کشیش بزرگ اوانجلیستها گفته است که ما در جنگ دینی قرار داریم / اوانجلیست ها شبیه اخباریهای ما هستند!
مبلغ نوشت: یک کارشناس و پژوهشگر ادیان با اشاره به سخنان سناتور آمریکایی لیندسی گراهام، فرزند کشیش بزرگ اونجلیستها، بیل گراهام که در روزهای نخستین طوفان الاقصی گفته است که ما در جنگی دینی قرار داریم به اعتقادات مسیحیت انجیلی و صهیونیستی پرداخته است که به نظر وی شباهتهای زیادی با مسلک اخباری در جهان اسلام دارد.
به گزارش «مبلغ»- حجت الاسلام والمسلمین محمد مسجدجامعی در مطلبی به موضوع «راستگرایی دینی و جنگ غزه» پرداخت: موضوع صحبت «راستگرایی دینی و جنگ غزه» است، خصوصاً راستگرایان اونجلیکال که عموماً امریکایی هستند. تلاش میشود به مهمترین نکات اشاره شود. در حال حاضر حداقل سه شاخه از راستگرایان دینی وجود دارد. هندوهای راستگرا که هم اکنون قدرت را در هند در دست دارند. یهودیان ارتدوکس و اولترا ارتدوکس که نفوذ فراوانی در دولت و جامعه کنونی اسرائیل دارند و بالاخره راستگرایان مسیحی که در اینجا راستگرایان مسیحیت انجیلی مورد نظر است. اینان نیز نفوذ فراوانی در جامعه و نیز سیاست خارجی امریکا دارند.
علیرغم شباهتهای این سه گروه، اما در اینجا در مورد گروه سوم و در شش فراز صحبت خواهیم کرد.
1- جنگ غزه: در مجموع جنگ غزه و دلائل و نتایجش به مراتب بیش از جنگی است بین اسرائیل و حماس. مضافاً که از نظر راستگرایان امریکایی این «دینیترین» جنگ دهههای اخیر است. آنان صریحاً میگویند این جنگی دینی است. سناتور لیندسی گراهام، فرزند کشیش بزرگ اونجلیستها، بیل گراهام، در همان روزهای نخستین چنین گفت: «ما در جنگی دینی قرار داریم. من طرفدار اسرائیل هستم». و سپس خطاب به آنان افزود: «به دفاع از خود برخیزید و آنچه را لازمه آن است انجام دهید. سرزمینتان را پاکسازی کنید.» این جنگ سه بخش عمده دارد:
الف: فلسطینیها و حماس:
عملیات حماس هم برای اسرائیلیها و هم برای دیگران شوکآور بود. این نشان دهنده رشد کمی و کیفی آنها است. صرف نظر از عملیات دو سه روز نخستین، اینکه علیرغم اشراف امنیتی اسرائیلیها و متحدانشان و تلاش فراوان آنها جهت آزادسازی گروگانها، حماس توانست آنان را در مخفیگاههای خود نگاه دارد، خود نشاندهنده رشد عملیاتی یاد شده است. اما موضوع در آنجا که به فلسطینیها مربوط میشود، اینکه علیرغم حملات دائمی و وحشیانه هوایی آنان هیچگاه سخنی علیه حماس نگفتند که خود قابل تأمل است. اگر چنین بود رسانههای طرفدار اسرائیل روز و شب آن را در رأس اخبار قرار میدادند.
ب: اسرائیل:
یهودیان افراطی در داخل جامعه اسرائیل در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشتهاند و به احتمال فراوان این جریان ادامه خواهد یافت. آنها احساس قدرت میکنند و چنین احساسی سبب اصلی افراطی شدن آنها است. عموماً قدرت تمایل به توسعهطلبی را به همراه دارد، خصوصاً اگر متکی به ناسیونالیسمی قومی و ملی و دینی باشد. نکته دیگر اینکه این کشور در بافت منطقه خاورمیانه عربی جایگیر شده است. نفوذ آنها در سه کشور امارات، مراکش و بحرین به گونهای نهادینه شده و اینان بیش از اسرائیل خواهان این نفوذ هستند و احساس میکنند بدان نیاز دارند. عربستان هم علیرغم عدم وجود رابطه سیاسی، تا حدودی چنین شده است. این جریان مانع از شکلگیری اجماع عربی در برابر تجاوزات اسرائیل بوده و هست.
ج: نظام بین الملل:
مدتهاست که نظام بین الملل بدان صورت که در ایام جنگ سرد و یا حتی بعد از آن وجود داشت، دیگر وجود ندارد. رشد چین، تضعیف موقعیت جهانی امریکا، بحران اوکراین، سربرآوردن اقتصادهای نوظهور که به دنبال خود سیاستهای مستقل نوظهور را موجب شده و میشود، همگی در این از هم گسیختگی موثر بوده است و چون چنین است هر قدرتی میکوشد از بحرانهای پیش آمده به نفع موقعیت حال و آینده خود سود جوید.
نمونه آن بحران اوکراین است. جنگ اوکراین به مراتب بیش از جنگ دو کشور است، مجموعه غربی میکوشد از طریق تضعیف روسیه که خود مطلوب است، چین را تضعیف کند. جنگ غزه هم به نوعی چنین است و البته در حال حاضر نه در حد و اندازه اوکراین؛ و بعید نیست آینده آن به همین میزان اهمیت یابد. نکته دیگر در مورد غزه درهم تنیدگی روابط بین کشورها و مخصوصاً اهمیت یافتن فضای مجازی در شکل دادن به افکار عمومی است. عموم کسانی که نسبت به فلسطینیها همدردی نشان میدهند عمیقاً تحت تاثیر تصاویر و گزارشهایی هستند که در فضای مجازی منتشر میشود.
2- گفتیم که نظام بین الملل عملاً نظام بودن و قاعدهمند بودن خود را از دست داده است. این سخن در مورد واقعیتهای کنونی فکری و فرهنگی هم صحیح است و با نوعی «شناوری» این واقعیتها مواجه هستیم. قبلاً چنین نبود، استدلال میکردند و تابع موج ایجاد شده نبودند. این جریان پس از جنگ اوکراین تشدید شد. این جنگ افکار و احساسات توده مر دم در جهان اول و خاصه در اروپا را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. احساسات ضد روسی در این کشورها و خصوصاً در ماههای اول و احساسات مثبتشان نسبت به اوکراین، به واقع غیرقابل انتظار بود. برای نمونه در شهری چون فلورانس اینان کوشیدند تابلوی کوچکی که بر آن نوشته شده بود که چند ماهی داستایوفسکی، نویسنده شهیر روس، در آنجا اقامت داشته، پایین آوردند. یا به تعبیر نخستوزیر مجارستان اوکراین یکی از فاسدترین کشورها است نه تنها در مورد مسائل مالی و اقتصادی، بلکه در مسائل حقوق بشری نیز. البته سخن او با توجه به معیارهای اتحادیه اروپا است.
3- مفهوم راستگرایی: در گذشته و خصوصاً در ایام جنگ سرد راستگرایی مفهوم مشخصی داشت. ضد چپ، ضد شوروی، ضد سوسیالیسم، حتی سوسیالیسم اروپایی، و به طور کلی ضد ترقیخواهی بود. مدل مطلوبش امریکا و غرب و اقتصاد آزاد و لیبرالیسم و بلکه به نوعی نئولیبرالیسم بود، بعضاً اهدافی ناسیونالیستی داشت و عموماً به هویت ملی و فرهنگی تاکید میکرد.
در حال حاضر داستان چنین نیست. راستگرایی طیف گستردهای از افکار و ایدهها را به زیر چتر خود دارد و از طریق مخالفتهایش شناخته میشود. در حال حاضر راستگرایان عمیقاً اسلامستیز، مهاجرستیز، روسستیز و در کنار این همه، حماسستیز و فلسطینستیز و عربستیز هستند.
4- راستگرایی انجیلی «اونجلیکال»: در بین شاخههای مختلف مسیحی در حال حاضر مسیحیان انجیلی و به دلیل عقاید دینیشان راستگرا هستند. هماکنون مسیحیان فراوانی با تمایلات راستگرایانه یافت میشوند که عموماً در اروپا هستند، اما راستگرایی آنان دلائل دینی ندارد. در مورد انجیلیها، همچون هندوها و یهودیان افراطی، راستگراییشان ریشه دینی دارد. اینکه چرا و چگونه چنین است، خواهد آمد.
5- مسیحیت انجیلی «اونجلیکالیسم»: اجمالاً این مسیحیت پدیدهای امریکایی است. در امریکا متولد شده و رشد و بلوغ یافته است. در حال حاضر در قارههای دیگر هم به فراوانی یافت میشود، اما همگی آنها تحت تأثیر اونجلیکالیسم امریکایی هستند. بدون پرداختن به کم و کیف اعتقادی آنان، صرفاً به ویژگیهای مهمشان اشاره میشود. اینان «نصگرا» هستند و فهمشان در مورد کتاب مقدس و خاصه عهد عتیق عمیقاً تحت اللفظی و به تعبیر خودشان فاندامنتالیستی است. برای نمونه عمر جهان را براساس آنچه در تورات آمده کمتر از شش هزار سال میدانند. این سخن را یکبار بوش پسر به هنگام ریاست جمهوریاش بیان کرد. از این نظر همچون اهل حدیث و سلفیه و تا حدی شبیه اخباریهای خود ما هستند.
ویژگی دیگر تقدیرگرایی و جبرگراییشان است که البته این ویژگی مرتبط است با ویژگی اول. از نظر آنان آنچه واقعیت دارد و به پیش میرود صرفاً اراده الهی است و نه اراده انسانی. در اینجا مناسب است سخن درولینگر، کشیش و معلم دینی کابینه ترامپ، نقل شود. در این برنامه معاون ترامپ، مایک پنس و وزیر خارجهاش، پمپئو شرکت میکردند. او در اوج بحران کرونا در سایت خود نوشت: «اگر این بیماری ناشی از غضب خداوند باشد، تلاش و فداکاری ارائهدهندگان خدمات پزشکی پوچ و تلف کننده وقت است».
این سخن تا آنجا زننده بود که معاون سخنگوی کاخ سفید آن را محکوم کرد و گفت ترامپ هیچگاه در برنامههای آموزش دینی این کشیش شرکت نکرده است. حال آنکه درولینگر از مدافعان سرسخت ترامپ بود. ویژگی بعدی «آخر الزمانی» بودن آنها است. اصولاً یکی از دغدغههای دائمی آنان مسائل آخرالزمانی و فرود حضرت عیسی و مقدمات و نتایج آن است. در این مورد عمیقاً تحت تاثیر کتاب دانیال، کتاب اشعیا و همچنین مکاشفات یوحنی هستند.
با توجه به مجموع کتاب مقدس و خاصه این سه کتاب معتقد هستند که وظیفه آنان است که در خدمت قوم یهود باشند و این ارتباطی با خوب و یا بد بودن آنان ندارد. صرف یهودی بودن ایجاب و اقتضا میکند که در خدمت آنان باشیم. مهمتر آنکه معتقدند لازمه فرود حضرت عیسی تجمع یهودیان در فلسطین و بلکه بازسازی معبد آنان، برای سومین بار، در بیت المقدس است. با توجه به این نکات باید گفت مسیحیت صهیونیستی به مراتب قبل از یهودیت صهیونیستی متولد شد و هم اکنون به مراتب بیش از آنان خواهان اجرای طرحهای افراطیهای اسرائیل است.
آنان را عقائد عجیبی است که به مواردی اشاره میشود. از جمله اینکه معتقدند هفت سال قبل از فرود عیسی جنگ و خونریزی و آشفتگی همگانی روی خواهد داد و خداوند مومنان واقعی را به سوی خود «ربایش» میکند و به آسمان میبرد تا شاهد چنین اوضاع و احوال دهشتناکی نباشند. حتی میگویند برخی از مومنان واقعی از قبر برانگیخته شده و به آسمان صعود میکنند.
آنها عدد افراد ربایش شده را 144 هزار نفر میدانند. بسیاری از آنها به این ربایش اعتقاد دارند. نکته مهم در مورد آنان این است که افرادی عمیقاً معتقد و هیجانزده و در عین حال به شدت تشکیلاتی هستند. اصولاً مسیحیت آئینی تشکیلاتی است، اما اینان از این لحاظ در اوج هستند و نکته مهمتر اینکه به دلائل مختلف این کلیسا در خدمت منافع امریکا در سطح جهانی است و ارتباط وثیقی با بخشهای محافظهکار و ثروتمند و یهودیان امریکایی دارد.
6- در پایان جهت نشان دادن چگونگی تفکر آنان نسبت به اسرائیل مناسب است سخنان فرانکلین گراهام فرزند ارشد بیل گراهام را که در «سیزدهمین گردهمایی سالانه همبستگی با اسرائیل» بیان داشته، نقل کنیم. در این مراسم سفیر اسرائیل شرکت داشت.
«من از اسرائیل حمایت میکنم! من از اسرائیل حمایت میکنم، نهتنها بدینسبب که یک یهودی را میپرستم، - مقصود او این است که عیسی مسیح را میپرستد. به اعتقاد یهودیان و مسیحیان، عیسیمسیح یهودی بوده است - بلکه به دلیل آنچه کتاب مقدس درباره اسرائیل و آینده اسرائیل میگوید. در گذشته افراد نابکار و خبیث فراوانی بودند که از روایت دستگیری و تصلیب عیسی سوء استفاده میکردند و به نام عیسی مسیح، یهودیان را آزار میدادند؛ یهودیان را کشتند و آنان را «مسیحکُش» مینامیدند؛ ولی این یهودیان نبودند که مسیح را کشتند.
این رومیان نبودند که مسیح را کشتند، بلکه این یکایک ما بودیم. این همه ما بودیم که [به علت گناهکاریمان] بر روی صلیب بر او میخ کوبیدیم. جناب سفیر! ما اسرائیل را دوست داریم؛ ما شما را دوست داریم؛ و ما به خاطر کشور شما، خداوند را شکر میگوییم. من نمیتوانم به جای اونجلیکالها سخن بگویم؛ ولی میتوانم از جانب خودم بگویم که من از اسرائیل حمایت خواهم کرد.»