چهارشنبه 7 آذر 1403

قطعنامه‌ای که فراموش شدنی نیست

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
قطعنامه‌ای که فراموش شدنی نیست

قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل هشتمین قطعنامه‌ای بود که از آغاز تجاوز علنی رژیم بعث عراق به حریم جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 29 تیر 1366 و بر اساس فصل هفت منشور سازمان ملل تصویب و صادرشده بود؛ قطعنامه‌ای تاریخی که پس از گذشت یک سال و در تاریخ 27 تیر 1367 از سوی جمهوری اسلامی ایران پذیرفته شد.

تیرماه سال 1367 با صدور قطعنامه 598 سر تیتر اخبار همه رسانه‌ها فقط و فقط از یک‌چیز حرف می‌زد؛ جنگ ایران و عراق بعد از گذشت 8 سال به پایان رسید، جمهوری اسلامی ایران بی‌آنکه یک وجب از خاکش در اشغال اشغالگر باشد قطعنامه را پذیرفت.

پذیرش این قطعنامه هرچند به معنای پذیرش آتش‌بس از سوی جمهوری اسلامی ایران بود اما رژیم بعث عراق که 2 روز پس از تصویب قطعنامه، آن را پذیرفته بود به‌طور ناجوانمردانه و برخلاف قواعد بین‌المللی به حملات نظامی خود ادامه داد و باهدف تصرف نقاط مهمی از خاک ایران ازجمله خرمشهر، مجددا داخل خاک ایران شد، اما ناکام ماند.

خاطراتی از روزهای منتهی به قطعنامه

محمدعلی حضرتی یکی از رزمندگان دفاع مقدس در این خصوص می‌گوید: از اواخر سال 66 فشارهای بین‌المللی بر ایران افزایش و شرایط حضور رزمندگان تغییر کرده بود، از طرفی فرماندهی جنگ نیز، طرح‌های عملیاتی که منجر به نتیجه شود و پیروزی‌آفرین باشد در دست نداشت.

وی ادامه می‌دهد: اوایل سال 67 بعد از عملیات والفجر 10 که بمباران شیمیایی سنگینی در حلبچه رخ داد، بخشی از نیروهای ما را به نقطه مرزی بانه در ارتفاعات «شیخ‌محمد» منتقل کردند؛ نیروهای اندک باقی‌مانده بسیجی را از جنوب به غرب بردند و بنابراین برای تعرضات عراقی‌ها به مناطق استراتژیک جنوب ازجمله جزیره مجنون و فاو فضا فراهم شد؛ تمام نقاطی که در طول جنگ با ایثار فراوان به تصرف ایران درآمده بود کمتر از یک ماه واگذار شد و در همان زمان سقوط فاو نیز اتفاق افتاد. چون احتمال تعرض دوباره بعثی‌ها به خوزستان افزایش یافته بود بنابراین مجددا اعلام کردند که باید نیروهای مستقر در غرب به جنوب بروند.

این رزمنده دفاع مقدس بیان می‌کند: اواخر تیرماه تقریبا روزهایی بود که زمزمه‌ی امکان پذیرش قطعنامه مطرح‌شده بود، در جنوب شرایط بحرانی بود. ما را با هواپیماهای باری «سی130» به جنوب بردند. برای شناسایی وضع موجود به اهواز رفتیم و موقع غروب رسیدیم. دیدیم بچه‌های اهوازی با چوب‌دستی جلوی کارخانه نورد اهواز (فولاد خوزستان) شبانه ایستاده بودند و نگهبانی می‌دادند، ما نیز با حداقل سلاح ممکن و با حداقل امکانات دفاعی برای دفاع از مرزهای کشور تجهیز شده‌بودیم که نشان از پایان یافتن سلاح و مهمات در آن روزها داشت.

وی اظهار می‌کند: تانک‌های عراقی نزدیک بچه‌ها ایستاده بودند، قرار بود که صبح بیایند و مجددا به سمت اهواز پیشروی کنند، وقتی ایران پذیرش قطعنامه را اعلام کرد عراقی‌ها جنگ را متوقف نکردند و آتش را بیشتر و از نقاط مختلف به ایران حمله کردند؛ بخشی از حمله‌شان نیز به‌وسیله مجاهدین‌خلق بود که در تنگه چهارزبر زمینگیر شده بودند، آن‌ها تجاوز به خاک ایران را با حمایت هوایی و زمینی بعثی‌ها از مرز شروع کرده و قصر شیرین، سرپل ذهاب و اسلام‌آباد غرب را گرفته بودند و به سمت کرمانشاه پیشروی می‌کردند.

حضرتی بیان می‌کند: با حضور نیروهای مردمی و هوانیروز روند پیشروی‌شان متوقف و به ماجرای مرصاد تبدیل شد، اکثر افرادی که با سپاه دشمن و نیروهای عراقی همدستی کرده بودند، زمین‌گیر و مجبور به عقب‌نشینی شدند؛ در جنوب هم همین‌طور بود عراقی‌ها به نزدیکی 8 کیلومتری اهواز رسیده بودند و مناطقی مثل شلمچه، کوشک و حسینیه را تصرف کرده بودند؛ خوشبختانه با تمرکزی که صورت گرفت و با پایداری جانانه نیروهای داوطلب که با فرمان امام دوباره جبهه‌ها را پر کرده بودند و درگیری‌هایی که به‌صورت پراکنده با حضور نیروهای مردمی، بسیج و رزمنده صورت گرفت عراقی‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند و در روزهای پایانی تیرماه و اوایل مرداد به نقطه صفر مرزی رسیدیم.

وی یادآور می‌شود: عراقی‌ها قبل از تصرف منطقه حدود سه روز به‌طور مداوم شیمیایی زده بودند به‌طوری‌که با حرکت ماشین و موتور مواد شیمیایی بلند می‌شد و روی ریه و پوست بچه‌ها می‌نشست بنابراین اکثر رزمندگان در آن منطقه دچار عارضه شیمیایی شدند.

20 روز بعد از تصویب قطعنامه، عراق با ما می‌جنگید

این رزمنده دفاع مقدس خاطرنشان می‌کند: از زمان اعلام پذیرش قطعنامه تا آتش‌بس قطعی حدود 20 تا 25 روز طول کشید، در همان ایام امام پیامی دادند که اثرگذار بود و به‌واسطه آن موجی از نیروهای انسانی به سمت جبهه حرکت و نیاز منابع انسانی برای دفاع از کشور را تأمین کردند، همین مسئله باعث شد محاسبات عراقی‌ها به هم بخورد.

وی تأکید می‌کند: عراقی‌ها و مجاهدین خلق پیش‌بینی می‌کردند که دیگر کسی برای دفاع از کشور نمی‌آید و به‌راحتی می‌آیند و ایران را تصرف می‌کنند. با حضور گسترده نیروهای داوطلب در اکثر مناطق به نقطه صفر مرزی رسیدند و شرایطی به‌وجود آمد که وضعیت تثبیت شد؛ درعین‌حال رزمندگان ایرانی تا مهرماه 67 در منطقه حضور داشتند برای اینکه مبادا عراقی‌ها پیمان‌شکنی و بازهم به خاک کشور تجاوز کنند.

حضرتی خاطرنشان کرد: در آن ایام امام‌جمعه قزوین آیت‌الله باریک‌بین و فرماندار قزوین، خودشان را به منطقه رسانند و حضور گسترده نیروی انسانی در جبهه در همین مرحله موجب توقف ماشین جنگ شد.

وی با اشاره به تصویب قطعنامه خاطرنشان می‌کند: خبر تصویب قطعنامه را در بانه از رادیو شنیدیم، اکثر بچه‌ها داوطلب و آماده شهادت بودند بنابراین با شنیدن خبر تصویب قطعنامه به‌نوعی ناراحت شدند که از کاروان شهدا جا مانده‌اند، از طرفی اگر با نگاه واقع‌بینانه نیز نگاه کنیم با شرایط آن زمان ادامه جنگ ممکن نبود بااین‌حال خبر تصویب قطعنامه برای رزمندگان ما خوشحالی در برنداشت.

چون با شناختی که از ماهیت تجاوزگر و جاه‌طلبی‌های صدام داشتند مطمئن بودند اکنون که صدام دوباره قدرت یافته و ایران را در موضع ضعف می‌بیند مجددا به کشور ما حمله می‌کند و نیروهای عراقی دست‌بالا را در مذاکرات صلح خواهند داشت.

پیام امام خمینی در این خصوص نیز قابل‌تأمل است: «اکیدا به ملت عزیز ایران سفارش می‌کنم که هوشیار و مراقب باشید، قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهان خواران علیه ما کند شده است؛ ولی دورنمای حوادث را نمی‌توان به‌طورقطع و جدی پیش‌بینی نمود. ملت ما هم نباید فعلا مسئله را تمام‌شده بداند. البته ما رسما اعلام می‌کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست»

پذیرفتن قطعنامه برای ما ناخوشایند بود

ناصر گنجی یکی از آزادگان قزوینی است که در زمان تصویب قطعنامه در اردوگاه شماره 18 بعقوبه در اسارت به سر می‌برد، تصویب قطعنامه 598 در ذهن او و سایر رزمندگان نقش بسته است و هیچ‌گاه فراموش نمی‌کند؛ گنجی می‌گوید: آن روز صدام در تلویزیون عراق سخنرانی داشت و خبر تصویب قطعنامه را اعلام کرد، خبری که شنیدنش از زبان صدام بدترین خبری بود که می‌شد در دوران اسارت شنید.

وی تأکید می‌کند: بعد از اعلام خبر عراقی‌ها بسیار خوشحال شدند و به پایکوبی پرداختند درحالی‌که اسرای ایرانی عکس‌العملی نشان نمی‌دادند درواقع احساس خوشحالی و شادمانی بین بچه‌ها نبود اما عده‌ای نماز خواندند و این نماز خواندن برای عراقی‌ها تعجب‌آور بود.

گنجی عنوان می‌کند: رزمندگان با آمال و آرزوی خاصی وارد جبهه‌های جنگ شده بودند و هدفشان چیز دیگری بود و پذیرفتن قطعنامه برای ما که تلاش کرده بودیم انقلاب پیروز باشد ناخوشایند بود؛ آن روزها ذهن ما خالی بود و هیچ اطلاعاتی از ایران نداشتیم، نمی‌دانستیم چه اتفاقاتی افتاده است و چه روندی طی می‌شود بنابراین نمی‌توانستیم تحلیل درستی داشته باشیم و سردرگم بودیم.

وی خاطرنشان می‌کند: ما جزو اسرای مخفی بودیم که در انتهای اسارت اسممان به‌عنوان مفقود ثبت‌نشده بود، اخبار دقیقی به گوش ما نمی‌رسید و نمی‌دانستیم در ایران چه سیاستی دنبال می‌شود، با تصویب قطعنامه نیز امید چندانی به برگشت به ایران نداشتیم؛ حتی تبادل اسرا شروع شد به‌جای اینکه لب مرز خسروی ما را مبادله کنند شبانه اتوبوسی که داخلش بودیم را تغییر مسیر دادند و ما را به اردوگاه دیگر بردند 6 ماه در عراق ماندیم و با شرایط خاصی به ایران برگشتیم.

این آزاده یادآور می‌شود: اگر از اغلب ایرانیان در خصوص قطعنامه 598 بپرسید شاید خاطره‌ای در ذهنشان نباشد، اما در ذهن همه اسرا موضوع خاصی را تداعی می‌کند چراکه ما تنگاتنگ با این موضوع درگیر بودیم، اگر از 80 درصد ایرانی‌ها بپرسید آن مقطع دبیر کل سازمان ملل چه کسی بود شاید ندانند اما اسم خاویر پرز دکوئیار نخستین دبیر کل سازمان ملل متحد آمریکای لاتین هیچ‌وقت از ذهن ما پاک نمی‌شود و نمی‌توانیم موضوع قطعنامه را فراموش کنیم.

انتهای پیام