فرجام برجام
به حدی تکرار و تکراری شده که خیلی از اوقات ترجیح می دهیم درباره آن چیزی نشنویم و نخوانیم؛ اما واقعاً چه میشود و فرجام برجام چیست؟ قرار است به کجا برسیم که نمیرسیم و انتهای این مسیر برای ایران و قدرت های جهانی چه خواهد بود؟
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از عصرهامون، 2 هسته اصلی فهم پایان برجام تجربه یا روند تاریخی طی شده و دانش روابط بین الملل است که در ادامه بدان می پردازیم. 1- روند تاریخی: روند تاریخی دربر دارنده تجربیات گذشته طرفین در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... است که نقش حاکمیت افکار طرفین برای دستیابی یا عدم دستیابی به نتیجه مورد نظر را دارد. در این گذار مختصات طرفین مذاکره به شرح زیر است. الف) ایران؛ وقوع انقلاب اسلامی و حاکمیت دینی در هسته اقدامات سیاست خارجی دربردارنده نگرش ایدئولوژیک و نه منفعت محور است، از همین رو تهدید و فشار مضاعف از سوی مقابل به تقویت گفتمان مقاومت منجر شده و داعیه دار دریافت حق خود از نظام بین الملل است؛ در مقابل قدرتهایی که از نظر ایران مشروع و عادلانه نیست و ارتباط با آنها صرفا در پازل مصلحت توجیه پذیر شده است. بنابراین ایران در مذاکرات و اهداف خود نگاه منفعت محور نداشته و گرفتن حق خود یعنی لغو تمام تحریمهای غیرقانونی ارجحیت دارد. ب) آمریکا؛ مهمترین بازیگر طیف قدرتهای بزرگ در قبال برجام است که به کدخدایی و رسیدن به اهداف خود از هر طریق عادت دارد. خودبرتربینی، خواهان بیشترین نفع بودن و برخلاف رویکرد ایران درخدمت بودن سیاست برای اقتصاد را محور امور بین الملل خود دارد. تجربه شرایط ورود آمریکا به جنگهای جهانی، حضور نظامی در مناطق جهان، تجارت اسلحه و... همگی تایید کننده منفعت محوری نظام تصمیم گیری آمریکاست که ایران را مانعی جهت کسب منافع حداکثری خود در خاورمیانه می بیند. ج) سایر کشورهای برجام (چین، روسیه، فرانسه، انگلیس و آلمان)؛ در این میان سایر کشورها حضوری دلال منشانه جهت دریافت سهمی برای خود دارند. رایزنی جهت ایجاد موازنه به نفع متحدان خود از کارکردهای این گروه است اما هیچکدام هدف حل مشکلات بین ایران - آمریکا را ندارند. 2- دانش روابط بین الملل؛ اصولا در مباحث تجربی، علمی که قابلیت پیش بینی تحولات پپیشرو را نداشته باشد، علم محسوب نمی شود؛ در این زمینه ابزار دانش روابط بین الملل برای پیش بینی تحولات استفاده از روندها و رویدادهایی است که شکل تجربی و مداوم به خود گرفته و در قالب تئوری های مختلف تبیین می شود. سه نگرش غالب علم روابط بین الملل رویکردهای رئالیستی، لیبرالی و انتقادی است. دو نگرش اول و مشتقات آنها در صدد تبیین شرایط موجود با هدف ثبات این شرایط در ادامه هستند اما نگرش انتقادی شالوده های نظام جهانی موجود را به چالش کشیده و درصدد ساخت نظمی جدید است. در واقع تقابل ایران و آمریکا که یکی از مصادیق آن برجام است، تقابل نگرش ترکیبی آمریکا (رئالیسم و لیبرالیسم) با نگرش انتقادی ایران به نظام بین الملل است. استفاده از تحریم، ترور، جنگ، ائتلاف سازی، فعال سازی سازمانهای بین المللی و... همگی ابزارهای آمریکا جهت فرسایش ایران و در نهایت افتادن به دامان غرب هستند. در واقع آمریکا شرایط فعلی نظام بین الملل را با ثبات دانسته و تغییر چشمگیری برای جایگاه خود متصور نیست. در مقابل ایران مقاومت را شروعی برای ایجاد نظم جدید و گرفتن حق خود در نظام بین الملل می داند، چنانچه ایجاد محور مقاومت و تبدیل شدن به قدرت منطقه ای در راستای همین موضوع قابل توجیه است. متغیر اصلی تعیین کننده در سیاست آمریکا و ایران در قبال برجام، برداشت سازه انکارانه آنها از سیاست بین الملل است؛ از همین رو آمریکا با تکیه بر منطق قدرتهای بزرگ معتقد است که اختلافات خود با روسیه و چین را می تواند با اتکا به ابزارهای اقتصادی حل و فصل نماید اما ایران این اختلافات را ایجاد شکاف میان قدرتهای بزرگ تلقی میکند که میتواند به ایجاد نظم مورد نظر خود منجر شود. در واقع هدف از توجه به این نکته درک پیچیدگی بحران برجام و برخورداری از ریشه های فراوانی است که منتج به ارائه سناریوهای مختلفی توسط تحلیل گران شده است. اما نتیجه برجام؟
با اتکا به دو گزاره روند تاریخی طی شده و دانش روابط بین الملل و توجه به تقابل ایدئولوژیک طرفین، فرجام برجام را نمی توان چیزی جز مسکن مقطعی برای طرفین دانست؛ درواقع توافقات محدود و مقطعی چیزی نیست که حلال مشکلات و ایجاد کننده منافع طرفین در بلند مدت باشد؛ از همین رو برجام برای طرفین محکوم به شکست بوده و مذاکرات را صرفا می توان با هدف اقناع افکار عمومی، دستاوردهای محدود و فرسایشی شدن این تقابل تا نابودی یکی از طرفین تجسم کرد. نابودی طرفین لزوما از طریق جنگ رودررو یا استفاده از موشک و بمب نیست؛ این شکست به طرق مختلف از جمله روی کار آمدن تفکری جدید، کاهش قدرت منطقه ای و جهانی طرفین، ناآرامی داخلی، ورشکستگی دولت یا سایر مواردی باشد که منجر به تغییر رفتار و کوتاه آمدن در قبال سیاستهای طرف مقابل خواهد شد. به قلم محمدعلی رحیمی نژاد؛ دانشجوی دکتری روابط بین الملل انتهای پیام /