ گفته‌اند خانه‌هایتان را تخلیه کنید

ساعت 1:45 دقیقه ظهر دنبال کمپ اسکان اضطراری زلزله زدگان در شهرک ولیعصر خوی هستیم، کسی را داخل شهر پیدا نمی‌کنم آدرس را بپرسیم همه مغازه‌ها بسته شده، شهر تقریباً تخلیه شده و جز چند ماشین در حال حرکت کسی در شهر نیست.

از پشت شیشه ماشین که به سرعت از خیابان‌ها و کوچه‌های شهر خوی رد می‌شود تا کمپ را پیدا کند نگاهم به خانه‌ها، ساختمان‌ها و مکان‌هایی که بر اثر زمین لرزه ترک برداشته‌اند قفل می‌شود، همه ساختمان‌های شهر آسیب دیده‌اند کمتر خانه‌ای را می‌شود دید که ترک برنداشته باشد.

در حین اینکه دنبال آدرس کمپ می‌گردیم مردی کنار خیابان دست تکان می‌دهد، نگه می‌داریم.

- مستقیم...

+ مسافر کش نیستیم. دوستم می‌گوید خبرنگاریم دنبال کمپ اسکان اضطراری زلزله زدگان شهرک ولیعصر هستیم.

با خنده و عذرخواهی می‌گوید «چند ساعت است اینجا منتظر ماشین هستیم تا به فرمانداری بروم، قبل از زلزله این قسمت از شهر این ساعت از روز ترافیک بود اما خیلی وقت است منتظرم حتی پرنده هم پر نمی‌زند.»

- فرمانداری چرا می روید؟

+ زلزله باعث تخریب مغازه پایین خانه ما هم شده است. زلزله قوی‌تری بیاید خانه‌ها امن نیست، همه مردم بیرون از شهر رفته‌اند و از ترس و وحشت کسی جرأت نمی‌کند به داخل خانه‌هایشان برگردند. به ما گفته‌اند خانه‌هایتان را تخلیه کنید.

- از فرمانداری گفته‌اند منزلتان را تخلیه کنید یا از شهر خارج شوید؟

+ نه از فرمانداری نگفته‌اند چند روزی شایعه شده زلزله بزرگ‌تری می‌آید.

- خودتان می‌گوید شایعه، چرا به خاطر یک شایعه باید از شهر خارج شوید؟

+ شایعه نیست، 28 دی ماه وقتی زلزله آمد همه در فضای مجازی در شهر خوی گفتند زلزله شدیدتری خواهد آمد باور نکردیم اما دیدید شنبه زلزله شدید آمد؛ حتماً می‌دانند که می‌گویند، زلزله شدید هم نیاید، همه خانه‌ها ترک برداشته‌اند، پس لرزه‌ها سه روز است ادامه دارد برویم داخل خانه اتفاق بدتری بیفتد چه کسی پاسخگو است؟

پاسخی ندارم تشکر کرده، آدرس دقیق را گرفته و راهی می‌شویم. داخل کوچه برعکس سطح شهر ترافیک سنگینی برپاست، صدای ممتد بوق از صبوری رانندگی همکارم کم می‌کند، «شما پیاده شوید بروید داخل من جای پارک پیدا کنم می آیم.»

پنجم؛ واقعیت‌ها را می‌نویسید؟

وارد کمپ اسکان اضطراری شهرک ولیعصر می‌شوم، ورودی کمپ غلغله‌ای برپاست، چادر گروه‌های جهادی ورودی کمپ خودنمایی می‌کنند، نیروهای جهادی جلوی چادر مشغول بررسی لیست برای توزیع غذا هستند، گوشی‌ام را در می‌آورم تا از وضعیت موجود فیلم بگیرم، دروبین را بالا نیاورده نیروهای جهادی پراکنده می‌شوند؟

- چرا رفتین؟ مگه اشکالی داره فیلم بگیریم؟ این را دوستم می‌گوید.

+ نه کار ما جهادی است علاقه‌ای به حضور در فیلم و عکس نداریم از مردم فیلم بگیرید و مشکلات آنها را به تصویر بکشید، با اینکه سن و سالی ندارد اما این حرکتش را در دلم تحسین می‌کنم.

وارد کمپ می‌شوم صف‌هایی در دو سمت کمپ برای گرفتن دارو دایر است، ماشین حامل غذای گرم هم وارد کمپ می‌شود منتظرم مردم به سمت ماشین غذا هجوم ببرند اما خبری نیست. صف دارو برقرار است و به صورت منظم تعدادی از نیروهای بسیجی و گروه‌های جهادی جلوی ماشین برای توزیع غذا بین مردم صف می کشند.

+ اگر می‌توانی واقعیت‌ها را به تصویر بکش، حرف مردم را واقعاً انعکاس بده، می‌دانم تو هم نمی‌توانی وگرنه اخراجت می‌کنند...

صدا از پشت سرم یک ریز بدون یک لحظه وقفه به گوش می‌رسد، سرم را برمی گردانم زود از کنارم دور می‌شود، مردی به همراه سه فرزندش به سمت چادرش می‌رود، صدایش می‌کنیم با دوستم.

- چرا دور می‌شوید اگر حرفی، خواسته‌ای، مشکلی دارید بگید؟ این را دوستم می‌گوید.

به دروبین گوشیم زل می‌زد.

+ چرا دور شوم ترسی از کسی ندارم، این دو سه روز راحت با فریاد همه جا حرفم را زدم، اما تا الان کسی به فریادم توجهی نکرده است، خبرنگاران زیادی این چند روز آمدند، عکس گرفتند، فیلم گرفتند، خبر تهیه کرده‌اند اما تأثیری تا الان نداشته، حتی صدا و سیما کلی فیلم و خبر تهیه کرد اما هیچکدام از واقعیت‌ها را پخش نکرد، فقط از حضور مسئولان فیلم پخش کرد.

همه این حرف‌ها را رگباری و با صدای بلند تکرار می‌کند، خیلی‌ها از چادرهایشان بیرون می آیند ببنید چه خبر شده است، تعداد زیادی دورمان جمع می‌شوند.

مرد این بار به سمت هم کمپی‌های خود برمی‌گردد. من گفتم شما هم بگویید چه بلایی سرمان آمده هر چند می‌دانم این خانم هم نمی‌تواند منتشر کند این حرف‌ها را چون اخراجش می‌کنند.

خانم جوانی کنارم ایستاده، حواسم سمت حرف‌های مرد است، دم گوشم می‌گوید از کجا آمده‌اید، تلویزیون؟

_نه خبرنگارم، خبرنگار خبرگزاری مهر.

+ به مرد اشاره می‌کند و می‌گوید، راست می‌گوید این چند روز همه مسئولان و خبرنگاران آمدند عکس گرفتند، فیلم تهیه کردند اما فایده نداشت، وضع ما را ببین در سرما، زیر برف گرسنه، بدون لباس، بدون وسایل گرمایشی مانده‌ایم.

مرد وسط حرفش دوباره می‌آید و می‌گوید واقعاً می‌توانی در گزارشت بگویی «مسئولان توان مدیریت یه شهر را ندارند، سه روز است زلزله آمده این وضع ماست، زیر گل و لای، وسط برف بدون کوچک‌ترین امکاناتی زن و بچه اینجا تنها مانده‌ایم، فقط یک چادر خالی داده‌اند.»

- مگر وسایل گرمایشی، غذای گرم، پتو به شما نداده‌اند؟ دوستم می پرسد.

فرصت نمی‌دهند سوال کنم دیگر تقرییا جمعیت زیادی دورمان جمع شده است، برق را یک ساعت وصل می‌کنند 5 ساعت قطع، وسایل گرمایشی را امانت داده بودند از زلزله قبل پس گرفته‌اند، هیچ امکاناتی نداده‌اند.

این حرف را همه تأیید کرده و تکرار می‌کند، می گویم خوب الان که غذای گرم آوردند چرا می‌گوئید، غذا نمی‌دهند.

زن می‌گوید، به صورت نامنظم غذا می‌دهند به اسم غذای گرم! ببین چند دقیقه است درب خودروی غذاها باز است در این سرما زیر برف غذا گرم باشد هم سرد می‌شود، کیفیت ندارد، یک وعده می‌دهند یک وعده نمی‌دهند.

با زبان ترکی مشکلات را بیان می‌کنند از یکی از دختران حاضر در کمپ می‌خواهم با زبان فارسی مشکلات را جلوی دروبین بگوید، همه دست و هورا می کشند تا راضی شود که مشکلات را بگوید، آب گرم نداریم، وسایل گرمایشی کم است، چادر کم است، چند خانواده داخل یک چادر هستیم، وسایل بهداشتی نداریم، غذای گرم نمی‌دهند.

در یک نفس دختر این جملات را می‌گوید انگار فردا امتحان فارسی داشته و جلوی معلمش از حفظ سوال را جواب می‌دهد.

ششم؛ مردم حق دارند گلایه کنند، اما امدادرسانی زیادی شده است

مسئول یکی از گروه‌های جهادی که در کمپ شهرک ولیصعر است و نمی‌خواهند اسمش را بیاورم می‌گوید: «حرف‌های مردم با شما را شنیدم حق دارند مردم در شرایط سختی هستند، خود زلزله واقعاً تأسف بار است، حجم خرابی‌ها و خسارات بالاست، به دلیل پس لرزه‌ها مردم نمی‌توانند به خانه‌هایشان برگردند، درخواست‌های مردمی زیاد است، اما این‌طور هم نیست که بیان شد، خودتان دیدید الان غذای گرم توزیع شد، اگر کمی تأخیر بود برای اینکه به همه به عدالت و مساوی غذا برسد، کمک‌های امدادی زیادی انجام گرفته اما چون حجم درخواست‌ها بالاست جوابگو نیست.»

«در کنار مشکلاتی که از مردم منتشر خواهید کرد از گروه‌های جهادی و گروه‌های مردمی هم دعوت کنید به کمک مردم بیایند هر چند گروه‌های جهادی زیادی از استان و سایر استان‌ها آمدند، اقدامات زیادی در حال انجام است اما به دلیل حجم بالای جمعیت چند روز مشغول امدادرسانی بودیم از فردا کمک‌ها منسجم‌تر و بهتر به دست مردم خواهد رسید.»

وسایل گرمایشی، پتو، مواد غذایی، وسایل بهداشتی از مهمترین نیازهای مردم منطقه است هر چند تا الان کمک‌های زیادی صورت گرفته اما به دلیل نیاز بالا جوابگو نیست.

هفتم؛ فیرورق کانون زلزله خوی، کمک کن تعداد فالورهام بالا بره!

ساعت 3 بعد از ظهر است، دلم می‌خواهد پای تک تک حرف‌های مردم کمپ شهرک ولیعصر بنشینم، اما باید سریع‌تر راهی شهر «فیرورق» و روستاهای اطراف شوم که کانون زمین لرزه بودند.

از ورودی شهر به راحتی حجم بالای تخریب‌ها و خسارات مشخص است، در کنار کمپ اسکان اضطراری جلوی همه درب منازل چادرهای انفرادی برپاست، برعکس شهر خوی تردد مردم در کوچه و خیابان‌های شهر به چشم می‌خورد.

جلوی بسیاری از منازل ماشین حمل اسباب و اثاثیه را به راحتی می‌توان دید، مغازه‌ها بسته هستند جز تعداد اندکی از مغازه‌ها که به تعداد انگشتان دست هم نمی رسند. در میدان وسط شهر دو موکب پذیرایی توسط گروه‌های جهادی و خیرین از تبریز و تهران در حال برپاکردن موکب خود هستند.

گفتگوی کوتاهی با آنها می‌کنم و راهی مناطقی که بیشتر آسیب دیده‌اند می‌شویم.

در فیرورق مردم جلوی درب منازل در گروه‌های کوچک و بزرگ دور هم نشسته‌اند، با نگاهی ناراحت عابران غریبه را نظاره می‌کنند، فریادهای زیادی در گلو دارند که کافی است تلنگر بزنی تا به شکل اشک جاری شود.

دو خانواده در یک چادر کنار خیابان یک تنه درخت را آتش زده و نشسته‌اند. نزدیکشان می‌شوم، همگی بلند می‌شوند و به سمت‌مان می آیند، سوال نکرده مثل همه اهالی کمپ شهرک ولی عصر از نبود امکانات و توزیع نامناسب اقلام غذایی گلایه دارند.

«20 نفر داخل یک چادر زندگی می‌کنیم!» این را «عباس» می‌گوید. نوجوان 16 ساله‌ای که کنار آتش نشسته است. لوازم گرمایشی نداریم، شب‌ها باید اینجا باشید ببنید داخل چادر نمی‌توان طاقت آورد.

با صدای کلفت اش که نشان از بلوغ اش دارد، با لهجه شیرین ترکی می‌گوید، هیچ امدادرسانی به ما نشده است، همه مسئولان می آیند جلوی دروبین ها وعده می‌دهند بعد می‌روند و فراموش می‌کنند، چند روز است درست و حسابی نخوابیده‌ایم، غذای درست و حسابی نخورده‌ایم. اشکالی ندارد تحمل می‌کنیم اما آواره در خیابان مانده‌ایم و نمی‌توانیم داخل خانه‌هایمان برویم معطل مانده‌ایم زیر برف و سرما!

«عباس خیلی حرف نزن بیا این ور»، مادر عباس گوشه چادرقدش را جلوی دهانش گرفته و دوست ندارد خیلی حرف بزند. از خانواده عباس خداحافظی نکرده دنبالم می‌دود شماره‌اش را می‌دهد و می‌گوید اگر عکس، فیلم یا گزارشی از ما منتشر کردی تو رو خدا بفرست می‌خواهم به پدرم نشان بدهم.

ترک کردن شهر، کاری است که بسیاری از ساکنان فیرورق انجام داده و می‌دهند. آنهایی که بستگانی در شهرهای اطراف مخصوصاً ارومیه داشتند همان روزهای اول، با برداشتن لوازم باارزششان، خانه‌هایشان را ترک کردند تا به محلی امن بروند.

مردی که لباس گروه‌های جهادی را به تن دارد، می‌گوید: «خدا رحم کرد زلزله تلفات زیادی از مردم نگرفت روز اول مردم با ترس از جان خود منازلشان را ترک کردند. این چند روز نیز به دلیل ادامه پس لرزه‌ها مردم زیادی شهر را ترک کرده‌اند من نیز همراه خانواده همان شب اول هر طوری بود خودمان را به ارومیه رساندیم. شب را آنجا ماندیم و صبح برگشتیم، چاره نبود همه زندگیمان اینجاست، الان نیز به دلیل تخریب زیاد خانه مجبوریم خانه را تخلیه کنیم و به خانه یکی از اقوام در ارومیه برویم.»

مشغول جابجایی اثانیه‌اش می‌شود و می‌گوید در گزارش‌ها حتماً اشاره کنید: «شایعه بیشتر از خرابی‌های زلزله روح و روان مردم را به هم ریخته است».«می‌گویند زمین لرزه شدیدتری در راه است، تا الان هم همه شایعات به واقعیت تبدیل شده، یک پیج در فضای مجازی گفته زمین لرزه بزرگ‌تری اواخر بهمن خواهد آمد اگر بیاید من خودم قبول می‌کنم که حرف‌های این کانال شایعه نیست و واقعیت است.»

اما این وسط مسئولان متأسفانه درست عمل نکردند مردم بعد از چند روز در حالی که در غم نان وآب هستند از یه طرف نیز نمی‌دانند در شهر بمانند یا بروند، وسایل خانه را به امید چه کسی رها کنند.

علیرضا جوان 24 ساله خانواده وسط حرف‌های پدرش می‌گوید: «از من هم در حال امدادرسانی فیلم بگیر!». «پیچ اینستاگرامی ام را هم در فیلم ات بگو بگذار فالورهایم زیاد شود. می‌خواهم از طریق پیج‌ام از مردم دیگر شهرهای کشور برای مردم شهرم طلب کمک کنم.»

می‌پرسم شما از شهر می‌روید؟ می‌گوید وقتی خیالم از اسکان خانواده راحت شد می‌خواهم برگردم با کمک‌های مردمی دوباره شهر را سامان بدهیم از مسئولان فرجی نمی‌شود!

وسط گفتگویم با علیرضا دوستم می‌گوید «گویا مخبر معاون اول رئیس جمهور الان سرزده آمده فیرورق.»

دبیرم از خبرگزاری زنگ می‌زند، سعی کن یه گزارش خوب و روایی از وضعیت مردم منطقه زلزله زده هم تهیه کنی. قطع می‌کنم یاد حرف آن زن و مرد کمپ شهرک ولیعصر خوی می‌افتم. «نمی‌توانی واقعیت‌ها را بنویسی بنویسی اخراجت می‌کنند تو هم عکس و فیلم‌ات را بگیر و بگو وضع خوب است.»

هشتم؛ مخبر: مردم حق دارند گلایه کنند!

از علیرضا مجبور به خداحافظی می‌شوم و با عجله خود را به منطقه حضور معاون اول رئیس جمهور که یک خیابان بالاتر است می‌رسانم در مسیر مردم و اهالی دور فرماندار جمع شده‌اند و با فریاد از وضعیت موجود گلایه دارند. وقتی تعداد جمعیت شاکی زیاد می‌شود فرماندار با یک جمله که وضعیت را بررسی می‌کنیم به سرعت از جمعیت دور می‌شود.

پشت سر ماشین فرماندار به سمت محل حضور مخبر در کمپ اضطراری شهر فیرورق می‌رویم؛ تا برسیم افراد زیادی جمع شده‌اند. از صبح تا لحظه حضور در کمپ در حالی که خبری از مسئولان نبود، همه دور معاون اول رئیس جمهور جمع شده‌اند، تمام مسئولان امداد و نجات، مدیریت بحران، مسئولان محلی و استانی.

تا رسیدیم مخبر در حال سوار شدن به ماشین اش بود که یکی از خبرنگاران با صدای بلند وسط جمعیت به معاون اول رئیس جمهور گفت آقای مخبر بدون شنیدن سوالات ما کجا می روید، معاون اول رئیس جمهور دقایقی متوقف می‌شود و به سوالات خبرنگاران جواب می‌دهد.

مخبر می‌گوید: من هم بر اساس بازدیدهای میدانی که کردم و از وضعیت موجود گلایه مند هستم، روند توزیع اقلام امدادی نامناسب بوده امروز مصوبات را جمع بندی می‌کنیم تا در جلسه هیئت دولت بررسی شود.

«دولت مصمم است مشکلات مردم منطقه را حل کند و تا 48 ساعت آینده به یک جمع بندی می‌رسیم، کمک‌های زیادی از طرف دولت صورت گرفته اما نامناسب توزیع شده و جوابگو نبوده تلاش می‌کنیم در روزهای آینده وضعیت را سامان ببخشیم، دولت در کنار مردم خوی است.»

مردم به شدت ناراضی هستند، تلاش دارند وسط مصاحبه مخبر با خبرنگاران به بیان مشکلات خود بپردازند، معاون اول رئیس جمهور نیز به درد دل مردم گوش می‌دهد و می‌رود تا در جلسه ویژه بررسی مسائل و مشکلات شهر زلزله زده خوی شرکت کند.

هوا رو به تاریکی و سرما به اوج رسیده است، دوباره گشتی در خیابان و کوچه‌های شهر فیرورق می زنیم. همچنان مردم در چادرهای امدادی جلوی درب منازلشان نشسته‌اند، آتش زیادی با تنه‌های درخت جلوی منازل مردم روشن است.

با خودمان تعدادی نان بربری برای توزیع بین مردم برده بودیم اما فرصت نشده بود که توزیع کنیم. نان‌ها را یکی یکی جلوی برخی چادرهای امدادی مردم توزیع می‌کنیم خیلی از خانواده‌ها می‌گویند چند محله پایین‌تر از ما نیازمند نان هستند و ما نان داریم! به جای نان به اقلام غذایی، چادر، وسایل گرمایشی و پتو... نیاز داریم.

به گفته هواشناسی استان سامانه بارشی سه شنبه شب دوباره وارد استان می‌شود، هوا دیگر تاریک شده، سرما به اوج خود رسیده و دانه‌های برف شروع به باریدن کرده است، برای اینکه در مسیر برگشت دچار مشکل نشویم تصمیم می‌گیریم برگردیم.

مشغول مخابره فیلم و عکس و خبر معاون اول رئیس جمهور در مسیر هستم، به شهر ارومیه که نزدیک می‌شویم تازه ارسال مطالب مربوط به بازدید مخبر تمام شده است، اصلاً یادمان رفته ناهار نخورده‌ایم و گرسنه‌ایم!

مسیر مه آلود یک ساعت و نیم از خوی به ارومیه را در دو ساعت و نیم طی کرده‌ایم، دوستم از وضعیت موجود منطقه حرف می‌زند و به حرف‌هایش گوش می‌کنم اما مدام با خودم می گویم فردا در گزارش چه بنویسم.

اینجا توزیع نامناسب اقلام امدادی، وعده‌های غیرعملی چند روز اخیر مسئولان، سرما، پس لرزه‌ها امان از مردم زلزله زده خوی و فیرورق بریده و شایعه زمین‌لرزه بزرگ‌تر نیز بیش از خرابی‌های زلزله بر سر مردم آوار شده است و باید تا دیر نشده اقدامات اساسی صورت گیرد.

منبع: مهر هم اکنون دیگران می خوانند 12 بهمن 1401 - 16:49

بیشتر بخوانید

روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر 2
روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر 3
روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر 4
روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر 5
روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر 6
روایت تلخ و دردناک از بحران در خوی | از قیامت در روستاها و کمک برای بالا رفتن فالوو تا اخراج خبرنگارانی که واقعیت را بنویسند! + ویدئو و تصاویر 7