گزارشی از زندگی «تقیزاده»؛ چرا غربگرایی و دیکتاتوری معادل یکدیگرند؟
"باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد به مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود...!"
گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- نیم قرن پیش در 8 بهمن سال 1348، سید حسن تقیزاده از رجال مشهور سیاسی و فرهنگی تاریخ معاصر ایران و بازمانده نهضت مشروطیت در سن 92 سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله تجریش به خاک سپرده شد.
آنچه موجب معروفیت تقی زاده در تاریخ ایران شد (علاوه بر آنکه در طی سلطنت 4 پادشاه سابق ایران مسئولیتهای متعددی داشت) ویژگی شخصیتی اوست که علاقهمندان به تاریخ را به بررسی وی بهعنوان یک مرام سیاسی و نه صرفا یک شخصیت تاریخی، کشانده است.
سیر تطور افکار تقی زاده از پوشیدن لباس روحانیت تا پیوستن به جریان فراماسونری، از ترور رهبران مشروطه تا همکاری با دیکتاتوری رضاشاهی از وی شخصیتی ساخته که نماد جریان غربگرایی و خودفروختگی به غربیهاست. تقی زاده هم معتقد بود "باید از نوک پا تا فرق سر غربی بشویم!" این اندیشه در او تاآنجا پیش رفت که معتقد بود باید خط فارسی را به خط لاتین تبدیل کرده و سیستم آموزشی ترکیه را در ایران پیادهسازی کنیم.
در این گزارش به سیر زندگی و تطور شخصیت تقیزاده به عنوان پدر غربگرایی در سیاست ایران میپردازیم؛ شخصیتی که از تلبس به لباس روحانیت به جرگه منورالفکرها و فراماسونها پیوست، برای به کرسی نشاندن عقاید خود دست به ترور مخالفانش زد، علیه نفت ایران قراردادی استعماری بست و درآخر عمر نسبت به افکار گذشته خود ابراز پشیمانی کرد!
«سید حسن تقیزاده» متولد شهریور 1256 در تبریز و فرزند سید تقی اردوبادی امام جمعه مسجد حاج صفرعلی در محلهی «راسته خیابان» بود. سیدحسن به تبع پدرش از چهار سالگی خواندن قرآن را آغاز و در پنج سالگی آن را ختم کرد. از هشت سالگی تحصیل مقدمات عربی و از چهارده سالگی تحصیل علوم عقلی، ریاضیات، و علم هیئت را آغاز کرد و اصول فقه را نزد میرزا محمود اصولی و حاج میرزا حسن فراگرفت.
همچنین به مدت 5 سال به تحصیل علوم جدید و زبان فرانسه - البته دور از چشم پدر - مشغول بود. در آن زمان جریانی تحت عنوان منورالفکری (روشنفکری) در کشور در حال رشد بود که طلایهدار این جریان شخصیتهای وابسته به فراماسونری مانند میرزا ملکم خان بودند. تقیزاده تحت تاثیر این جریان لباس روحانیت را کنار گذاشت و بر اثر آشنایی با نوشتههای عبدالرحیم طالبوف و میرزا ملکمخان و نویسندگان تجددخواه روزنامههای فارسی خارج از کشور مانند اختر، پرورش، ثریا، حبلالمتین و حکمت و کتابهای عربی چاپ مصر و کتابهای ترکی چاپ امپراتوری عثمانی با اندیشههای سیاسی اروپایی و افکار آزادیخواهانه و تجددطلبانه آشنا شد.
نتیجه آشنایی و نشست و برخاست تقیزاده با بزرگان جریان منورالفکری موجب بروز پدیده غربزدگی در وی شد و مورخان او را پیشتاز این عرصه میدانند تا جایی که نه تنها به فرهنگ اسلام، بلکه به فرهنگ ایران نیز پشت کرده و یونان را مهد تمدن میدانست.
او در شماره 7 مجله کاوه که آن را برای ترویج ملیگرایی به چاپ رسانده بود، نوشت: "ایرانیان خیال میکنند که آنها در گذشته یک تمدن عالی درخشان مانند تمدن یونانیان داشتهاند. وقتی حقایق علمیه و تاریخیه مثبته در جلو آنها گذارده شود خواهند دید که ایران به علم و ترقی دنیا کمک خیلی زیادی نکرده و مانند همه ملل عالم در اغلب آنچه هم که داشته مدیون تمدن و علم یونیان بوده است."
تقیزاده در لباس روحانیت در دوران جوانی
** حمایت از مشروطه تا ترور «شیخ فضلالله» و «بهبهانی»
ورود وی به عرصه سیاست از نهضت مشروطه اتفاق افتاد و سال 1284 بعد از یک دوره سیاحت در کشورهای آسیانه میانه و قفقاز به تبریز بازگشت و علیه استبداد قاجاریه فعالیت میکرد. با تاسیس مجلس اول وی به نمایندگی از اصناف وارد مجلس شد و از همان آغاز کار مجلس رهبری جناح اقلیت روشنفکر، تجددخواه و تندروی مجلس را به دست گرفت. با به توپ بسته شدن مجلس و آغاز استبداد صغیر در کشور در دوره محمدعلی شاه قاجار، تقیزاده که از منتقدان استبداد قاجاریه بود برای در امان ماندن به سفارت بریتانیا در تهران پناهنده شد. آن زمان برخی از رجال مشروطه مانند ملکالمتکلمین و جهانگیرخان شیرازی در باغشاه اعدام شدند، عدهای فرار کردند و تقیزاده و معاضدالسلطنه نیز تصمیم گرفتند به سفارت پناه ببرند.
شیخ فضلالله نوری مجتهد اول تهران و از پیشقراولان نهضت مشروطه، بهدستور کمیتهای به شهادت رسید که تقیزاده یکی از اعضای آن بود. در ماجرای ترور شبانه آیتالله بهبهانی در 23 تیر 1289، آشوب گستردهای در تهران و برخی شهرها راهافتاد و تقیزاده به آمریت یا مشارکت در قتل بهبهانی متهم شد.این اقدام تقیزاده موجب انتقادات وسیع به وی شد و مورخانی همچون کسروی و دولتآبادی پناهندگی او به سفارت انگلیس را با تدارک قبلی میدانستند. تقیزاده بعد از 25 روز اقامت در سفارت، به فرانسه و انگلیس رفت و با سقوط حکومت محمدعلی شاه به ایران بازگشت. وی در این زمان به عضویت هیئت مدیره موقتی درآمد که تا زمان تشکیل دولت جدید، اداره کشور را به دست گرفتند.
در این زمان تقی زاده که بهعنوان لیدر جریان غربگرا شناخته میشد و پناهندگیاش به سفارت بریتانیا وابستگی او به بیگانه را نیز به اثبات رسانده بود، در قامت یک "تروریست" نیز ایفای نقش میکند و عملا در از صحنه خارج کردن دوتن از رهبران روحانی مشروطه وارد عمل میشود.
شیخ فضلالله نوری مجتهد اول تهران و از پیشقراولان نهضت مشروطه، بهدستور کمیتهای به شهادت رسید که تقیزاده یکی از اعضای آن بود. در ماجرای ترور شبانه آیتالله بهبهانی در 23 تیر 1289، آشوب گستردهای در تهران و برخی شهرها راهافتاد و تقیزاده به آمریت یا مشارکت در قتل بهبهانی متهم شد. احمد کسروی مسئولیت این قتل را صراحتا متوجه تقیزاده، حیدرخان عمواوغلی و انقلابیون زیردست آنها میداند.
تقیزاده 3 ماه از مجلس مرخصی گرفت و به تبریز رفت اما زمانی که علیمحمد تربیت به قصاص ترور سید عبدالله بهبهانی محکوم شد، تقیزاده دریافت که فضای کشور بر علیه اوست چراکه "تربیت" در خانه او زندگی میکرد و فرزندخواندهاش محسوب میشد. با انتشار این اخبار و همچنین فساد عقیده تقیزاده، آخوند خراسانی مرجع اعلای نجف حکم تبعید او را میدهد و میگوید "انسان فاسد العقیده است و نباید در مشاغل دولتی باشد."
آخوند خراسانی حکم به تبعید تقیزاده داد و معتقد بود او بهدلیل فاسدالعقیده بودن نباید در امور دولتی باشد
این دوره تبعید تقیزاده مدت 14 سال طول میکشد. او ابتدا به استانبول رفت و با آمریکاییها وارد گفتگو شد و با مورگان شوستر مستشار آمریکایی 12 بار ملاقات کرد. سفری هم به پاریس و لندن داشت که با ادوارد براون و چهرههای مداخلهگر در مسائل ایران دیدار و گفتگو میکند.
در جریان جنگ جهانی اول تقیزاده با دولت آلمان ارتباط یافت و به همین دلیل در سال اول جنگ از آمریکا خارج شد و به برلین رفت و برای کمک به آلمان، جمعی از ایرانیان ملیگرا را دور خود جمع کرد و کمیته ملیون ایرانی را تشکیل داد. برخی معتقدند که تقیزاده جاسوس انگلیس در آلمان بود اما با شکست آلمان در جنگ جهانی اول و فروپاشی روسیه تزاری، تنها انگلستان بود که در ایران یارگیری میکرد و تقیزاده که از سابق روابط حسنهای با انگلستان داشت، به دفاع از نخستوزیری رضاخان میرپنج (رضاشاه) پرداخت که به کمک انگلیسیها به نخستوزیری احمدشاه رسیده بود.
آبانماه سال 1304 مجلس شورای ملی ماده واحده «انقراض دودمان قاجاریان و خلع احمدشاه قاجار» را مورد بحث و رایگیری قرار دادند. از 85 نماینده، 4 نفر که تقیزاده هم جزو آنها بود به این ماده واحده رای منفی داد با اینحال در تمام دوران سلطنت رضاشاه مسئولیتهای مختلفی از جمله نمایندگی، سفارت و وزارت را عهدهدار بود. در واقع او که زمانی به نفع مشروطه وارد عمل شده بود اینبار عملا در حکومت دیکتاتوری پهلوی اول که اصول مشروطه را زیر سوال برده بود مسئولیت گرفت.
** تقیزاده: «آلت فعل» بودم!
تقیزاده در زمان رضاشاه پهلوی به پیشنهاد تیمورتاش والی خراسان شد. در 1308 با سمت وزیرمختاری به لندن رفت و در فروردین 1309 با عنوان وزیر طرق و شوارع به کابینه مخبرالسلطنه هدایت راه یافت. در مرداد همان سال به وزارت مالیه در عین کفالت وزارت طرق و شوارع، منصوب شد. تقیزاده در این سمت به اقدامی دست زد که تا پایان عمرش او را بهخاطر این کار مورد ناسزا و اتهام و لعن قرار میدادند.
وی در این زمان به الغای قرارداد دارسی (قرارداد نفتی که امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت در سراسر ایران به استثنای ایالات شمالی شامل گیلان، مازندران، گرگان، خراسان و آذربایجان را برای مدت 60 سال به ویلیام ناکس دارسی انگلیسی واگذار کرده بود) دست زد و آن را با شرایطی خلاف منافع کشور تجدید کرد.
در واقع تقیزاده علاوه بر اینکه در عالم نظریاتش نیز کاملا غربگرا بود و در جهت مخالفت و حتی خیانت به اسلام و ایران گام برمیداشت، در عالم اجراییات نیز همان طرز فکر موجب شد تا به منابع خدادادی مملکت خیانت کند و در جهت خواست غربیها قدم بردارد.
مذاکره برای انعقاد قرارداد جدید نفتی به مدت چند هفته با نمایندگان بریتانیا جریان داشت. البته در سالهای آخر عمر که در افکارش تجدیدنظر کرد و تائب شده بود، تمدید قرارداد دارسی را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در این ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانسته و خود را مبری میکند.
تقیزاده که با پذیرفتن مناصب عالی در حکومت رضاشاه، از صف مبارزان مشروطیت و آزادی خواهان بیرون رفته بود، پس از تجدید قرارداد نفت دارسی با انگلیس، بیشتر به سیاستمدار وابسته شهرت یافت. در جریان مقدمات نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، که نام تقیزاده باز بر سر زبانها افتاد، سنگینترین اتهامات متوجه او بود. تقیزاده مدتی پس از انعقاد قرارداد جدید نفت، از وزارت کناره گرفت.
او علاوه بر خدمت به آلمانها و انگلیسیها، از اولین افرادی بود که وابستگی و گرایش به آمریکا را هم ترویج میکرد و در آذر سال 1300 در نامهای به محمود افشار خواستار امتیاز دادن به آمریکا میشود و مینویسد: "اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب، کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد به مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود...!"
با آغاز جنگ جهانی دوم و عزل رضاشاه از سلطنت توسط متفقین در شهریور سال 20، تقیزاده آبانماه همان سال به سمت سفارت ایران در لندن منصوب شد. وی اگرچه در مجلس پانزدهم نماینده بود اما بهدلیل حمایتش از دیکتاتوری رضاشاه، آماج انتقادهای شدید قرار گرفت و به لحاظ مشارکت در تمدید قرارداد نفت، در نطقهای جنجالبرانگیز نمایندگان مخالف به خیانت به کشور و عاملیت انگلیس و تبانی به زیان کشور متهم شد.
در این دوران او نه نماینده موفقی بود و نه دیگر خارج از جمع و محفل یاران و دوستانش نفوذ و تأثیر گذشته را داشت. بیشتر بر صندلی چرخدار مینشست و مقام تشریفاتی ریاست مجلس سنا را برعهده داشت و اگرچه از یک احترام ظاهری برخوردار بود اما در همان زمان نیز در قامت یک سیاستمدار وابسته و ضد ملی تبدیل شده بود.
در این دوران او به تجدید نظر در افکار غرب گرایانهاش پرداخت و از گذشته خود توبه کرد. او که زمانی معتقد بود پیشرفت علمی، آزادی سیاسی و عقیده و رشد فرهنگی و آموزشی، از راه «اخذ بلاشرط آداب و عادات فرنگ» و دستور عمل قرار دادن این شعار که «ایران باید ظاهرا و باطنا، جسما و روحا فرنگیمآب شود و بس» میسر است"، در اواخر عمر از این طرز فکر توبه کرد و آن را ناشی از نگرش گذشته خود به تندروی ایام جوانی نسبت داد و گفت «این جانب در تحریض و تشویق، نخستین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در چهل سال قبل بیپروا انداختم».
شاید سرنوشت تقی زاده را بتوان فرجام نسبتا محتوم تمامی افرادی دانست که دوران مسئولیت خود را در شیفتگی به غرب سپری میکنند و در مقطع پیری و زمانی که خیانتهایشان به کشور بهخاطر خوشخدمتی به غربیها آشکار شده به آنها پشت پا زده اند و در سالیان پایانی حیات، به تجدید نظر و پشیمانی از تمام یا بخشی از کرده خود میپردازند.
انتهای پیام /