دوشنبه 23 مهر 1403

کامران نجات اللهی؛ خون استادِ 24 ساله در روزهای بی‌روزنامه سال 57

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
کامران نجات اللهی؛ خون استادِ 24 ساله در روزهای بی‌روزنامه سال 57

کامران نجات‌اللهی متولد سال 1333 در شهرستان بیجار بوده و در دارالفنون و علم و صنعت و پلی تکنیک تحصیل می‌کند و بلافاصله به عضویت هیأت علمی همان دانشکده درمی‌آید. در چه سنی؟ در 24 سالگی.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر - 5 دی 1357 در تاریخ روزهای پرشور آن سال به نام «کامران نجات‌اللهی» استاد جوان دانشکده پلی‌تکنیک (‌دانشگاه امیر‌کبیر کنونی) ثبت شده است. نامی که اکنون با اضافه شدن عنوان «استاد شهید» بر پیشانی خیابانی نشسته است که هنوز قدیمی‌ترها با نام خیابان «ویلا» می‌شناسند.

روایت مشهور این است که در جریان تحصن 70 استاد دانشگاه در ساختمان وزارت علوم در خیابان ویلای تهران و در اعتراض به ممانعت از ورود آنها به دانشگاه در یک هفته قبل (28 آذر 1357) یکی از آنان که تنها 24 سال داشته با گلوله یک سرهنگ شهربانی کشته می‌شود.

اگر نام کامران نجات‌اللهی بر سر زبان‌ها افتاد و شوری به‌پا کرد تنها به این سبب نبود که اتفاق در همان ساختمانی رخ داد که دانشگاهیان تحصن کرده بودند بلکه به سبب شهادت یک یا دو نفر در مراسم تشییع در روز بعد هم بود. آیینی که با حضور آیت‌الله طالقانی محبوب‌ترین روحانی پایتخت جلوه دیگری پیدا کرده بود.

درباره شهادت نجات‌اللهی این روایت هم گفته می‌شود که قتل او به خاطر تیراندازی به متحصنین نبوده بلکه یک لحظه به بالکن طبقه ششم رفته و دست بر قضا تیر هوایی شلیک شده در خیابان و مقابل ساختمان به او اصابت می‌کند نه آن که پلیس به روی متحصنین آتش گشوده باشد.

با این که 70 استاد دانشگاه در آن جمع حاضر بودند اما چون روزنامه‌ها در اعتصاب بودند گزارشی در دست نیست تا از زبان شاهدان عینی ماجرا گفته شده باشد و اتفاق تشییع جنازه هم بر اصل خبر سایه انداخت.

چند نکته دیگر در چهل‌و‌چهارمین سالگرد نیز قابل اشاره است:

نخست این که روزنامه‌های مهم و سراسری از 15 آبان 1357 و در اعتراض به استقرار دولت نظامی غلامرضا ازهاری و دخالت نیروهای حکومت نظامی در توزیع روزنامه‌ها به بهانه مقررات منع آمد‌و‌شد شبانه دست به اعتصابی زدند که 62 روز طول کشید و وقتی بازگشتند که شاپور بختیار نخست‌وزیر شده بود. هر قدر اعتصاب سه روزه قبلی در مهرماه ستوده و با دستاورد توصیف شده این یکی اما در سال‌های بعد سرزنش شده چرا که از تأثیر‌گذاری گفتمان روشن‌فکری و مرجعیت رسانه‌های داخلی کاسته شد و شایعه و رادیوبی‌بی‌سی و منابع سنتی جای روزنامه‌های حرفه‌ای را گرفت و اتفاقات مهمی چون دو راه‌پیمایی تاریخی تاسوعا و عاشورا و قتل همین استاد جوان مجال انعکاس نیافت. هر چند روزنامه‌نگارانی که به اعتصاب نپیوستند از این فرصت بهره بردند و تصویر کامران نجات‌اللهی بر جلد مجله «جوان» نشست تا نشان دهد اعتصاب مطبوعات تا چه حد نادرست بوده است و کسی هم نه مانع انتشار آن مجله شد نه توزیع آن و حالا مهم‌ترین منبع تاریخی اتفاقا همان مجله است.

درست است که روزنامه ها بعد از اعتصاب در این باره نوشتند ولی این منبع مقدم است و از نکات قابل توجه در گزارش آن اشاره به پدر کامران و عموی اوست در حالی که در گزارش های بعدی همه جا تنها صحبت از مادر بود. همچنین در روایت هفنه (به اعتبار هفته نامه بودن) به تلاش برای عبور از نرده های سفارت امریکا در خیابات تخت جشمید در روز سوم دی 57 هماشاره می شود.

دوم این که اگرچه همان موقع گفته شد که نجات‌اللهی در حال سخنرانی هدف گلوله قرار گرفته اما او در بالکن طبقه ششم گلوله خورد نه در محل تحصن و حین سخنرانی. ضمن این‌که در جمع‌های اعتراضی از این دست، چهره‌های شناخته‌شده و اسم و رسم دار نطق می‌کنند نه یک جوان 24 ساله و تازه استخدام‌شده که گویا پی‌گیر مراحل اداری کار خود بوده است.

وجه سوم ریشه ماجراست. در 28 آذر از ورود گروهی از استادان و غالبا مربوط به رشته‌های پزشکی جلوگیری می‌شود و آنان طبعا اعتراض می‌کنند و روز بعد به دعوت سازمان ملی دانشگاهیان به طبقه 5 و دبیرخانه دانشگاه می‌روند تا اعتراض کنند. کامران جوان البته گویا عضو این سازمان بوده و رشته اتصال این گونه برقرار است.

اتفاق مهم‌تر به عنوان نکته پنجم اما این بود که همان معترضان در بیمارستان پهلوی مشهور به هزار تختخوابی (امام خمینی کنونی) اجتماعی برگزار می کنند و دکتر کریم سنجابی دبیر کل جبهه ملی ایران در آن برای رد شایعات احتمال نخست‌وزیری خود و با توجه به زمزمه صدارت یک عضو ارشد جبهه ملی (‌شاپور بختیار) از لزوم پایان سلطنت و تشکیل «جمهوری دموکراتیک ملی ایران» سخن می‌گوید.

پنجمین موضوع قابل توجه و مرتبط این است که سال‌ها بعد در آرشیو ساواک (‌سازمان امنیت رژیم پهلوی) و در بخش شنود، نواری از شنود خانه علی امینی نخست‌وزیر اسبق با شخص محمد‌رضا شاه در شامگاه همان 5 دی یا روز بعد به دست آمد که در آن شاه با مشکوک توصیف کردن قتل استاد جوان درباره نوع برخورد با کریم سنجابی با علی امینی مشورت می‌کند.

دقت کنید! جهان، انقلاب ایران را با آیت‌الله خمینی و سخنان او در نوفل‌لو‌شاتو / فرانسه در لزوم براندازی سلطنت و جای‌گزینی جمهوری اسلامی می‌شناسد و دو راه پیمایی آذرماه هم رفراندوم پایان سلطنت تلقی شد و در داخل نیز همه جا سخن از آیت‌الله طالقانی است ولی دغدغه شاه این است که چرا کریم سنجابی از لزوم برپایی «جمهوری دموکراتیک ملی ایران» و نه استمرار پادشاهی سخن گفته است. وجه مرتبط با این نوشته در آن نوار صوتی همان اشاره به مشکوک دانستن قتل نجات‌اللهی است که فضا را رادیکال کرد و پیشاپیش بخت موفقیت دولت غیر نظامی را که قرار بود روی کار بیاید زیر سؤال برد.

ششم: در زنده بودن نام و یاد کامران نجات‌اللهی به جز تصمیم خسرو منصوریان معاون اجتماعی شهرداری تهران بعد از انقلاب و رییس شورای نام گذاری خیابان‌ها در تغییر نام خیابان ویلا نقش مادر او در اطلاعیه‌های بلند بالا و سیاسی کلی به جای ذکر اوصاف شخصی و حتی کارنامه سیاسی فرزند خود در هر‌سال قابل ذکر است و همین نشان می‌دهد او فعال سیاسی به مفهوم مصطلح کلمه نبوده یا حداکثر تازه عضو سازمان ملی دانشگاهیان شده بود.

این یادداشت اما فرصتی برای اشاره به یک نکته دیگر است که در این 44 سال کمتر به آن پرداخته شده است.

کامران نجات‌اللهی متولد سال 1333 خورشیدی در شهرستان بیجار بوده و در نوجوانی برای تحصیل در دبیرستان دارالفنون به تهران می‌آیند و پس از دیپلم در کنکور پذیرفته و دانشجوی دانشگاه علم و صنعت می‌شود و بعد از دریافت لیسانس در مقطع فوق لیسانس دانشکده پلی تکنیک تحصیل می‌کند و بلافاصله هم به عضویت هیأت علمی همان دانشکده درمی‌آید و مشعول می‌شود. در چه سنی؟ در 24 سالگی.

لابد سطح نمرات چنین اجازه‌ای می‌داده و گرنه پارتی و رانت که نداشته دانشکده کم اعتباری هم که نبوده حال آن که اگر به روال سال‌ها بعد درگیر خدمت سربازی یا با مانع شرط دکتری و انواع مصاحبه‌ها و گزینش ها رو‌به‌رو می‌شد چه بسا تا 34 سالگی هم مجال استادی پیدا نمی‌کرد هر چند شاید بگویید اگر استاد نشده بود طبعا زنده می‌ماند و در این فقره خاص کاش مسیر برای ارتقای علمی او این قدر هموار نبود!

------------------------------

* تصاویر چنان‌که از مُهر آن مشخص است از آرشیو و کانال "دیروزنامه" است. هر چند نویسنده این سطور آن مجله را همان موقع (15 دی 1357) و با عذاب وجدان به خاطر اعتصاب مطبوعات خریداری کرد و جلد را نیک به خاطر دارد اما در آرشیو ندارد و آقای رحیمی عزیز با لطفی که نهایت ندارد به طرفه العینی فرستاد (و چه می‌کنه این تلگرام!)

تماشاخانه

سازمان محیط زیست به جای کارهای لوکس، تالاب ها را احیا کند / این طرح شکست خورده است (فیلم)

ببینید | هتلی برای آن‌که در آن یخ بزنید / خیلی شیک و هنری

فیلم های دیگر docReady(function () { if (window.innerWidth کانال عصر ایران در تلگرام
کامران نجات اللهی؛ خون استادِ 24 ساله در روزهای بی‌روزنامه سال 57 2
کامران نجات اللهی؛ خون استادِ 24 ساله در روزهای بی‌روزنامه سال 57 3
کامران نجات اللهی؛ خون استادِ 24 ساله در روزهای بی‌روزنامه سال 57 4
کامران نجات اللهی؛ خون استادِ 24 ساله در روزهای بی‌روزنامه سال 57 5
کامران نجات اللهی؛ خون استادِ 24 ساله در روزهای بی‌روزنامه سال 57 6