چهارشنبه 7 آذر 1403

لطفاً کمی برفک پخش کنید!

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
لطفاً کمی برفک پخش کنید!

این مُزدبگیران و خودفروختگانِ نامردند که در هر نهضتی نفوذ می‌کنند و آن را به اضمحلال می‌کشانند و آنگاه بر مُرده لگدمال شده آن نهضت بِشکن می‌زنند و می‌رقصند و شادی می‌کنند.»

به گزارش مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: بدترین نوع برخورد با موضوع «جهاد تبیین» لوث کردن آن است. بازی کردن با کلمات و از معنا تهی کردن عبارات عمیق با تکرار کردن‌های سطحی، بدون ایده و برنامه‌ای واقعی و اجرایی. این نوع از برخورد را با موضوعات مختلف، متاسفانه بارها دیده‌ایم. عبارتی مدتی بر سر زبان‌ها می‌افتد و از هر تریبونی و از سوی هر کسی چیزکی درباره آن گفته می‌شود. موجی کوتاه و مقطعی، که می‌آید و می‌رود و چنان فراموش می‌شود که گویا هرگز نبوده است.

حال آنکه این جهاد مربوط به دیروز و امروز نیست و تا تقابل جبهه حق و باطل وجود دارد، این جهاد نیز وجود خواهد داشت. اگر امروز رهبر انقلاب بارها از ضرورت و فوریت جهاد تبیین سخن می‌گویند و از متولیان این حوزه به نوعی ابراز گلایه همراه با مطالبه می‌کنند، ناشی از کم‌کاری و بی‌توجهی نسبت به این جبهه در سال‌های گذشته است. چاره این غفلت نیز قرارگاه بازی نیست.

رسانه‌ها ابزار و متولی اصلی این قضیه هستند. صدا و سیما به عنوان رسانه فراگیر و اصلی کشور بیشترین مسئولیت و نقش را در این میدان دارد. متاسفانه و منصفانه باید اذعان کرد تاکنون کارنامه این نهاد در این جهاد چندان قابل قبول نیست و با وضعیتی که در آن به سر می‌بریم و الزاماتش، تطابق ندارد. صداوسیما به جای عمق‌بخشی و حرکت رو به جلو، بیشتر به گسترش عرضی خود پرداخته و شبکه پشت شبکه ایجاد کرده است. شبکه‌های انبوه که برنامه‌های اثرگذار و هدفمند در آنها موردی دیده می‌شود و می‌توان گفت در بسیاری از موارد چیزی پخش می‌شود تا چیزی پخش شده باشد و صفحه تلویزیون برفکی نباشد. جای خالی یک مرکزیت فکور و منسجم که برای کل جریان تولید و پخش در این سازمان عریض و تطویل برنامه و هدف داشته باشد، به‌شدت محسوس است که امید است این نقیصه در دور جدید برطرف شود.

وقتی سخن از جهاد به میان می‌آید، به‌صورت طبیعی و منطقی مولفه‌ها و عناصر مختلفی به ذهن متبادر می‌شوند که اصلی‌ترین آنها رزمندگان یا همان نیروی انسانی این میدان است؛ از فرماندهان ارشد گرفته تا فرماندهان میدانی و رزمندگان صف. فرض کنید دشمن به گوشه‌ای از کشور تجاوز کند. آیا می‌توان به شیوه اداری و کارمندی با دشمن جنگید؟ عده‌ای ساعت 8 یا در بهترین حالت 7 صبح به جبهه بروند و تا ساعت 14 یا لطف کرده با اضافه‌کاری تا 16 و 17 بجنگند و بعد جبهه را ترک کنند؟! منظور از این ساده‌سازی و مقایسه آن است که بدانیم جهاد تبیین نیز میدانی لاینقطع است و از چندین و چند منظر نه تنها دشواری و الزامات کمتری از جهاد نظامی ندارد بلکه خطیرتر نیز هست. با روحیه کارمندی - به معنای متداول و نه لزوماً صحیح آن - نمی‌توان جهاد تبیین را پیش برد.

به درستی گفته می‌شود که یکی از دلایل ناکارآمدی و ضعف شدید و مزمن صنعت خودروسازی در کشور، مشکل نیروی انسانی مازادی است که بودن آنها نه تنها کمکی به این صنعت و تولید خودرو نمی‌کند بلکه یکی از عوامل افزایش هزینه تولید است که این هزینه سربار در نهایت از جیب مشتری برداشت می‌شود. این وضعیت در مورد صدا و سیما نیز صادق است. چند ده هزار کارمند و حقوق‌بگیر که این نهاد را از یک سازمان رسانه‌ای چابک و منعطف تبدیل به اداره‌ای بزرگ و بوروکراتیک کرده که به طرز عجیب و در عین حال قابل تاملی، بخش قابل توجهی از تولیدات خود را به‌صورت قرارداد برون‌سپاری کرده است. البته که سفارش تولید به افراد کارآمد و هم‌راستا با اهداف و سیاست‌های سازمان مسئله مذمومی نیست اما سؤال اینجاست که نسبت این سفارش با این همه حقوق‌بگیر چیست؟

مرحوم نادر ابراهیمی در جلد دوم کتاب زیبا و مهجور «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» (رمانی درخصوص حضرت امام خمینی) ملاقات امام با آیت‌الله کاشانی را روایت می‌کند. آقای کاشانی طی این مکالمه به امام می‌گوید: «عجب! شما جرئت می‌کنید در حوزه علمیه قم روزنامه بخوانید؟ آنجا کسان بسیاری بودند که روزنامه را نجس می‌دانستند.» این جمله احتمالاً محصول تخیل نویسنده است اما ردی از یک درد را در خود دارد. امروز دیگر کسی روزنامه را نجس نمی‌داند اما بزرگان و اهل تفکر - چه در حوزه و چه در دانشگاه - چقدر اهل رسانه‌اند، الزامات آن را می‌شناسند و به این میدان جهاد ورود کرده‌اند؟ کسی منکر زحمات و تلاش‌ها نیست اما نسبت آنچه می‌بینیم با پتانسیل و توان صاحبان اندیشه و اهل علم و معرفت چقدر بوده و آیا مطلوب است؟

جهاد همان‌طور که از نامش پیداست در برابر دشمن است. آن که لباس رزم می‌پوشد و عازم میدان نبرد می‌شود، می‌داند که رنج و سختی رزم، کمترین هزینه جهاد است. جهاد، جراحت دارد، اسارت و در نهایت شهادت. جهاد تبیین نیز هزینه‌های خاص خود را دارد. میدان این جهاد مغز و روح و روان انسان‌هاست و ضربات متقابل در این نواحی نواخته می‌شود. آن که پا در میدان جهاد تبیین می‌گذارد باید شهامت و جسارت ضربات دشمن را داشته باشد. دشمنی که در جنگ نظامی هیچ مرزی برای خود نمی‌شناسد و نشان داده از بکار بردن سلاح شیمیایی و حتی اتمی نیز ابایی نداشته، در این میدان نیز هیچ حد و مرز اخلاقی برای خود قائل نیست. اینجاست که با دروغ و تحریف و تهمت و هر آنچه می‌توانند و در چنته دارند به جبهه مقابل هجوم می‌آورند تا اولاً جهادگران را منفعل و یا در چشم مردم وارونه جلوه دهند - با برچسب‌هایی همچون تندرو، کاسب تحریم، رادیکال، بی‌منطق، دگم و...- ثانیاً دیگران را از ورود به این عرصه بازدارند و این پیام را مخابره کنند که اگر در میدان جهاد تبیین پای گذاشتید باید دست از آبرو، اعتبار، آسایش و آرامش خود و حتی نزدیکانتان بشویید.

اینجاست که اجر جهاد تبیین معلوم می‌شود و شاید بتوان گفت این نیز سندی است بر چرایی «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء». اینجاست که حضرت امام (ره) می‌فرمایند: «ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده میشود... خطر قلم بیشتر از مسلسل است. و خطر بیان بیشتر از توپ و تانک است. و خطر علم بیشتر از همه اینهاست.... لکن اگر به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد... تمام اینها ارزش پیدا میکند.» (صحیفه امام، ج13، ص449)

همیشه در میادین نبرد کسانی بوده و هستند که خود را به دشمن می‌فروشند. آنچنان حقیرند که کمتر نامی از آنها حتی به عنوان خائن برجای می‌ماند اما اغلب تاثیراتی بزرگ و تعیین‌کننده دارند. کارشان حقیر است. چیزکی می‌گیرند و رخنه‌ای برای ورود مخفیانه دشمن ایجاد می‌کنند یا در گرماگرم نبرد تیری از پشت زده و فرمانده‌ای دلیر را بر زمین می‌اندازند. اگر مزد این خیانت گلوله دشمن برای پاک‌کردن ردپا نباشد در نهایت، قدیم، اسبی یا کیسه‌ای زر بود و امروز قبول پناهندگی زیر بیرق دشمن یا پولی دست به دست شده در حسابی برای گذران چند صباحی در لهو و لعب.

داستان این مزدوران دشمن در میدان نبرد تبیین و تحریف خود ماجرایی مفصل است که پرداختن به آن مجالی دیگر می‌طلبد و عجالتاً از زبان نادر باید گفت: «در میانِ ما چه کسی هست که نداند که آنچه ما می‌کشیم، نه مستقیماً از جانبِ اجانب، که از جانبِ سرسپردگانِ ایشان است. ارباب، اگر نوکرِ خوش خدمتِ حلقه به گوش نداشته باشد، چگونه می‌تواند اربابی کند؟ چگونه می‌تواند خانه به خانه، سیه بختی و درماندگی را صاحب خانه کند و صاحب‌خانه‌های راستین را آواره و درمانده کند و به تکدی و خفت بکشاند؟

این بیگانه‌پرستانند که می‌کوشند سلطه ننگینِ بیگانه را بر این بهشتِ خدایی، این آب و خاکِ منحصر، تثبیت کنند و دوام ببخشند، و خود، سر در آخورِ اجانب، به علوفه چند روزه رضا بدهند. این مُزدبگیران و خودفروختگانِ نامردند که در هر نهضتی نفوذ می‌کنند و آن را به اضمحلال می‌کشانند و آنگاه بر مُرده لگدمال شده آن نهضت بِشکن می‌زنند و می‌رقصند و شادی می‌کنند.»