کارشناس مسایل آمریکا: انحصار دو حزب در قدرت نقص دموکراسی آمریکا است
نیویورک - ایرنا - کارشناس سیاست داخلی آمریکا و پژوهشگر دانشگاه ویرجینیاتک، محدود شدن قدرت در 2 حزب بزرگ را یک نقص دموکراسی آمریکایی دانست و گفت در این انتخابات مردم گزینهای به جز بایدن و ترامپ نداشتند و نباید آرای آنها را به منزله پذیرش تمام افکار یا رویکرد آنان در عرصههای مختلف پنداشت.
به گزارش ایرنا، انتخابات 2020 آمریکا رخدادی است که دموکراسی این کشور را بیش از هر زمان دیگری در معرض قضاوت قرار داد. از ادعای تقلب توسط عالیترین مقام اجرایی کشور تا شکاف عمیق اجتماعی و تقسیم کشور به دو قطب از بالاترین سطوح تا بدنه جامعه، موضوعی است که اگرچه تازگی ندارد اما در این ابعاد کمتر سابقهای میتوان برای آن یافت.
انتخابات امسال تحت تاثیر همهگیری کووید -19 و شرایط سخت رایگیری حضوری از نزدیک به 50 روز پیش از موعد انتخابات یعنی 13 آبان، آغاز شد. آرای پستی که در سایه همهگیری از سوی دموکراتها تشویق و از سوی دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا تقبیح میشد، به شکل بیسابقهای با اقبال عموم مواجه شد به گونهای که بخش بیشتر آرای به صندوق ریخته شده، مربوط به آرای پستی است.
با گذشت چهار روز از انتخابات و در سایه تردیدها، رسانههای بزرگ آمریکا جو بایدن نامزد حزب دموکرات آمریکا را با کسب 290 رای الکترال پیروز این رقابت اعلام کردند اما ترامپ حاضر به پذیرش باخت خود نشد و خواستار رسیدگی قضایی به این مساله که او "تقلب گسترده" مینامد، شد.
جدای از نتیجه انتخابات، نگاهی به شاخصهای دموکراسی و عوامل تاثیرگذار بر آن، نواقص و کاستیها و گرایش اجتماعی به احزاب، امکان رشد سایر احزاب در فرایند انتخاباتی و 70 میلیون رای به ترامپ میتواند فضای کلی سیاست داخلی را تا حدی روشن سازد.
در این خصوص با یوسف عزیزی کارشناس سیاست داخلی آمریکا و پژوهشگر سیاستگذاری عمومی - دولتی در دانشکده امور عمومی و بین المللی دانشگاه ویرجینیاتک به گفتوگو نشستیم که شرح آن را در زیر میخوانید:
سوال:
در انتخابات اخیر شاهد تکرار کلمه دموکراسی از سوی طرفین به ویژه دموکراتها بودیم. جو بایدن و کامالا هریس در سخنرانیهای خود بارها به این کلمه اشاره کردند و حتی در سخنرانی اعلام پیروزی هم خانم هریس به صراحت از آن نام بردند.
مولفه دموکراسی آمریکایی چیست و چه تفاوتهایی با دموکراسی در سایر کشورها دارد؟
جواب:
شاید بهتر باشد اندکی به تاریخ بازگردیم. وقتی که انقلاب در آمریکا میشود، شاه را کنار میزنند، ادعای آنها هم این بود که وقتی داریم مالیات میدهیم هیچ نمایندهای در پارلمان لندن نداریم تا بتواند از منافع ما دفاع کند. وقتی که انقلاب به ثمر مینشیند در این 13 ایالت شرقی و شمال شرقی آمریکا، این ها هنگامی که میخواستند قانون اساسی را تدوین کنند، البته انگیزه هایی از اروپای آن زمان داشتند که نظامهایشان مشروطه بوده و خود اروپاییها هم فلسفههایی که مردم باید سرنوشت خودشان داشته باشند و از شاه و کلیسا فاصله بگیرند. اما برای آنها این سوال که چگونه شاه را کنار بذاریم یعنی پادشاه در فلسفه نظام سیاسی آنها نباشد و رئیسجمهوری را میگذارند.
اما برای آنکه رئیس جمهوری به سمت خودمحوری و دیکتاتوری نرود، یک تعادلی رای بین سه قوه مجریه، قضاییه و مقننه ایجاد میکنند هیچ کدام نتواند نسبت به دیگری تفوق پیدا کند، یعنی حالتی باشد که همیشه قدرت یکدیگر را محدود کنند و هیچ کدام نتواند قدرت کامل را در اختیار بگیرد.
برای همین در همه موضوعات به قدرتی که قانون اساسی به سه شاخه حکومت داده است، برمیگردند. از این رو اگر بخواهیم به مولفههای دموکراسی برگردیم نخست آنکه این افراد نظارت پذیر هستند و اگر به ایجاد توازن بازگردیم، هر کسی که یک پست عمومی را در اختیار میگیرد، باید تحت نظارت و تحت کنترل بخشهای دیگر باشد. این فرد نمیتواند خود محور باشد و هر کاری که دوست دارد، انجام دهد.
نکته دیگر این است که همه چیز باید در چارچوب و موازین قانونی حل شود نه بر اساس علاقه یا فکر یک مقام مسئول. بلکه یک سیستم باید در مورد یک چیزی تصمیم بگیرد.
نکته مهمی که در دموکراسی آمریکا مطرح میشود این است که دموکراسی یک چیز واحدی نیست که بگوییم خب الان به آن رسیدهایم بلکه دموکراسی یک روند رو به رشد است که همیشه باید بخواهید و همیشه باید تلاش کنید که این موانع را از سر راه آن بردارید.
شاید به ویژه در محیطهای دانشگاهی کسی را نمییابید که بگوید ما یک دموکراسی عالی داریم، بلکه میگویند به سمت دموکراسی قدم بر می داریم و هنوز بسیاری از مشکلات اقتصادی، نابرابریهای اجتماعی و نابرابریهای سیاسی وجود دارند که باید کمکم حل شوند.
سوال:
به ظاهر گامهای خوبی برای دموکراسی برداشته شده است، شاهد آزادیها و حق رایها هستیم، شاهد به قدرت رسیدن رنگینپوستان در عالیترین مقامات اجرایی همچون رئیس جمهوری و اکنون هم معاون رئیس جمهوری منتخب هستیم. اما به نظر میرسد یک شاکله و قدرت پنهانی در پشت همه اینها وجود دارد و این روند را هدایت میکند. اگر به انتخابات اخیر متمرکز شویم نقش پول و ثروت و لابیهای قدرتمندی که پشت این قضیه وجود داشت خیلی پررنگ تر از گذشته است، هزینهای که بابت تبلیغات انتخابات این دوره صرف شده واقعا شگفتآور بود.
به نظر شما با توجه به اینکه پول تعیین کننده است که چه کسی به قدرت برسد، آیا میتوان گفت آمریکا دارای یک دموکراسی حتی در سطح معمولی است؟
جواب:
ابتدا باید تعریفی از دموکراسی داشته باشیم. اینکه گفتید مسلما دموکراسی ایده آل نیست. مشکلی که در آمریکا وجود دارد این است که وقتی به انتخاباتهای محلی میرسیم همچون انتخابات ایالتی، شهرداری شهرهای کوچک و مانند آن، میبینیم که دموکراسی خوبی در جریان است.
اما وقتی ما که به طبقه بالای قدرت در آمریکا میآییم و این هرم قدرت را در واشنگتن دی سی دنبال میکنیم، متاسفانه این اتفاق نمیافتد. نخست آنکه انتخابات بسیار حزبی است، دو حزبی که قدرت را فقط در چنگ خودشان گرفتند و اجازه نمیدهند گروههای دیگر وارد شوند.
حتی اگر گروههای دیگر بخواهند فعالیت کنند سعی دارند روی بلیط یکی از این دو حزب سوار شوند. مثلا آزادیخواهان مجبورند که از چارچوب جمهوریخواهان استفاده کنند و از آن سو افرادی همچون برنی سندرز یا دموکراتهای مترقیخواه باید از پلتفرم دموکراتها استفاده کنند با اینکه میدانیم اختلاف نظرهای جدی در آن وجود دارد.
درباره آنچه که سوال کردید، من فکر میکنم بعد از جنگ جهانی دوم به شکل خیلی سریع و فجیع این اتفاق شکل گرفت، البته شاید نقطه عطف قضیه وقتی بود که آمریکا از قرن 19 به قرن 20 وارد شد و به یک ابرقدرت تبدیل شد. این تبدیل شدن آمریکا به یک قدرت جهانی که با شکوفایی اقتصاد هم همراه بود، باعث شد تا در دنیا حرف اول را بزند. اینها همه باعث شد که مجتمعهای صنعتی - نظامی قدرت بسیار زیادی در سیاست داخلی آمریکا به دست آورند.
نکتهای که کسانی همچون سندرز بیان میکنند این است که او و امثال او برای بدست آوردن حمایتهای مالی متکی به بخش بزرگی از مردم هستند، یعنی مثلا اگر یک میلیون نفر هرکدام 100 دلار به ستاد انتخاباتی او کمک کنند، او می تواند 100 میلیون دلار به دست آورد، اما دو حزب دیگر اینطور نیستند، کافی است یک سرمایهدار یا یک شرکت بزرگ 200 میلیون دلار کمک کند، و در اینصورت افرادی که وارد کنگره یا دولت میشوند منافع آن سرمایهدارن یا شرکتهای بزرگ را تضمین میکنند.
لذا این حرفی که میزنید درست است، اما ممکن است یک تفاوت کوچکی با کشور ما وجود داشته باشد که البته باید آقای ترامپ را مستثنی کرد، وقتی به مناظرهها نگاه میکنید روی سیاستگذاری است. درست است که این سیاست ها برای منافع شرکتهای خاصی است اما نکته مهم این است که از شخص محوری وارد سیاست محوری شدهاند.
در ایران متاسفانه این حالت شکل نگرفته و بیشتر شخص محوری به جای سیاست محوری حاکم است. مشکلی که ترامپ داشت این بود که حالت شخص محوری را دنبال میکرد و به خاطر همین هم خیلیها در حزب جمهوریخواه مخالف رفتار او بودند.
سوال:
به نکته مهمی اشاره کردید که 2 حزب قدرتمند آمریکا اجازه حضور سایر افراد یا احزاب را در رقابتها نمیدهند. آیا این یک نقص دموکراسی آمریکایی نیست؟
جواب:
حتما همین طور است. انتخابات 2016 دقیقا نشان داد که ما در پهنه سیاسی آمریکا چهار دیدگاه با قابلیت جذب بخش بزرگی از مردم را داریم. یک دیدگاه آقای برنی سندرز است، یک دیدگاه، دیدگاه نهاد قدرت دموکراتها است که خانم کلینتون را انتخاب کردند و الان آقای بایدن را به این نتیجه رساندند.
یک دیدگاه، دیدگاه نهاد قدرت جمهوریخواهان است که سناتور تد کروز و جان مککین که از دنیا رفته و البته دیدگاه آخر هم یک فردی مثل ترامپ میتواند بروز پیدا کند که پوپولیست، ملیگرا یا نامهای دیگری میتوان به آن اطلاق کرد.
من فکر میکنم که این نقصی بسیار بزرگ است اما سیستم نظام حاکمیت آمریکا از این دو حزبی بودن این سود را هم می برد که نظام آن، نظام مستقر و با ثبات است و این در قدرت جهانی به آن کمک میکند.
اگر به اروپا نگاه کنید نظام های اروپایی شاید دموکراسی بهتر درجریان باشد و احزاب مختلف، مجلس را تشکیل میدهند، و با اتحاد احزاب همسو نخست وزیر و کابینه را تشکیل میدهند ولی خیلی زود هم این اتحادها از بین میرود و با یک اختلاف، کابینه از بین میرود و دوباره باید انتخابات مجلس برگزار شود، اما در آمریکا استقرار نظامی و سیاسی و ثبات نظام سیاسی باعث میشود که در زمینه جهانی هم با ثبات رفتار کنند و قدرت جهانیاش باثباتتر باشد.
بحث در این زمینه زیاد است اما همانطور که گفتم در هرم بالای قدرت، متاسفانه در آمریکا نظرات بسیار محدود است. در همین انتخابات خیلی از افراد نمیخواستند به آقای بایدن رای بدهند اما مجبور بودند یعنی گزینه دیگری نداشتند.
یا حتی برخی از درون حزب جمهوریخواه اینها به دلایلی نمی خواستند به ترامپ رای بدهند و گزینه مطلوب آنها نبود اما مجبور بودند که به او رای بدهند. از این رو ما در آمریکا در سطوح بالای قدرت با این مشکل مواجه هستیم.
سوال:
پس به این ترتیب رای 70 میلیونی ترامپ به منزله تایید تفکر وی یا به اصطلاح وجود 70 میلیون ترامپیسم نیست؟
جواب:
حتما همینطور است. چون گزینهها محدود است اینگونه میشود. متاسفانه جامعه آمریکا آنگونه که هست به نمایش در نمیآید. بدون اینکه درباره آنها قضاوت کنیم بخش بزرگی از جامعه آمریکا بر اساس سنت قدیم هنوز کشاورز و مذهبی هستند، نگاه آنها به جهانی شدن و با آنچه که به نهاد خانواده آسیب میرساند، مخالف است. از این رو وقتی شخصی همچون ترامپ با شعارهایی نظیر مخالفت با سقط جنین یا ازدواج خارج از چارچوبهای مذهبی وارد میشود، میتواند این بخش از جامعه را جذب خود کند هرچند که خود سابقه خوبی در این زمینه نداشته باشد.
لذا نمیتوانیم همه را با یک چوب بزرگ برانیم و بگوییم که همه اینگونه هستند. انتخابها در حوزه ریاست جمهوری بسیار محدود است.
سوال:
به جامعه کشاورزی و سنتی اشاره کردید. در نقشههای انتخاباتی اینگونه به نظر میرسید که حومه نشینها به سمت جمهوریخواهان تمایل داشتند و جامعه شهری به دموکراتها. به عنوان مثال در ایالتی همچون آریزونا با اینکه تعداد مناطق قرمز بیشتر بود اما شاهد بودیم که دموکراتها فقط در یک شهر رای بالایی کسب کردهاند که مجموع آرای رقیب در بخش زیادی از ایالت به آن نمیرسد. آیا میتوان گفت که جامعه شهری آمریکا رفته رفته بیشتر به دموکراتها گرایش پیدا میکند؟
جواب:
شاید در انتخابات ریاست جمهوری که معمولا کل ایالت به یک رنگ دیده میشود، خیلی گویای وضعیت مناطق و شهرها نباشد اما وقتی موضوع انتخابات مجلس نمایندگان را دنبال میکنیم این تداعی ایجاد میشود که جمعیتهای شهری یا مناطق پرجمعیت، معمولا رنگ آنها آبی است. مراکز بزرگ ایالت ها معمولا آبی هستند. برای همین نوار غربی آمریکا همچون ایالتهای واشنگتن، اورگان و کالیفرنیا و همچنین نوار شرقی آمریکا مثل ایالتهای ماساچوست و نیویورک و در شهرهایی همچون شیکاگو، دیترویت معمولا آبی (طرفدار دموکراتها) هستند. در جنوب آمریکا هم این حالت کمابیش وجود دارد البته هنوز در مناطق شهری جنوب جمهوریخواهان قدرت بالایی دارند.
در حالت کلی درست است و به این سمت هم در حال حرکت است و یکی از نگرانیهای خود حزب جمهوریخواه هم این است که دوست دارند این مشکل را حل کنند.
چند تا نکته وجود دارد؛ با گسترش شهرنشینی از اواسط قرن بیستم، ایدهآل ها و ذهنیت های آنها بیشتر به سمت جهانی شدن و فهمیدن افراد دیگر و ارزشهای غیرسفیدپوستان میرود، خانواده های مهاجر معمولا در حاشیه شهرهای بزرگ ساکن میشوند و جمعیت اقوام شهرهای بزرگ معمولا یکنواخت نیستند.
بله در شهرهای بزرگ این بحث مطرح است که اینها به سمت تفکرات دموکراتها بیشتر در حرکت هستند. در زندگی شهری خانهها کوچک است، فرزند ندارد، جوان هستند اما وقتی به سمت مراکز غیر متمرکز میرویم، در روستاها و شهرهای کوچک، خانوادهها پرجمعیت هستند، مذهب نقش مهمی دارد، نان دسترنج خودشان را میخورند نه از نوع کارمندی یا وابستگی به یک شرکت یا سرمایهگذار خارجی. دیدگاههایشان هم بیشتر محلی است.
نکته دیگری هم وجود دارد و آن گرایش جوانها به سمت حزب دموکرات است که باعث نگرانی حزب جمهوری خواه هم شده است. در صحبتهای ترامپ و برخی جمهوریخواهان هم دیده میشد که این مسئله را مشکل نوع آموزش مدارس و سیستم دانشگاهها میدانند که عنوان میکنند خیلی سکولار و لیبرال است و بچههای آمریکایی را نسبت به ارزشهای آمریکایی بیگانه میکند.
یه نکته دیگه هم وجود دارد کسانی که در آمریکا مدرک دانشگاهی لیسانس و بالاتر را دارند، تمایل بیشتری به حزب دموکرات دارند. این چالشهایی است که جمهوریخواهان خیلی به دنبال آن هستند تا اگر بتوانند به روابطشان را با جوانها گسترش دهند.
سوال:
اگر به انخابات اخیر آمریکا برگردیم برخی تحلیل میکنند که انتخابات اخیر آمریکا در واقع یک انتخابات نجات آمریکا بوده و نوعی مهندسی انتخابات را مطرح میکنند. به اعتقاد آنها ترامپ برکنار شد تا آمریکا پیش از این دچار تزلزل و فروپاشی نشود. تا چه حد این فرضیه میتواند درست باشد؟
جواب:
من آنچه که به نام تئوری توطئه یا دستهای پشت پرده نامیده میشود را رد نمیکنم اما باید چند نکته را بدانیم. نظام سیاسی آمریکا به خاطر تفاوت سطوح مدیریتی که دارد، یک کمیسیون مرکزی انتخابات ندارد که تحت کنترل دولت مرکزی باشد و بلکه همه ایالتها و در واقع دولت محلی، برای انتخابات تصمیم میگیرند. اگر به اکثر ایالتهای محل رقابت انتخابات آمریکا نگاه کنیم میبینیم که قدرت ایالتی بین جمهوریخواهان و دموکراتها تقسیم شده است به گونهای که مثلا فرماندار دموکرات است اما مجلس ایالتی جمهوریخواهند. مردم هم خاکستری هستند یعنی 100 درصد طرفدار یک حزب نیستند و هنوز هم تبلیغات و حتی شخصیت افراد داوطلب بر رأی آنها اثرگذار است.
برگردیم به سوالاتان، بله بخش قابل توجهی از جمهوریخواهان وجود ترامپ را برای ادامه حیات سیاسی و قدرت آمریکا در مسائل بین المللی مضر میدانستند. برای همین از چهار سال پیش بزرگترین منتقدان آقای ترامپ در درون حزب جمهوریخواه کسانی بودند که اینها در دولت بوش پدر و پسر و رایگان در تیمهای امنیت ملی و سیاست خارجی بودند.
انتقاد ترامپ از روند انتخابات این است که ایالتهایی که فرمانداران دموکرات دارند در روند انتخابات دخالت کردهاند اما در جورجیا میبینیم که هم فرماندار، هم مجلس و هم کمیسیون انتخابات در دست جمهوریخواهان بوده است. با این حال بایدن آرای بیشتری دارد.
من مهندسی انتخابات را به این معنا که یک دستی از پشت پرده خواسته موضوع را مهندسی کند قبول ندارم اما به این معنا قبول دارم که یک بخش عظیمی از نیروهای حزب جمهوریخواه که تاثیر گذار حزب جمهوریخواه بودند، تمام قد علیه ترامپ ایستادند و صرفا سکوت هم نکردند بلکه از آقای بایدن حمایت کردند.
نکته دیگری که بسیار مهم است، برنی سندرز پس از آنکه در دو دوره متوالی از کمیته مرکزی حزب دموکرات ناراحت شد یا بهتر بگوییم رودست خورد، به جای اینکه کنار بکشد، تا آخر از بایدن حمایت کرد. در مقالهای نوشته شده بود که اگر خانم رشیده طالیب در میشیگان و ایلهان عمر در مینه سوتا نیروهایشان را پشت سر بایدن نمیآوردند، ممکن بود که بایدن این دو ایالت حساس و در کل انتخابات را ببازد.
به هرحال هم دموکراتهای مترقیخواه و هم جمهوریخواهان گلوبالیست، بخشی از نیروهایی بودند که میخواستند ترامپ را حذف کنند و همچنین بطور قطع و یقین انتظار دارند که در برنامههای آتی دولت بایدن به مطالباتشان اهمیت داده شود. اگر این را به معنای مهندسی انتخابات بگیریم شاید درست باشد اما یقینا مفهوم مهندسی مد نظر نیست.
در سال 2016، خانم کلینتون از رای 2012 اوباما 4 میلیون رای کمتر در سطح ملی آورد اما خیلیها در حزب دموکرات که فکر میکردند پس از اوباما قرار است فردی بیاید که پیشروتر از او باشد وقتی با شخصی چون کلینتون با پیشینه مشخص مواجه شدند، اصلا برای رای دادن وارد نشدند. در واقع حزب دموکرات در آن سال به خاطر این انتخاب درون حزبیاش، توسط مردم و مستقلین تنبیه شد.
این نکته هم قابل ملاحظه است که کاندیدای نهایی حزب از یک فرآیند 100 درصد دموکراتیک درون حزبی بیرون نمیآید، کنترل کمیته ملی احزاب برای انتخاب نهایی وجود دارد.
سوال:
به برنی سندرز اشاره کردید، روز گذشته یادداشتی دیدم که خواستار برداشته شدن آرای الکترال کالج شده بود. آیا فکر میکنید این اتفاق خواهد افتاد و نتیجه انتخابات به صورت مستقیم با رای مردمی مشخص خواهد شد؟
جواب:
خیر. برای اینکه این کار نیاز به تغییر قانون اساسی دارد و تغییر قانون اساسی حتی اگر کنگره تصویب و رئیس جمهوری امضا کند، دو سوم ایالتها هم باید به آن رای بدهند. باید مجالس ایالتی رای بدهند که این اتفاق نمیافتد چون در حال حاضر نزدیک به 30 ایالت جمهوریخواه هستند. این ایالتها که کوچک هستند و در رای تغییر قانون اساسی، این دو سوم ایالتها رای نخواهند داد.
الکترال کالج نوعی توزیع قدرت است و در هنگام تدوین قانون اساسی به این توجه داشتند که ایالتهای پرقدرت و پر جمعیت، قدرت سایر ایالتها را کاهش دهند.
حتی اگر این اتفاق هم بیفتد باز هم به این معنا نیست که دموکراتها همه انتخابات ملی را درآینده برنده خواهند شوند. همین الان اختلاف رای ترامپ و بایدن بسیار کم و حدود 4 میلیون رأی است. استراتژی کارزارهای انتخاباتی بر اساس الکترولهاست؛ این را هم مدنظر داشته باشیم که در آمریکا نحوه رأی دادن تفاوتهای بسیار مهمی با ایران دارد، مثلا شما بر اساس محل سکونتتان فقط باید در ایالتی که ساکن هستید رأی دهید مثلا براساس اینکه گواهینامه رانندگی شما در کدام ایالت صادر شده است. لذا نمیتوان در انتخابات به ایالتی رفت و رأی داد که شما مقیم آنجا نیستید. تصور کنید در ایالتی که مثلا 80 درصد آن دموکرات است و آرای جمهوریخواهان تاثیری بر نتیجه الکترال نخواهد داشت، افراد جمهوریخواه انگیزهای برای شرکت در انتخابات ندارند یا برعکس درباره ایالتهای با اکثریت جمهوریخواهان که دموکراتها ممکن است انگیزهای برای شرکت در انتخابات نداشته باشند.
بنابراین در انتخاباتهای این چنینی ملی، رای نمیدهند. اینها میدانند نظر آنها در این انتخابات اصلا تاثیری ندارد. این یکی از ایرادهای الکترال کالج است اما اگر تصور کنیم این شیوه برداشته شود لزوما به معنای پیروزی دموکراتها در همه انتخابات ملی آینده نیست، به همین دلیل آرای خاموش که گفتم و استراتژی حال حاضر کمپینهای انتخاباتی احزاب.
سوال:
نقش رسانهها در معرفی بایدن به عنوان برنده انتخابات در حالی که هنوز به صورت قانونی نتیجه اعلام نشده است، چه بوده است؟ این مساله هم از سوی رسانههای وابسته به دموکراتها و هم فاکس نیوز حامی ترامپ این کار را کردند. از طرفی سران کشورها هم بلافاصله انتخاب بایدن را تبریک گفتند.
جواب:
عجله سران کشورهای اروپایی معنا دارد. من دیدم که رسانههای فارسی زبان خارج از کشور در توییتر و شبکههای اجتماعی مسخره میکردند که 40 ساله در ایران انقلاب کردیم اما نگاهمان به صندوقهای رای آمریکا است. این واقعا بیمعنی است. چون یکی از وجوه انقلاب این بود که دخالت و نفوذ آمریکا و استعمارگران در امورات کشور از بین برود نه اینکه نبینیم و تحلیل نکنیم چه اتفاقی در کشور دیگری (مخصوصا امریکا که با ما دشمنی دارد) میافتد و تاثیراتش بر جهان و ایران چگونه است.
اتفاقا شاید بتوان گفت که کشورهای اروپایی از خود مردم آمریکا دل نگران تر بودند برای نتیجه این انتخابات، آیا باید بگوییم که کشورهای اروپایی استقلال سیاسی ندارند، نه این حرف درست نیست. چون کشورهای اروپایی و تفکر حاکم بعد از جنگ جهانی دوم یعنی همین نظام جهانی تبلیغ شده توسط کشورهای غربی و مخصوصا بعد از پایان جنگ سرد بر اساس یک همکاریهای جمعی جهانی به خصوص روابط دو سوی اقیانوس اطلس شکل میگرفت.
پدیده آقای ترامپ در وهله نخست، احساس خطر را برای اروپایی ها ایجاد کرد، چون آنها به دنبال فاصله گرفتن از ملیگرایی، فاشیسم و تفکرات و احزاب دست راستی بودند. وقتی این ادبیات در کشوری چون آمریکا بیان میشود و قدرت میگیرد که خودش معمار طرحهای جهانی شدن و این نظم بینالمللی بود، پس مردم و سیاستمدارانی که بیشترین نگرانی را نسبت به نتیجه این انتخابات داشتند، خود اروپاییها بودند.
برای همین شما میبینید که اینها به سرعت واکنش نشان دادند، برای این بود که به نوعی شادمانی درونی خود را ابراز کنند. حتی در انگلیس با وجود شباهتهایی که در برخی موارد بین جانسون و ترامپ وجود داشت، با این حال روابط انگلیس و آمریکا روابط گرمی نبود. زیرا انگلیس هم رفتارهای خارج از چارچوب نرم بینالمللی آمریکا را تا حد زیادی تحمل نمیکرد. ارسال پیام تبریک برای شخص منتخب سابقه داشته است اما تا روند قانونی طی نشود، نمیتوان فرد جدید را رئیس جمهوری آمریکا دانست.
این مساله را هم نباید فراموش شود که ترامپ تا 10 هفته دیگر هنوز رئیس جمهوری قانونی آمریکا است و هر قدرتی که داشته را همچنان دارد. هنوز میتواند جنگ محدود به مدت 60 روز بدون مجوز کنگره را شروع کند. این نکته مهمی است و ترامپ با توجه به فضای سیاسی آمریکا به خاطر منحرف کردن افکار عمومی یا اعلام شرایط اضطرار ملی میتواند دست به چنین اقدامات جنونآمیزی بزند. از این رو حواسها باید جمع باشد. با این حال ارسال پیام تبریک برای رئیس جمهوری منتخب مرسوم است هرچند شاید نسبت به گذشته با سرعت بیشتری این کار انجام شده باشد.
*س_برچسبها_س* *س_پرونده خبری_س*