سردار حسین علایی: قبل از آغاز جنگ، ایران هیچ گاه در خاک عراق عملیاتی انجام نداد؛ این عراق بود که در خاک ایران تهاجمات نظامی انجام میداد
شامگاه جمعه، 6 مهر 1403 در خانه «گفتارها» در شبکه اجتماعی کلابهاوس، همزمان با هفته دفاع مقدس، نشستی با عنوان «تاریخ جنگ تحمیلی؛ بررسی کتاب تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق» با سخنرانی آقای دکتر حسین علایی، استاد تمام دانشگاه، فرمانده پیشین نیروی دریایی سپاه و از فرماندهان ارشد دفاع مقدس، برگزار شد.
محمدجواد محمدحسینی: در جلسه این هفته خانه گفتارها که با اهتمام و پیگیری مجید تفرشی، مدیر و مؤسس خانه گفتارها و اجرای محمدرضا مهاجری همراه بود، بیش از چهار ساعت به طول انجامید. حسین علایی علاوه بر توضیح فصول کتاب، به سوالات برخی از حضار نیز پاسخ داد. علایی چندین نکته مهم را در سخنان خود یادآور شد؛ ایران و عراق قبل از انقلاب یکدیگر را تهدید خود میدانستند، محمدرضا شاه و شاپور بختیار هر دو با اقدامات خود ارتش را تضعیف کردند، بعد از انقلاب از طرف ایران نه برنامهای برای جنگ بود و حتی برنامهای برای دفع خطر جنگ از سوی عراق، از سوی ایران تحریکی صورت نگرفت و برخی سخنرانیها هم واکنشی بود به سخنان مقامات عراقی، دستگاه دیپلماسی برای خاتمه جنگ طرحی نداشت، امام خمینی مخالف ورود به خاک عراق بود و تسلیم نظرات فرماندهان نظامی شد، آنچه قداست دارد دفاع در برابر متجاوز است، و الا حتما به نحوه جنگ نقد وجود دارد.
مجید تفرشی هم در این جلسه نکاتی تاریخی را متذکر شد و در خصوص کتاب تاریخ جنگ تحلیلی ایران و عراق گفت: این کتاب نمونهای است که نشان میدهد با زبان ملایم و با بستهبندی آکادمیک میتوان حرفهایی زد که شاید دیگران نتوانند همان حرفها را به زبان دیگر بگویند یا منتشر کنند. این کتاب مدلی است برای کسانی که فکر میکنند نمیشود گفت یا نباید گفت یا میخواهند فقط با شعار حرف بزنند. این کتاب نشان میدهد جامعه علمی ایران نازا و عقیم نیست و همچنان زایندگی دارد و بزرگانی مثل سردار علایی میتوانند ایرانیان را به آینده خود امیدوار کنند. تفرشی در ادامه افزود: تنگ نظری و نگاه جناحی در اجازه پژوهش و تاریخ نگاری ایرانی جنگ هشت ساله به دیدگاههای مختلف و همچنین بیاعتنایی به بازتاب بینالمللی پژوهشهای ایرانی جنگ و عدم حضور و نفوذ آثار مورخان ایرانی در عرصه آکادمیک، پژوهشی و انتشاراتی جنگ موجب شده تا روایت ایرانی جنگ در جهان نادیده و ناشنیده باقی مانده و همانند مظلومیت و تنهایی ایران در طول جنگ، تاریخ نگاری ایرانی جنگ نیز دچار مظلومیت و تنهایی شده و روایات آمریکایی، اروپایی، عربی و اسراییلی جنگ به جریان غالب، برتر و پذیرفته شده جهانی از تاریخ جنگ و تجاوز عراق علیه ایران در توجیه تجاوز عراق بعثی و مواضع ضدایرانی اعراب، اسراییل و غرب تبدیل شود. در ادامه خلاصهای از بیانات آقای دکتر حسین علایی خواهد آمد. علاقهمندان میتوانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرحشده در این نشست، به آرشیو خانه گفتارها در پلتفرم کلابهاوس مراجعه نمایند و پوشه صوتی این جلسه را بشنوند. انگیزه نگارش کتاب پس از اتمام جنگ هشت ساله، فرصتی فراهم شد برای من مردم و محققین که پیرامون جنگ بیندیشند؛ این که چرا جنگ شروع شد؟ چرا عراق به ایران حمله کرد؟ چگونه ایران توانست سرزمینهای اشغالیاش را آزاد کند؟ آیا جنگ میتوانست زودتر تمام شود؟ و.... اینها موضوعاتی بود که بعد از جنگ مطرح شد. همچنین دو واحد درسی در دانشگاه آزاد - که ریاست آن با مرحوم هاشمی رفسنجانی بود - به تاریخ جنگ اختصاص پیدا کرد. مرحوم سردار احمد سوداگر بانی این کار بود و آن را دنبال کرد. بعداً این موضوع پیش آمد که چه کسانی باید این دو واحد درسی را تدریس کنند و چه مباحثی باید در این دو واحد گنجانده شود. قرار شد تعدادی از افراد انتخاب شوند تا اساتیدی را که قرار است این دو واحد را در دانشگاه تدریس کنند، آموزش دهند؛ یکی از این افراد هم من بودم. من در طول دوره تدریس به این نتیجه رسیدم که خوب است بسیاری از اطلاعات ما که مستند هم هست، در یک کتاب جمعآوری شود؛ یعنی مسائل مربوط به جنگ از آغاز اختلافات میان ایران و عراق تا آتشبس در جنگ و همچنین تحولاتی که در عراق رخ داد تا منجر به حمله آمریکا شد، در این کتاب ذکر شود. این انگیزه من از نگارش کتاب دو جلدی تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق بود. جلد اول، حدود 700 صفحه در 5 فصل است؛ از ابتدای اختلافات ایران و عراق در زمان عثمانی شروع میشود و تا زمانی که ایران توانست در جنگ تحمیلی سرزمینهایش را از اشغال عراق دربیاورد، ادامه پیدا میکند. جلد دوم، بیش از 600 صفحه و دارای 5 فصل است؛ این جلد دربردارنده مسائل مربوط به پس از آزادسازی خرمشهر تا سرنگونی و اعدام صدام است. این کتاب برای اولین بار در سال 1392، تحت عنوان «روند جنگ ایران و عراق» چاپ شد. پس از دو نوبت چاپ، نام کتاب به «تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق» تغییر یافت و مجموعاً تا کنون 6 نوبت چاپ شده است. فصل نخست: اوضاع ایران و عراق از پیروزی انقلاب اسلامی تا آستانه جنگ تحمیلی فصل اول کتاب به اوضاع ایران و عراق قبل از شروع جنگ پرداخته شده است. وضعیت قدرت نظامی ایران در زمان محمدرضا شاه، مأموریتهای ارتش در داخل و خارج کشور، آغاز تضعیف ارتش توسط شاه (استفاده از ارتش برای حفظ تاج و تخت و قرار دادن آن مقابل مردم)، اقدامات بختیار برای تضعیف قدرت دفاعی ایران (لغو قراردادهای نظامی ایران با آمریکا به صورت یکجانبه از سوی بختیار)، حوادث دوران انقلاب و پس از آن از جمله اشغال سفارت آمریکا، وقوع ناامنی در مناطق کشور، فعالیتهای تجزیهطلبانه، استعفای دولت موقت، اشغال سفارت ایران در انگلیس و... همگی از مباحث این فصل است. تمامی مباحث از زاویه جنگ تحمیلی بحث شده است؛ یعنی چگونه این حوادث روی شروع جنگ تأثیر داشته است. در این فصل ار روابط خارجی ایران قبل از شروع جنگ یک ارزیابی ارائه شده است. همچنین سوابق تاریخی و سیاسی عراق و روی کار آمدن حزب بعث هم مورد بررسی قرار گرفته است. در این بخش گفتیم جرقه جنگ ایران و عراق با روی کار آمدن حزب بعث در سال 1347 زده شد؛ حزب بعث تمام روابط با ایران را به هم زد. شعارهای این حزب و نگاهش به همسایگان و منطقه و جهان مورد بررسی قرار گرفته است. به اعتقاد من، خود این نگاه، یکی از عوامل شروع جنگ بود. ویژگیهای صدام حسین نیز به عنوان کسی که تفکر و نگرش او در شروع جنگ مؤثر بود، بهتفصیل بررسی شد. در این فصل به جغرافیا و ژئوپولیتیک عراق و نقش آن در مسئله جنگ هم پرداخته شده است. یکی از دلایلی که عراق خیلی اصرار داشت اروند رود را تصرف کند، محدودیت عراق در دسترسی به آبهای آزاد بود. در پایان این فصل، وضعیت ایران و عراق قبل از جنگ در حوزههای مختلف به ویژه نظامی، اقتصادی و روابط بینالملل مورد مقایسه قرار گرفت. در عین حال به معاهده 1975 الجزایر بین ایران و عراق هم پرداختیم که چطور ایران و عراق با وجود اختلافات شدید بر سر این معاهده به توافق رسیدند. به این نتیجه رسیدیم که عراق در آن برهه، در انتخاب بین حفظ حکومت بعث و توافق با ایران، توافق با ایران را انتخاب کرد؛ یعنی ایران فشاری به عراق وارد کرد که عراق هم نگران از دست رفتن کردستان شد و هم نگران از دست رفتن قدرت حزب بعث در عراق. بنابراین تن به معاهده دادند و اتفاقاً آنان بیشتر از ایران از معاهده استقبال کردند و در عراق جشنهای بزرگی به مناسبت انعقاد این معاهده برگزار شد. این معاهده ویژگیهایی داشت که در این کتاب به آنها پرداخته شد: 1- در مورد حل اختلافات مرزی ایران و عراق جامع بود؛ 2- در معاهده «غیر قابل تغییر بودن» درج شد؛ 3- در معاهده پیشبینی شد که اگر دو کشور در اجرای آن به اختلاف رسیدند، چگونه اختلاف را حل کنند. فصل دوم: آمادگی عراق برای جنگ در فصل دوم کتاب، بهطور کلی به این پرداختیم که عوامل بروز جنگ چیست؟ بعد یک مدل ارائه کردیم که صرف نظر از جنگ ایران، اصولاً جنگها چگونه آغاز میشوند؟ بعد به زمینههای شروع جنگ پرداخته شده است؛ اینکه کدام طرف آغازگر جنگ بود در این فصل بهتفصیل پاسخ داده شده است. عراق فکر میکرد موازنه قوا در منطقه بهم ریخته و باید از این فرصت استفاده کرد. کشورهای عربی از انقلاب ایران احساس نگرانی میکردند، شوروی به افغانستان حمله کرده بود و ایران علیه شوروی موضع گرفته بود. عراق اینها را به نفع خود تلقی میکرد؛ همچین تصور عراق هم از قدرت نظامی ایران این بود که قدرت ایران رو به کاهش و قدرت نظامی عراق رو به افزایش است. از زمان پیروزی انقلاب تا شروع جنگ، دو لشکر به نیروهای نظامی عراق افزوده شدند؛ حال آنکه قراردادهای نظامی ایران با سایر کشورها ملغی شده بود. همچنین عراق از پیروزی انقلاب نگرانی داشت و میترسید تفکر انقلابی به مردم عراق هم سرایت پیدا کند و آنان نیز خواستار حکومتی مردمی شوند. بهانه شروع جنگ هم سه چیز بود که صدام آنها را مطرح کرد: 1- معاهده 1975 باید کناز گذاشته شود و تمام اروندرود در اختیار عراق قرار گیرد؛ 2- مالکیت سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک باید به اعراب برگردد؛ 3- باید در خوزستان یک دولت عربی وابسته به عراق تشکیل شود؛ زیرا برخی ساکنان خوزستان عربزبان هستند. هیچ جنگی یکشبه شروع نمیشود؛ جنگ نیاز به آمادگی دارد؛ ارتش عراق حتی در زمان شاه، ایران را تهدید خودش تلقی میکرد. سازمان نظامی خود را علیه ایران به وجود آورده بود. ایران هم در زمان شاه، تهدید اولش عراق بود. ساختار استقرار پایگاههای نظامی ایران، گواه این مدعاست. طبق بررسیهایی که انجام دادم و در کتاب هم آمده است، رژیم بعث عراق ستیز با انقلاب اسلامی را از 13 مهر 57 آغاز کرد؛ زمانی که امام خمینی را به بهانه معاهده 1975 از عراق اخراج کرد. وقتی هم دیدند انقلاب دارد پیروز میشود، یک قرارگاه اطلاعاتی عملیاتی در بصره درست کردند و شب 22 بهمن نیروهای عراقی را از جزیره مینو برای کسب اطلاعات وارد ایران کردند. به نظر من برنامهریزی برای جنگ قبل از ریاستجمهوری صدام آغاز شد. قبل از صدام داشتند آمادگی لازم را کسب میکردند؛ البته اگر صدام روی کار نیامده بود، شاید به این زودی جنگ شروع نمیشد. صدام روحیه ماجراجویی داشت و ما شخصیت صدام را هم بررسی کردهایم. ایران در آن زمان نه تنها دنبال شروع جنگ نبود؛ بلکه ظرفیتهای موجود در ایران، در آن زمان، اصلاً اجازه چنین کاری را نمیداد. نباید به سخنرانیهایی که در واکنش به صدام صورت گرفته توجه کرد؛ بلکه باید به رفتار عملی ایران توجه کرد؛ رفتار عملی ایران این بود که بر قدرت نظامی خود نمیافزود؛ پشتیبانی آمریکا از ایران هم قطع شده بود و نیز درگیر تشکیل دولت جدید بود. اولویت ایران مسائل برونمرزی و تهدید عراق نبود. آقای ابوالحسن بنیصدر که فرمانده کل قوا بود، از ظرفیت فرماندهیاش برای اینکه ارتش را در مقابل احتمال تهاجم ارتش عراق آماده کند، استفاده نکرد. ما تا قبل از جنگ حتی یک مانور نظامی برگزار نکردیم. بنابراین از طرف ایران، نه تنها برای جنگ فکر نشد، بلکه حتی برای اقدام علیه جنگ احتمالی هم فکری نشد. ایران هیچ گاه در خاک عراق عملیاتی انجام نداد؛ عراق بود که در خاک ایران تهاجمات نظامی انجام میداد؛ عراق در 16 شهریور 59، دو هفته قبل از شروع جنگ، ارتفاعات خان لیدی و میمک را گرفت و جالب است که روز بعد آن، آقای بنیصدر که فرمانده کل قوا بود، در سخنرانیاش در میدان ژاله / شهدا اصلاً به حمله عراق اشارهای نمیکند. حمایت عراق از حزب دموکرات کردستان و جریان خلق عرب هم قبل از جنگ مورد بررسی قرار گرفته است. کودتای نوژه هم از موضوعاتی است که در فصل دوم به آن اشاره شده است. هدف اولیه این عملیات کودتا بود، ولی هدف ثانویه آن، در صورتی که هدف اول محقق نشود، این بود که ارتش ایران تضعیف شود که همینطور هم شد. به اقدامات عراق قبل از شروع جنگ، از جمله اخراج عراقیهایی که ریشه ایرانی داشتند، هم در این فصل پرداخته شده است. فصل سوم: جنگ گسترده در فصل سوم، شروع جنگ مورد بررسی قرار گرفته است و در اینجا بحثهای نظامی و عملیاتی بر سایر بحثها غلبه دارد. جنگ با تهاجم هوایی عراق شروع شد. تهاجم زمینی خود را هم از سه جبهه آغاز کرد: جنوب از خوزستان، میانی و غرب از منطقه مهران و شمال غرب. در کتاب توضیح داده شده که در هر کدام از این جبههها عراقیها چه کاری انجام دادند و چه هدفی را دنبال میکردند. بعد توضیح دادیم که ایران در مقابل اقدامات عراق چه گزینههایی داشت: 1- قبول آتشبس و اجازه به عراق برای تصرف نواحی اشغالشده؛ 2- فعال کردن دیپلماسی برای جلوگیری از پیشروی عراق؛ 3- هم جلوی پیشروی عراق را بگیرد و هم سرزمینهایش را آزاد کند؛ 4- اقدام ترکیبی شامل جنگ رزمندگان و دیپلماسی. راهبرد ایران این شد که آتشبس را تا زمانی که یک سرباز عراقی در خاک ایران است، نپذیرد و سرزمینهای اشغالی خودش را آزاد کند. در این راستا امام به سپاه اجازه داد که شکل و شمایل نظامی بگیرد و به موازات ارتش یک سازماندهی نظامی داشته باشد و آن را در ارتش ادغام نکرد؛ زیرا ارتش این ظرفیت را نداشت نیروهای داوطلب مردمی در آن سازماندهی شوند و توسعه سازمان رزمی پیدا کنند؛ بلکه در سپاه میتوانستند سازماندهی شوند و این یکی از اقدامات هوشمندانه امام بود. در عین حال ایران تمرکز خود را روی احیای قدرت ارتش گذاشت. دنبال بازسازی ارتش بود. نقش امام را هم در این برهه بررسی کردیم. من در این فصل نشان دادم که امام نقش اول را در دفاع ایفا کرد. امام نگذاشت مردم و مسئولین از جنگی که به راه افتاده بترسند و به آنان اطمینان خاطر داد که میتوانند در مقابل تجاوز بایستند و پیروز شوند. در این فصل عملیاتهای ایران در ماههای آغازین هم مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و بحث کردیم که چرا هر چهار عملیاتی که در ابتدای جنگ توسط ارتش انجام شد، موفق نبود. سپس در بخشی به نام «الزامات عملیات موفق» بحث کردیم که چه کارهایی باید بکنیم و در آن زمان انجام دادیم تا بتوانیم عملیات پیروز داشته باشیم. سایر عملیاتها در سال اول جنگ هم در این فصل بررسی شد؛ اما در همین سال اول یک اتفاق مهم رخ داد که آن را هم بررسی کردیم: مجاهدین خلق در این سال به کمک صدام رفتند. اقدامات آنها از جمله ترورهایشان توضیح داده شده است. در همین سال توانستیم شهرهای کردستان و آذربایجان غربی را از دست حزب دموکرات خارج کنیم که این مسئله هم در این فصل بیان شده است. فصل چهارم: پیروزیهای ایران در فصل چهارم، به پیروزیهای ایران در سال دوم جنگ پرداخته شده است. در این فصل بحث مفصلی شده که چطور ما در جبههها قدرت پیدا کردیم؛ چطور سپاه تبدیل به یک نیروی نظامی فعال در جبههها شد؛ قدرتی که سپاه پیدا کرد، یک قدرت عظیم زمینی بود که حتی بر توان زمینی نیروهای ارتش هم برتری پیدا کرد. دلیلش هم وارد شدن نیروهای داوطلب به جبهه بود. ورود این نیروها باعث شد سپاه بهسرعت یگانهای رزمی را راهاندازی کند. در عملیات آزادسازی خرمشهر بهطور رسمی تیپهای سپاه شکل گرفتند. در طی عملیاتهای این سال دو اتفاق برای ما افتاد: 1- طول خطوط پدافندی ما کم شد، ارتش عراق را بیرون کردیم و نیروی کمتری در مقابل دفاع قرار دادیم؛ 2- نیروهایی که به صورت مدافع در برابر ارتش عراق بودند، آزاد کردیم و آزاد کردن این نیروها قدرت ما را اضافه کرد و توانستیم در هر عملیات یگانهای بیشتری برای عملیات بعدی آماده کنیم. همچنین در هر عملیاتی مقداری غنائم میگرفتیم که مشکل تأمین تسلیحاتی ما را برطرف میکرد. هر یک از این عملیاتها یک نوآوری و ابتکار در طرحریزی عملیات داشت که دلیل اصلی موفقیت و پیروزی ما بود. عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر در این فصل توضیح داده شده است. ما در این عملیات شش هزار نفر شهید دادیم. خرمشهر زمانی آزاد شد که ما امیدی به آزادی آن نداشتیم؛ چون نیروی ما تمام شده بود، توان ما فرسوده شده بود و عراق هم مدام خرمشهر را تقویت میکرد و نمیخواست آنجا را از دست دهد. ما از محور ورودی عراق به خرمشهر وارد خرمشهر شدیم. فصل پنجم: ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر فصل پنجم به ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر میپردازد. پیامدهای آزادسازی خرمشهر مورد بررسی قرار گرفت؛ مهمترین پیامد آن به نظر من این بود که مفهوم آزادسازی خرمشهر به معنی شکست عراق در تجاوز به خاک ایران بود. بعد این بحث را مطرح کردیم که پس از آزادسازی خرمشهر ایران چه راهکارهایی برای پایان دادن به جنگ داشت؟ چه میتوانست کند و چه کار کرد. ایران بعد از آزادسازی خرمشهر تمام هدفش این بود که تمامیت ارضیاش حفظ شود؛ بنابراین میخواست تجاوز ارتش عراق را بهطور کامل دفع کند. اینکه اشکال کنیم چرا ایران از مرز عراق عبور کرد و وارد آنجا شد، به نظرم منطقی نیست؛ زیرا جنگ بوده و در جنگ طرفین تا جایی جلو میروند که به خاتمه جنگ برسند. پس از آزادی خرمشهر در 6 خرداد جلسهای در جماران تشکیل و در مورد آینده جنگ بحث میشود؛ این جلسه در جماران برگزار شد، اما امام در جلسه نبود؛ نتایج جلسه بعد از نماز ظهر به امام عرضه میشود؛ امام میگویند حالا که به مرز رسیدیم چرا باید پیشروی کنیم و وارد خاک عراق شویم؟ شما در مرز با دشمن بجنگید. من با برخی افراد حاضر در آن جلسه از جمله آقایان رضایی و هاشمی رفسنجانی صحبت کردم. آن کسی که در آن جلسه به امام گفت نمیشود لب مرز ماند و جنگ کرد، رئیس ستاد ارتش، تیمسار ظهیرنژاد، بود. تیمسار ظهیرنژاد گفت ما لب مرز عارضه مناسب نداریم؛ باید به یک عارضه طبیعی مناسب برسیم که آن اروند رود است. آقای هاشمی هم میگوید برای اینکه به صلح برسیم باید از موضع قدرت با عراق مذاکره کنیم؛ الان که عراق هنوز در خاک ماست، ما هنوز به موضع قدرت نرسیدیم. بنابراین در جلسه اول در مورد ادامه جنگ به نتیجه نمیرسند. امام میگوید شما بررسی کنید و من هم فکر میکنم. جلسه بعدی روز 20 خرداد تشکیل میشود. این جلسه در حضور امام بود. باز هم همان مباحث قبلی تکرار میشود؛ امام میگوید لب مرز بجنگید و تیمسار ظهیرنژاد میگوید مرز بیابان است و باید کنار اروند برویم. آقای رضایی با نظر آقای ظهیرنژاد موافقت میکند و میگوید خرمشهر و آبادان زیر خمپاره ارتش عراق است و فاصله دشمن با خرمشهر 500 متر است. رضایی میگوید توقف ما در مرز اجازه نمیدهد از کشور دفاع کنیم. آقای هاشمی هم میگوید تا تکهای از خاک عراق را نداشته باشیم، نمیتوانیم شرایطمان را به دشمن تحمیل کنیم. امام به ورود ما از مرز چهار اشکال میگیرد: 1- مردم عراق تصرف سرزمین خودشان را تحمل نمیکنند و ما را متجاوز خواهند دانست و انگیزه برای ارتش بعثی هم برای جنگ در خاک خودش بالا میرود و مردم هم ممکن است در این شرایط از حزب بعث حمایت کنند؛ 2- از حیث بینالمللی ما الان موضع حق داریم، چون متجاوز در خاک ماست، اما اگر ما وارد خاک عراق شویم، کشورهای جهان ایران را متهم به تجاوز میکنند. 3- اگر نیروهای ایران وارد عراق شوند، ممکن است مردم بیگناه عراق آسیب ببینند، نباید مردم عراق که با ما نجنگیدند آسیب ببینند؛ 4- بعد از ورود به خاک عراق کشورهای عربی در حمایت از صدام صریح میشوند و تعصب عربی بیشتری از خود نشان میدهند. در نهایت امام گفتند اگر ورود به خاک عراق به منظور دفاع است، اشکال ندارد. آقای رفسنجانی از امام نقل میکند که ایشان گفتند در نقاطی وارد شوید که مردم آسیب نبینند. آقای سید احمد خمینی بعد از رحلت امام با مجله پاسدار اسلام مصاحبه کرد و در آنجا گفت امام نظرشان این بود که بعد از آزادسازی خرمشهر جنگ تمام شود. و امام میگفت اگر بناست شما جنگ را ادامه دهید بدانید که اگر جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمامشدنی نیست. ما نشنیدیم که هیچ یک از اعضای شورای عالی دفاع با نظر امام همراهی کرده باشد و در نهایت امام نظر آنها را پذیرفت. همچنین من ندیدیم سند رسمی مبنی بر پیشنهاد صلح از طرف جایی به ایران ارائه شده باشد؛ از آقای هاشمی و ولایتی هم این را پرسیدم؛ در رسانهها حرفهایی گفته شده بود، اما بهطور رسمی چیزی نگفته بودند. بعد از عملیات رمضان که با شکست مواجه شد، روند جنگ فرسایشی شد که ما این را هم در فصل پنجم گفتیم. ایران برای خاتمه دادن به جنگ یک حرف منطقی داشت: 1- ارتش عراق از خاک ایران بیرون برود؛ 2- دولت عراق معاهده 1975 را به عنوان معاهده مرزی دو کشور بپذیرد؛ 3- عراق به عنوان متجاوز شناخته شود؛ 4- عراق خسارات جنگ را پرداخت کند. اما عراق فقط میگفت آتشبس؛ یعنی جنگ در همین شرایط متوقف شود و عراقیهایی که داخل خاک ایران هستند، آنجا بمانند و ایران عملیاتی برای بیرون کردن آنها انجام ندهد؛ باقی مسائل هم در مذاکره بحث شود. عناوین پنج فصل بعدی کتاب که در جلد دوم آمده، از این قرار است: تحول در تدبیر نظامی تغییرات اساسی در شیوههای اداره جنگ تشدید و توسعه جنگ پایان جنگ نتایج و دستاوردها، درسها و تجربیات جنگ در فصل دهم که به دستاوردهای جنگ اختصاص دارد، به صنابع نظامی و ابتکاراتی که در بخش صنعت انجام شده، نیز توجه شده است؛ مثلاً در عملیات خیبر، پل شناور خیبری به طول 13 کیلومتر و بدون ستون بر روی هور نصب شد. یا پل لولهای که در عملیات والفجر 8 روی رودخانه اروند نصب شد. بنیان صنعت موشکی ما هم در زمان جنگ گذاشته شد. بنیان تولید پهبادها هم در زمان جنگ گذاشته شد؛ زمانی که ما نیاز به عکس هوایی داشتیم. تاریخنگاری جنگ فراتر از تاریخنگاری عملیاتهای جنگ است علایی در پاسخ سوال دکتر ابوالفضل حسنآبادی، مدیر مرکز نسخ خطی سازمان کتابخانهها، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، که پرسیده بود ارزیابی علایی از اینکه اکثر مورخان تاریخ جنگ در ایران نظامی هستند، چیست و این مسئله چه آسیبهایی میتواند داشته باشد، گفت: در ایران فضا برای اینکه دانشگاهیان هم بتوانند در حوزه تاریخ جنگ کار کنند، باز است (مثل کتاب ما و عراق تألیف آقای پارسا دوست)، ولی روایتگری نظامیان با همین دید نظامی خیلی میتواند به تاریخنگاری جنگ کمک کند؛ یکی از کارهای خوب در زمینه تاریخنگاری که در دوران جنگ صورت گرفت، این بود که کنار همه فرماندهان سپاه یک روای قرار گرفته بود؛ یک سری افراد خوشفکر با یک ضبط صوت کنار فرماندهان بودند و همه وقایع جنگ را در حوزه سپاه ضبط کردند؛ بنابراین یکی قویترین اسناد جنگ الان موجود است؛ بالای سه هزار ساعت نوار ضبط شده است؛ البته این نوارها بیشتر در حوزه عملیاتی جنگ است. تاریخنگاری جنگ فراتر از تاریخنگاری عملیاتهای جنگ است. در عین حال ممکن است برخی نظامیان بخواهند در نوشتههایشان از خودشان دفاع کنند؛ به نظرم در خصوص جنگ ایران و عراق هر چه مطلب نوشته شود، چه از سوی نظامیان و چه از سوی غیر نظامیان، کار مفیدی است و اگر در دستور کار پایاننامههای دانشگاهی هم قرار بگیرد، خیلی بهتر است؛ تاریخنگاری جنگ یک موضوع علمی است؛ روش تحقیق علمی نیاز دارد؛ البته در مواردی این کار دارد انجام میگیرد. مجید تفرشی نیز در ادامه این بحث گفت: اینکه نظامیان تاریخ جنگ را بنویسند اشکالی ندارد؛ طبیعتاً همه نظامیان هم یک جور فکر نمیکنند و همهشان حکومتی نمینویسند؛ مشکل از آن جایی پیدا میشود که تاریخنگاری جنگ منحصر به نظامیان شود و نگاههای مستقل و متفاوت و دگراندیش حق اظهار نظر یا روایت جنگ را نداشته باشند. علایی در پاسخ به سوال دیگری در مورد تبدیل مفهوم دفاع مقدس به جنگ در سالهای اخیر، گفت اینکه ما میگوییم دفاع مقدس، به این معنی نیست که از هر کاری در جنگ دفاع کنیم؛ بلکه ما هم در مواردی انتقاد میکنیم؛ آنچه قداست دارد، دفاع ما در مقابل تجاوز است؛ صرف نظر از نتایجی که داشت. علایی در پاسخ به سوالی در مورد اینکه آیا میشد زودتر صلح یا آتشبس کرد یا خیر، گفت: از ابتدا تا انتهای جنگ بخش دیپلماسی ما، مثل بخش عملیاتی جنگ فعال نبود؛ شاید دستگاه سیاست خارجی ما برای خودش این مأموریت را قائل نبود که با توجه به ظرفیتهای بینالمللی از این ظرفیتها برای ختم جنگ استفاده کند. من فکر میکنم یکی از ضعفهای ما این بود که طرحریزی برای خاتمه جنگ در سیاست خارجی نداشتیم؛ مثلاً وقتی ما میخواستیم عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهیم، به نظر من دستگاه سیاست خارجی باید با فرض آزادسازی خرمشهر یک طرح برای ختم جنگ به شورای امنیت سازمان ملل میداد. چنین طرحی را ما نمیبینیم. ما در جنگ پرچم صلح را کمتر بدست گرفتیم. ایران در آن زمان به سراغ غیرمتعهدها، سازمان کنفرانس اسلامی و کشورهای آفریقایی میرفت؛ کشورهایی که نمیتوانستند در ختم جنگ مؤثر باشند. این بحث را در برخی فصول کتاب مطرح کردم؛ یکی پس از آزادسازی خرمشهر، یکی در زمان صدور قطعنامه 598 در 29 تیر 66 و یکی هم زمان پذیرش قطعنامه توسط ایران. بحث «دیپلماسی و جنگ» و بحث «آتشبس و جنگ» در آنجا مطرح شده است. من شخصاً فکر میکنم چندجا ما این فرصت را داشتیم که جنگ را از طریق دیپلماسی و به کمک نیروهای میدان ختم کنیم؛ یکی تیرماه 1361 (قبل از شروع عملیات رمضان)، دیگری پس از فتح فاو در بهمن 1364، دیگری در سال 1366 و قبل از صدور قطعنامه که در اینجا ایران باید فعالانه در تنظیم قطعنامه شرکت میکرد و پس از تصویب باید فعالانه در آن وارد میشد. 23259 کد خبر 1964275