چهارشنبه 7 آذر 1403

ماجرای هماهنگی بیش از اندازه دهباشی با مشاور میرحسین

خبرگزاری دانا مشاهده در مرجع
ماجرای هماهنگی بیش از اندازه دهباشی با مشاور میرحسین

دهباشی و کنگرلو کاملا معلوم است که تمام موضوعات مورد تبادل نظر را قبلا مورد صحبت و مرور قرار داده اند و اکثر موارد را دهباشی با علم به پاسخ کنگرلو گاهی بصورت القایی به کنگرلو تأکید مینماید البته در بعضی موارد علیرغم اصرار دهباشی کنگرلو بر پاسخ خود تأکید می ورزد و معلوم است به تفاهم نرسیده اند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ کلیپی حدودا چهار ساعته که احتمالا مربوط به زمستان 1396 است اخیرا در فضای مجازی مطرح شده و انگیزه اعلام نظرهای متفاوت سیاسی شده است، دیالوگ این دو نفر ویژگی هایی دارد که بدون توجه به آن و تشخیص انگیزه های ورود هریک به این روایتگری باصطلاح تاریخی، تحلیل اصل موضوع واقع بینانه نخواهد بود لذا تلاش میگردد ابتدا شخصیت و انگیزه های هر کدام مورد توجه قرار گیرند و در انتها نقد و تحلیلی از کل این تاریخ نگاری تقدیم گردد:

دهباشی و کنگرلو کاملا معلوم است که تمام موضوعات مورد تبادل نظر را قبلا مورد صحبت و مرور قرار داده اند و اکثر موارد را دهباشی با علم به پاسخ کنگرلو گاهی بصورت القایی به کنگرلو تأکید میکند البته در بعضی موارد علیرغم اصرار دهباشی کنگرلو بر پاسخ خود تأکید می ورزد و معلوم است به تفاهم نرسیده اند.

از نظر اطلاعات مربوط به اسامی، اماکن، وقایع و حتی اطلاعات تخصصی در خصوص موضوعات مربوط به تجهیزات و تسلیحات نظامی هر دو نفر تحقیقا کم اطلاع بوده و اشتباهات مکرری از آنها در مصاحبه دیده میشود. آقای دهباشی با برنامه ای از پیش طراحی شده در پی ثبت موضوعات و مسایلی است که خوشحالی خود را در تحقق مواردی از آنها نمیتواند و حتی تلاش نمی کند پنهان نگاه دارد، در فراز نخست مجموعه ای از این نوع هدفگیری های دهباشی در مسیر این مصاحبه مورد توجه قرار میگیرند:

در بحث قیام 15 خرداد بی دلیل به یکباره اشاره میکند که به قبرستان های بهاییان حمله کردند.

ارتش در مقابل انقلاب اسلامی سال 1357 که حاضر به مقابله نشدند را با قیاس مع الفارقی با فرار ارتش در شهریور 1320 حمله متفقین یکی میداند و میگویدارتش در لحظات سخت رها میکند و میرود!

با تحریک کنگرلو به توهمی دامن میزند که مشاورین پیمان ورشویی صدام در آن سوی اروند برای شناسایی های مرزی و تدارک جنگ دیده شده بودند!

نتیجه گیری میکند که صدام حق داشت مجاهدین عراقی را عوامل ایران بداند. کنگرلو این سناریوی متهم کننده را با تحریک دهباشی ادامه میدهد که دستور انفجار 1000 بمب در داخل عراق را به این عوامل مومن خود داده که دفاتر حزب بعث و نه مراکز تجمع مردمی را بمب گذاری کنند بعد ادامه میدهد که دقیقا 1000 عدد سه راهی چدنی از خیابان خیام خریده و بمب های ساخته شده را به عواملش داده تا به داخل برای انفجار ببرند، او توان توضیح فنی در زمینه ساخت بمب ها را هم ندارد و قبلا گفته بود آموزشی در این خصوص کسی ندیده بود و در بعضی جزوات گروههای مارکسیستی قبل از انقلاب دیده بود!!

لبنانی ها همه عوامل ما هستند، خواسته های ما را دنبال میکنند خودشان خواسته ای ندارند، حزب الله را ما درست کردیم شیخ صبحی طفیلی را ما گذاشتیم ما هم برداشتیم سید عباس موسوی را ما گذاشتیم بعد هم سید حسن نصرالله را حتی اسم و آرم حزب الله را ما درست کردیم سید حسن نصرالله هم که گفت پول هم از ایران میاید.

آمریکایی ها در ارتباط با ما رو راست بودند برخلاف ما که اخلاق و آداب را رعایت نکردیم، کاردار آنها با بازرگان ملاقات داشت رفتیم سفارتشان را گرفتیم همان کاردار را هم گروگان گرفتیم!

مرتب تأکید دارد که سلاح از اسراییل گرفتیم تا جاییکه کنگرلو میگوید این تبلیغ دشمن بود.

وقتی اشاره میشود که به دلیل فقدان تجهیزات و لوازم سیستم پدافند موشکی هاگ 70 سایت به یک سایت کاهش پیدا کرد با شیطنتی میگوید:«آن را هم آوردیم برای جماران!!»

کنگرلو میگوید ما به مهمان خیانت نمیکنیم دهباشی با تمسخر میگوید فقط مهمان را گروگان میگیریم! و پول 500 موشکشان را هم نمیدهیم!

کنگرلو میگوید روحانی اصلا انقلابی نبود و شبیه بقیه انقلابیون نبود دهباشی معترض میشود و میگوید اولین کسی که لقب امام به آیت الله خمینی داد او بود!

وقتی مطرح میشود که کیک هدیه مک فارلین در فرودگاه خورده میشود این کار را منتسب به پاسدارها میکنند و میگوید چقدر شلختگی!!

دهباشی علیرغم تأکید آمریکایی بودن تجهیزات موشکی مورد استفاده در تصرف فاو که منجر به سقوط70 هواپیمای عراقی شد چند بار تأکید میکند با تجهیزات اسراییلی آنها را زدیم و در ادامه میگوید به دروغ گفتیم همه دنیا از صدام دفاع میکننددر حالیکه از همه کشورها کمک نظامی میگرفتیم.

مرتب از کنگرلو میپرسد علامت اسراییلی روی تجهیزات نبود؟!

مدعی میشود حسب اظهار یک مقام امنیتی اسراییلی آنها گاز خردل نیز به ایران داده بودند!!

لیست بلند بالایی از نشریات آمریکایی ردیف میکند تا نشان دهد حجم بالایی کمک های استراتژیک آنها به ایران فرستاده شده است!

وی از فضای بیسوادی کنگرلو استفاده کرده و این مطلب را جا می اندازد که پول خرید این تجهیزات برای مخالفین شورشی ساندینیست ها هزینه شد (مطرح کردن بحث ایران_کنترا)

تأسف میخورد که اگر امام مخالفت نمیکرد همه چیز خوب پیش میرفت که کنگرلو هم با او همراهی میکند.

اما هدفگیری های کنگرلو در این مصاحبه:

او خود را متأثر از عمویش که شخصیتی لات و چاقوکش بوده میداند، که مدعی است او با ظلم میجنگید!

یک برادرش به نام حسین که در استخدام گارد شاهنشاهی بوده را شهید عنوان میکند، از نحوه و محل شهادت مطلبی گفته نمیشود، در استعلام اینترنتی فردی در سال 1372 با عنوان شهید بر اثر حوادث دوران جنگ بدون قید علت و مکان شهادت به چشم میخورد.

بارها تأکید میکند با جنگ و کشتن موافق نبوده و نیست و در بافتن رطب و یابس در زمانی که میخواهد خود را از فجایع رژیم شاه در کشتار مردم در 15 خرداد 1342 مطلع نشان دهد فقط به نقل یک راننده ورامینی اشاره دارد و بی دلیل پای فداییان اسلام را میان میکشد و اینکه اقدامات آنها را آیت الله بروجردی تأیید نکرد و امروز میفهمیم که تشخیص ایشان درست بود، در حالیکه 15 خرداد بیش از 10 سال با ترورهای ابتدای دهه 30 فداییان فاصله زمانی داشت!

کنگرلو که ورودش با دوچرخه در ده سالگی را به داخل باغشاه طرحی اطلاعاتی برای شناسایی گارد شاهنشاهی عنوان مینماید، داستان سرایی ها را ادامه میدهد و با اینکه تأکید دارد از قتل و ترور بیزار بوده، متأثر از یک فیلم سینمایی، انگیزه برای انفجار و ترور از خود بروز میدهد و اسامی افراد دیگری را که چنین برداشتی از مبارزه را داشته و بنیان جریان سیاسی «فجراسلام» را نهادند به میان میآورد (بیک زاده، بروجردی و جعفرزاده) و اشاره به اقداماتی همزمان مینماید: مراجعه به شهید بهشتی برای اخذ مجوز ترور که ناموفق بوده اند، استفاده از روشهای پوششی برای انجام عملیات ترور چون استفاده از زنان مکشفه و تیپ وژست سازی برای ورود به اماکن و داستان های پوششی که این هم ناموفق بوده و از حد اجاره کوتاه مدت یک اتاق در هتلی در تهران جلوتر نمی رود با این حال و با تأکید بر اینکه او از اساس با قتل و انفجارمخالف بوده است به یک باره خبر از انفجار رستوران خوانسالار میدهد که عملیاتی بزرگ علیه شاه و آمریکا بوده است و با گذشت بیش از 41 سال از آن واقعه با دروغگویی نسبت به تلفات آن و احتساب همه مجروحین به عنوان مقتول (45 نفر) آن را از نتایج عملیاتهای موفق گروه مینامد، عملیاتی که اکنون با ثبت خاطرات زندانیان سیاسی و پژوهشهای صورت گرفته هیچکس در مدیریت ساواک و عوامل نفوذی آن در طراحی و اجرای آن شکی ندارد. بحث شبکه منابع و نفوذی هایشان در ارکان مختلف کشور و حتی محافل ماسونی را آنگونه رنگی و گل درشت مطرح میکند که به طنز می نمایاند.

دهباشی که عجله و انگیزه اش برای ورود سریعتر به قضیه مک فارلین قابل مخفی نگهداشتن نیست خاطره گویی او را که حالا حسام الدین آشنا را نیز نیروی نشان شده آنها در بدو پیروزی انقلاب و معرفی شده به شهید لاجوردی و بعد دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری معرفی میکند (درحالیکه آشنا در زمان پیروزی انقلاب 14 سال بیشتر سن نداشته است)، نیمه تمام گذاشته و از او میخواهد به قربانیفر و مک فارلین بپردازد! و اما روایت اصلی قصه مورد نظر دهباشی از اینجا آغاز و به عنوان سوژه اصلی مصاحبه رخ می نمایاند، رفت و برگشت سئوالات و تعجیل هدفدار دهباشی گاهی او را مانند معلمی که پاسخ سئوال را بزرگوارانه در دهان دانش آموز میگذارد نشان میدهد:

منوچهر قربانیفر، با سوابق درخشانی چون همکاری با ساواک، ایجاد شرکت بزرگ حمل و نقل دریایی با سران اسراییل و آمریکا، نقش آفرینی قطعی در انجام کودتای مشهور به نقاب (نوژه) و اتهامات عدیده دیگر که کنگرلو همه را به عنوان توانمندی او عنوان مینماید، به ایران دعوت میشود و کنگرلو با تهدید سازمانهای موازی سیاسی امنیتی موفق میشود حاشیه حفاظتی کامل برای او ایجاد کند و تهدید میکند اگر او دستگیر شود ما به ازایش افرادی توسط کنگرلو ربایش خواهند شد!!! مدتی او را روزها با خود به دادگاه انقلاب ارتش نزد علی یونسی میبرد تا او مورد تأیید قطعی تری برای همکاری ها قرار گیرد، او به توانمندی قربانیفر در فرار از کشور پس از کودتای نقاب اشاره دارد، چگونگی آشنایی خود با قربانیفر را به نشان او توسط فردی تحت تعقیب به نام ملکی که برای نظارت بر ذبح مرغ به فرانسه اعزام شده بوده و تخلفاتی داشت که جرأت بازگشت به کشور را نداشت، آدرس دهی میکند که ملکی قربانیفر و توانمندی هایش برای تأمین سلاح را در لبنان به جلال الدین فارسی معرفی و از طریق فارسی به کتگرلو وصل شده است، در حالیکه با اندکی تأمل و تحقیق بی پایه بودن این داستان زیر سئوال میرود، به دلایل عدیده قربانیفر قبل از پیروزی انقلاب با کنگرلو ارتباط و آشنایی داشته و تحلیل دقیقتر نسبت به این موضوع را در آشنایی بیشتر با منابع مترصد ساواک و چگونگی ایمن و مخفی نگهداشتن آنها برای اقداماتی هدفمند پس از پیروزی انقلاب اسلامی باید جستجو کرد که بحثی مستقل نیاز دارد.

کنگرلو به عنوان یک راز مدعی میشود تا قبل از ورود او و قربانیفر نیازهای تسلیحاتی جمهوری اسلامی در جنگ از طریق پاکستان تأمین میشده و تلاشهای کسانی چون رفیقدوست در این راستا منجر به کلاهبرداری های عده ای تاجر مکار و بالا کشیدن پولهای ایران شده است، او از تاجری ظاهرالصلاح از بحرین در این راستا نام میبرد که با هوشمندی کنگرلو نتوانست او را فریب بدهد و دستش رو شد.

نقل قولهایی از ذکاوت خود در اداره جلسات با هیئت های آمریکایی تا قبل از اینکه فرد دیگری از ایران دخالت کند بیان میکند، مملو از توکل های الهی، هوش اطلاعاتی، مجبور کردن طرف آمریکایی به ارسال زودرس سلاحهای مورد نیاز ایران قبل از پرداخت هزینه ها وآمادگی خود برای شهادت در این مأموریت ها به نحوی که آماده بوده تا از طبقه 14 هتل محل ملاقات در آلمان خود را به خیابان پرتاب کند!!

از تشخیص هوشمندانه خود نسبت به ماهیت (یهودی ایرانی) آبراهام حکیم که از اعضاء هیئت آمریکایی مذاکره کننده بوده میگوید که از الهامات معنوی و الهی او نشأت گرفته است! از تلفن ریگان به خود در حین جلسه مذاکره میگوید که گفت حاضر است با آقای خمینی کار کند چون او مرد است و زیر حرفش نمیزند و اینکه آمریکایی ها گفتند کاری میکنیم تا شما برنده جنگ با عراق باشید و مقصر را کسانی معرفی میکند که او را از مسیر مذاکرات حذف کردند و باعث شدند همه چیز بهم بخورد، او با این حال تأکید دارد اگر الیور نورث جای مک فارلین بود و چند روز بیشتر در تهران میماند قطعا مذاکرات و موفقیت ها ادامه پیدا میکرد.

از زمان بهم خوردن مذاکرات که او باعث اصلی را آقای حسن روحانی و تیم همکارش (هادی نجف آبادی و فریدون وردی نژاد) میداند مدعی است تا حدود پنج ماه تا سخنرانی افشاگرانه آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه که روابط قطع شد روند دریافت تجهیزات ادامه داشت و با تلاش او وردی نژاد مستقیم به آمریکایی ها وصل و مذاکرات ادامه داشت.

او دلیل خراب شدن روابط پنهان و قطع مسیر تأمین نیازهای تسلیحاتی کشور را دشمنی روحانی با سپاه که امری ریشه دار بوده است عنوان میکند و به اتفاق دهباشی روضه ای سوزناک میخوانند که چرا آیت الله خمینی با دستور افشاگری این رابطه پنهان نگذاشت جنگ به نفع ایران به پایان برسد!؟ هر دو مخاطب را به این نتیجه می رسانند که چون بیت منتظری وارد قضیه شده بود و ممکن بود از این موضوع بتواند دست برتر در رقابت هایش با بیت امام را پیدا کند لذا با افشای موضوع از این اتفاق جلو گیری شد، همنوایی ارکستری که دهباشی با کنگرلو در این نمایش برای مجاب نمودن مخاطب متحمل میشوند جز با تماشای دقیق مصاحبه قابل تشخیص نیست!!

در بیان خاطرات محرز میگردد که حضرت امام و رییس جمهور وقت (آیت الله خامنه ای) تنها افرادی بودند که از ابتدا تا انتها با بدبینی و عدم اطمینان به این رابطه پنهان مینگریسته اند و حضرت آقا فقط مذاکرات را در مسیری با ضمانت رسمی کشوری چون ژاپن مناسب میدانسته که تمامی پروتکل ها وتعهدات رسمی و دیپلماتیک مورد ضمانت قرار گیرد (براساس روایت مصاحبه).

نظریه نهایی:

با توجه به مستندات و قرائن و تآملی که با گذشت حدود 35 سال از قضیه به دست آمده میتوان نتیجه گرفت که شبکه ای آلوده از مرتبطین سرویس های اطلاعاتی بیگانه با تمرکز بر بازماندگان مدیران فراری ساواک، منابع لو نرفته ایشان و مرتبطین قطعی شبکه یهود در آن مقطع با توجه به ضعف نظام در تأمین نیازهای لجستیک تسلیحات گران قیمت آمریکایی خود در ارتش، توانستند با زد وبندهایی هوشمندانه در مسیر تحریک درخواست ها و امیدوار کردن مسئولین ذیربط به تأمین آن نیازها از طریق لابی های پنهان قرار گرفته و با دستکاری این حساسیت ها و سوار شدن بر کانال های تصمیم سازی چند هدف را دنبال کرده اند:

1- ایجاد کانال حفاظت شده برای رفت و آمد عناصر کاملا مشکوک به کشور با ثقل شبکه منابع یهودی - بهایی و توسعه شبکه منابع مترصد قبلی و جدید انسانی در فضای پس از انقلاب

2- تسلط و اشراف و کسب آگاهی از همه روشها، شیوه ها و کانالهای احتمالی ایران برای خرید آشکار و پنهان تسلیحات مورد نیاز و مدیریت آن شبیه قبل از انقلاب (طوفانیان های جدید)

3- گسترش لابی موافق با برقراری رابطه با آمریکا در سطح مدیران موثر در داخل کشور و تقویت و برکشاندن این جریان با مدیریت هوشمند اسراییلی ها برآن

4- تکمیل فرآیند وابستگی جمهوری اسلامی به کانال های خاص و مدیریت شده آنها

5- تأثیر گذاری بر آینده سیاسی نظام از طریق رشد و ارتقاء شبکه همکاران وفادار به دشمن

6- بدنام سازی جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان اسلام در متهم سازی آن به همدستی با اسراییل

7- تضعیف خط امام و رشد محالفینی چون آقای منتظری و بیت ایشان با محوریت مهدی هاشمی

مشخص است که دعوایی که دوقطبی سازان در آن مقطع زمانی نیز ایجاد کردند دقیقا در راستای تحقق اهداف فوق بود، رد عواملی از شبکه همکاران ساواک که آن دوران هنوز افشاء نشده بودند در این جنجال آفرینی ها و بازی خوردن مجموعه ای از سیاسیون و نمایندگان مجلس که در ظاهر مخالفت با آقای هاشمی رفسنجانی اصل نظام را هدفگیری کرده بودند، محرز گردید که حضرت امام در بیانیه شدیداللحنی آنها را «پوچ» خواندند!

این تاریخگویی که فاقد ابتدایی ترین اصول فنی و تخصصی و با عجله ای کاملا مشهود تهیه شد، دو عامل و چهره اصلی دارد، جناب دهباشی با سابقه روشنی در دوقطبی سازی، کینه توزی نسبت به نظام اسلامی و آمادگی کامل برای اجرای پروژه های «فرمایشی»، در طرف مقابل هم روایتگری کاملا دست آموز و قابل تهییج و تحریک قرار گرفته که ارادت کامل او به قربانیفر و تأمین درخواستهای او، ایجاد پوشش حفاظتی سیاسی و امنیتی برای وی، نفرت از بیت امام و منسوبین ایشان چون مرحوم سید احمد حمینی با توصیف های زشت و کذبی که از ایشان به زبان میآورد و مقایسه غیر واقعی و ناعادلانه او با هادی هاشمی (رییس دفتر بیت آقای منتظری) و برتر دانستن بیت آقای منتظری نسبت به بیت امام و معرفی کردن امام به عنوان خاطی در به فرجام رساندن روابط پنهان برای تأمین نیازهای جنگ!! کاملا مشهود است.

این نمایش را میتوان در ادامه همان نمایش 35 سال قبل دانست که با ظاهر تاریخ شفاهی و بفرموده تکمیل شده است و گویا خوف کنگرلو از افشای آن باعث شده بود این اجرا به تعویق بیفتد و فوت ناگهانی او به فاصله چند روز باعث بالا رفتن پرده این نمایش شد!!

دفاع همه جانبه دهباشی از فرد و جریانی خاص و حمله به عنوان «سپاه» مستقل از مقایسه ماهوی سپاهیان فعال در آن کیس با سپاهیان امروزی، نیز از اهداف این نمایش سفارشی ارزیابی میگردد.

جای تأسف است که هیچ دیده و دل نگرانی در سنگرهای رسمی اطلاعاتی امنیتی و حتی قضایی کشور در برخورد با چنین توطئه هایی که تاریخ افتخار آفرین نظام اسلامی را مورد وهن و اتهام قرار میدهد، شاهد نیستیم و نسل جوان کشور اول قربانیان این مسموم سازی ها بوده و هستند.