ناگفتههای دانشآموزان درباره دیداری از جنس غرور، اعتماد و امید
وقتی به «دیدار» نائل شدیم، آنقدر خوشحال بودیم که وصف نشدنی است. باورتان نمیشود چه حالی داشتیم. حضرت آقا هم برای ما سنگ تمام گذاشتند و مسائل مختلف را با ما در میان گذاشتند.
به گزارش مشرق، دلش میخواست از روی تخت بلند شود و همه مسیر از راهروها تا محوطه بیمارستان را یک نفس بدود. بعد همانجا وسط محوطه بایستد، سر به آسمان بگیرد و از خوشحالی فریاد بزند؛ آنقدر ذوق زده است که ناخودآگاه دستش را بلند میکند اما کشیدگی ست سرنگ باعث میشود، سوزش شدیدی را در محل آنژیوکت حس کند؛ سعی میکند شادیاش را کنترل کند و خوشحالیاش را با چند بار باز و بسته کردن پلکهایش نشان میدهد و لبخند بهگونهای روی لبهایش نقش میبندد که ردیف دندانهای سفیدش نمایان میشود. اما این خوشحالی دیری نمیپاید. افکار متفاوتی او را احاطه میکند، مسیر طولانی و بیماری، آیا رفتن به صلاح است؟!
اندیشه رفتن بر او غالب است. اصلا مگر میتواند جز این فکر دیگری داشته باشد؛ این دیدار، آرزوی او و دیگر دوستانش بوده است؛ چیزی که بارها و بارها در جلسات مختلفی که با حاج آقا [حجتالاسلام والمسلمین حاج علی اکبری] داشتند، خواستهشان بود و حالا محقق شده است و او نمیخواست به دلیل بیماری، محروم شود؛ به خصوص که اسم او در قرعهکشی از بین کلی دانشآموز علاقهمند به عنوان اولین اسم درآمده بود؛ همین شد که یزد را به مقصد تهران ترک کرد تا به دیداری بزرگ نائل شود. حالا «تهران» محل اتصال تمام دوستان از سراسر کشور است. حس عجیبی همه را در برگرفته است. اصلا باور ندارند که تا ساعاتی دیگر، آرزویشان برآورده میشود. هر چه مربیان میگویند استراحت کنید تا فردا بانشاط بیدار شوید، خواب به چشمانشان نمیرود. ترجیح میدهند این ساعات را برای فیض بردن بیشتر از برنامه «دیدار» به برنامهریزی و هماهنگی با دیگر دوستانشان بگذارنند.
ساعت نزدیک 3 بامداد است؛ محمد احساس میکند سرش سنگین شده است. مدتی است روی تخت خوابگاه دراز کشیده اما خواب به چشمانش نیامده است. حالا انگار سرگیجه به سراغش آمده است. بچهها مربی را خبر میکنند و در آن ساعت بامداد، او و مربی راهی بیمارستان میشوند. محمد روی تخت بیمارستان با خود کلنجار میرود. مسلما با این حال و روز نمیتواند همچون دوستانش به دیدار برسد. باز بین دو راهی قرار گرفته است. شاید فرد دیگری که بیش از او شایستگی دیدار دارد، جایی منتظر است. کارت مجوز حضور در مراسم را به سختی از جیبش در میآورد و در میان دستان مربی قرار میدهد. آنقدر نگاهش غمگین است که قلب مربیاش نیز به درد میآید.
ساعت نزدیک 5:30 بامداد است که با بهتر شدن شرایطش، به همراه مربی به خوابگاه بر میگردند. تکاپوی شیرینی در بین بچهها در جریان است. همه با ذوق در حال آماده شدن هستند. شوخی میکنند و صدای خندههایشان فضا را پر کرده است. یعنی او بماند و دوستان بروند؟ یعنی یک عمر حسرت؟ اما اگر حالش دوباره بد شود، چی؟ باز هم بین دو راهی قرار گرفته است. حسرت بزرگی وجودش را در بر میگیرد و به حال دوستان بانشاطش غبطه میخورد. دیگر تصمیم خود را گرفت. با خود اندیشید چرا باید اجازه دهد که بیماری بر او غلبه کند و او را از آرزویش دور سازد. محکم ایستاد و به سرعت سراغ مربی دوید. به طوری که وقتی به او رسید، هنوز نفس نفس میزد. مطمئن بود که باید برود. به هر قیمتی است....
* مظلومیت و اقتدار حضرت آقا
بعد از حضور رهبر معظم انقلاب در جمع دانشآموزان و دانشجویان، میزبان تعدادی از دانشآموزان انجمنهای اسلامی بودیم که در این دیدار حضور داشتند؛ محمد صباغیه دانشآموز پایه دوازدهم رشته علوم انسانی از یزد، همان دانشآموزی است که روایت آمدنش را برایتان در ابتدای متن نوشتیم. محمد میگوید: «به خاطر افت فشار خون در بیمارستان بستری بودم و همین موضوع باعث شده بود خانوادهام نیز برای اینکه از یزد به تهران سفر کنند، نگران باشند، اما انگار چیزی مرا به سمت تهران میکشاند. با خودم میگفتم شاید دیگر هیچوقت این فرصت فراهم نشود. حتی زمانی که در بیمارستان تهران بستری بودم، کارت دیدار را به مربیمان دادم که اگر کسی علاقهمند است و شرایط حضورش نیست به جای من برود، اما وقتی به خوابگاهمان برگشتم، با دیدن شور و شوق دانشآموزان پشیمان شدم که چرا کارتم را دادم. به سراغ مربی رفتم و گفتم قسمت خودم است، من میآیم.
زمانی که «آقا» به جمع دانشآموزان و دانشجویان آمدند، آنقدر شور و اشتیاق همه زیاد بود که شعارها تمام نمیشد و چند دقیقه پشت سر هم شعار میدادند. نکته جالبی که در چهره حضرت آقا توجهم را جلب کرد، این بود که در عین مظلومیت به تمام معنا که در چهره حضرت آقا دیده میشد، اقتدار عجیبی داشتند و خیلی جذاب بودند. حضرت آقا امروز برای ما نیز وظیفه مشخص کردند و بر جهاد تبیین و روشنگری تأکید کردند. گفتند جوانانی که به سمت اغتشاشات میروند تحتتأثیر دشمنان و رسانهای بیگانه هستند و وظیفه ما نوجوانان، روشنگری و جهاد تبیین است».
صباغیه به لحظه آمدن آرتین در مراسم اشاره میکند و ادامه میدهد: «یکی از اتفاقات جالب برنامه دیروز، آمدن آرتین بود. انگار خیلی غصهدار بود و گریههایش دلمان را به درد میآورد؛ باید بگویم بعد از پایان دیدار، همه دانشآموز یکصدا برای آرتین شعار میدادند که «آرتین دوستت داریم». همه بچهها آرتین را دوست دارند و به او میگفتند که کنارش هستند».
صباغیه به حال خودش هم اشاره میکند و میگوید: «وقتی داشتیم به دیدار میرفتیم حال خوبی نداشتم اما شور و شوق و فضای آنجا باعث شد که اصلا متوجه حالم نباشم و بعد دیدم چقدر حال من خوب است».
* حضرت آقا به ما گفتند که باید احساس مسؤولیت کنیم
نکته اول صحبتهای دانشآموزان، اشتیاق و علاقهشان برای دیدار مقام معظم رهبری است؛ آنها عنوان میکردند که آرزو و خواستهشان دیدار رهبری بوده است و بالاخره به این آرزو رسیدهاند.
عرفان درویشی دانشآموز پایه دوازدهم رشته علوم انسانی از اردبیل است، وی میگوید: «دیدار حضرت آقا واقعا قابل توصیف و وصف کردن نیست؛ راستش اصلا فکرش را هم نمیکردیم که ما را دعوت کنند و فرصت دیدار فراهم شود. حضرت آقا درباره موضوعاتی از قبیل موقعیت خاورمیانه و امنیت منطقه صحبت کردند و به برچیده شدن دست آمریکا از خاورمیانه اشاره کردند.
حضرت آقا به ما گفتند که باید احساس مسؤولیت کنیم و بتوانیم حقیقت را از دروغ تشخیص دهیم و سعی کنیم روشنگری کنیم و استدلالها را بگوییم».
امیرمحمد مهرجو دانشآموز پایه دوازدهم رشته ریاضی فیزیک از استان گیلان میگوید: «دیدن فرمانده برای یک سرباز بسیار ارزشمند است. آرزوی هر دانشآموز انجمنی، دیدار با رهبر معظم انقلاب است. ما همیشه سخنان حضرت آقا را از طریق تلویزیون دیده و در سایتها، فرمایشات ایشان خواندهایم ولی اینکه از نزدیک ایشان را ببینیم، بسیار فرصت گرانبهایی است.
راستش بهترین لحظات زندگیام را در دیدار با رهبری گذراندم. فقط یک چیز در دلمان ماند و آنهم انگشتر و چفیه بود که نصیبمان نشد. دوست داشتیم از رهبر معظم انقلاب، یادگاری بگیریم».
محمدمهدی رجبیپور دانشآموز پایه دوازدهم رشته ریاضی از کرمان میگوید: «از همان روز که وارد قرارگاه ملی انجمن اسلامی شدیم، درخواستمان دیدار با رهبر معظم انقلاب بود. نمیدانید چقدر درخواست کردیم. در تمام جلسات با حاج آقا [حجتالاسلام والمسلمین حاج علیاکبری) خواستار شدیم.
وقتی به دیدار نائل شدیم، آنقدر خوشحال بودیم که وصف نشدنی است. باورتان نمیشود چه حالی داشتیم. حضرت آقا هم برای ما سنگ تمام گذاشتند و مسائل مختلف را با ما در میان گذاشتند. حضرت آقا از ما خواستند که نقش پررنگ برای آینده کشور ایفا کنیم».
* پرچم پشت سر آقا
نکته دوم این بود که بچهها از اینکه رهبر معظم انقلاب، با آنها درباره مسائل مختلف کشور، صحبت کرده بودند، ابراز خشنودی و خوشحالی میکردند و میگفتند حس غروری نسبت به اینکه نوجوان ایرانی هستند در آنها شکل گرفته است.
محمد جواد عباسپور دانشآموز پایه دوازدهم رشته علوم تجربی از استان فارس میگوید: «ما همیشه آرزویمان دیدار با رهبر معظم انقلاب بود چرا که شخص اول ایران و اسلام هستند. دوست داشتیم ایشان را از نزدیک ببینیم و نظراتشان را بشنویم و چقدر روز شیرین و به یادماندنی برایمان رقم خورد.
صحبتهای حضرت آقا برای همه ما جذاب بود. ایشان در ابتدای سخنانشان از بعد تاریخی 13 آبان برایمان صحبت کردند و به حادثه شاهچراغ اشاره کردند. در ادامه هم به مسؤولیت ما پرداختند و اینکه باید فعال باشیم و بتوانیم راست را از دروغ تشخیص داده و دلایل آن را هم بیان کنیم تا دیگران بدانند».
علیرضا عباسی دانشآموز پایه دوازدهم رشته ریاضی از سمنان نیز اظهار میدارد: «راستش تا قبل از تحقق دیدار، باورمان نمیشد که بتوانیم حضرت آقا را ببینیم. آن لحظات چقدر زود گذشت. اما به خودمان میبالیم که سرباز کوچکی برای کشورمان هستیم. راستش ما از رهبر معظم انقلاب تشکر میکنیم که وقتشان را برای ما گذاشتند».
محمدمهدی اسدی دانشآموز پایه یازدهم رشته ریاضی مدرسه از آذربایجان شرقی میگوید: «حس و حالمان که گفتنی نیست. خیلی خوشحال بودیم و شور و شوق داشتیم. وقتی حضرت آقا وارد جمع شدند و بعد از شور و شعف دیدار که با شعارهایمان همراه بود، صدای هق هق گریه از گوشه گوشه سالن شنیده میشد. یک چیزی که برایم بسیار جالب بود، این بود که همیشه پشت سر حضرت آقا یک آیه یا یک حدیث بود. اما این بار پرچم ایران بود. این موضوع برایمان سؤال بود که متوجه شدیم ارزش کشور و پرچممان است.
رهبر معظم انقلاب در بخشی از فرمایششان فرمودند که اتفاقات خوب در کشور توسط دهه شصتیها و هفتادیها در حال افتادن است و آینده کشور در دست دهه هشتادیهاست و به ما امیدوار هستند».
*به اینکه ایرانی هستیم و در ایران زندگی میکنیم، افتخار کردیم
نکته سوم درباره دانشآموزان این است که بسیار نکته سنج هستند و نسبت به سخنان رهبر معظم انقلاب با دقت گوش فراداده و مقید به عمل هستند.
حسین پوراسکندر دانشآموز پایه دوازدهم رشته انسانی از استان اردبیل میگوید: «واقعا حس و حال خوبی بود. خیلی اشتیاق و شوق داشتیم. واقعیتش هنوز هم باورم نمیشود که به دیدار رهبری نائل شدم. انگار در خواب بودم. رهبر معظم انقلاب به ما فرمودند که وظایفی داریم که باید عمل کنیم و ما باید نقش آفرین در آینده کشور باشیم».
محمدسعید روبالی دانشآموز پایه یازدهم رشته تجربی از استان ایلام اظهار میدارد: «در دیدار با رهبر معظم انقلاب سربندهای ما، پرچم ایران بود. نماد کشورمان و واقعا به اینکه ایرانی هستیم و در ایران زندگی میکنیم، افتخار کردیم. بعد در کلاس درس ایشان نشستیم و چقدر مطالب مهم برایمان گفتند. توقع حضرت آقا از ما این بود که برای پیشرفت کشورمان قدم بر داریم».
سبحان آهنگر دانشآموز پایه دوازدهم رشته ریاضی فیزیک از مازندران هم میگوید: «ما همیشه تصویر حضرت آقا را از تلویزیون یا گوشی میدیدیم، واقعا آرزویمان بود که از نزدیک ایشان را زیارت کنیم. رهبر معظم انقلاب از ما خواستند که نگذاریم بین نوجوانان اختلاف بیفتد و همه در کنار هم باشیم.
واقعیتش این است که در دوره کرونا، همه گوشی به دست شدند و وارد فضای مجازی شدند؛ جایی که پر از داده است بدون اینکه تحلیلی پشتش باشد و دشمن در فضای مجازی به خوبی توانست از فرصت استفاده کند. حالا ما نباید بگذاریم این روند ادامه داشته باشد».
محمدمهدی زمانزاده دانشآموز پایه دوازدهم از استان فارس میگوید: «راستش برای دیدار رهبر معظم انقلاب، خیلی پیگیری کردیم و از بین جمع زیادی از دوستان علاقهمندان، قرعه دیدار به ما افتاد.
همانطور که دیگر دوستانم گفتند، رهبر معظم انقلاب به نقش ما در کشور تأکید کردند و اینکه باید نقشمان را ایفا کنیم. از سخنان حضرت آقا برداشتم این است که اول خودمان را تجهیز کنیم یعنی مطالعه کنیم و آگاهیمان بیشتر شود و بعد بتوانیم با تشخیص راست از دروغ، به دیگر نوجوانان کمک کنیم».
* شوق دیدار
دانشآموزان معتقد بودند که مطالب زیادی پای درس رهبر معظم انقلاب یاد گرفتند و حالا با هوشیاری بیشتر در صحنه پیشرفت کشور حضور خواهند داشت.
امیرحسین دونلو دانشآموز پایه یازدهم رشته تجربی از استان گلستان میگوید: «استرس امتحانم که خیلی زیاد بود. از سوی دیگر، در روز چهارشنبه امتحان هم داشتم. به همین دلیل مجبور شدم در دو ساعت و نیم، سه امتحان بدهم که البته هرچند سخت بود اما چون قرار بود به دیدار هبر معظم انقلاب بروم، سعی کردم به خوبی از پس آن برآیم.
حضرت آقا بیان کردند که علائم زیادی وجود دارد که نظم کنونی جهان دارد تغییر پیدا میکند و نظم جدیدی بر جهان حاکم میشود و بعد پرسیدند که نقش و جایگاه ما ایرانیها در این نظم جدید چیست؟ ایشان گفتند که میتوانیم در این نظم جدید یک جایگاه برجستهای داشته باشیم؛ برای اینکه کشور ما یک خصوصیات برجستهای دارد که خیلی از کشورهای دیگر ندارند».
علیرضا مهدینژاد مظفری دانشآموز پایه یازدهم رشته تجربی مدرسه از استان گیلان اظهار میدارد: «آنقدر برای دیدار استرس و ذوق داشتم که پاهایم قفل شده بود و حتی به دکتر مراجعه کردم. وقتی حضرت آقا آمدند همگی منقلب شده بودیم و از اینکه این فرصت فراهم شد تا تجربه جدید و بزرگی در زندگیمان کسب کنیم، خدا را شاکریم.
رهبر معظم انقلاب، با ما درباره تاریخچه 13 آبان، اتفاقات جهان و کشور صحبت کردند و این موضوع مهمی است که رهبری، به دانشآموزان اهمیت دادند».