فشار از پایین، چانهزنی از بالا!
کارگاههای روایتسازی مشغول کار هستند! و هر چه از رخدادها فاصله میگیریم، بر تولیداتشان افزوده میشود.
اولین واقعه قتلهای زنجیرهای بود. پس از وقوع این قتلها، روایتی ساخته شد مبنی بر آنکه این قتلها از سوی طرفداران دولت خاتمی انجام شده است تا در پی آن بتوانند ساختار وزارت اطلاعات را تغییر دهند و عناصر خود را به آن تحمیل کنند. بهگمان آنها این سناریو با قتلها آغاز شد، با صدور اطلاعیه این وزارتخانه ادامه پیدا کرد و با جایگزینی حجتالاسلام یونسی به پایان رسید.
دومین واقعه به ماجرای کوی دانشگاه مربوط میشد. پس از این واقعه، روایتی نوشته و ترویج شد مبنی بر اینکه دانشجویان، به فرماندهی دومخردادیها بهعنوان ابزار فشار از پایین بهکار گرفته شدهاند تا رئیسجمهور بتواند با چانهزنی، رؤسای نیروی انتظامی را که با وی همراه نبودند، برکنار کند.
سومین واقعه ترور من بود. به گمان برخی این ترور خودخواسته و خودساخته انگیزهای در میان مردم ایجاد کرد تا اصطلاحا خیابانمحور شوند و فشار بیاورند تا خاتمی، نهتنها آمران و ضاربان بلکه مجموعه مخالفان را مورد پیگرد قرار دهد؛ که البته به جایی نرسید!
چهارمین واقعه و شاید مهمترین آنها انتخابات ریاست جمهوری دهم بود. پس از راهپیمایی 25 خرداد 1388 - که جمع کثیری به صحنه آمدند - تحلیلی بهوجود آمد مبنی بر آنکه بر پایه فشار اجتماعی منسجم، چندین نفر از جمله آقایان مهندس موسوی، حجتالاسلام کروبی و حتی مرحوم هاشمی رفسنجانی نوعی چانهزنی را آغاز کردهاند و خواهان تغییر موازنه قدرت هستند.
در طول سالهای 1377 تا 1388 برخی اصطلاح «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» را تا سطح استراتژی بالا بردند و مدعی شدند این اصطلاح، استراتژی اصلی جریان اصلاحات بوده است و برخی آن را صرفا مفهومی نظری خواندند و با نقدهایی سطحیتر از آن عبور کردند. عمده این نقدها به قرار زیر بوده است، که میکوشم بهاختصار آنها را پاسخ گویم.
یکم. روزنامه کیهان به تواتر مدعی شده است، این مفهوم از متفکری بهنام تیموتی گارتناش وام گرفته شده است. مشهورترین کتاب این نویسنده که در آن به موضوع مقاومت مدنی و جنبشهای اجتماعی پرداخته است، با عنوان «Civil Resistance and Power Politics» منتشر شده است. چنانچه، خوانندگان به نسخه دیجیتال آن مراجعه و عبارت (pressure from below and bargaining from above) را جست وجو کنند، مشاهده خواهند کرد آیا این عبارت در این کتاب وجود دارد یا خیر. هر چند آقای اش در بخشهایی از کتاب حول مفهوم «فشار از پایین» نکاتی را مطرح کرده است. حتی، میتوان راهی سادهتر را پیش گرفت و این اصطلاح را در گوگل جستوجو و نتایج را مشاهده کرد.
دوم. بعضی از فعالان دانشجویی اعتقاد داشتند، اصلاحطلبان - دولتیهای وقت - ذیل تاکتیک «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» از آنها استفاده ابزاری کردهاند تا برای مطامع خود چانهزنی کنند. بهعبارت ساده، اصلاحطلبان زدوبند کردند، و دانشجویان و جنبش دانشجویی نردبان شدند. در پاسخ به این نقد باید گفت، ابتکار اعتراضات کوی دانشگاه با خود دانشجویان بود و هر اصلاحطلبی که به آن اعتراضات ورود کرد، چه بهعنوان مقام رسمی و چه فعال سیاسی، صرفا مذاکره با نمایندگان دانشجویان را در دستور کار داشت. از آن سو، دانشجویان و اصلاحطلبان در برکناری رؤسای نیروی انتظامی اشتراک نظر داشتند، بنابراین، چانهزنی، معطوف به یک مطالبه مدنی مشترک یعنی برکناری آقایان لطفیان و نظری بوده است. اگر دقت شود، همه تلاش روزنامههای دومخردادی، در آن مقطع معطوف به پوشش مطالبات دانشجویان و برخورد با خاطیان بوده است و نه بیشتر.
برخی دوستان دفتر تحکیم وحدت هم معتقدند تاکتیک «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» اساسا مابهازای خارجی نداشته است. اما، میخواهم بگویم این تاکتیک در ساحت سیاست عملی همهجا کاربرد دارد و حتی، بدیهی است. شاید بهتر باشد بگویم، اساسا حرفی نو بهحساب نمیآید زیرا بشر روزانه از این تاکتیک استفاده میکند، بیآنکه نامی از آن ببرد. باید توجه داشت که جملگی اعتراضات صنفی واجد چنین خصوصیتی هستند؛ یعنی معترضان فشاری وارد میکنند و مطالبهای دریافت میکنند. حتی، در دوره انقلاب هم بهقدری فشار شرایط انقلابی سنگین بود که آمریکا حاضر شد کلید ارتش را به دست رهبر انقلاب بسپارد.
سوم. برخی منتقدان معتقدند تاکتیک «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» با دو استراتژی جمهوریخواهی و مشروطهخواهی ناهمخوان است. در پاسخ باید گفت، در نهضت مشروطه نوعی چانهزنی میان عدهای از دیوانیان و شاه صورت گرفت تا جاییکه شاه بخشی از اختیاراتاش را به مردم واگذار کرد. در آن مقطع حجم مطالبات و فشارها رو به فزونی بود و وقایعی از جمله فلک کردن تجار قند و بستن بازارها رخ داد اما باید توجه داشت که ضعف شاه و کیفیت مطالبات مانع از اقتدارگرایی وی نشد، بنابراین در برخی موارد با مقاومت شاه مواجه هستیم و اگر قانون اساسی مشروطه را مرور کنیم، نشانههایی از عقبماندگی را میبینیم که برخی از اختیارات شاه مؤید آن است اما به هر حال قدرت شاه - ذیل همان تاکتیک - مشروط شد.
در زمینه همخوانی این تاکتیک و ایده جمهوریخواهی هم میتوان به رگههای فشار انقلابی ارجاع داد. انقلاب 57 بهقدری پرفشار بود که هنگام ملاقات هایزر با آیتالله بهشتی تنها از نحوه واگذاری قدرت سخن گفته شد و اساسا سخنی در نفی یا اثبات آن روند مطرح نبود. در واقع، کفه فشار از پایین بهقدری سنگین شده بود که حداقلی از چانهزنی کفایت میکرد آن هم برای نحوه واگذاری قدرت نه اصل آن.
چهارم. افرادی، بهویژه در خارج از کشور معتقدند تاکتیک «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» بنیهای محافظهکارانه دارد و معطوف به روتوش نظام سیاسی است نه اصلاح آن. آنها میگویند شما در حالی این تاکتیک را مطرح میکنید که ابزار فشاری در اختیار ندارید و نظام سیاسی هم حاضر به تعامل نیست و نتیجه میگیرند مردم ذیل این تاکتیک حول امری واهی بسیج میشوند؛ نه فشاری هست و نه چانه زنی. در شرایط کنونی، میتوان با بخشی از این نقد همراه بود و آن اینکه «فشار از پایین» اکتسابی است و نمیتوان آن را در شرایط آزمایشگاهی بهکار بست اما این افراد در تئوری بدیل خود میگویند باید فرهنگ شهروندی میان مردم ایجاد شود تا آنها بتوانند خود به خود فشار اجتماعی ایجاد کنند! حال آنکه از سر این نکته ظریف میگذرند که فرهنگ شهروندی یکشبه حاصل نمیشود و از نوعی بسیج پیروی میکند و این بسیج به نیرویی پیشتاز نیاز دارد که شهروندان را حین عمل، آموزش دهد. به بیان دیگر، مردم در الگوی بهنجار فشار اجتماعی، در پراتیک روزمرهشان به نقطه مطالبهگری حداکثری رهنمون میشوند؛ مطالبات و خواستههایی که لزوما سیاسی نیستند. بهعنوان مثال، مطالبات صنفی و اقتصادی قشرهای بازنشسته، معلم، کارگر و... را که بهتدریج پذیرفته شدند و صورت قانونی گرفتند، میتوان ذیل این تحلیل طبقهبندی کرد، هر چند دولت از اجرای آنها سر باز میزند. نتیجه آنکه بهدور از تجویزهای نابجا مبتنی بر عنصر فرهنگ، بهتدریج میتوان فن چانهزنی را آموخت و به کار گرفت.
منبع: مشق نو
همچنین بخوانید