مأموریتی که شهید کاظمی از عالم برزخ به همکلاسی و همرزمش داد
نویسنده کتاب خاطرات شهدا و ایثارگران میگوید: شهید کاظمی به من انرژی فوق العادهای داد و همچنان ادامه دارد و منبع انرژی من در همه کارهایی که تا به حال انجام دادهام، این شهید است.
خبرگزاری تسنیم- مهناز سعیدحسینی: عباس رئیسی یک نویسنده دفاع مقدس است که خودش در سالهای جنگ رزمنده بوده و در این فضا تنفس کرده است. اینکه چطور شد این رزمنده دیروز، نویسنده امروز شد، ماجرای جالبی دارد که در گفتوگو با او به مناسبت انتشار کتاب جدیدش به آن پرداختیم. نکته قابل توجه در کتابهای این نویسنده دفاع مقدس پرداختن به نحوه زندگی شهدا و جانبازان در آن دوران است که رئیسی به خوبی از عهده این مهم برآمده است و بخشی از سؤالات ما معطوف به این شده است که چگونه زندگی این الگوها و قهرمانان میتواند، در زندگی امروز ما اثر بخش باشد. مشروح این مصاحبه در ادامه میآید:
تسنیم: آقای رئیسی! اخیرا از شما کتابی با عنوان «سودای یک مجنون» منتشر شده است که خاطرات رزمنده جانباز حسن عصاریان است، شما خودتان هم رزمنده دوران دفاع مقدس هستید، چه شد که سراغ نوشتن در حوزه دفاع مقدس و این کتاب رفتید؟
ماجرای این کتاب به ماجرای آشنایی من با آقای مرتضی سرهنگی برمیگردد. ایشان از اساتید ارشد ادبیات پایداری و محبوب مقام معظم رهبری هستند و جزء دوستان شهید آوینی و شهید حسن باقری به حساب میآیند و زحمات زیادی در این سالها برای ادبیات دفاع مقدس کشیدهاند. تقریبا 10 سال پیش یعنی سال 1392 من خاطرات خودم از دوران دفاع مقدس و دوران پیروزی انقلاب را نوشته بودم. این نوشتهها به دست استاد سرهنگی در حوزه هنری رسید. آن را خواند و پسندید و بعد با عنوان «مگر شما ایرانی نیستید» توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
شهیدی که پدر همه ما در جبهه بود
این کتاب با بازخوردهای خوبی مواجه شد و حتی 4 سال پیش با این کتاب همراه با تعداد دیگری از رزمندههایی که امروز خودشان نویسنده هستند، خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و سر صبر با ایشان صحبت کردیم. بعد از چاپ کتاب خاطرات خودم، آقای سرهنگی گفت یک رزمنده مثل خودت که هم سابقه جبهه داشته باشد و هم خاطرات را به یاد داشته باشد پیدا کن و خاطراتش را بنویس. به حافظهام رجوع کردم و به شخصیت کتاب سودای یک مجنون یعنی آقای عصاریان رسیدم. ابتدا مصاحبه اولیهای انجام دادم و خلاصهای را برای آقای سرهنگی بردم که ایشان پسندید و بعد کار را ادامه دادم و تقریبا 50 ساعت با او مصاحبه کردم. البته در کنار نوشتن کتاب سودای یک مجنون همزمان 4 کتاب دیگر را در حوزه دفاع مقدس نوشتم مثل کتاب «عمو حسین» درباره شهید حسین علی فخری که 5 سال پیاپی جبهه بود و ویژگیهای منحصر به فردی داشت و شغل و 11 بچهاش را رها کرده بود و مسئول تدارکات جبهه بود. من اگر موفق شدم سالهای زیاد در دفاع مقدس بمانم به خاطر پدریهای این شهید بود که حقیقتا پدر همه ما بود. من برای آن کتاب با 52 نفر مصاحبه کردم که آن کتاب را هم انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است.
در جریان نوشتن این کتابها با محمود نیکی آزاده و جانباز دفاع مقدس آشنا شدم که ماجراهای او هم جالب بود و چون در جبهه در اثر مجروحیت بیهوش میشود و وقتی به هوش میآید اسیر عراقیها بوده است، اسم کتاب را گذاشتم «وقتی به هوش آمدم». با این جانباز هم مثل آقای حسن عصاریان در اثر رفت و آمد مکرر برای نوشتن کتاب دوستی و رفاقت خانوادگی پیدا کردم. البته چند کتاب مشترک هم با دیگر نویسندگان درباره دفاع مقدس دارم. مثل کتاب حاج احمد فرگاه که تحقیقات و مصاحبههای اولیهاش را من انجام دادم و اما چون خانوادهاش ساکن تهران هستند، نویسنده دیگری بقیه کارهای کتاب را انجام داد.
تسنیم: پس حسابی نویسنده پرکاری هستید؟
من 13 سال است که مینویسم و چهار کتاب به نام خودم دارم و چند کتاب مشترک با دیگر نویسندهها نوشتهام. کتاب محمد کریمیزاده فینی را هم من کار تحقیقاتش را انجام دادم و این کتاب در دست چاپ است. چند کار نیمهکاره دارم و اخیرا هم مشغول نوشتن داستان یک شهید مفقود هستم که یک سال است در هندیجان پیدا شده و روایت این کتاب، روایتی بسیار عاشقانه و البته متفاوت است. یک سفرنامه حج هم به دنبال تشرف امسالم به حج نوشتهام که دنبال انتشار آن سفرنامه هم هستم.
تسنیم: آنطور که من میدانم شما متولد سال 1342 هستید و تقریبا بعد از بازنشستگی از سپاه پاسداران سراغ نویسندگی رفتید. معمولا نویسندهها از جوانی این کار را شروع میکنند، چطور شد که نویسنده شدید؟
من دانشگاه تهران رشته جغرافیای طبیعی درس میخواندم. شهید حاج احمد کاظمی همرشته و همدانشگاهی من بود و با هم دوست بودیم. حقیقتش من یک دستور از شهید احمد کاظمی در خواب گرفتم و از آنجا شروع به نوشتن کردم.
نامه شهید کاظمی در عالم خواب و تعبیر ارشد خواندن
تسنیم: از این ماجرا بیشتر میگویید؟
من از سال 1369 تا الان هر سال 3 تا 4 بار به سفر راهیان نور میروم. در یکی از این سفرها در عالم خواب حاج احمد کاظمی را دیدم. در عالم خواب با من احوالپرسی کرد به اسم کوچک صدایم کرد و گفت به دیدنت آمدهام و یک نامه بهم داد و گفت برو ارشد بخوان! در عالم خواب برداشت من از این ارشد خواندن نویسندگی بود و از همانجا نوشتن را شروع کردم. چند بار دیگر هم به خوابم آمد بر حرفش تأکید کرد. شهید کاظمی به من انرژی فوقالعادهای داد و این انرژی همچنان ادامه دارد و منبع انرژی من در همه کارهایی که تا به حال انجام دادهام، این شهید بوده است. ارتباطی که با او دارم قوی است و تصویری که از او دیدهام به قدری روشن است که انگار بیرون از عالم خواب واقعا با من حرف میزند. من نویسندگی را به دستور شهید کاظمی شروع کردم و از سال 1392 تا دوران کرونا در کارگاههای نویسندگی استاد سرهنگی در حوزه هنری شرکت کردم.
تسنیم: با اینکه دیر شروع کردهاید، چطور پر انژری و پر توان در نوشتن به پیش میروید؟
من یک نویسنده میشناسم که جانباز ویلچری است و فقط یک انگشست سبابهاش کار میکند و تا حالا 5 کتاب نوشته است. انرژی را شهدا به ما میدهند. من اگر یک روز مطالعه نکنم یا یک روز ننویسم آن روز خودم را شماتت میکنم.
تسنیم: چرا؟
خداوند در قرآن میگوید شهیدان زنده هستند و نزد من روزی میخورند مصداقش این است که حاج احمد در آن دنیا و در بهشت برزخی، من را دیده و این وظیفه را بر دوشم گذاشته است. من با توجه به رشته تحصیلیام سالها برای سپاه در حوزه جغرافیا تحقیق میکردم. در زمانی که بازنشسته میشدم شهید کاظمی من را دید و به من دستور نویسندگی داد. اگر ایشان نمیگفت و این راه را جلوی پایم نمیگذاشت وقتم هدر میرفت و نمیدانستم چه کنم. اما این روزها به قدری مطلب برای نوشتن دارم که وقت سرخاراندن هم ندارم.
تسنیم: آقای رییسی الان کتاب در حوزه دفاع مقدس زیاد چاپ میشود. نظر شما در این باره چیست؟
یک دسته از این کتابها برای شهدا هستند. یک عده درباره کلیات دفاع مقدس مینویسند اما تعداد کمی از این کتابها وارد جزییات شدهاند که زندگی در دفاع مقدس چگونه بود و جزئیات را روایت میکنند. من در همین کتاب «سودای یک مجنون» وقتی خاطرات حسن عصاریان را نوشتم به جزئیات زندگیاش پرداختم از دوران بچگی تا آخر دفاع مقدس. جزئیات زندگیاش، ازدواج و شوخیهایش و... همه هستند و البته به شکل مستند است.
تسنیم: چقدر این نوع روایت به شکل مستند داستانی و آن هم از زندگی شهدا مهم است؟
من خودم راوی هستم اما رنگ و لعاب داستان به ماجراها میدهم و همین باعث میشود وقتی کسی این کتاب را بگیرد رهایش نکند. از کتاب خودم هم بازخوردهای خیلی زیادی گرفتم، مثلا یک پاسدار جوان به من گفت وقتی کتاب را دستم گرفتم دیگر نتوانستم زمینش بگذارم. یا شخص دیگری گفت کتاب را در 48 ساعت خواندم و آنقدر تأثیرگذار بود که انگار با کتاب سفر میکردم و همراهت بودم. چون من سعی کردم همه چیز را واقعی بنویسم. از احساسهایم و حتی ضعفهایم نوشتم. جاهایی که ترسیدم نوشتم و خلاصه همهچیز را روایت کردم.
ماجرای همراهی یک شهید با دختری 15 ساله، از "شفای سرطان مادر" تا "انتخاب به عنوان نویسنده کتاب خاطرات"تسنیم: این خیلی خوب است که مخاطب با احساسات صادقانه راوی مواجه شود و نتیجهاش همذاتپنداری مخاطب و همراهیاش با نویسنده است. یکی از گلایههای نویسندههای دفاع مقدس این است که خانواده شهدا بعضا میخواهند شهیدشان را کاملا بیعیب و مبرا از هر خطایی نشان دهند و این کتاب و روایت را مصنوعی میکند. شما هم با چنین مشکلاتی مواجه شدهاید؟
یک بار مصاحبهای برای شهیدی انجام دادم که آن شهید در جوانی سینما رفته بود یا جایی با عمویش دعوا کرده بود و سیلی زده بود.
مشکل کتاب یک شهید مدافع حرم که خانوادهاش اجازه انتشار کتاب را نمیدهند
تسنیم: خانواده اجازه انتشار این خاطره را دادند؟
بله، اما از این مواردی که گفتید زیاد است. الان 2 سالی است یک نویسنده درگیر کتاب یک شهید مدافع حرم شده است. ماجرای این شهید این است که تا سه چهار ماه قبل از شهادت با دوستان ناباب رفاقت میکرده و رفتارهای ناشایست داشته اما طی جریانی یک دفعه مثل حر منقلب میشود و مسجد میرود و از آنجا مدافع حرم و شهید میشود. اما در جریان هستم که خانواده این شهید جلوی انتشار این کتاب را به خاطر بیان گذشته این شهید گرفتند. خیلی استادان نویسنده در این حوزه و خود نویسنده تلاش کرد که خانواده مجاب شوند ولی تا به حال راضی نشدهاند. باید خانودادهها را مجاب کرد تا بدانند بحث دفاع از اسلام میتواند یک جوان گرفتار فساد را نجات دهد و برای همه راهی برای رستگاری هست. ما باید واقعیتها را روایت کنیم. البته من الحمدلله تا به حال درگیر این مشکلات نشدهام.
تسنیم: آیا یکی از دلایش این است که خودتان زمانی رزمنده بودید و در نتیجه با شما بیشتر همکاری میکنند؟
نویسنده که خودش رزمنده باشد اشراف بیشتری به موضوع دارد. من بعد از جنگ رشته جغرافیا خواندم که اشراف خوبی به من داد و در نوشتن از موقعیتها به من کمک زیادی میکند. ضمن اینکه پایبندی به واقعیت برایم بسیار مهم است. من اصلا در مصاحبهها به خواب و روایتهای این چنینی استناد نمیکنم. درست است که خودم خواب دیدم و حاج احمد دستورم داد و بسیاری از خوابها حقیقت دارند اما در سراسر کتابهای من روایت یکی دو خواب بیشتر نیست و آنها هم واقعیت پیدا کردهاند. اما دیدهام نویسندهای مصاحبه کرده و کتاب نوشته اما روایت فقط در خوابها و اوصاف شهید دور میزند و چیزی از میدان رزم و رفتارش در آنجا و وقایع نمیگوید.
کتابهایم را با محوریت زندگی در میدان جنگ نوشتهام
تسنیم: احتمالا چون شما شرایط جبهه را درک کردید به وقایع اشراف دارید، سؤالهای ریزتر و دقیقتری میپرسید و بنابراین به روایتهای دقیقتری میرسید؟
ببینید من خاطرات خودم و دیگر کتابهایم را با محوریت زندگی در میدان جنگ نوشتهام و در حاشیه این زندگی، زندگی خانوادگی و ماجرای ازدواج و دیگر ماجراها هم آمده است. در مجموع اهل فن هر یک از کتابها را خواندهاند پسندیدهاند و سخنرانان معتبر و استادان دانشگاه درباره کتابهایم صحبت کردهاند اما درباره کتابها تبلیغ نشده است.
تسنیم: یعنی مردم کتابها را ندیدهاند و شما را به عنوان نویسنده نمیشناسند؟
مردم شهر خودمان من را به عنوان رزمنده میشناسند. اما اینکه حتی بدانند چه کتابهایی نوشتهام یا آنها را خوانده باشند، نه. هنوز کتابها معرفی نشده است.
نویسندگی در کشور ما شغل نیست / به حقوق کارگری هم راضی هستیم!تسنیم: به نظر شما باید چه کار کرد تا کتاب به دست مخاطب اصلیاش برسد؟
فرهنگ ما در در کتابخوانی کم است و باید کار کنیم تا سرانه مطالعه بالا برود. من روزی چند ساعت کتاب میخوانم و روزی نیست که کتاب نخوانم. اما باید فرهنگ مطالعه عموم مردم بالا برود. دفاع مقدس گنجینه است و همهچیز در دفاع مقدس داریم. زندگیها و آدمهای مختلف، سختیها و ماجراهای مختلف. چند هزار جوان 15 ساله تا 25 ساله در آن سالها کنار هم جمع بودند. این جمع جوان واقعا فضای بانشاطی در جبههها به وجود آورده بود. آن وقت مردم فکر میکنند جبهه یعنی عزا و گریه و نوحه. اما اینطور نبود جبهه محیط بانشاطی داشت و من با نوشتن این کتابها میخواهم شادی و نشاط واقعی را به مردم نشان دهم.
تسنیم: چقدر نوشتن کتب مربوط به زندگی شهدا میتواند تبدیل به سبک زندگی قابل استفاده نسلهای جدید باشد؟
حضرت امام از جبههها تعبیر به دانشگاه میکنند. مثلا در کتاب «سودای یک مجنون» راوی یعنی آقای عصاریان مرتب از یک رزمنده به نام ابوالفضل برهمن صحبت میکند که 14-15 سال پیش به رحمت خدا رفت. این دو نفر با هم روی تانک میجنگیدند و راننده تانک بودند اما بهقدری با هم انس و شوخی داشتند که وارد هر جایی میشدند، همه میخندیدند و به آنها میگفتند گربه نره و روباه مکار. یکی بلند قد و دیگری کوتاه و دنبال هم میدویدند. همین دو رزمنده بسیجی که این قدر شوخی میکردند، سینه به سینه تانکهای دشمن هم میجنگیدند.
تسنیم: و همین ها هم بودند که شبها بیدار میشدند و راز و نیاز میکردند؟
بله و البته برای کسی تعریف نمیکردند. شوخیهای مختلفی داشتند. در این کتاب سعی کردم واقعیتها را ساده و جذاب بیاورم.
عصاره همه کتابهای دفاع مقدس اتصال به ولی فقیه است
تسنیم: چه قدر اهمیت دارد این فرهنگ به مردم منتقل شود؟ چه ایرادهایی در جامعه ما وجود دارد که با این فرهنگ و انتقال آن به مردم میتوان درستش کرد؟
8 سال دفاع مقدس سند افتخار ما است و این سند افتخار با همین کتابها ثبت میشود. البته کتابها باید کارشناسی شود. کتابهای من گاهی 5 بار بازنویسی و کارشناسی میشوند. در دوره قاجاریه 2 برابر مساحت فعلی ایران از ایران جدا شد. در دوران پهلوی بحرین و قسمتهای دیگر از ایران جدا شده است، در حالی که ما مورد حمله یک یا دو کشور بودیم. اما در دفاع مقدس 17 کشور و به روایتی 40 کشور به صدام کمک کردند و ما یک وجب از ایران را از دست ندادیم. علتش این است فرمانده کل ما ولی فقیه بوده و ما با اعتقاد وارد جنگ شدیم. در نبرد ما فقط 10 درصد امکانات دشمن را داشتیم، امکاناتی که 90 درصد بیشتر و در عین حال پیشرفتهتر از ما بود. اما از هر جهت مقاومت ما و موفقیت ما بیشتر بود.
چون ما به ولی فقیه وصل بودیم و این سند افتخار ما است. این را باید به آن جاهلانی که در ضدیت شعار میدهند، گفت و نشان داد. من معتقدم بسیاری از این افراد جاهل هستند و این شعارها را منافقان دستشان دادهاند. ما به عشق ولی فقیه در میدان نبرد میجنگیدیم و پیروز میشدیم. نشانه موفقیت ما هم این است که یک قطعه از مرز ما با عراق جابهجا نشده است. این به خاطر فرمانده ما و اعتقاد و ایمانی است که به او داریم. عصاره همه کتابهای دفاع مقدس وصل بودن به ولی فقیه است.
حرف تمام شهدا همین است و با همین اعتقاد مردم دیکتاتوری مثل محمدرضا پهلوی را از این کشور بیرون کردند. این کسانی که در چند ماه اخیر شعار مرگ بر دیکتاتور را در دهان عدهای انداختند حقیقتا خودشان دیکتاتور هستند و ابعاد این دیکتاتوری با خواندن کتابها مشخص میشود. البته در زمینه اتفاقات سال اخیر در نظر دارم کاری کنم و در کتاب جدیدم که درباره یک شهید مفقود الاثر است، میخواهم روایت و داستان را به حوادث پاییز 1401 برسانم.