وضعیت آنقدرها هم بد نیست فقط سوءمدیریت داریم
استاددانشگاه تهران میگوید: کسی که جهان را بشناسد میداند وضعیت ایران از بسیاری از کشورهای آمریکا، آفریقا و آسیا بهتر است اما سوءمدیریت باعث شده برخی احساس کنند بدترین شرایط جهان را داریم.
استاددانشگاه تهران میگوید: کسی که جهان را بشناسد میداند وضعیت ایران از بسیاری از کشورهای آمریکا، آفریقا و آسیا بهتر است اما سوءمدیریت باعث شده برخی احساس کنند بدترین شرایط جهان را داریم.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: در اینمدت اخیر که بیماری کرونا پای ثابت خانههای مردم شده و زندگی هرکسی را بهنوعی فلج کرده، وقتی سراغ برخی از اندیشمندان و متفکران میرویم تا با آنها گفتگو کنیم، بعضا به ما پاسخ میدهند که در این شرایط سخت اقتصادی و اوضاع نابسامان روحی مردم چه کسی به اندیشه و تفکر، فکر میکند و دیگر چه کسی به فکر فلسفه، جامعه شناسی و امثال اینهاست. به بیان دیگر، دیگر چه کسی به فکر اندیشه و تفکر است.
این در حالی است با نگاهی به تاریخ میبینیم که اتفاقا مطرحترین و برجستهترین نظریات و اندیشهها در دوران بحرانی متولد شدهاند و به زبان خودمانیتر اندیشه و فکر برای وقتهای شکم سیری نیست و اتفاقا درشرایط سخت و گاه پیچیده رسالت اندیشمندان و نخبگان بیشتر است چون باید در این بزنگاههای تاریخی دست به تحلیل و گفتگو بزنند تا هم در صورت امکان تغییری در شرایط به وجود بیاورند و هم تحلیل و تببینی برای آیندگان و تاریخ به جای بگذارند اما به نظر میرسد این اتفاق در ایران کمتر در حال رخ دادن است و گویی اندیشمندان دل و دماغی برای این کار ندارند.
خبرگزاری مهر در قالب یک پرونده و گفتگوهایی که با اساتید برجسته در حوزه اندیشه انجام میدهد، در حال بررسی این موضوع است. در اولین گفتگو از سلسله گفتگوهای این پرونده با مقصود فراستخواه گفتگو کردیم و اینبار سراغ ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ رفتیم و با او در این باره گفتگو کردیم. اینگفتگوها با سایر اساتید هم ادامه خواهد داشت.
***
فکوهی در ابتدای سخنانش با اشاره به معرفی نظریه مازلو گفت: ابتدا از یکبحث معروف شروع میکنم که به گمانم اکثر خوانندگان آن را بشناسند: قضیهای با عنوان «هرم سلسله مراتبی مازلو». آبراهام مازلو (1908-1970) یکروانشناس آمریکایی بود. یکی از مباحث مهمی که او مطرح کرده و تا امروز بعد از دهها سال هنوز کسی نتوانسته بهطور کامل آن را زیر سوال ببرد، این است که انسانها بر اساس یکنظام سلسلهمراتبی از نیازهایشان، عمل میکنند. بنابراین چون «زیستی» بودن، مهمترین موقعیت انسان است، ابتدا باید نیازهای زیستی خود مثلا غذا و آب و حرکت و غیره خویش را تأمین کند، تا سپس به نیازهای دیگر برسد. در اینهرم، هر انسانی به باور مازلو، پس از رفع نیازهای ردههای پایینی به نیازهای رده بالایی هدایت میشود، و اگر در میانه راه باز هم نیازهای اولیه دچار کاستی شوند، نیازهای رده بالا را به سود آنها کنار میگذارد. بنابراین، پس از نیازهای زیستی بلافصل، مساله نیازهایی چون امنیت و سرپناه داشتن، یعنی جلوگیری از خطراتی که موجودیتش را تهدید میکنند، مطرح میشود و سپس به نیازهای اجتماعی و عشق و علاقه دیگران نسبت به خود و خود نسبت به دیگران میرسد و تنها در نهایت است که میتواند به شکوفایی فردی، خلاقیت و در یک کلام، به تأثیرگذاری فکری و کلامی و هنری برسد. نظریه مازلو، گرچه مورد انتقادات شدید قرار گرفته و بسیاری از موارد تاریخی و معاصر آن را رد کردهاند، اما درباره اکثریت جوامع و اکثریت آدمهای یک جامعه صادق است.
تاریخ به ما نشان میدهد که درست بهعکس آنچه مازلو میگوید، خلاقیتها و شکوفاییهای فردی به ویژه در هنر و اندیشه در دورههایی شکوفا بودهاند و به فرازهایی خارقالعاده رسیدهاند که گاه بحرانهای بزرگی جوامع و کنشگرانشان را تهدید میکرده است. در فرهنگ خود ما وضعیت حافظ و سعدی و مولوی و بسیاری دیگر تا امروز چنین بوده و هست وی افزود: تنها چندمثال کوچک میتواند بهجابودن انتقادات بر ایننظریه را نشان دهد: اگر باورها و اعتقادات دینی و یا عقیدتی را در نظر بگیریم، میبینیم امروز برای بسیاری از انسانها، ایناعتقادات، یا حتی سلایق هنریشان، پیش از حتی نیازهای زیستیشان قرار میگیرند مثلا حاضرند غذای کمتری بخورند اما کتاب مورد علاقهشان را بخرند و غیره. و نوع دوستی و عشق به دیگران نیز چنین است؛ اما نه در همه جوامع و همه دورهها و شرایط. تاریخ به ما نشان میدهد که درست بهعکس آنچه مازلو میگوید، خلاقیتها و شکوفاییهای فردی به ویژه در هنر و اندیشه در دورههایی شکوفا بودهاند و به فرازهایی خارقالعاده رسیدهاند که گاه بحرانهای بزرگی جوامع و کنشگرانشان را تهدید میکرده است. در فرهنگ خود ما وضعیت حافظ و سعدی و مولوی و بسیاری دیگر تا امروز چنین بوده و هست. در اروپا پس از قرون وسطا و تفتیش عقاید و طاعون، هیچ دورهای به سیاهی قرن بیستم، قرن اردوگاههای مرگ و توتالیتاریسمهای راست و چپ به وجود نداشته. اما همین قرن آکنده از بالاترین ثمرات زیبایی فکر و هنر انسان در موسیقی و نقاشی و همه اندیشههای فلسفی هم بوده است.
ایناستاد دانشگاه تهران سپس به تشریح وضعیت کشورمان پرداخت و با تاکید براینکه با تدبیرهایی میتوان وضعیت را تغییر داد، گفت: حال به وضعیت خود برسیم. دلیل آنکه ما در چنین بحرانی قرار گرفتهایم، که بسیاری از آدمها احساس میکنند بالاتر از سیاهی رنگی نیست، به باور من، دست کم همان اندازه که به خود واقعیت ارتباط دارد، به احساس و بازتاب این واقعیت در ذهنیت افراد نیز مربوط است. مثالی ساده بیاوریم. فقر و موقعیت شکننده مالی و محرومیت از نیازهایی اساسی، نظیر بهداشت و آموزش و گرانی در ایران یک واقعیت است که با بحران کرونا به مراتب بدتر شده است. اما کسی که جهان را بشناسد یا دستکم از طریق رسانهها مساله فقر و بحرانهای طبیعی و اجتماعی را دنبال کند بهسرعت میتواند بفهمد کشورهای آمریکای مرکزی و برخی از کشورهای آمریکای جنوبی، برخی از کشورهای آفریقای سیاه و آسیا (به ویژه هندوستان و منطقه اصلی سرزمین شرقی چین) و همینطور خاورمیانه وضعیتی بهمراتب بدتر از ایران دارند. نگاهی به افعانستان، لبنان و سوریه بیاندازیم تا به اینواقعیت پی ببریم. اما سو مدیریت در همه زمینهها چنان وضعیتی را ایجاد کرده که افراد احساس میکنند بدترین شرایط را در کل جهان و در کل دورههای تاریخ تجربه میکنند و دائما نیز اینوضعیت بدتر خواهد شد. اینباور به خودی خود نادرست نیست که اگر فکری به حال مشکلات نکنیم وضعیت ما میتواند بسیار بدتر از آنچه هست بشود. اما خوشبختانه میتوان با تدبیرهایی مهم و البته جسورانه و ریشهای این وضعیت را تغییر داد.
فکوهی در ادامه گفت: وقتی ما با بحران تحریم و یکجنگ اقتصادی تمام عیار روبرو هستیم، وقتی با بحران کرونا روبرو هستیم و اکثریت بزرگ جوانان تحصیلکردهای که با شرایط اشرافیگری نولیبرالی، حتی دیگر نمیتوانند طرف ازدواج بروند؛ در این شرایط چگونه و چرا انتظار داریم افراد دچار فشار عصبی نشوند و به گونهای خود را در یک خطر آنی زیستی نبینند؟ و حال وقتی به روشنفکران و اهل فکر و هنر و قلم میرسیم، باز در شرایطی که با سوءمدیریتهای بیشمار در طول دهها سال همه این گروهها شاهد آن بودهاند که تنها عدهای خاص که نامشان را «سلبریتی» گذاشتهاند، از همه چیز برخوردارند و حتی نمیدانند با پولهای بادآورده خود چه کنند، اما آنها برای آنکه آبروی خود را حفظ و بتوانند یک زندگی ساده داشته باشند، باید به زمین و زمان بزنند و وقتی در کشوری که در آن دهها میلیون نفر تحصیلات دانشگاهی دارند، از مردم بخواهیم فراموش کنند جزو ده کشور ثروتمند جهان هستند، اما به دلایل سیاسی و عقیدتی و ایدئولوژیک باید شرایطی بدتر از بنگلادش را تحمل کنند، در این شرایط چهطور انتظار داریم که حتی نخبگان فکری و هنرمندان، بتوانند آرامشی را داشته باشند که بدون آن بستر، نمیتوان خلاقیت اندیشه و هنر را متصور شد.
وقتی ما با بحران تحریم و یکجنگ اقتصادی تمام عیار روبرو هستیم، وقتی با بحران کرونا روبرو هستیم و اکثریت بزرگ جوانان تحصیلکردهای که با شرایط اشرافیگری نولیبرالی، حتی دیگر نمیتوانند طرف ازدواج بروند؛ در این شرایط چگونه و چرا انتظار داریم افراد دچار فشار عصبی نشوند استاد دانشگاه تهران ادامه داد: دانشگاه، صحنههای نمایش، پهنههای خیالپردازی شاعرانه و ادبی و... باید فارغ از دغدغههایی چون ترس از فشار سیاسی، فشار پول و شهرت و زیر ضربه مضحک کژاندیشی باشند تا بتوانند این خلاقیتها را از وضعیت بالقوه به وضعیت بالفعل در بیاورند. در این حال است که میبینیم «احساس ناامنی و بیچارگی و فقر و سقوط اجتماعی» از خود اینواقعیتها در جامعه بیشتر است. اینمیان راهحل در آن نیست که دنبال مقصر بگردیم و با متهم کردن این و آن فرد به انتقام فکر کنیم و این تصور را داشته باشیم که انتقام گیری را حل خواهد کرد و یا با چند تغییر در آدمها و مدیران و روابط قانونی و غیرقانونی، معجزهای اتفاق میافتد و همهچیز به وضعیت عادی باز خواهد گشت. مساله در آن است که شجاعت پذیرش اشتباههای گذشته را داشته باشیم، دست از شعار دادنهای بیمعنا بکشیم و با هدف حفظ استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی که اهداف اصلی انقلاب بودهاند، سعی در آشتی همه مردم با هم داشته باشیم.
مدیر مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ در پایان گفت: وقتی میگوئیم آشتی، منظور آن نیست که افراد هر عقیدهای را بپذیرند. منظورم این نیست که هیچکس نباید عقیده و باور و شیوه زندگی خود را نداشته باشد. اما بپذیریم که در جهان قرن بیستویکم هنوز از «شرق» و «غرب» خیالین صحبت شود و هنوز در اینفکر باشیم که نظریههایی را که حتی در نیمه قرن بیستم، پایههای مستحکمی نداشتند، برای خود به غذای توجیه وضعیت نابسامان و به هم ریخته اجتماعی و فرهنگی و سقوط اجتماعی تبدیل کنیم، مشکل هیچکس را حل نخواهد کرد. هیچ راهحلی جز تحمل دیگری و داشتن انعطاف و پرهیز از خشونت و تمایل به سلطه در برابر تفاوت وجود ندارد و خط سیر کنونی که دقیقا همه راهحلها را به رویکرد سلبی خلاصه میکند، نزدیکترین راه، نه برای رسیدن به صلح و آسایش اجتماعی، بلکه برای بالا رفتن هرچه بیشتر احساس نگونبختی و دامنزدن هرچه بیشتر به مهاجرت و انفعال ذهنی و اجتماعی است که به همانمیزان نیز سبب خواهد شد، فکر افراد از کار بیافتد. برای جلوگیری از اینوضعیت دستکم گروهی باید میزانی شجاعت و جسارت داشته باشند که بتوانند در میانه بحران، به بحران بیاندیشند و راهحلهایی ولو کوچک برای برون رفت بیابند.