پنج‌شنبه 10 آبان 1403

لحظه شهادت حجت‌الاسلام ترکان در والفجر 2

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
لحظه شهادت حجت‌الاسلام ترکان در والفجر 2

بار سومی که برای آب دادن بالای سر ترکان رفتم، وقتی آب را در دهانش ریختم با وجودی که چشمانش بسته بود با لحنی تند گفت: بی انصاف اینقدر آب می‌دهی، امام حسن مجتبی (ع) بالای سر من ایستاده.

بار سومی که برای آب دادن بالای سر ترکان رفتم، وقتی آب را در دهانش ریختم با وجودی که چشمانش بسته بود با لحنی تند گفت: بی انصاف اینقدر آب می‌دهی، امام حسن مجتبی (ع) بالای سر من ایستاده.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: شهید حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ احمد ترکان در یازدهم خرداد 1343 در اصفهان به دنیا آمد. با ورود به حوزه علمیه اصفهان (مدرسه امام جعغر صادق (ع) تمام تلاش خود را برای تحصیل و تهذیب نفس به کار گرفت. دوستان نزدیک او روایت کرده‌اند که صفات اخلاقی برجسته‌ای چون تواضع و سخاوت در وجود او جمع بود.

شیخ احمد ترکان با قرآن کریم و مفاتیح انس مخصوصی داشت و با حالتی عرفانی به نماز شب می‌ایستاد و راز و نیاز می‌کرد. اخلاق و تواضع او چنان بود که بسیاری را به او علاقمند ساخته بود. او دراخلاق و عرفان از محضرت مرحوم سید بحرالعلوم میردامادی بهره برد و چنانچه استاد درباره او نگاشته به مقامات عالی نائل شد.

روایت کرده‌اند که شیخ ترکان با تمام وجود به حضرت امام خمینی (ره) و قیام انقلابی ایشان عشق می‌ورزید. چندین بار به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل عزیمت کرد و با برپایی نماز جماعت و سخنرانی اخلاق نیک خود محفل رزمندگان را روشنی‌بخش بود و آن محافل نورانی را گرم‌تر می‌کرد. او در چهار عملیات فعالانه شرکت کرد و سرانجام در پنجم مرداد 1362 شمسی در عملیات والفجر 2 به درجه والای شهادت رسید.

لحظه شهادت این روحانی گرانقدر را چند تن از همرزمان روایت کرده‌اند. از جمله آنها سید حمیدرضا طالقانی اصفهانی است که روایت خود را در کتاب «حماسه تپه برهانی» نوشته است. (روایت او در کتاب «حدیث خوبان» اثر حمید خلیلیان نیز درج شده است.) این کتاب ابتدا توسط معاونت انتشارات مرکز فرهنگی سپاه در دهه 70 منتشر شد و بعدها توسط ناشران دیگر از جمله انتشارات شهید کاظمی تجدید چاپ شد. این کتاب سرگذشت مهمی از نگارش تا انتشار را به خود دیده است.

ابتدا تپه برهانی در قالب یک خاطره خاطره به سال 1365 در نخستین مسابقه بزرگ فرهنگی هنری جبهه و جنگ که توسط قرارگاه خاتم الانبیا (ص) برگزار شد، رتبه اول را در بخش خاطره نویسی به خود اختصاص داد و نویسنده خاطره از دست رئیس جمهور وقت یعنی حضرت آیت الله سیدعلی خامنه‌ای جایزه خود را دریافت کرد. کتاب «حماسه تپه برهانی» در سوم خرداد سال 1373 نیز در نخستین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس، رتبه اول خاطره را به خود اختصاص داد و تندیس زرین برترین کتاب دفاع مقدس را از دست رئیس جمهور دریافت کرد، همچنین در سال 1379، در جشنواره «ادب پایداری» که کلیه آثار ادبی در طول بیست سال، از آغاز دفاع مقدس تا سال 1379، با حضور نخبگان ادبی کشور مورد ارزیابی قرار گرفت. در این ارزیابی نیز گوی سبقت از صدها کتابی که در طول بیست سال نگارش شده بود، ربود و به عنوان «برترین کتاب خاطره در سطح الف جشنواره ادب پایداری» معرفی شد و نویسنده این اثر جاودانه، در دیپلم افتخار و تندیس زرین برترین نویسنده کتاب خاطره، در بیست سال ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را دریافت کرد. مخاطب در این اثر با خاطرات منحصر به فرد از حماسه عظیم تپه برهانی با روایت رزمنده جانباز «سیدحمید رضا طالقانی» آشنا می‌شود این حماسه در عملیات «والفجر 2» در تابستان سال 1362 اتفاق افتاده، که تپه برهانی، بریده‌ای از آن حماسه عظیم است. «حماسه تپه برهانی» در عین حالی که یک «سند تاریخی منحصر به فرد» به شمار می‌رود، سندی است که اگر نبود، قطعه‌ای از تاریخ دفاع مقدس مغفول و مجهول می‌ماند چراکه هیچ نوشته دیگری درباره این بریده از عملیات «والفجر 2» وجود ندارد. روایت شهادت شهید حجت الاسلام والمسلمین احمد ترکان را در ادامه بخوانید:

لحظه شهادت شهید شیخ احمد ترکان

جریان شهادت و پرواز عارفانه شهید حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ احمد ترکان در محاصره نیروهای بعثی عراق چنین است:

برادر ترکان در حالی که در سطح پاسگاه در حرکت بود، خمپاره‌ای درست در بین دو پای او به زمین خورد و او را از ناحیه دو پا به مجروح کرد. هر دو پایش شکسته و رگ‌های عصبی‌اش قطع شده بود و لذا با کمترین حرکتی درد همه وجودش را فرا می‌گرفت.

ترکان را همیشه صبور و آرام دیده بودن و اکنون فریادهای دلخراش او از شدت دردی حکایت داشت که تاب مقاومت را از او بریده بود. از زخم پای ترکان خون زیادی می‌رفت، رگ‌های شریای پای این روحانی پاک سیرت قطع شده بود، استخوان‌های شکسته هر دو پایش گوشت ران او را پاره کرده و به بیرون زده بود، به طوری که حتی برادران امدادگر نیز از نگاه کردن به زخم پاهای او منقلب می‌شدند.

تلاش برای قطع خونریزی پاهای ترکان بی فایده بود، شدت خونریزی باعث عطش او شده بود و با فریاد آب طلب می‌کرد، اما امدادگران از آب دادن به او ممانعت می‌کردند، زیرا معتقد بودند اگر آب بخورد خونریزی پاهایش افزایش پیدا می‌کند.

حجت‌الاسلام ترکان از ابتدای مجروح شدن حال و هوایی شگفت انگیز داشت. خون زیادی از بدنش رفته و تختخوابش پوشیده از لخته‌های خون شده بود. او از لحظات اولیه صبح از حالت عادی خارج شد. سخن ما را نمی‌شنید و در عالمی دیگر به سر می‌برد. یک لحظه آرام نمی‌گرفت و در حالت اغما بی اختیار سخنانی را بر زبان می‌آورد، گاه در بین سخن با ناله‌هایی دلخراش تقاضای آب می‌کرد و لحظاتی بعد دوباره به حرف‌های خود ادامه می‌داد. حرف‌هایش شباهتی کامل به یک سخنرانی داشت. گاهی احکام می‌گفت و گاهی با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید را در حالی که به تندی نفش می‌زد، ترجمه و تفسیر آنها را بیان می‌کرد.

در مواردی از نظم و استحکام سخنانش می‌پنداشتم که به هوش آمده و با تعمق و اراده سخن می‌گوید، اما وقتی او را مورد خطاب قرار می‌دادم درمی‌یافتم که بی‌هوش است. او در لابه‌لای سخنان خود به احادیثی از معصوم علیهم السلام استناد می‌کرد و گاهی منبعی که حدیث را از آن نقل کرده بود نام می‌برد.

عطشش به شدت افزایش یافته بود. با صدای نحیفی همراه با نفس‌های تند آب آب می‌کرد. بدنش به شدت به رعشه افتاده بود و صدای نفس‌های تند او به راحتی شنیده می‌شد در این لحظات نوع صحبت‌هایش نیز فرق کرده بود. او دیگر از احکام و قرآن نمی‌گفت بلکه مثل اینکه با کسی سخن بگوید و به سوالات پاسخ دهد حرف می‌زد. پس از مقداری مکث بله و خیر می‌گفت، انگار که کسی از او چیزی می‌پرسد.

بار سومی که برای آب دادن بالای سر ترکان رفتم، وقتی آب را در دهانش ریختم با وجودی که چشمانش بسته بود با لحنی تند گفت: بی انصاف اینقدر آب می‌دهی، امام حسن مجتبی (ع) بالای سر من ایستاده و قدحی از آب در دست دارد و می‌خواهد به من آب بدهد، آن وقت تو اینقدر به من آب می‌دهی.

از اینکه ترکان اکنون از امام مجتبی (ع) یاد می‌کرد تعجب نکردم، چرا که به خاطرم بود که در پادگان محمد رسول الله (ص) سنندج هنگام سخنرانی‌ها بیش از همه از امام حسن مجتبی (ع) یاد می‌کرد و ارادتی خاص به ایشان داشت و وقتی از آن امام (ع) نام می‌برد، منقلب می‌شد. بارها سجایای اخلاقی امام حسن (ع) و مظلومیت ایشان را از زبان برادر ترکان در ضمن سخنرانی‌هایش شنیده بودم. او در پایان اکثر سخنرانی‌هایش روضه امام حسن را می‌خواند و به شدت می‌گریست و همه مجروحینی که در کنار او افتاده بودند اکنون مطمئن بودند که امام حسن (ع) از شیخ احمد ترکان پرستاری می‌کند.

ترکان همچنان صحبت می‌کرد و همه مجروحان با دقت سعی می‌کردند به سخنان او گوش دهند. لحظاتی بعد دوباره لحن سخن ترکان تغییر کرد، مثل وقتی که کسی از او سوالی کرده باشد، گفت: خیر نخوانده‌ام و لحظاتی بعد گفت: چشم الان می‌خوانم و بعد شروع به خواندن نماز کرد در همان حالی که خوابیده بود. به سختی اذکار نماز را قرائت می‌کرد، گاهی در بین نماز خاموش می‌ماند و به نظر می‌آمد که کلمات را فراموش کرده است، اما لحظاتی بعد در حالی که سر خود را به نشان تصدیق تکان می‌داد دوباره به قرائت نماز می‌پرداخت. مجروحان می‌گفتند که کسی کلمات نماز را به او تلقین می‌کند. ترکان در حالی که هیچ اراده‌ای از خود نداشت به طور دقیق و بدون غلط دو نماز دو رکعتی شکسته به جا آورد. حوالی ساعت چهار بعد از ظهر بود که گفت: چشم الان. سپس شهادتین را بر زبان آورد و آنگاه ذکر لا اله الا الله را به طور مکرر بر زبان آورد و در این هنگام دست راستش را بر سر گذاشت و خاموش شد.