مهمترین دغدغه نظام جمهوری اسلامی، تحول و اسلامیسازی علوم اجتماعی است
تهران - ایرنا - اکنون مهمترین دغدغه نظام جمهوری اسلامی ایران، تحول و اسلامیسازی علوم اجتماعی است و سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی به خوبی میتواند در این زمینه موثر باشد، دغدغه حرکت به سوی تحول علوم انسانی را در دانشجویان به وجود آورد و آنها را در این مسیر قرار دهد.
سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی نهادی انقلابی و علمی است که با تلاش و ممارست جهادگونه کارکنان خدوم آن مجموعه ارزشمند، توانسته است نقش خود را در ساماندهی مطلوب و ارتقای مشارکت دانشجویان دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور در زمینههای اجتماعی، سیاسی، علمی، صنفی و فوق برنامه به شایستگی ایفا کند و در سایه رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، روزبهروز موفقتر و شکوفاتر باشد و با برخورداری از بدنه دانشجویی متعهد، خلاق، دغدغهمند، خودباور و مسئولیتپذیر در کشور، در اعتلای فرهنگ ایران اسلامی و نوآوری، پیشرفت و رفع چالشها و نیازهای علمی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به صورت مؤثر در فرآیند جامعهپذیری دانشجویان تلاش و مشارکت کند.
به مناسبت بیست و چهارمین سالروز تشکیل این سازمان، نکاتی را درباره تحول علوم انسانی و حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی و به تعبیر ما علوم انسانی حِکمی به اختصار بیان میکنم.
علوم انسانی در یک تقسیمبندی به سه دسته تقسیم میشوند: 1. علوم مبنایی؛ 2. علوم کرداری؛ 3. علوم کاربردی. علوم مبنایی مانند فلسفه، عرفان نظری، قرآنشناسی و حدیثشناسی، علومی هستند که مبانی و زیرساخت علوم انسانی اسلامی را از آنها باید به دست آورد. علوم کرداری مانند فقه، اخلاق و عرفان عملی، علومی هستند که به رفتار انسان مربوط میشوند. علوم کاربردی علومی مانند اقتصاد، مدیریت، جامعهشناسی، روانشناسی و علوم تربیتی هستند که به آنها علوم رفتاری - اجتماعی نیز میگویند.
علوم مبنایی، یعنی علومی مانند فلسفه، عرفان، قرآن و حدیث به دو روش تحصیل میشوند: 1. روش استدلال؛ 2. روش استنباط. ما در بحثهای فلسفی و عرفانی، بیشتر به روش استدلال و در بحثهای قرآنشناسی و حدیثشناسی به روش استنباط و اجتهاد نیاز داریم. البته در عرفان اسلامی، هر دو روشِ استدلال و استنباط نیاز است. نکته مهم اینکه در این روزگار، علوم مبنایی پیوندی با موضوعات جدید، مانند فرهنگ، تمدن و تکنولوژی پیدا کردهاند.
فلسفههای مضاف مانند فلسفه فرهنگ، فلسفه تمدن و فلسفه تکنولوژی، حاصل همین پیوند است. بهعبارتدیگر، فلسفه محض در حال توسعه یافتن به فلسفههای مضاف است. ما امروزه علاوه بر فلسفه محض، به فلسفههای مضاف نیز نیاز داریم. ساختار آموزشی حوزه در تعمیق بخشیدن به فلسفه محض، ساختار مناسبی است، اما ساختار آموزشی دانشگاه برای توسعه فلسفه محض به فلسفههای مضاف، پاسخگوییِ بهتری دارد. این مطلب درباره مباحث قرآنی، حدیثی و عرفانی نیز صادق است.
دسته دوم علوم، علوم کرداری یا علوم رفتاری مانند فقه، اخلاق و عرفان عملی است؛ یعنی علومی که جنبه عملی و عملیاتی دارند. اگر بخواهیم فقه را با عرصههای جدید درگیر کنیم و فقههای مضاف، فقههای مقید یا فقههای خاص را مطرح سازیم، به دانشگاهیان نیاز خواهیم داشت؛ میتوان گفت که مثلاً فقهِ رسانه یک دانش میانرشتهای است و امکانپذیر نیست که این علم بدون علوم حوزوی و دانشگاهی به نتیجه برسد؛ بعنوان مثال موفقیت حوزه علمیه قم در تحقیقات فقه پزشکی نسبت به فقههای دیگر به این دلیل است که جمعی از پزشکان متخصص ساعتها، روزها، ماهها و سالها با فقها جلسات بحثی و فقهی داشتهاند تا چیستیِ «مرگ مغزی»، «پیوند اعضا»، «تلقیح و لقاح مصنوعی»، «رحم اجارهای» و مانند اینها معلوم شود؛ یعنی بحث و گفتگوهای فراوانی صورت گرفته تا فقیه موضوع را بشناسد و بتواند با روش اجتهاد حکمش را شناسایی و استنباط کند.
اکنون مهمترین دغدغه نظام جمهوری اسلامی ایران، تحول و اسلامیسازی علوم اجتماعی است و بحث اصلی درباره علوم کاربردی، یعنی علوم رفتاری - اجتماعی، مانند اقتصاد، جامعهشناسی، مدیریت، علوم سیاسی، روانشناسی و علوم تربیتی است که تعبیر «علوم اجتماعی» را برای آنها به کار میبریم. علوم اجتماعی در دنیای کنونی سه فعالیت اصلی را انجام میدهند که عبارت است از: 1. توصیف انسان مطلوب؛ 2. توصیف انسان محقق؛ 3. تغییر انسان محقق به انسان مطلوب. این سه فعالیت در همه رشتههای علوم اجتماعی وجود دارد.
توصیف انسان مطلوب را علوم مبنایی و نیز علوم کرداری در اختیار ما قرار میدهند. علوم مبنایی مانند فلسفه، عرفان نظری، علوم قرآنی و علوم حدیثی است و علوم کرداری علومی مانند فقه، اخلاق و عرفان عملی را شامل میشود که مجموعه این علوم از انسان کامل و انسان ایدهآل بحث میکنند و ما با استفاده از آنها میتوانیم انسان مطلوب جامعه را که همان انسان مطلوب متعارف است، بشناسیم؛ یعنی ما در شناخت انسان مطلوب، به دنبال انسان کامل نیستیم؛ چرا که «انسان کامل» در عرفان و فلسفه بحث میشود، اما در علوم اجتماعی، انسان مطلوب متعارف و به عبارت دیگر، انسان هنجار، جامعه هنجار، رفتار هنجار، سازمان هنجار و مانند اینها محل بحث میباشد.
بنابراین، در توصیف انسان مطلوب، به علوم مبنایی و کرداری نیاز است که از روشهای اسنادی، استنباطی و استدلالی استفاده میکنند، اما نکته مهم این است که علوم مبنایی و کرداری، مانند فلسفه محض یا فقه محض، برای توصیف انسان مطلوب کافی نیستند، بلکه قطعاً به فلسفه و فقههای مضاف نیز نیاز است و نهادی که میتواند از فلسفه محض و فقه محض برای تولید و توسعه فلسفه و فقههای مضاف، مقید و خاص کمک بگیرد، دانشگاه است؛ بنابراین، برای توصیف انسان مطلوب، سازمان مطلوب، جامعه مطلوب، انسان اقتصادی مطلوب و رفتار مطلوب علاوه بر نیازمندی به فلسفه و فقه محض، به فلسفه و فقههای مضاف نیز نیازمندیم.
دومین فعالیت و یکی از مهمترین وظایف علوم اجتماعی، توصیف جامعه و انسان محقق است؛ مثلاً تحقیقات درباره «ارتباط عرضه و تقاضا» یا «ارتباط قدرت دولت و آزادی مردم» یا «ارتباط درآمد و مصرف» و مانند اینها، در همین راستاست.
این تحقیقات، تحقیقاتی تجربی است و با کار میدانی و روشهای آماری به دست میآیند؛ یعنی بعنوان مثال برای کشف «عوامل خودکشی»، «عوامل طلاق» و «عوامل گرایش به عبادت در شبهای قدر» باید به دلِ جامعه رفت و جامعه را مطالعه کرد و تحقیقات میدانی را انجام داد؛ بنابراین، توصیف انسان محقق، بدون تجربه و تحقیق میدانی و آماری ممکن نیست و متولی این امر نیز نهاد دانشگاه است.
سومین فعالیت علوم اجتماعی، تغییر انسان محقق به انسان مطلوب است. اصولاً «تغییر» از مؤلفههای علم مدرن است. یکی از تفاوتهای علم مدرن با علم پیشامدرن این است که علوم پیشامدرن علم را برای علم میخواستند، اما علم در دوران مدرن، فقط برای شناخت نیست، بلکه آن را برای تغییر طبیعت و تغییر انسان میخواهند؛ یعنی مثلاً بعد از شناخت انسان، علم به دنبال این است که انسان را چگونه به هدف و مطلوبی تغییر دهد که آن ایدئولوژی تعریف کرده است؛ زیرا انسان مطلوبِ ایدئولوژی لیبرالیسم، سوسیالیسم، فمنیسم، نازیسم، فاشیسم و دیگران با یکدیگر متفاوت است و هریک از آنها انسان مطلوب خاص خود را دارند.
در بحث تبدیل و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب، پای بایدها و نبایدها به بحث باز میشود. علومی که بایدها و نبایدها را در حوزههای اسلامی تأمین میکنند عبارتند از: 1- فقه؛ 2- اخلاق؛ 3- عرفان عملی.
ازآنجاکه تغییر انسان محقق به انسان مطلوب ناظر به یک موضوع خاص است، در اینجا اخلاق و فقههای مضاف کاربرد دارند؛ مثلاً فقهِ توسعه بایدها و نبایدهای تغییرات توسعه را باید ارائه دهد؛ فقهِ فرهنگ باید به بحث فرهنگ بپردازد؛ فقهِ رسانه بایدها و نبایدهای تغییر رسانه موجود را باید مشخص کند و فقهِ فضای مجازی هم بایدها و نبایدهای تغییر فضای مجازی محقق به فضای مجازی مطلوب را باید در پیش روی ما قرار دهد؛ بنابراین، در اینجا، فقهِ محض کافی نیست، بلکه فقههای مضاف نیز لازم هستند. بنابراین، اگر بخواهیم بایدها و نبایدهای فقه، اخلاق و عرفان عملیهای مضاف اجرا شوند، باید تبدیل به حقوق شوند و نهادی که نظام فقهی را به نظام حقوقی تبدیل میکند، دانشگاه است.
از آنجا که ما نمیتوانیم ساختارها را به سرعت تغییر دهیم، به شدت نیازمند این امر هستیم که هریک از دانشجویان یا طلاب از هماکنون جهت داده شوند و جهتمند حرکت کنند تا بعد از اتمام تحصیلات، در یک موضوع خاص وارد شوند؛ مثلاً دانشجویی که دکتری خود را به اتمام رساند، یا طلبهای که اجتهاد متجزی در فقه را به دست آورد، در یک موضوع وارد شوند و درباره فلسفه، فقه و اخلاق آن موضوع، کار پژوهشی و تحقیقاتی انجام دهند و سپس بهمرور کارهای آموزشی را آغاز کنند تا رشتههای آموزشی آن موضوع شکل گیرد، زیرا همیشه آموزش بعد از پژوهش است. سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی به خوبی میتواند در این عرصه پیشقراول باشد و ایفای نقش کند و دغدغه حرکت به سوی تحول علوم انسانی را در دانشجویان به وجود آورد و از هماکنون آنها را در این مسیر قرار دهد.
اینجانب ضمن تشکر از همه زحمتکشان سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی، بیست و چهارمین سالروز تشکیل آن سازمان ارزشمند را تبریک و تهنیت عرض کرده و از خداوند متعال سلامتی و توفیقات روزافزون در جهت دستیابی به اهداف آن سازمان را که ایجاد زمینه برای کشف، شکوفایی و اعتلای استعدادهای اجتماعی، سیاسی، هنری، علمی و فرهنگی دانشجویان و ارتقای همکاری و مشارکت آنان در زمینههای فوقالذکر میباشد، مسألت دارم.