روز خداحافظیام 12 هزار نفر گریه میکردند
پیشکسوت کشتی ایران از دوران طلایی و خداحافظی باشکوهش در ورزشگاه دوازده هزارنفری آزادی گفت.
به گزارش مشرق، منصور برزگر برای یک دوره طولانی، نه فقط یک نام، بلکه یک برند برای کشتی ایران به حساب میآمد. او در دوران قهرمانی در بسیاری از مواقع یکتنه جور همتیمیهایش را با کسب مدال میکشید. برزگر در برههای که کشتی ایران خالی از ستارگان چند مداله خود شده بود و دلخوش به درخشش تک ستارهها به پیش میرفت، توانست به عنوان یک قهرمان با ثبات چهار مدال جهانی و المپیک کسب کند و چه بسا حق او بیشتر از اینها بود اما منصورخان نه به خاطر مدالهایش، بلکه بیشتر به عنوان یک سرمربی - که برای سالها هدایت کشتی ایران را برعهده داشت و در یک دوره کشتی کشورمان را به اوج رساند - شناخته میشود.
بیشتر بخوانید:
*س_برزگر: کیروش از تفرقه ما سوءاستفاده کرد_س*از همینرو نام او و کشتی از هم جدا شدنی نیست و این دو به عاشق و معشوقی میمانند که از هم هویت گرفته و به هم شخصیت میدهند. منصور برزگر علاوه بر اینکه پیر دیر کشتی است، یکی از مفاخر این رشته نیز به حساب میآید و در سال جاری میلادی نیز نام او به فهرست مشاهیر اتحادیه جهانی کشتی اضافه خواهد شد. به همین بهانه دست به ورق زدن خاطرات چند دهه حضور برزگر در کشتی زدیم؛ خاطرات تلخ و شیرینی که هم اشک را میهمان چشمان میکند و هم لبخند را روی لبها نمایان. ما شاهد این بودهایم که شما بعضی اوقات به زبان ترکی حرف میزنید، این در حالی است که متولد تهران هستید، خانوادهتان هم همینطور. میخواستیم بدانیم اصالت منصور برزگر برای کجاست؟
اصالت ما برمیگردد به منطقهای بین قزوین و بوئین زهرا. البته من زبان ترکی را بیشتر از بچههای محلهمان یاد گرفتم. در محله ما خانوادههای زیادی که اصالتا برای منطقه سراب در آذربایجان غربی بودند حضور داشتند. اینها دوستان من بودند و ما با هم بزرگ شدیم و من ترکی را بیشتر از اینها یاد گرفتم. مادرم هم برای قلعه هاشمخان که الان شده است قلعه مدرس است. منطقهای که آیتالله حاج شیخ هاشم قزوینی نیز به آنجا تعلق دارد. آقا شیخ هاشم استاد رهبری هم بوده و من در سخنرانی ایشان با گوشهایم شنیدم که اعلام کردند شاگرد شیخ هاشم بودهاند، حالا هم ده را به نام آقا شیخ هاشم مدرس گذاشتهاند. مردم ده به واسطه حضور شیخ، مردم بسیار مؤمن و دینداری هستند. روستاییها به پدر آقا شیخ هاشم هم ارادت زیادی داشتند. اهالی روستا حتی میگویند در زمان کشتار و سرکوب مسجد گوهر شاد توسط رضاشاه ایشان در مسجد حضور داشته و قرآن میخوانده که رضاخان میرسد و همه را میکشد و تنها کسی را که زنده میگذارد پدر شیخ بوده است.
شما کشتی را زیر نظر منصور اینانلو شروع کردید؟
باشگاه البرز یک ساعت پیاده تا خانه ما فاصله داشت و نزدیکترین باشگاه به ما بود. من ابتدا به این باشگاه که در آن اینانلو تمرین میداد، رفتم. بعد رفتم پیش منصور تبریزی. تبریزی کلاس کشتی و روحیه و جنگندگی من را ارتقا داد. بعد او که کارمند تربیت بدنی بود، شد رئیس هیأت کشتی اصفهان. او در آنجا مربیگری هم میکرد و افرادی چون شیرانی، قنبری و... را تبریزی تربیت کرد. بعد من آمدم زیر نظر عبدالحسین فعلی. مرحوم که به حاجی فیلی معروف بود، طرز کشتی گرفتن من را عوض کرد.
اینکه میگویند حاجی فیلی آدم خیلی شوخی بود، درست است؟
انسان خیلی مؤمن و معتقدی بود اما خب آدم خیلی شوخی هم بود و همیشه و همه جا در هر شرایطی شوخی میکرد و میگفت و میخندید. یاد دارم پسرش را که اعدام کرده بودند، همه ناراحت بودیم و به خانهشان رفته بودیم. چند دقیقه نگذشته بود که حاجی شروع کرد به شوخی کردن و همه باز مثل همیشه خندیدیم. یا وقتی که در بیمارستان بستری شده بود و در سیسییو بود با آقای دقتپور به ملاقاتش رفتیم. در سیسییو آنقدر با هم شوخی کردیم و خندیدیم که پرستارها آمدند و ما را از بیمارستان بیرون کردند. خیلی هم دستخیر داشت. میگفتند دست روی سر هر کس بگذارد محبوب میشود. شاگردان زیادی داشت که به موفقیتهای زیادی رسیدند. میگفت سعدیان اولین شاگردم بود، بعدی تختی اینها بودند و آخری هم من.
در دوران نوجوانی، جوانی با کدام کشتیگیران کشتی گرفتید که در ادامه معروف و صاحب مدال شدند؟
با محمد نوایی کشتی گرفتم که در وزن 62 کیلوگرم من را برد. محمود دهدشت خدابیامرز که در همین وزن من را شکست داد. آن اوایل خیلیها بودند که من را شکست دادند اما اینکه من را شکست دهند بعدها بیایند صاحب مدال و عنوان شوند نه افراد زیادی نبودند.
فریدون عزیزی نامی هم بود آن زمان که برای خود برو بیایی داشت و شما را شکست داده بود.
بله من تازه به وزن 68 کیلوگرم آمده بودم و به عزیزی باختم، البته در همان مسابقات من دوم شدم و او چهارم. یاد دارم من حمید پرچخ را بردم و فریدون به علیرضا زیبا باخت. البته خب اینها در ادامه چهره نشدند. احمد خوئینی یک بار من را شکست داد. یک بار به حسین معاونیان باختم. علیرضا زیبا یک بار من را برد، حالا اینکه در ادامه چند دفعه باختند را کاری ندارم. یک بار مهدی رحمانی من را برد، باز من دوم شدم او چهارم.
حالا که به گذشته نگاه میکنید، منصور برزگر کشتیگیری قدرتی بود یا فنی؟
من تکنیکهای زیادی داشتم و البته بیشتر میگفتند کشتیگیر قدرتی هستم اما حالا که توجه میکنم میبینم که اگر تنها یک کشتیگیر قدرتی بودم، نمیتوانستم با علیرضا سلیمانی یا با تمام 90 کیلوگرمیها مثل آقای علی دقتپور، زینلزاده و... که قدرتشان از من بیشتر بود تمرین کنم. حالا که دقت میکنم، میبینم من قدرت و تکنیک را با هم داشتم که میتوانستم با این افراد تمرین کنم. مثلا وقتی حریف به پاهایم میرسید خوب حرکت میکردم و تکنیکهای زیادی داشتم. زیرگیر خوبی بودم. یک زیر یک خم دو خم داشتم که به بهترین شکل ممکن انجام میدادم. یاد دارم وقتی بوایسار سایتیاف تازه گل کرده بود یک روز دکتر توکل پیش من آمد و گفت «منصور روسها یک کشتیگیر با خود آوردهاند که مثل تو کشتی میگیرد». خب سایتیاف یک کشتیگیر تکنیکی بود که حرکات زیادی به کشتی آورد. یاد دارم در همان مسابقات سایتیاف یک پیشانداز را به اجرا گذاشت که مورد توجه قرار گرفت. وقتی به کلاس تیم ملی آمدیم من به بچهها گفتم این حرکت را چطور انجام داد که کسی نتوانست به درستی پاسخ دهد، بعد گفتم بگذارید من توضیح دهم و وقتی برایشان گفتم، همگی اعلام کردند که من درست میگویم. برای همین من خودم فکر میکنم کشتیگیری تکنیکی بودم، چرا که در زمان کشتی گرفتن وقتی به مانعی برخورد میکردم مسیر حرکتم را تغییر میدادم و حرکت روی حرکت میآوردم و اجرا میکردم. به نظرم من بیشتر از اینکه قدرتی باشم، محکم بودم.
اما خب حتما قدرتتان زیاد بود که وزن کم نمیکردید و باز رقبای خود را شکست میدادید؟
بله من وزن کم نمیکردم. 71 کیلوگرم وزن داشتم اما به خاطر موحد در وزن 74 کیلوگرم کشتی میگرفتم. در وزن 74 کیلوگرم هم تنها دو بار شکست خوردم، یک بار به مهدی رحمانی و یک بار هم احمد خوئینیها کنده من را کشید و پیروز شد اما من بعدا با اختلاف زیاد شکستاش دادم، وگرنه دیگر هیچوقت نباختم و در بدترین حالت مساوی میشدم. یک بار من و علی محمد مؤمنی مساوی شدیم، فرهنگ دوست با من کشتی نگرفت، اول شد و من دوم. بعد من سه بار با خدابیامرز فرهنگ دوست کشتی گرفتم که هر سه بار در حالی که کشتی به سمت من بود، مساوی شدیم. بعد برای انتخابی ما را فرستادند مسابقات رومانی.
آنجا بود که مصدومیت گردن فرهنگ دوست تشدید شد و تصمیم به خداحافظی از کشتی گرفت؟
فرهنگ دوست قبلتر مصدوم شده بود و برای همین من را به المپیک اعزام کردند که البته گردن من هم شکست و 45 روز در گچ بود. بعد برای انتخابی جهانی تهران با اینکه من اول شده بودم، ما را فرستادند رومانی. ایشان با دو تا از رومانیاییها کشتی گرفت و با یکیشان هر دو سه اخطاره شدند و با دیگری فرهنگ دوست سه اخطاره شد اما من هر دوی آنها را با اختلاف بالا شکست دادم. بعد یک روز موقع ناهار مرحوم فرهنگ دوست گفت «من دیگر کشتی نمیگیرم و خوشحالام که یک نفر جایگزین من شده است که از من هم بهتر است» و رفاقتانه رفت.
برایمان در مورد زیرگیری که به نام منصور برزگر ثبت شده و با نام شما میشناسند، بگویید؟ زیر سرتویی که در ادامه تبدیل به دو خم میشود.
من این فن را برای فرهنگ دوست که کشتیگیر بسیار خوبی بود و کلاس کشتی بالایی داشت و دو بار مدال نقره دنیا را به سینه زده بود درست کردم، چرا که وقتی از فرهنگ دوست زیر یک خم سر تو میگرفتم به خاطر اینکه گاردش مخالف بود و خودش را به جلو میانداخت در نتیجه نمیشد فن «میانکوب» را روی او اجرا کرد، از همین رو برای اینکه به امتیاز برسم، تصمیم گرفتم حرکت دیگری به این زیرگیری اضافه کنم. فکر کردم اگر دستم را اهرم کنم و شانهام زیر حریف قرار بگیرد او از طرف دیگر و در حالتی مشابه دوخم به زمین میافتد. این فن را من برای مبارزه با فرهنگ دوست درست کردم که البته دیگر به او برخورد نکردم اما در رقابت با دیگر رقبا استفاده کردم. جالب اینکه چند روز قبل فیلمی برای من ارسال کردند که در آن یک مربی آمریکایی در حال آموزش فن به شاگردان خود است و دارد حرکتی را که من ابداع کردم آموزش میدهد و میگوید که این فن در دنیا به نام منصور برزگر که قهرمان دنیا شده است. همانطور که قبلتر گفتم در اجرای این فن ابتدا شما زیر سر تو را از حریف میگیرید و اقدام به اجرای فن میانکوب میکنید، با واکنش و دفاع حریف شانه خود را زیر بدن او قرار داده و یک خم را تبدیل به دو خم میکنید و حریف را روی پل میبرید.
ما در ادامه شاهد این بودیم که علیرضا حیدری نیز این فن را از شما یاد گرفت و روی رقبای خود اجرا کرد.
حیدری روف میکرد. یاد دارم مسابقات امیدهای جهان در سال 1995 به میزبانی تهران بود. حیدری را آوردم و به او گفتم تو خوب به پاهای حریف میرسی. بیا و این حرکتی را که میگویم انجام بده. البته همانطور که گفتم او رقبا را روف میکرد، یعنی از ابتدا برای رسیدن به دوپا به حریف حمله میکرد و من هم برای اینکه بتواند بعد از رسیدن به پای حریف آن را به روی پل زده و امتیاز بگیرد این حالت را به او گفتم و فکر میکنم در فینال وزن 82 کیلوگرم دیوید بیچیناشویلی اوکراینی را که کشتیگیر قد بلندی بود شکست داد و هم خود قهرمان شد و هم تیم ایران به قهرمانی رسید.
حرف آقای حیدری پیش آمد. علیرضا حیدری همواره به این موضوع اشاره داشته که وابستگی فنی به شما داشته و هر زمان هم که شما در تیم ملی نبودید به نوعی از اردو خارج شده و پیش شما میآمده تا از نظر فنی به او کمک کنید.
من از وقتی مربی تیم ملی شدم همواره به بچهها میگفتم اگر از نظر بدنی ضعف و مشکل داشته باشید ما میتوانیم در مدت زمان کمی این مشکل را برطرف کنیم اما اگر مشکل فنی و تکنیکی داشته باشید برطرف کردن آن نیاز به زمان زیادی دارد. کشتی برعکس اینکه گفته میشد ورزش خشنی است، اتفاقا ورزش ظریف و حساسی است چون اهرمها طوری است که اگر پایتان را کمی جلو بگذارید ممکن است فنی را بخورید و اگر بگذارید عقب، ممکن است فن را بزنید، یا حتی برعکس. یا در زوایای فنون باید به نحوی جاگیری کنید که فن اجرا شود. ما اگر از قدرتهای اهرمها استفاده نکنیم در اجرای فن با مشکل مواجه خواهیم شد و کشتی بسیار سخت خواهد شد برای ما. برای همین ما همیشه با بچهها مینشستیم و کشتیهایشان با رقبا را بررسی میکردیم. مثلا همین کشتی آخر علیرضا در دور اول المپیک با الدار کورتانیدزه که حیدری چهار بار به او باخته بود و برای ما هم حیاتی بود را قبل از مسابقه بارها با علیرضا بررسی کردیم تا اینکه توانست آن برد شیرین را به دست آورد. نه تنها حیدری من با بقیه بچهها هم کشتیهایشان را بررسی میکردیم. با رسول خادم مینشستیم و کشتیهایش را حلاجی میکردیم یا با علیرضا دبیر، عباس جدیدی و همه آنهایی که آن دوره کشتی میگرفتند، به طریقی میآمدند و کشتیهایشان را بررسی میکردیم.
به این موضوع اشاره داشتید که مشکلات فنی در کوتاه مدت قابل حل نبوده و نیستند و حرف درستی هم هست اما خب ما کشتیگیرانی را سراغ داریم که با تمام تلاشی که در سالیان دراز شد، مشکل فنی آنها حل نشد؛
افرادی مثل اکبر فلاح، تقی داداشی، مهدی تقوی که در مبارزه با رقبای چپ گارد به مشکل میخوردند. فلاح و داداشی چندین سال با شما کار کردند اما هیچوقت مشکلات فنیشان برطرف نشد. البته رسول خادم توانست تا حدودی مشکل تقوی را حل کند و دیدم که در چند مسابقه مهدی اقدام به زیری از رقبای چپ گارد کرد که شاید یونیمتسو تاتسوشیرو ژاپنی معروفترین اینها بود، البته تقوی در ادامه نشان داد که به دلیل ادامه ندادن تمرینات در نظر گرفته شده هنوز این مشکل فنی را با خود دارد و با انجام تمرینات رسول خادم که در ادامه آنها را دنبال نکرد به صورت مقطعی حل شده بود.
البته اکبر فلاح تا حدودی مشکل پای چپ را حل کرد. ضمن اینکه من باید به این موضوع اشاره کنم که اکبر هر زمان از نظر روحی و روانی با ما همراه بود، مدال گرفت و هر زمان نبود، نتوانست. به عنوان مثال در آن دو بار از چهار باری که مدال گرفت با ما همراه و همفکر بود اما در دو بار دیگرش نه، بخصوص در المپیک که باید مدال میگرفت و حقش بود اما خب با ما یکی نبود و جدا شد، ضررش را هم خودش کرد. ما دو جور حرکت داریم. یک مشت حرکت است که باید در دراز مدت حل شود. یک مشت حرکت هم هست که در همان لحظه درست میشود و جواب میدهد. من یاد دارم یک بار من با غلامرضا محمدی به صورت چشمی ارتباط برقرار کردیم. دقیقه هشتم کشتی بود و داشت با حریف ترک کشتی میگرفت در ترکیه. چشم در چشم که شدیم من همان لحظه با نگاه خود به محمدی رساندم که تا داور سوت زد قبل از اینکه به حریف بچسبی زیر را بگیر و غلام این کار را کرد و حریف ترک را برد و آمد دوم شد. این ارتباطی است که بین مربی و شاگرد ایجاد میشود و اگر مربی و کشتیگیر با هم همراه و همفکر نباشند این اتفاق رخ نمیدهد. جاهایی است که با یک حرکت و یک عمل کشتی از این رو به آن رو میشود. یک وقت هم زمان نیاز است تا شما یک حرکت را اصلاح کنید اما خب در رده ملی این لحظهها و همراهیها و نگاهها بسیار تأثیرگذار است و کمک میکند. ما رضا یزدانی را هم داشتیم که روی پای مخالف مشکل داشت و ما با یک حرکت که در زمانهای دور منصور مهدیزاده انجام میداد و در این اواخر اصغر بذری و آن را به یزدانی یاد دادیم، این مشکل رضا برطرف شد.
اما خب ما هیچوقت شاهد این نبودیم که مشکل اکبر فلاح حل شود.
اکبر فلاح روی پای چپ مشکل داشت اما هر وقت از نظر روحی در اختیار بود هیچ مشکلی نداشت. بعدها کشتی گرفت و مشکلی نداشت.
شما رسول خادم را کم اشتباهترین شاگرد خود در تیم ملی معرفی کردهاید.
ما دو جور کشتیگیر داریم. یک جور کشتیگیر که پهلوان هستند و یک جور کشتیگیر که پهلوانها را شکست میدهند. رسول خادم در دورانی که کشتی میگرفت از آن دسته کشتیگیرانی بود که پهلوانان را شکست میداد. یعنی کسانی را مغلوب میکرد که اصلا کسی انتظارش را نداشت و فکرش را نمیکرد. دقیقا چیزی را که میگفتیم و برنامهای را که داشتیم پیاده میکرد. در کشتی که در فینال مسابقات جهانی 1994 ترکیه با ماخاربک خاداراتسوف داشت و کشتی حساسی بود هم برای ما، هم روسیه و هم ترکها، چرا که اگر ما میبردیم و طلا میگرفتیم، ترکیه نیز اول میشد. سالن یک صدا خادم را تشویق میکردند حتی ترکها! وقتی رسول، خاداراتسوف را خاک کرد و امتیاز عقب افتاده را جبران کرد و یک بر یک مساوی شدند، جفتشان خسته بودند. به خادم گفتم «الان وقت استراحت نیست اون از تو بیشتر بریده». ماخاربک که دید رسول بلند شد قافیه رو باخت و خادم هم در ادامه زیر گرفت و خاکش کرد و بارانداز زد و چهار بر یک برنده شد. ما اول فکر کردیم ترکها برای برد رسول خوشحال هستند و شلوغاش کردهاند اما نگو برای اینکه قهرمان شدهاند خوشحالند. البته آنجا امیر خادم را قصابی کردند و خیلی کارهای دیگر تا تیمشان اول شد. امیر با صباحالدین اوزترک کشتی میگرفت و داوران به حریفاش اخطار نمیدادند. به حریف امتیاز اضافه دادند تا کشتی پنج بر صفر برده پنج بر پنج مساوی شود و داوران رأی به پیروزی اوزترک دهند.
میتوانید از پهلوانهایی که گفتید رسول خادم شکستشان داد و این بردهای او به دلتان نشست چند تن را نام ببرید؟
خاداراتسوف روس را سه بار برد. کورتانیدزه از گرجستان، روبرتو لیمونتا از کوبا و داگلاس آمریکایی و خیلیهای دیگر همگی از بازندگان رسول بودند.
کلید شکست ماخاربک خاداراتسوف ابتدا توسط عباس جدیدی زده شد.
بله، مسابقات جهانی 1993 بود که عباس موفق شد در تورنتو، ماخاربک را شکست دهد و قهرمان شود اما خب در ادامه آن اتفاق افتاد. بعد از آن سه سال پشت سر هم
رسول خادم، خاداراتسوف را در دو فینال جهانی و یک المپیک شکست داد.
بله متأسفانه تست دوپینگ عباس جدیدی مثبت اعلام شد اما خب جدیدی در یک کشتی مهیج و در ثانیههای پایانی خاداراتسوف را شکست داد تا نوار پیروزیهای این آزادکار روس پاره شود.
همان جا هم من مربی عباس بودم. در فینال با ملوین داگلاس رقابت میکرد و کشتی پایاپای بود. اخطار دادند و اگر عباس از خاک بلند میشد یک امتیاز به او میدادند. ملوین مچ پای عباس را در خاک گرفت. من از کنار تشک دویدم و از آن طرف به جدیدی گفتم «از طرف دیگر بلند شو» که داور به من اخطار داد اما خب داور تا سوت زد، عباس بلند شد و کشتی را برد.
حالا که بیشتر داریم در مورد مسائل فنی گفت و گو میکنیم، میخواهم در مورد یک کشتیگیر از شما بپرسم. ما یک کشتیگیر داشتیم که زیاد کشتی نگرفت اما آنهایی که کشتیاش را دیدهاند، میگویند شرایط فنی این کشتیگیر خیلی خوب بود؛ محمود کدخدایی.
محمود کدخدایی یک کشتیگیر جنگجو بود. اینکه بگوییم روی پاهایش خیلی خوب حرکت میکرد نه اما پیچ کمرهای خوبی میزد. کشتی را از اول تا آخر میجنگید و کشتی میگرفت. من در مسابقات جهانی 1983 کییف وزن محمود را کم کرده بودم که به یکباره آمدند گفتند تیم آزاد نمیتواند در مسابقات کشتی بگیرد. من خیلی ناراحت شدم و خیلی حرفها زدم و انتقاد کردم. در آن مسابقات به خیلیها ظلم شد که یکیشان کدخدایی بود، یکی دیگرشان یعقوب نجفی جویباری و بقیه بچهها؛ که چه؟ بیژن سیفخانی کشتیگیر فرنگیکار با رژیم صهیونیستی کشتی گرفت و جالب اینکه او را برد. جالبتر اینکه اینها به مربی کشتی فرنگی اعتقادی نداشتند و آمدند به من گفتند شما بیا و ما را راهنمایی کن.
گویا سیفخانی در ابتدای کشتی هم روی پل میرود و چیزی نمانده بود ضربه فنی شود که با داد و فریادهای شما از روی پل فرار میکند و بلند میشود و حریف را شکست میدهد.
سیفخانی تندر میزد، فکر کنم تندر زد و خودش گیر کرد و من اصرار داشتم تندر نزند که خب دیگر نزد و از راههای دیگر حریف را گرفت و شکست داد. شاید اگر آن زمان روزنامهها خبرش را این اندازه بزرگ نمیکردند، آن اتفاق نمیافتاد. ما به خاطر مسائل سیاسی خیلی ضرر کردیم. شاید اگر کدخدایی در آن مسابقات کشتی میگرفت و من اعتقاد دارم به مدال میرسید، سرنوشتش تغییر میکرد. ما 10 روز در کییف اردو زده بودیم و طوری شده بود که کشتیگیران خود کییف حتی نمیتوانستند با بچههای ما تمرین کنند. حسن و حسین محبی خیلی خوب و آماده شده بودند. سوختهسرایی و سلیمانی با هم بودند. عسگری محمدیان، جویباری، ترکان و زرینی؛ تیم خیلی خوبی بود اما فنا شدند. از کییف آمدیم، ایران المپیک را تحریم کرد و تیم به المپیک لسآنجلس نرفت، یک تیم هم که به المپیک مسکو نرفت یکسریها واقعا فنا شدند، مثل حسین محبی که نتوانست مدال المپیک بگیرد و مثل سوختهسرایی در اوج قدرت که میتوانستند مدال المپیک بگیرند.
این افراد تبدیل به نسل سوخته شدند دیگر؟
بله، واقعا متأسفم بابت این موضوع و همیشه هم گفتهام که مسائل سیاسی باعث شد تا اینها در دوران اوج کشتیشان نتوانند به حقشان برسند. یادم هست تازه حسین محبی افتاده بود در دور مدال گرفتن. به هر حال اگر کدخدایی در آن مسابقات مدال میگرفت شرایطش عوض میشد و در کشتی میماند، نه اینکه به مسیر دیگری کشیده شود و بعد به ژاپن برود و مابقی ماجرا که خودتان میدانید.
شما همواره حسرت خورده و گفتهاید که چند کشتیگیر بودند که میتوانستند نتایج خیلی بهتری کسب کنند اما اینطور نشد. یکی از آنها فریدون قنبری است.
یک موضوعی است که من باید حتما بگویم. در مملکت ما نه تنها در ورزش و کشتی بلکه در خیلی از مسائل به خاطر عدم آگاهی و مشکلات فرهنگی شاهد استعدادکشی هستیم، بخصوص در مدارس. در واقع ما در استعدادکشی بینظیریم و صاحب رکورد. من یک پسر دارم که خیلی باهوش است و در کلاس دوم داشت میرفت تیزهوشان که امتحان دهد اما به خاطر رفتار بد معلماش نتوانست، در صورتی که اگر رفتار بد آن معلم نبود الان یک نابغه بود. برای همین من همیشه به مربیان میگویم که مراقب رفتارشان باشند، چرا که خیلیها را دیدهام که به خاطر رفتار بد مربیان و معلمین فنا شدهاند و یکی از اینها فریدون قنبری.
فریدون قنبری یک استثنا بود. خودش یک روز یک مثالی میزد که خیلی جالب بود. تعریف میکرد و میگفت «من خیلی دوست داشتم با همه، با بچههای دیگر درگیر شوم. یک روز معلم علوممان من را دید و گفت فریدون کجایی؟ گفتم در این کلاس هستم. گفت خب پس شاگرد من هستی که. به کلاس رفتیم و شروع کرد از من تعریف کردن. هر بار که درس علوم داشتیم معلممان از من تعریف میکرد و من را تشویق میکرد تا اینکه من در کلاس علوم شدم یک آدم دیگر و نمرهام هم 17 شد و این برای من که از درس و مدرسه فراری بودم نمره خیلی خوبی بود. معلممان هم برگه من را آورد و به همه نشان داد و گفت ببینید این نمره را خود فریدون گرفته و به من گفت ببین من به تو ارفاق نکردم، خودت شدی 17.
تو باهوش هستی و اگر خودت بخواهی میتوانی همیشه نمرات خوب بگیری». این را گفتم تا بگویم «درس معلم ار بود زمزمه محبتی / جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را». ما در سیستم آموزشیمان اشتباه زیاد داریم به خاطر در پستو نگاه داشتن جوانانمان. شما توجه کنید امروز چند سال از انقلاب میگذرد و ما هر چقدر چماق به دست گرفتیم و زدیم بر سر جوانها تا دخترها و پسرها را از هم جدا کنیم اما دیدیم که جواب عکس داد و حالا میبینیم که در قیاس با قبل از انقلاب دخترها با پسرها بیشتر دوست هستند. دخترها الان آزادیشان بیشتر است و پدر و مادرها حریفشان نیستند و این نشان میدهد که ما هر چقدر فشار را بیشتر کنیم انفجار قویتر خواهد شد. الان عربستان را ببینید با زنها چه کار میکنند.
برای همین وقتی جوانان ما به پست و مقامی میرسند از آن لاک بیرون میآیند. به هر حال اینها که از نسل مرفه نیستند. کارگر هستند، کشاورز هستند. من خودم شاگرد آهنگر بودم، شاگرد مکانیک بودم. اینها که از آن قشر میآیند چند درصدشان میتوانند خود را حفظ کنند و از این فضایی که به وجود آمده قسر در بروند؟ متأسفانه جوانان زیادی نیستند که بتوانند خود را حفظ کنند و بر اثر این اتفاقات و فشارها به فنا میروند. خیلی از جوانان را هم نتوانستیم درکشان کنیم، فنا شدند. به نظر من همین برخورد ما در خیابان و در صف ایستادنها باید بهتر شود، ما باید فرهنگمان را عوض کنیم. باید به هم احترام بگذاریم. این سیستم باید اصلاح شود، این دیگر دست دولت و دست حکومت نیست، دست خود ماست. فرهنگ ما باید از پایه درست شود. تا وقتی که ما مسائل و مشکلات را از نظر فرهنگی درست نکنیم جامعه ما به نابودی میرود و جوانانمان به فنا میروند.
منصور برزگر سالیان سال در کشتی بوده و در تیم ملی سرمربیگری کرده، آیا در همه این سالها شما شاگرد حرف گوش نکن ناخلف هم داشتید که از فرامین سرمربی خودش سرپیچی کند؟
شما در هر جامعهای بروید افراد مختلف با فرهنگهای مختلف وجود دارند. در مدرسه، در سربازخانه، در ادارات و جایی نیست که افراد مختلف با فرهنگهای متفاوت حضور نداشته باشند. من همه جور کشتیگیری در کلاسم بوده است. از قدارهکش بگیر تا دکتر و مهندس که بعدها حتی وزیر هم شدند، مثل آقای سید شمسالدین حسینی اما در کلاس من همه اینها صبور بودند و شاید اگر الان هم که بالای پنجاه سال سن دارند من را ببینند خم شوند و دستم را ببوسند. در کلاس من جز تمرین کشتی، جز فرهنگ کشتی کار دیگری نمیکردند و من از همه اینها متشکرم.
یک روز من در اردوی تیم ملی نبودم و بین چند تا از کشتیگیران دعوا شده بود. روزنامهها هم خیلی سر و صدا کرده بودند و جلسهای بابت همین موضوع تشکیل شده بود با حضور آقای ترکان، ناطق نوری و... و میگفتند قداره کشی شده است. من به این دوستان گفتم که اگر فکر میکنید در کشتی دعوا نمیشود و در بین کشتیگیران قدارهکش نیست اشتباه میکنید. اما خب ما هستیم که به عنوان مربی باید اینها را مدیریت و کنترل کنیم و جوی را به وجود آوریم که انرژی خود را صرف کشتی کنند نه دعوا و حواشی، چرا وقتی ما هستیم دعوا نمیکنند؟ شما اگر فرهنگ کشتی را از قدیم از دوره آقا سید حسن رضی خان و دورتر دوره کنید میبینی که این مسائل همواره در کشتی بوده و هست. یک بار یکی از کشتیگیران روسیه به ایران آمده بود تا در لیگ برای ما کشتی بگیرد که به یکباره سروصدا شد و گفتند دعوا شده است و پرسیدم «در روسیه هم کشتیگیران دعوا میکنند؟ گفت اینجا کشتیگیران شما چطور و با چه چیزی دعوا میکنند؟ گفتم نهایت با چوب و چاقو و قمه. گفت آنجا که دعوا میشود اسلحه میکشند! گفت در داغستان وقتی دعوا میشود کشتیگیران اسلحه میکشند.»
بله در پارهای از مواقع شده که خبرش را خوانده و شنیدهایم که کشتیگیران روس یا جاهای دیگر درگیر شده و حتی اسلحه کشیدهاند. مگر همین سعید مورتاز علیاف کشتیگیر شناخته شده روسها و برنده بزرگانی چون علیرضا حیدری، عباس جدیدی، الدار کورتانیدزه و گئورگی گوگشلیدزه و... نبود که در درگیری گلوله خورد. یا میهاییل گانف قهرمان شناخته شده بلغارها و برنده بوایسار سایتی اف کبیر در درگیری کلوب شبانه چاقو نخورد.
این مسائل در ورزش وجود دارد و تا حدود زیادی عادی است. مگر در فوتبال نیست، این همه آدم بر سر این مسائل در فوتبال مردهاند. به هر حال ذات ورزش تا حدودی تنشزاست بخصوص ورزشی مثل کشتی. مگر بوایسار سایتی اف در المپیک آتن با مراد گایداروف بلاروس درگیر نشد و بیرون تشک با مشت به چانه حریف نزد. من خودم آنجا بودم و دیدم که سایتی اف چطور با مشت به صورت گایداروف کوبید.
البته منظور من از ناخلف بودن بیشتر افرادی است که زیاد حرف گوش کن نبودند، در واقع عصیانگر بودند و با شما اختلاف نظر داشتند. مثلا فردی مثل بهروز یاری. ببینید بهروز یاری متأسفانه بعضی وقتها حقایق را آنطور که باید نشان نمیدهد و حرفهایی را به زبان میآورد که تصور نمیشود حرفهای بهروزی که ما میشناسیم باشد. باری، بهروز یاری یکی از باهوشترین کشتیگیرانی است که من دیدهام. بهروز در دوره خودش بیشتر از خودش کشتی میگرفت و فکر میکنم این به خاطر ضریب هوشی بالای این کشتیگیر بود. اگر یاری در آن مسیر نمیافتاد الان یکی از مدیران بزرگ ورزشی ما بود.
عباس جدیدی چطور؟ جدیدی هم بسیار بدقلق بود.
عباس بیشتر بحث میکرد اما آنهایی که به نفعاش بود را بر میداشت. جدیدی مثل بچهای بود که بیشتر لجبازی میکرد و آدم از لجبازی این بچه شیرین خندهاش میگرفت. به طوری که آدم از دعوا با عباس هم لذت میبرد. باز با این حال وقتی جمعبندی میکنیم میبینیم که عباس جدیدی خیلی محسنات داشت و دارد که خیلیهای دیگر نداشتند.
یک دوره هر زمان نزدیک المپیک میشدیم اگر شما در کنار تیم نبودید، میفرستادند دنبالتان که بیایید و هدایت تیم را در دست بگیرید.
راستش من بعد از المپپیک 1996 آتالانتا دیگر نمیخواستم مربیگری کنم و بیشتر اجبار میشد، بخصوص وقتی که المپیک میرسد میگفتند بروید دنبال برزگر.
اگر بخواهید یک نفر را نام ببرید که پس از کنار رفتن شما میتوانست به عنوان سرمربی جایگزین شما شود، چه کسی را نام میبرید؟
در این سالها خیلیها آمدند رفتند. امیر خادم وقتی روی کار آمد خوب بود اما امیر به سرمربیگری تیم ملی یا فدراسیون اکتفا نکرد و دوست داشت برود بالاتر. رسول خادم واقعا خیلی خوب بود. من معتقدم هر چهار سال یا هشت سال ما باید میدان را بدهیم به یکی از همین بچهها و ببینیم چه میکند، درست مثل روسها. البته روسها دو سال دادند دست آرسن فادزائف دیدن نمیتواند و زود گذاشتناش کنار. متأسفانه وقتی من آمدم کشتی ما به خاطر مسائل سیاسی و درگیریهای انقلاب و جنگ خیلی داشت ضرر میکرد. سال 1990 بود که دیگر ما تیم را در اختیار گرفتیم و با بچهها کار کردیم و در المپیک 1996 میتوانستیم قهرمان شویم اما به خاطر اختلافاتی که در تیم به وجود آمد این اتفاق نیفتاد.
به خاطر دخالتهایی که وجود داشت افرادی مثل اکبر فلاح، غلام محمدی، محمد طلایی و عباس حاج کناری که حداقل دو نفرشان میتوانستند و باید مدال میگرفتند، نتوانستند مدال بگیرند و بیشتر از همه هم خودشان ضرر کردند. تیم ما طوری بود که پیترسون گفته بود من به تیم ایران منصور برزگر حسادت میکنم. هشت تا مدال دار دنیا در تیم داشتیم. بعد از آن هم تیم با همان نفرات دوبار قهرمان دنیا شد اما اینکه کسی بیاید و ثبات داشته باشد نه، دو سال کار میکرد، خراب میشد و باز میآمدند سراغ من. نمیشد که. همواره هستند افرادی که تیم را در دست بگیرند. البته ما یک دوره علیرضا حیدری را هم آوردیم، حیدری مغز بیزینسی دارد و در این کار هم موفق است، نیامد در کشتی وقت لازم را بگذارد.
امکان سرمربیگری تیم ملی کشتی فرصت بزرگی است که نباید ساده انگاشته شود؛ فرصتی که حتی به جهان پهلوان تختی با تمام علاقهای که به این کار داشت داده نشد و این را در فیلمی هم که از او اکران شد، میتوان دید و به خوبی حس کرد.
فیلم غلامرضا تختی برای من فیلم تأثیرگذار و جذابی بود. اغراق نیست اگر بگویم هشتاد درصد از زندگی خودم را در این فیلم دیدم. در واقع باید سختی کشیده باشی که بدانی چه بر سر غلامرضا تختی آمده است. اینکه غلامرضا تختی همیشه کنار مردم بوده به خوبی به تصویر کشیده شده است. من هرگز تختی را ندیدم با این حال دوران کودکی تختی تا حدی شبیه کودکی خودم بود، من هم بیشتر اوقات در خاک کشتی میگرفتم.
یعنی کشتیهای تختی را ندیدید؟
نه ندیدم. البته سال 1966 که آخرین کشتیاش بود به سالن رفتیم، باتوم هم خوردیم اما آنقدر شلوغ بود که نتوانستیم داخل سالن شویم و کشتی را ببینیم، برای همین اصلا تختی را ندیدم.
بیرون از کشتی چطور؟
نه من اصلا تختی را ندیدم. بعد از آن مسابقات تختی دیگر از کشتی رفت. من از سال 1967 وارد کشتی شدم و آن زمان تختی دیگر کشتی نمیگرفتم. چند وقت بعد از آن هم که از دنیا رفت. خانه ما غرب تهران بود و تختی بیشتر در مرکز و شرق تهران بود، برای همین هرگز او را ندیدم.
خانه شما کجا بود؟
ما سلسبیل بودیم.
با این تفاسیر شما ارتباطی با نسل کشتیگیرانی چون آقا تختی نداشتید؟ اصلا بگذارید این سؤال را مطرح کنم که منصور برزگر خود را متعلق به کدام نسل کشتی میداند؟
من برای نسل بعد از آقا تختی، امامعلی حبیبی، عباس زندی و... هستم.
پس شما را باید از نسل دوم کشتی دانست؟
نمیشود گفت نسل دوم، چرا که قبل از آقا تختی و آن نسل مدال بگیر هم کشتیگیران قدرتمندی وجود داشتند که همگی صاحب نام و جایگاه بودند.
درست است اما خب این نسل از کشتی بود که برای اولین بار در المپیک 1952 هلسینکی به مقام و جایگاه رسید و شناخته شد؛ المپیکی که در آن آقا تختی و دیگر هم تیمیهایش صاحب مدال شدند.
درست اما خب در تیمی که به المپیک 1952 هلسینکی رفت عباس زندی هم حضور داشت. او قبلتر و در تیم اعزامی به المپیک 1948 لندن هم بود. در واقع در کشتی افرادی هستند که رابط بین نسل قبلی و بعدی خود هستند و بین دو نسل قرار میگیرند. در تیمی که به لندن رفته بود افرادی چون منصور رئیسی، منصور رحیمیها، حسن سعدیان، علی غفاری، عباس زندی، عباس حریری، منصور میرقوامی و ابوالقاسم سخدری با هدایت صائم بک اریکان مربی ترکیهای حضور داشتند. به عنوان مثال در ادامه عبدالله موحد با آقا تختی به مسابقات جهانی و المپیک میرود و با آن نسل بود و بعد هم که من وارد کشتی شدم آقای موحد در کشتی حضور داشت و با خود من هم سه بار کشتی گرفت.
البته ورزش ایران در المپیک لندن است که چهره مدرن به خود میگیرد و با مدال برنز جعفر سلماسی در وزنهبرداری سری در سرها در میآورد و وارد جدول المپیک میشود اما خب کشتی در لندن بدون مدال ماند تا اولین مدال ورزش ایران در المپیکها به نام وزنهبرداری و مرحوم سلماسی ثبت شود.
من سال 48 میلادی به دنیا آمدم اما خب بعدا شنیدم که در گذشته تیمی از ترکیه به ایران آمد و به جز یک نفر که 9 دقیقه روی پل ماند و ضربه فنی نشد، تمام کشتیگیران ما مقابل کشتیگیران ترکیه ضربه فنی شدند. آن یک نفر هم کسی نبود جز حبیب الله بلور. آن زمان این موضوع که یک روز تیم کشتی ایران برود و در ترکیه تیم این کشور را شکست دهد آرزو بود؛ که البته در ادامه این آرزو تحقق پیدا میکند و ما با ترکها فاصله زیادی هم پیدا میکنیم. البته ترکها به خاطر نفوذی که در فدراسیون جهانی داشتند خیلی اعمال نفوذ کرده و حق بسیاری از کشتیگیران ایرانی را ناحق کردهاند. آن زمان صائم بک اریکان مربی ترکیهای برای آموزش کشتی کلاسیک به خدمت کشتی ایران درآمد و پایه کشتی مدرن در واقع از اینجا بود که در ایران گذاشته شد. بعدها هم آندر برگ سوئدی چند صباحی در ایران مربیگری کرد.
گفتید با عبدالله موحد کشتی گرفتید؟ چند بار با آقای موحد سرشاخ شدید؟
من سه بار با آقا عبدالله کشتی گرفتم و هر سه بار باختم. اولین بار انتخابی المپیک مکزیک بود که با یک خاک مغلوب او شدم. دومین بار انتخابی مسابقات کانادا بود و سومین بار در کاپ آریامهر بود. یک بار دیگر هم باز در کاپ آریامهر به هم برخورد کردیم اما از آنجایی که موحد از قسمت ران آسیب دیده بود من با او کشتی نگرفتم. این در حالی بود که هر دو قبل از آن با غلامی کشتی گرفته و مساوی کرده بودیم اما هر کاری کردند من حاضر نشدم با آقا عبدالله کشتی بگیرم.
جالب اینکه شما رکورددار قهرمانی در کاپ آریامهر هستید.
من پنج بار قهرمان کاپ آریامهر شدم. عبدالله موحد چهار بار در این جام قهرمان شد. البته بعدها که این جام به 22 بهمن تغییر نام داد، خیلیها آمدند و به قهرمانیهای زیادی در این مسابقات رسیدند اما خب تا وقتی که نام مسابقات کاپ آریامهر بود من بیشترین قهرمانی را داشتم.
چه شد که کاپ آریامهر به عنوان یک تورنمنت بینالمللی به میزبانی ایران برگزار و تبدیل به مسابقاتی شد که چهرههای شناخته شده کشتی دنیا در آن به میدان میرفتند؟ آن زمان در شوروی سابق مسابقاتی برگزار میشد تحت عنوان جام تفلیس که تورنمنت معتبری بود و مدال آن از قهرمانی جهان هم باارزشتر بود، چرا که در هر وزن تعداد زیادی از کشتیگیران شوروی سابق که امروز به بیش از 15 کشور تقسیم شدهحضور داشتند و بعضا از هفت کشتی که میگرفتند شش کشتیاش با روسها بود، به نحوی که اگر با کشتیگیران آلمان، آمریکا یا... برخورد میکردیم ذوق زده میشدیم. به یاد دارم سالن بزرگی داشتند که حدود 12 هزار نفر برای تماشای مسابقات به آن میآمدند. یک جام هم بود به نام دانکولف. از آنجایی که این مسابقات در مرکز اروپا برگزار میشد و تقریبا از همه جای اروپا قابل دسترسی بود، بیشتر کشورهای اروپایی به این مسابقات میآمدند، از همین رو این تورنمنت از نظر تیمی خیلی اهمیت داشت و شاید 25 کشور در آن حضور پیدا میکردند، این 25 کشور به جز کشتیگیران کشورهای شوروی سابق بود. بعد از آن بود که مسئولان ورزش ایران به این فکر افتادند که جام خود را داشته باشند و کاپ آریامهر را برگزار کردند؛ که در اولین و دومین دوره آن کشتیگیرانی چون مدوید، لومیدزه و دیگر کشتیگیران درجه یک دنیا در آن به میدان رفتند. دور دهم مسابقات بود که من وارد این کاپ شدم. یاد دارم که روسها با هشت کشتیگیر به این مسابقات آمده بودند و توانستند شش طلا به دست آورند. یک طلا را من به سینه زدم و کشتیگیر 90 کیلوگرم روسها هم در یک کشتی پر حرف و حدیث به نماینده آلمان شرقی باخت تا تیم ایران قهرمان شود. یعنی چیزی نمانده بود که روسها هفت مدال طلا بگیرند و با هشت کشتیگیر در ایران قهرمان کاپ آریامهر شوند. تا چند دوره بعد از آن این مسابقات از سطح بسیار بالایی برخوردار بود. بعد این جام به نام جام 22 بهمن تغییر نام داد و در ادامه در دوره ریاست حسین شاه حسینی بر سازمان تربیت بدنی بود که با پیشنهاد محمدعلی صنعت کاران این تورنمنت به نام جام تختی تغییر نام داد و در فدراسیون جهانی ثبت شد و تا به امروز هم در حال برگزاری است. یاد دارم در کشتی سوخته سرایی با مالخواس بیش از 20 هزار تماشاگر به سالن 12 هزار نفری آزادی آمده بودند و جا برای سوزن انداختن نبود، نه اینکه تماشاگران مجانی به سالن بیایند نه، بلیت میخریدند و برای تماشای کشتیها میآمدند.
پس چرا امروزه تماشاگران همچون گذشته از کشتی استقبال نمیکنند و کمتر به ورزشگاه میآیند؟
خب این دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل تغییرات زیاد و پشت سر همی بود که فدراسیون بینالمللی در قوانین کشتی ایجاد کرد. تایمهای کشتی را عوض کرد. قوانین جدید به نحوی بود که امکان اجرای فن را تا حدودی از کشتیگیران میگرفت تا از زیبایی کشتی کاسته شود. عواملی از این دست تماشاگر را از کشتی زده کرد، به نحوی که خود ما هم که عاشق کشتی هستیم بعضا لذتی که باید از دیدن کشتیها ببریم را نمیبریم. فیلا در اقدامی دست به برگزاری مسابقات در یک روز کرد و این موضوع باعث شد تا تماشاگران کمتری در طی روزهای برگزاری مسابقات به سالن بیایند. به عنوان مثال ما صد کشتیگیر داریم که هر کدام صد هوادار دارند و روی هم میشوند ده هزار تماشاگر. خب وقتی مسابقات چهار وزن اول در یک روز برگزار شود و تمام، معلوم است تماشاگران آن دسته از کشتیگیرانی که در روز نخست مبارزاتشان تمام شده دیگر در روز دوم مسابقات به ورزشگاه نخواهند آمد. در گذشته مسابقات تمامی اوزان در دو، سه روز برگزار میشد و همین باعث میشد تا تماشاگران در تمام روزهای مسابقات برای دیدن کشتیهای کشتیگیر مورد علاقه خود به سالن برگزای رقابتها بیایند.
شاید بتوان جام تفلیس آن زمان را با جام یاریگین این روزهای روسیه مقایسه کرد که در آن روسهای زیادی به میدان میروند و قهرمانی غیر روسها در این تورنمنت کار بسیار سختی است.
یاریگین تورنمنت معتبری است اما با جام تفلیس قابل قیاس نیست.
اگر بخواهیم کشتیگیران برتر دهههای اخیر کشتی را برایمان معرفی کنید از چه افرادی نام میبرید. مثلا بهترین کشتیگیر دهه 50 میلادی از نظر منصور برزگر چه کسی است؟
در این دهه ما دو ابر کشتیگیر داشتیم، غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی که در المپیک ملبورن هم طلا گرفتند. تختی بزرگترین قهرمان ما از نظر اخلاق و مدالآور است. آقای حبیبی هم یک کشتیگیر سرعتی بود که رو دست نداشت.
دهه 60 میلادی؟ در دهه 60 عبدالله موحد از ایران واقعا نابغه بود و از همه نظر از او درس میگرفتیم و الگوی خود من بود. واقعا خیلی درسها از آقا عبدالله گرفتم. از حرکاتش، از حرفهاش، از سلحشوریش و....
دهه 70؟
در دهه 70 من تنها مدال بگیر کشتی ایران بودم.
اگر بخواهید در دهه 70 میلادی نفری را غیر از خودتان نام ببرید به چه کسی اشاره میکنید؟
در این دهه محسن فرح وشی بود، ابراهیم جوادی بود و من؛ که البته فرح وشی یک دوره مدال گرفت و در ادامه بیشتر دنبال حاشیه رفت چه بسا اگر فقط دنبال کشتی بود به خاطر تکنیک و شعور کشتیاش به مدالهای بیشتری میرسید. جوادی هم تا سال 73 بیشتر کشتی نگرفت و از 73 تا 78 هم که من مربی شدم فقط یک نقره گرفتیم. مسابقات جهانی 78 هم دو نقره و دو برنز گرفتیم و تیم بعد از چند سال سوم شد و آنجا هم بود که مربیگری من تثبیت شد.
دهه 80؟
متأسفانه در دهه 80 ما کشتی نداشتیم. تیم ایران به خاطر تحریم المپیک، حضور در دو المپیک لسآنجلس و مسکو را از دست داد. من تا سال 84 مربی بودم که تیم اعزام نشد. سال بعدش یادم نیست تیم رفت یا نرفت. در جهانی کانادا اصلا مدال نگرفتیم. حسن محبی در قهرمانی دنیا، دوم شد گفتند از روی سکو پایین بیاید و نگذاشتند و خیلی حاشیهها درست شد، خیلی بد برخورد شد تا سال 89.
سال 79 مسابقات در سندیهگو آمریکا بود که تیمی اعزام نشد. المپیک 1980 در مسکو بود ایران المپیک را تحریم کرد. مسابقات جهانی 1981 در اسکوپیه در یوگسلاوی برگزار شد و تنها رضا سوختهسرایی به نقره رسید. سال 1982 در رقابتهای جهانی ادمونتون در کانادا تیم ایران با سرمربیگری محمود معزیپور به مدالی نرسید. سال 1983 تیم به رقابتهای جهانی کییف در شوروی سابق اعزام نشد. ایران در سال 1984 المپیک لسآنجلس را تحریم کرد. سال 1985 مسابقات جهانی در بوداپست مجارستان برگزار شد و مجید ترکان و محمد حسن محبی به مدال نقره رسیدند. سال 1986 باز مسابقات در بوداپست بود اما تیمی به مسابقات اعزام نشد. سال 1987 هم تیم به مسابقات جهانی کلرمونت فراند در فرانسه نرفت. سال 1989 در رقابتهای جهانی مارتینی سوییس مجید ترکان برنز گرفت، عسگری محمدیان نقره و علیرضا سلیمانی به طلا رسید.
درست که کشتیگیران به مسابقات اعزام نشدند اما خب کشتی ما چهره شاخص خود را داشت، حتی اگر به مسابقات هم نرفته باشند.
بله آن زمان رضا سوختهسرایی بود، علیرضا سلیمانی بود، حسن و حسین محبی هم بودند.
خب از بین اینها کدام یک از نظر فنی کشتیگیر بهتری بود؟ محمدحسین محبی.
در دهه 90 چطور؟
در دهه 90 تیم ما دیگر خیلی خوب بود. رسول خادم بود، امیر خادم، عباس جدیدی و در ادامه علیرضا دبیر اضافه شد.
خب اگر بخواهید یک نفر را در این دهه انتخاب کنید چه کسی را انتخاب میکنید؟ اینجا دیگر نمیتوانم کسی را انتخاب کنم، از من نخواهید.
سال 2000 به بعد چه؟
در این دهه هم کشتیگیران خوبی داشتیم اما دوست ندارم در این دهه هم کسی را انتخاب کنم.
از 2010 به بعد؟
از نظر حرکتی احسان لشگری از بقیه بهتر بود. احسان پای چپ را میگرفت، پای راست را میگرفت. یک کشتی تمام عیار ایرانی میگرفت. البته مهدی تقوی هم هست که فقط چپ میگرفت و من چون خودم چپ میگرفتم چپگیرها را دوست دارم. صادق گودرزی هم فقط چپ میگرفت. حسن رحیمی هم هست اما به نظر زود کلک میخورد اما خب همانطور که گفتم احسان لشگری کشتی کاملتری از بقیه اینها داشت.
اگر بخواهید از برترین کشتیگیران دهههای اخیر دنیا نام ببرید چه کسی را به ما معرفی میکنید؟
در دوره ما لوان تدیا شویلی نابغهای بود برای خودش که در سه وزن مدال گرفت و واقعا خوب بود. در دهههای قبل هم گورام ساکارادزه، ولادمیر سیناوسکی و الکساندر مدوید بودند که البته من تنها کشتیهای مدوید را دیدم و زیاد نپسندیدم. در دهههای بعد از ما هم چهرههایی چون جان اسمیت، ماخاربک خادارتسف، بوایسار سایتی اف از بهترینهای دنیا بودند. در حال حاضر هم آمریکاییها یک ستاره دارند به نام جردن باروز که البته حرکات زیادی ندارد و فقط در یکی دو حالت کشتی میگیرد. در دوره ما اگر کشتیگیری دفاع نداشت، در اصطلاح پا نداشت، اصلا نمیتوانست کشتی بگیرد. یا اگر در خاک نمیتوانست بنشیند و دفاع کند و اگر روی خاک نمیتوانست فن بزند، سگک کند، کلاته کند یا کنده بکشد کارش ساخته بود. باروز فقط زیرگیری میکند و شما فن دیگری از او نمیبینید. در زمان ما کشتیگیران از خدایشان بود که حریف پایشان را بگیرد تا انواع و اقسام فنون را روی رقیب اجرا کنند اما الان اینطور نیست. الان کشتیگیران در اصطلاح پا ندارند، یعنی سهدانگ کشتی را ندارند، ما اگر پایمان را قرص کنیم این آمریکایی نمیتواند ما را ببرد. دو تا خیمه خوب روی سر این آمریکایی خورده شود کارش تمام است. یک بار با صادق گودرزی کشتی میگرفت، صادق سروگردناش را گرفت، رد کرد به پایش رسید خاکاش کرد یک بارانداز هم زد. وقتی یک کشتیگیر در خاک نمیتواند دفاع کند، پا هم ندارد صادق باید برایش نقشه میکشید اما متأسفانه در این رفت و برگشت میآمد و به پای صادق میخورد و به امتیاز میرسید.
شاید بهترین کشتی را در بین ایرانیها همان عزتالله اکبری با باروز گرفت که جدا با این کشتیگیر مبارزه کرد و تا وقتی هم حواساش بود در برگشتها به پایاش نرسد خوب مبارزه کرد.
اکبری تا حدودی روی پاهایش حرکت داشت و یک دوره هم کشتی گرفت و رفت و نمیتواند با یک دوره کشتی قضاوت کرد.
به نظر میرسد کشتی دنیا بعد از چند دهه که در اوج حساسیت و سطح کیفی برگزار میشد دچار افت شده است.
چندی پیش با محمدابراهیم سیفپور صحبت میکردیم و او که از قهرمانان خوب ما بود و در چند وزن به مدال جهانی رسید، میگفت یک روز یکی از کشتیگیران نزد غلام زندی آمد و سؤال کرد که کشتی الان چطور است و کشتی در زمان شما چطور بود که زندی در جواب به کنایه گفت بابا آن زمان که ما کشتی میگرفتیم زمان جنگ بود، الان زمان صلح است! واقعا آن موقع کشتی جنگ بود. هر وقت کشتی میگرفتی تمام صورتت زخم میشد. قدیمترها میگویند به تختی که نگاه میکردیم تمام صورت و بدناش زخمی بود. خود من یک کشتی گرفتم با یکی از قهرمانان یوگسلاوی که قهرمان جهان و اروپا بود، در دوران کشتیام این اندازه با هیچ کشتیگیری زد و خورد نکرده بودم. وقتی از تشک بیرون آمدم تمام سر و صورتم زخمی بود و باد کرده.
غلام زندی یا عباس زندی؟
نه غلام برادر عباس زندی؛ که یک آدم تحصیل کردهای که کشتی هم میگرفت و آن زمان هم در دانشگاه تهران تربیت بدنی درس میداد. آدم جالبی بود و در وادی دیگری سیر میکرد.
چه شد که به یکباره کشتی در جهان اوج گرفت؟
در دهه 70 میلادی جنگ جهانی تمام شد و کشتی در اوج خود بود. کشورهای کمونیستی میخواستند بگویند ایدئولوژی ما بهتر است. روی ورزش بیشتر کار میکردند و دوپینگ تازه آمده بود روی کار. تأثیر فیلمهایی چون فرانکنشتاین بر جوامع و علم باعث رواج دوپینگ شده بود. کمونیستها همه دوپینگ میکردند. آمریکاییها دوپینگهای پیشرفته میکردند. ما هیچ کاری نمیکردیم، اصلا نمیدانستیم آسپرین چیست چه برسد به دوپینگ. مسائل اینچنینی آنقدر زیاد شده بود که در ادامه حتی مردم آلمان شرقی از دولتهای آن زمان خود شکایت کردند که از ما برای آزمایشات خود بهعنوان یک خوکچه هندی استفاده میکردند. مثلا همین کارلسون سوئدی رفت و خودش را از پشت بام به پایین انداخت. میگفتند یک پرفسور رویش کار میکرد. این مسائل باعث شد کشتی در دنیا به اوج برسد و ما عقب بمانیم. کشتی کلی طرفدار پیدا کرد و در جهانی صوفیه بیش از 30هزار تماشاگر به ورزشگاه آمده بودند. اگر ما هم به موفقیتی میرسیدیم فقط بهخاطر تکنیکمان بود یا تکستارهایی مثل من، وگرنه دیگر نتوانستیم مدال بگیریم بهخاطر این مسائل. آمریکاییها هم به کشتی علاقهمند بودند و با حمایتهای جان دپونت که یکی از خانوادههای سرشناس و پولدار آمریکا بود خیلی پیشرفت کرد. دپونت کاری کرد تا کشتی آمریکا در دهه 80 خیلی موفق شود. او از دوستان دیوید شولتز بود و خود او بود که به شلیک گلوله شولتز را کشت. جان دپونت علاقه زیادی هم به والنتین یوردانوف داشت و با حمایتهای او یوردانوف بلغاری به آمریکا میرفت و در ایالات متحده اردو میزد و تمرین میکرد. با به زندان رفتن دپونت که به کشتی خیلی رسیدگی کردکشتی آمریکا هم افت کرد.
چه شد که به یکباره کشتی در جهان افت کرد؟
علاوه بر تغییر قوانین و بلاهایی که فدراسیون جهانی کشتی طی یک دوره نسبتا طولانی بر سر کشتی آورد، اخیرا شاهد این بودیم که با کلکهای سینمایی و اه اه اه و... رشتههای رزمی را روی کار آوردند و ورزش را خراب کردند. من عضو کمیته مربیان فیلا بودم و در جلسهای که در فنلاند داشتیم رئیس فدراسیون کشتی فنلاند به من گفت کشتی فرنگی ورزش رزمی ما بوده. در مجارستان هم که بودم رئیس فدراسیون کشتی مجارستان هم همین را به من گفت. شما تاریخ را که ورق بزنید بخصوص تاریخ رم و یونان که غرب وامدار آنهاست میبینید کشتی فرنگی که به آن «گرکورومن» که نامی یونانیرومی است گفته میشود، حکم ورزش رزمی را برای اینها داشته است.
دلایل افت کشتی آمریکا را گفتید. علت افت کشتی روسیه چیست؟
از سال 1992 که شوروی سابق فروپاشید کشتی روسیه تقسیم شد. ما الان در ایران چند منطقه داریم که کشتیگیر دارد و کشتیگیرخیز است. شما خیلی کم از زاهدان و شیراز کشتیگیر میبینید. در مناطق جنوبی ما باید ورزشهایی مثل دوومیدانی و ورزشهای استقامتی را گسترش داد، چراکه محیط این ورزشها را میطلبد. من بندرعباس، بوشهر و... بودهام اما آیا ما این ورزشها را به این مناطق میبریم و فرهنگ ورزشهای استقامتی و هوازی را حاکم میکنیم؟ آیا متخصص فرستادهایم اینجاها؟ در روسیه هم چند منطقه هستند که کشتیخیز هستند. یکی داغستان است که بیشترین کشتیگیر را دارد و البته چند منطقه دیگر. وقتی شوروی فروپاشید کشورهایی چون ازبکستان روابط سیاسی و دولتی خود را با روسیه حفظ کردند. هنوز آن مافیای شوروی سابق وجود دارد و اینها کشتیگیران خود را تقسیم میکنند و دیدیم که در المپیک 2000 سیدنی آرتورتایمازوف که خود برای منطقه اوستیا است در فینال در یک کشتی مصلحتی نتیجه را به دیوید موسل بز روس - که او هم برای اوستیا استواگذار کرد. در ادامه هم دیدیم از سال 2007 موسل بز خود برای اسلواکی کشتی گرفت. میخواهم این را بگویم که کشتیگیران روسیه تقسیم شدهاند و روسیه به آذربایجان، ارمنستان، مولداوی، ازبکستان و... کشتیگیر میدهد، در حالی که در گذشته تمامی این کشورها در قالب یک تیم راهی مسابقات جهانی میشدند اما حالا نیروها تقسیم شدهاند و آن تیم قدرتمند متمرکز را ندارند.
البته در دهه 90 هم خیلی خوب بودند و ما شاهد حضور برادران سایتی اف، برادران خادارتسف و... در ترکیب این تیم قدرتمند بودیم.
بله اما آن اقتدار دهه 70 و 80 را نداشتند. الان کشتی ایران یکپارچه مانده و ما میتوانیم راحت اینها را شکست دهیم، اما متأسفانه حمایت خوبی نمیشود. ما الان در کشتی مربی نداریم؛ کسی که کشتی را از پایه آموزش دهد. من بهجای دولت بودم پنجتا مربی سازنده را میفرستادم آذربایجان تا استعدادهای این منطقه را آموزش دهند. این منطقه مربی خوب دارد اما مربی سازندهای که از پایه کار کند نه. ما میبینیم یک کشتیگیر آذربایجانی که در تهران آموزش دیده کلاس کشتیاش بالاست.
یک کشتیگیر بود به نام آدولف زیگر از آلمان غربی که شما دوبار با او کشتی گرفتید. در المپیک 1992 مونیخ به او باختید و سال بعد در مسابقات جهانی 1993 تهران او را شکست دادید. از این دو کشتی برایمان بگویید.
در المپیک آدولف زیگر، توپش را پر کرده و هرچه دارو بود به خودش زده بود. ضمن اینکه کشتی را داورها نمیگذاشتند من بگیرم. زیگر از آن کشتیگیرانی بود که در خاک میپیچید و نمیگذاشت رویش کار کنی. مرحوم علی غفاری به من میگفت مچ پایش را بگیر تا حرکت نکند و من مچش را میگرفتم اما داور به من اخطار میداد که باید کار کنی. اصلا من میگفتم بلند شو سرپا اما داورها نمیگذاشتند و میگفتند باید در خاک کار کنی. یعنی کشتی را به سبکی که آن میخواست درآورده و از دست من درآوردند و این در حالی بود که المپیک مونیخ آمادهترین دورهای بود که من کشتی میگرفتم. خیلی آماده بود و با اینکه از زیگر جلو بودم ضربهفنی شدم. سال بعد در جهانی تهران شب اول با زیگر دیدار کردم. کشتی اول بود، بدجوری بریده بودم و بدنم راه نیفتاده بود. 4 بر 2 جلو بودم که کندهام را کشید و مساوی شدیم.
همانجا بود که کفشتان درآمد و سیفپور که مربی تیم بود کفشتان را انداخت بین تماشاگران؟!
کفشم را سیفپور درآورد تا کمی استراحت کنم اما به داخل تماشاگران پرتاب نکرد. اگر کشتی با زیگر در شب نخست نبود و بدن راه میافتاد بهتر کشتی میگرفتم. بعد زیگر به بلغار باخت، من بلغار را بردم و اوت شد. چنانچه در ادامه خیلی خوب کشتی گرفتم و با هشت کشتی قهرمان جهانی تهران شدم و این در حالی است که فرحوشی و جوادی با شش کشتی قهرمان شدند.
شما بیشتر با کدام کشتیگیر کری داشتید، مثلا مثل علیرضا حیدری و الدار کورتانیدزه که کشتیهایشان بهنوعی تبدیل به کریخوانی شده بود؟
من با کسی کری نداشتم. من با استنلی دزید زیک آمریکایی دوبار کشتی گرفتم که من را برد و بعد من در المپیک شکستش دادم. در همان دورهای که من را برد رفت به کشتیگیر روسیه باخت و من آن کشتیگیر را بردم.
به روسلان آشورعلی یف از روسیه باخت؟
نه، یک روس دیگر بود که لنگ کار بود و من با لنگ بردمش. در بلغارستان به الکساندر نانوف باخت، من رفتم با نیم پوئن نانوف را بردم. من بیشترین کشتی را با آشور علی یف گرفتم.
یعنی با آشور علی یف هم کری نداشتید؟
من ششبار با آشور علی یف کشتی گرفتم. یکبار در مینسک من را ضربهفنی کرد، یکبار هم در جامجهانی من کندهاش را کشیدم، پوئن من را ندادند. دوبار هم من در تهران بردمش. یکبار هم در المپیک کشتی گرفتیم که دو امتیاز من را ندادند اما بعد دادند. بعد آمدیم مسابقات جهانی 1977 لوزان. در خیابان همدیگر را دیدیم. دیگر خیلی رفیق شده بودیم. گفت در المپیک من بردم. گفتم آشور پنجبار کشتی گرفتهایم، سه دفعه من بردهام دوبار تو. گفتم اینجا هرکس برد اون برنده واقعی است. گفت قبول. دست دادیم و از هم جدا شدیم. آمدیم کشتی گرفتیم 16 بر 5 بردمش. بلند شد من را بوسید. خدا آشور را بیامرزد. رفته بودیم داغستان. تیم را دعوت کرد خانهشان. من بودم، مصطفی بود (!)، آیت واگذاری، اعتصامی و... بودند. دوتا دختر داشت. همسرش آمد پیش ما و گفت «ما تو را خیلی دوست داریم و آرزو داشتیم صاحب یک پسر شویم و اسمش را بگذاریم منصور. آشور هر زمان به مسابقات میآمد ما میگفتیم اگر منصور را ببرد، قهرمان میشود.» مردم آشور را در داغستان خیلی دوست داشتند. نماینده لزگیهای داغستان بود. اسلحه و محافظ داشت برای خودش.
شما در ورزشگاه 12هزار نفری آزادی یک خداحافظی باشکوه هم داشتید؟ از اینکه چطور توانستید از دنیای قهرمانی دل بکنید برایمان بگویید؟
آذرماه 1356 بود و یازدهمین دوره جام آریامهر. من صبح مسابقات در دور نخست طبق قرعه استراحت کردم و بعد اووه نوی مایستر از آلمان شرقی را بردم. در ادامه با پیتر مارتا کشتی گرفتم و او را نیز شکست دادم. کشتی سنگینی بود و رادیو کلی از من تعریف کرد. ولیعهد هم آمده بود. بچهها آمدند گفتند آقا برزگر ما دلمان طاقت نمیآورد تو دیگر کشتی بگیری، بیا و خداحافظی کن و ما هم گفتیم باشد. در ادامه عزیز واگذاری را بردم. بعد با حسین محبی داشتیم کشتی میگرفتیم که او دیگر با من کشتی نگرفت. بعد از آن هم خدابخش عفتدار را شکست دادم، بعد نشستم روی تشک برای خداحافظی. تا آن زمان هم از این خبرها نبود و من هم در اوج قدرت بودم و تنها مدالبگیر ایران. من که زانو زدم روی تشک سیروسپور پشت بلندگو شروع کرد به خواندن عناوین من. آقا یکدفعه این سالن بنا کرد به گریه کردن. سران حکومت هم در سالن بودند. دوربین رفت روی آنها و اینها هم شروع کردن به گریه کردن. بعد هاشم کلاهی و دیگر بچهها من را بلند کردن روی دوششان و چرخاندند دور تشک. 12هزار تماشاچی گریه میکردند. بعد از آن بود که خداحافظی قهرمانان باب شد.
اینکه خانواده سلطنتی این اندازه ورزش را دوست داشتند، عجیب است.
بله، خیلی ورزش را دوست داشتند. یاد دارم یک روز ما را بردند پیششان. من بودم، فرحوشی، تیمور غیاثی، محمد نصیری و... با تکتک ما صحبت کرد. رقبای ما را بهتر از ما میشناخت و حتی اسم کوچکشان را هم میدانست. به من که رسید گفت «خیلی خوب قهرمان شدی، سال قبل هم حقت بود مدال بگیری.» به تیمور غیاثی که رسید همه رکوردهای دوومیدانی را میدانست و به تیمور گفت «آفرین تیمور خیلی خوب پریدی و رقیب چینیات را شکست دادی.» به محمد نصیری که در جهانی کوبا قهرمان شده بود گفت «ممد موهات رو که از ته زده بودی، موقع زدن وزنه شبیه یزید شده بودی و همه خندیدند.» محمد هم به شوخی گفت «شبیه پسرعمویش شده بود نه یزید.»
شما بلافاصله بعد از اینکه کشتی قهرمانی را کنار گذاشتید وارد جرگه مربیان شدید و کار مربیگری را شروع کردید.
من در دورهای که کشتی میگرفتم به نوعی کمک مربی هم بودم، تیم ارنج میکردم و.... یک روز قدرت پورکریمی در جام دانکلوف با یک روس که در جام جهانی به او باخته بود کشتی داشت. یاد دارم مارکوپولو شده بودیم و از این کشور به آن کشور برای مسابقات میرفتیم تا اینکه رسیده بودیم بلغارستان. قدرت آمد پیش من و گفت: «آقا منصور اگر میشه شما بیا و من را هدایت کن. آقا صنعتکاران که میاد همهاش میگه برو زیر بگیر، من استرس میگیرم و نمیتونم. من از این روسه بهترم اگه شما بیای من این رو میبرم.» من هم کاپیتان تیم بودم گفتم نمیشه آقا صنعت مربی تیمه، آخه چی بگم بهش. من هم مریض بودم و کشتی نمیگرفتم آنجا. خلاصه رفتم به آقا صنعت گفتم اگه میشه من قدرت رو کوچ کنم. گفت برو. به قدرت گفت حالا که میخوای با این کشتی بگیری بریم کشتیاش را ببینیم. کشتی که تمام شد به پورکریمی گفتم تو میخوای این رو ببری؟ گفت آره. گفتم نباید زیر بگیری. گفت آخه من فقط زیر بلدم. گفتم پس بهش میبازی. هر طوری بود به این رسوندیم که نباید زیر بگیری و رفت و زیر نگرفت و کشتیگیر روس را برد. روسه پاهای خیلی خوبی داشت و دو بار قدرت را برده بود. تو پاهاش حرکت داشت و اینکه میرفت زیر بگیرد با پاهاش قدرت را له میکرد و شکستاش میداد. خلاصه روسه که آمد زیر بگیره قدرت بهش غلبه کرد.
بعد در دورانی که مسابقات لیگ در سال 1356 برگزار میشد و شاید قویترین لیگی بود که در ایران برگزار شد و پول هم توش نبود و بالای 10 تیم گردنکلفت در آن شرکت میکرد من هم کشتی میگرفتم و هم مربی بودم. همون موقعها بزرگان سبک و سنگین کرده بودند که من مربی بشم. آقای بلور و آقا توکل گفتند که باید به برزگر بگیم که مربی بشه. بعد از اینکه من از کشتی خداحافظی کردم و گل انداختند دور گردنم، ولیعهد آمد و گفت که همه تقاضا کردند که تو مربی بشی و من گفتم باید در موردش فکر کنم. بعد من به آقا بلور گفتم این همه کشتیگیر هست، آقا عبدالله موحد هست، این همه پیشکسوت چرا من؟! گفت من بهت میگم که این لباس فقط برازنده تو است. قبل از آن هم مسابقه گذاشته بودند که چند تا از کشتیگیران را از اردو بیرون کنند. ما دو تا کشتیگیر داشتیم به نام رشید فرهادی و نوروز امینی.
آنجا بود که شما مصاحبه کردید و گفتید همه کشتیگیران را بریزید بیرون جز محسن فرح وشی؟
نه آن وقتی بود که داشتیم میرفتیم مسابقات جهانی لوزان که صحبت وزن 62 کیلوگرم شد و من به آقای سیروسپور گفتم فقط فرحوشی. خلاصه، من کاپیتان بودم و در اردو بودیم. به آقا بلور گفتم همه را میخواهید بیرون کنید، این دو تا کشتیگیر را نگه دارید، خیلی خوب هستند. گفت اگه تو میگی باشه. ببینیم نظرت چیه. اینها خوردند به دو تا قهرمان دنیا جفتشون بردند. آقا بلور گفت این لباس برازنده تو است و خیلیها گفتند نمیتواند، یک عده هم گفتند میتواند و ما تا آمدیم ثابت کنیم میتوانیم یا نه، سی سال گذشت.
که توانستید.
دیگه قضاوتاش با مردم است.
خیلیها کشتی ایران را با نام منصور برزگر میشناسند.
من اینطور فکر میکنم که در آن دوره به خاطر داروهایی که آمده بود خیلی از تیمها مثل ترکیه، مغول، ژاپن و... کنار رفتند. مغول که اصلا محو شد. روزی یکی از کشتیگیران گفته بود برزگر به من داروی اسهال داده، من گفتم بابا تو آنابولیگ مصرف کردی چه ربطی دارد! خدا را شکر میکنم که در طول مربیگریام به هیچ کشتیگیری حتی نگفتم یک آسپرین بخور و بلد هم نیستم، دکتر تغذیه آوردیم اما از نظر تکنیکی و حرکتی تحولی در کشتی ایران به وجود آوردم که همان سال تیم ایران وقتی رفت تفلیس با آن تیم شوروی که با هشت کشتیگیر به ایران آمد و شش طلا کسب کرده بودرقابت کردیم. محمد بزم آور طلا گرفت، محمود قشنگ باید طلا میگرفت، حسین محبی باید بهتر میگرفت، یک کشتی را با مرحوم سید عباسی رفت دیدم دارد برمیگردد گفتم چه شد گفت ضربه شدم.
بعد همین حسین محبی را هدایت کردیم که آمد فینال. آنجا ما ثابت کردیم که تحول ایجاد کردهایم و روسها آمدند با من مصاحبه کردند که در این چند ماه چه کار کردی که تیم شما این اندازه عوض شده است. بعد که تیم را بردیم مکزیک علیرضا سلیمانی میتوانست تدیا شویلی را ببرد اما آمد گفت بدن من خراب شده است، در ادامه که بچهها آمدند و قهرمانان را بردند آمد صورت من را بوسید و گفت آقا برزگر من اشتباه میکردم واقعا تیم ما خیلی خوب شده، بچههای ما توانستند بیایند و قهرمانان دنیا را ببرند. بعد از سال 90 که من دوباره مستقر شدم شروع کردیم قهرمانان دنیا را بردن. سیک، کشتی گیر کره شمالی که خیلی خوب بود و اویس ملاح از او برد. کنی ماندی آمریکایی که خیلی قدرتمند و اسمی بود امیر خادم شکستاش داد. بعد بچههای من یکی یکی آمدند و قهرمانان دنیا را بردند تا کشتی ما باز آمد رسید به کاروان کشتی دنیا، بدون دارو و حرفهایی که میزدند. یکی از افرادی که خیلی به من اعتقاد داشت آقا هاشمی طبا بود، همچنین آقای مهندس فائقی. هاشمی طبا همیشه با اصرار میگفت برزگر را بیاورید برای المپیکها.
آینده کشتی را چطور میبینید؟
کشتی دنیا داشت از بین میرفت اما بعد از اینکه بحث حذف از المپیک مطرح شد و در ادامه آن همه رأی آورد، تحولی در کشتی به وجود آمد و شما در این دوره المپیک در ریو کشتی را متفاوت نسبت به المپیک لندن خواهید دید. اگر تغییری در قوانین به وجود نیاید و کشتی به آن حالت گذشته بازنگردد و تماشاگران را جذب نکنند و با یکی از شبکههای بینالمللی برای پخش کشتی توافق نکنند، میترسم کشتی از المپیک حذف شود اما با مصاحبهای که رئیس کمیته ملی المپیک یونان کرد و گفت متأسفم برای مسئولان که سرود المپیک را که کشتی است نمیشناسند، شرایط بهتر شد. کشتی از اولین ورزشهای المپیک است. پرتاب دیسک تماشاگر زیادی ندارد اما مجموع مسابقات دو و میدانی چرا، منظورم این است که اتحادیه جهانی باید کاری کند تا مجموعه کشتی وارد کشتی شود، نه اینکه بیایند کشتی را و تماشاگرانش را نصف کنند، ضمن اینکه روسها، آمریکاییها، ژاپنیها و... مدال میگیرند و تلاش خواهند کرد تا کشتی در المپیک بماند.
کشتی ایران در دوره ریاست رسول خادم بر فدراسیون کشتی را چطور ارزیابی میکنید؟
ما یکی از نوابغ کشتی را در رأس فدراسیون داشتیم که انسان متفکری است. ما در کشتی از این آدمها داریم اما رسول آدم باهوش و چیز دیگری است که به اتحادیه جهانی هم طرح و ایده میداد اما متأسفانه از سوی مسئولان حمایت نشد، ضمن اینکه رسول به خوبی با کشتی آشنا است و کشتیگیران نمیتوانستند در اصطلاح دورش بزنند. در دوره ما کشتیگیران ما را دور میزدند و نمونهاش در المپیک آتلانتا که کشتیگیران این کار را کردند و ضررش را هم خودشان دیدند به ما که چیزی نشد. خودشان هم میدانند که ضرر کردند اما خب جوان و خام بودند و متوجه نمیشدند هر چه میگفتیم. به هر حال آنچه جوان در آیینه میبیند پیر در خشت خام میبیند. میدانید که ورزش بخصوص کشتی بلای 50 درصداش روحی است. این روح است که جسم را میکشد و با خود میبرد به میدان. این روح است که کشتیگیر را آماده جنگ میکند، اگر این روح آماده نباشد کشتیگیر تمایلی برای کشتی گرفتن نخواهد داشت.
امیدواریم بتوانیم باز با کشتی و کمک وزنهبرداری در المپیک آبروی ورزش ایران را حفظ کنیم، وگرنه فوتبال که به همه باخته و میبازد و فقط آبروریزی میکند. واقعا خجالت دارد در فوتبال یک تیم جنگزده را شکست میدهیم به فوتبالیستها پاداش میدهند اما در کشتی روسیه و آمریکا را شکست میدهیم اما انگار نه انگار. من همیشه میگویم وقتی قهرمان المپیک شدم به من یک خانه دادند 300 هزار تومان، الان هم همان خانه را به ورزشکاران بدهند. زمین آن خانه را الان چندین میلیارد میخرند. واقعا چرا قهرمانانمان را تشویق نمیکنیم تا فشار زندگی شرایط را برایشان طوری کند که چوب بکشند و به وسط تشک بیایند. وگرنه اگر یک قهرمان از نظر روحی و مالی تأمین باشد چرا باید این کار را بکند؟ ما وقتی قهرمان شدیم به ما حق سفره سیصد تومان میدادند، الان هم به اندازه ارزش همان سیصد تومان بدهند. سیصد تومان آن موقع میشد چهار سکه طلا. الان هم چهار تا سکه حق سفره بدهند به قهرمانان. چرا نمیدهند. فقط دروغ میگویند. خادم روح بزرگی دارد، سالمترین جوانی بوده که من در زندگیام دیدهام. رسول بوده و تقی اکبر نژاد. خادم هیچ چیز را در زندگی برای خودش نمیخواهد که الان هم در زندگیاش هیچ چیز ندارد.
اینطور که به نظر میرسد دیگر خبری از پاداش هم نخواهد بود.
من سال 1352 با آقای خرمی به کارخانه ایران ناسیونال رفتیم و آن وقت نفری یک پیکان قسطی به ما دادند. پیکان سی هزار تومان بود، ده هزار توماناش را دادیم و قرار شد مابقی را ماهی پانصد تومان بدهیم. پیکان آلبالویی رنگ بود، بعد دیدم قسطش را نمیتوانم بدهم فروختم و پولشان را دادم. بعد سال 1978 بود که یک پیکان مدل 55 داشتم که 54 هزار تومان فروختم. قرار بود به من و علی دقتپور نفری یک ماشین بیام و بدهند. 135 هزار تومان قیمتاش بود. قرار شد آقای وهابزاده صاحب کمپانی این را 80 هزار تومان با ما حساب کند که چهل هزار تومانش را خودمان بدهیم مابقی را فدراسیون. به هر حال آدمهای دزدی بودند که ماشین 500 میلیونی را این قیمت با ما حساب میکردند دیگر! حال هم یک ماشین مزدا خریدیم، برداشتهاند قطعات چینی سوارش کردهاند، چند ماه نشده خراب شده و باید موتورش بیاید پایین. مسئولان لطف کرده همان خودرو بیام و را که به من دادند به قهرمانان بدهند.
یک عکسی از شما در کنار علیرضا رضایی در المپیک آتن هست که دست دور گردن هم انداختید و دارید گریه میکنید. این تصویر زیبا و تاثیرگذار بسیار دیده و به اشتراک گذاشته شده. ماجرای این عکس چیست؟
من با بچههای خودم، با برادرهای خودم که میرفتم روی تشک، یک حالت تلهپاتی با هم پیدا میکردیم. یک احساس درونی نسبت به هم داشتیم که وقتی میباختند ناراحت میشدیم و وقتی میبردند خوشحال. در المپیک آتن علیرضا دبیر و چند تا دیگر از بچه هایمان که خیلی خوب بودند اوت شدند. علیرضا حیدری مانده بود باید طلا میگرفت اما متأسفانه حقاش را ضایع کردند تا برنز بگیرد. مسعود جوکار بود که نقره گرفت و علیرضا رضایی. ما در سالن در حال تمرین که بودیم، کری مک کوی آمریکایی داشت کشتی میگرفت با مرید موتالیموف قزاق. نماینده آمریکا خیلی خوب بود و علیرضا حساب ویژهای رویش باز کرده بود.
البته کشتیگیر قزاق هم کشتیگیر خیلی خوبی بود اما چون علیرضا در آمریکا خیلی بد با این آمریکایی کشتی گرفته و ضربه شده، حساب ویژهای رویش باز کرده بود. همینطور که داشتیم تمرین میکردیم یک حسی به من دست داد و گفتم علیرضا قزاقه، آمریکاییه رو میبره. گفت نه آقا. گفتم ما که اینجا هستیم و کشتی را نمیبینیم اما به من الهام شد که کشتیگیر قزاق آمریکا رو میبره و تو هم مدال میگیری و همینطور هم شد. علیرضا مغول را برد و بعد آمد مرید موتالیموف قزاق را هم چهار بر یک برد و رفت فینال. رضایی که به فینال رسید ما خیلی خوشحال شدیم و احساساتی و به رضایی گفتم دیدی احساسم درست بود و با هم گریه کردیم که عکساش هم موجود است. در فینال هم به نابغهای چون آرتور تایمازوف باخت و نقره گرفت که باارزشترین مدال سنگین وزن تا آن زمان بود.
منبع: روزنامه ایران ورزشی