شنبه 12 آبان 1403

گزارش تحقیقی از ماجرای مهاجران؛ ستیز یا ساماندهی؟/ (بخش دوم): اخراج افغانی مطالبه ملی!

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
گزارش تحقیقی از ماجرای مهاجران؛ ستیز یا ساماندهی؟/ (بخش دوم): اخراج افغانی مطالبه ملی!

در دو سال گذشته، با افزایش حضور بی‌رویه مهاجرین افغانستانی در ایران، مسائل و مشکلاتی به وجود آمده که همه را درگیر خود کرده است. آخرین نمونه آن قتل یک جوان ایرانی در میبد و اعتراض مردم این شهر بوده است.

- اخبار اجتماعی -

حامد هادیان خبرنگار تحقیقی خبرگزاری تسنیم نوشت: «میگیم افغانا رو بندازین بیرون، میگن پس خارجیام، ایرانیارو بندازن، یعنی خیار ضریب هوشیش 10 تا از اینا بالاتره»، «تفکر شیعه سلفی در توجیه اشغالگری افاغنه، مالکیت مردم بر ایران را نفی می‌کند! این خطرناک‌ترین فکری است که می‌تواند به جامعه تزریق شود»، «مهاجری که با حجم 15 میلیونی به کشوری هجوم بیاره در حالی که می‌دونه مردم اون کشور مخالف ورودش هستن و می‌دونه داره شیره جان اون کشور و مردمش رو میمکه اما باز با پای خودش نمیره، عینا و عقلا و شرعا متجاوزه»، «در رابطه با افغانی‌ها هی نگید اتباع غیرقانونی چون هیچ فرقی بین قانونی و غیرقانونی نیست. اما چرا؟ فرض بگیرید افغانی‌های غیرقانونی از کشور خارج بشن ما همچنان می‌مونیم با کلی افغانی که همچنان داخل کشور ما هستن منتهی بصورت قانونی»، «اولا چیزی به نام مهاجر ستیزی! در ایران وجود خارجی ندارد! ثانیا مطالبه اخراج افغانستانی که در ایران به جرم و جنایت و بزهکاری شهره است پشت پرده و جلوی پرده ندارد! همه‌اش جلوی پرده است و عیان و آشکار!»، «وقتی رفتن (سازمان میلی مهاجرت افغانی) تاسیس کردند یعنی عزمشون برای واردات و تغییر بافت جمعیت و فرهنگ ایران جزم است» این ها گوشه‌ای از توییت‌هایی است که در شش ماه گذشته در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر) منتشر شده است. توییت‌هایی که با خشونت کلامی بالا، نژادپرستی علیه مهاجران قانونی و غیرقانونی را ترویج می‌کنند. کنایه می‌زنند و توهین می‌کنند. واقعیت این است که همه کارشناسان و مسئولان ایرانی درباره بازگرداندن مهاجران غیرقانونی و ساماندهی مهاجران قانونی توافق دارند. هر چند شاید سر مدل با هم اختلاف داشته باشند. ولی انگار در فضای مجازی ماجرا جور دیگری پیش می‌رود.

ماجرای مهاجرستیزی و افغانستان هراسی در ایران سابقه‌ای دیرینه دارد. عوامل مختلفی هم بر روی آن اثر دارد. پیمان حقیقت‌طلب دبیر انجمن دیاران در مصاحبه‌ای درباره مساله افغان‌هراسی در ایران می‌گوید: «در بطن جامعه ایران می‌توان از پدیده‌ای به نام «افغان‌هراسی» نام برد. البته به نظر این پدیده به دوره‌ی پس از تسلط دوباره‌ی طالبان برنمی‌گردد و ریشه‌ای قدیمی‌تر دارد. جامعه ایران بیش از 4 دهه است که با مهاجرت اتباع افغانستانی مواجه است. در این سال‌ها مهاجران افغانستانی به عنوان «نیروی کار ارزان» مورد استقبال ایرانیان واقع شده‌اند و کمتر شاهد این بوده‌ایم که نخبگان و افراد سطح بالای افغانستانی مورد پذیرش قرار بگیرند. مهاجرت افغانستانی‌ها در مدت این چند دهه به دو دلیل اصلی رخ داده است: نبود امنیت در افغانستان و اشتغال و کسب درآمد در ایران.

حقیقت‌طلب درباره تبعات ترویج افغان هراسی می‌گوید: «ترویج دیدگاه‌های افغان‌هراسی از دو جنبه برای ایران تبعاتی منفی به همراه دارد: یکی واکنش این دیدگاه در کشور افغانستان و دیگری بیگانه‌سازی مهاجران نسل دوم و سوم حاضر در ایران. بسیاری از شهروندان افغانستان علی‌رغم بیش از چهار دهه زندگی در ایران با مشکلاتی مانند محرومیت از شهروندی، نگاه منفی جامعه، تبعیض اقتصادی و اجتماعی و سرنوشت نامعلوم مواجه هستند

جامعه ایران همواره افغانستان و افغانستانی را دیگری فرومرتبه خود تصور می‌کند و این در نحوه تعامل ما با پناهندگان نیز خود را نشان می‌دهد. نه‌تنها قوانین ما به نحوی تنظیم شده که مانع از ادغام اجتماعی افغانستانی‌ها در ایران شود، بلکه رفتار بخشی از مردم در کوچه و خیابان نیز مبتنی بر همین نگاه بالا به پایین جامعه ایرانی به افغانستان و افغانستانی است.»

براساس یک پژوهش پیامدهای منفی و هزینه‌های حضور مهاجران افغانستانی در ایران نقش مهمی بر نگرش‌های منفی نسبت به آنان در ایران دارد؛ پیامدهای که شامل طیف گسترده‌ای در حوزه‌های گوناگون است از گسترش حاشیه‌نشینی و ایجاد چشم‌انداز نامناسب شهرها، تهدید سازه‌های اجتماعی کشور، افزایش هزینه‌های نظامی و انتظامی، نارضایتی افکار عمومی، ایجاد زمینه فعالیت‌های زیرزمینی و غیرقانونی و پدیده «رمیتنس» (انتقال پول از ایران به افغانستان) تا متهم شدن جمهوری اسلامی به سوءرفتار با مهاجران و نژادپرستی و.... در این میان تغییر فرهنگ کار و پیامدهایی مانند کاهش دستمزد به خصوص در میان نیروی کار غیرماهر موضوعی است که خود به تنهایی قابلیت بررسی جدی دارد.

ولی چیزی که در ماه‌های اخیر در فضای مجازی و برخی رسانه‌ها شکل گرفت چیزی فراتر از این نگاه افغان‌هراسی است. شرکت پایش و تحلیل داده «لایف‌وب» گزارشی درباره شکل‌گیری و هدایت این موج در فضای مجازی را در اختیار روزنامه فرهیختگان قرار داده است. هر چند بدون این گزارش هم می‌توان روند غیرطبیعی بودن آن را احساس کرد. براساس این گزارش «تولید روزانه بیش از 10 هزار پست با محتوای مرتبط با افغانستان در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر) نشان از این دارد که یکی از پردامنه‌ترین موضوعات ماه‌های اخیر یا شاید بهتر است بگوییم شش ماهه اخیر ایکس فارسی، حضور مهاجران افغانستانی در ایران است.

علی‌رغم آنکه سهم رویکرد منفی در محتوای مرتبط با افغانستانی‌ها در ماه‌های ابتدایی سال 1402 حدود 20 درصد بوده اما در یک ماه اخیر به بالاتر از 50 درصد رسیده است. پست‌هایی که روزانه از ایکس به شبکه‌های پربازدید دیگری مانند تلگرام و اینستاگرام سرریز می‌شوند و مخاطبان زیادی را در درگیر این حجم از ذهنیت «افغانستان هراسی» می‌کنند. این پروژه از شروع ابتدای سال 1401 بود. خبر جلوگیری از ورود افغانستانی‌ها به اطراف دریاچه چیتگر، اختلاف بر سر حقابه هیرمند، درگیری مرزی ایران و افغانستان و آب‌بازی افغانستانی‌ها در حوض میدان نقش جهان که آن هم بازتاب منفی گسترده‌ای در فضای مجازی داشت.

مهرماه 1402 گفت‌وگو بر سر حضور افغانستانی‌ها و استفاده از هشتگ #اخراج - افغانی - مطالبه - ملی شدت گرفت. تا قبل از شروع عملیات طوفان‌الاقصی، این موضوع ترند توییتر بود. در مهرماه، تعدادی منازعه بین ایرانیان و افغانستانی‌ها هم در فضای حقیقی اتفاق افتاد و هم در توییتر بازتاب و تکرار بیشتری داشت. قتل مامور پلیس در بوشهر به دست یک تبعه افغان، دستگیری باند افغانستانی سرقت از منازل در البرز و از آن طرف حمله ایرانی‌ها به افغانستانی‌ها در شهریار و قزوین نمونه‌هایی از این درگیری‌ها هستند که در توییتر دیده شدند. این جریان مجازی به شکل واضحی سازماندهی شده است.

شاید بزرگترین نشانه سازماندهی شده بودن این ماجرا همین هشتگ #اخراج - افغانی - مطالبه - ملی باشد. به غیر از چند نفر بقیه افراد این حلقه اکانت‌های توییتری خود را اغلب در سال‌های 2021 و 2022 و 2023 راه اندازی کردند. چیزی حدود 100 اکانت که در فضای مجازی مشغول نفرت افکنی علیه مهاجران و طرح ساماندهی هستند هیچ محتوای شخصی در این صفحات جز نفرت افکنی وجود ندارد. همچنین شنیده‌ها از برگزاری جلسات توجیهی برای برخی کاربران توییتری در این موضوع حکایت دارد هر چند هنوز هیچ کاربر شناسنامه‌داری با این موج همراهی نکرده است. از طرفی برخی از فعالین ایرانی حوزه مهاجرین در این مدت تهدید و بازخواست شده‌اند. تنها راهکار این گروه هم اخراج دسته‌جمعی همه مهاجرین به سبک پاکستان است.

جالب این است گرایش سیاسی این جریان نزدیک به حکومت است. محمدرضا اصنافی کارشناس فضای مجازی در این باره می‌گوید: «استفاده از فضای مجازی برای هدفی خاص معمولا به دو صورت است. یا اکانت‌های شناسنامه‌دار یک موضوعاتی را در بلندمدت پیگیری می‌کنند و پیش می‌روند و یا برای یک پروژه خاص را انجام می‌دهند و ماجرا تمام می‌شود. مثلا ترامپ در انتخابات دوره اول آمریکا از این قابلیت برای جذب رای در انتخابات ریاست جمهوری و مهندسی افکار عمومی استفاده کرد.»

براساس روایت آمریکایی‌ها دولت روسیه با هدف آسیب رساندن به کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون، تقویت نامزدی دونالد ترامپ و افزایش اختلافات سیاسی و اجتماعی در ایالات متحده در انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا دخالت کرد.

آژانس تحقیقات اینترنت (IRA)، مستقر در سن پترزبورگ، روسیه که به عنوان یک مزرعه ترول‌ها توصیف می‌شود، هزاران حساب کاربری در رسانه‌های اجتماعی ایجاد کرد که وانمود می‌کردند آمریکایی‌های حامی گروه‌های سیاسی رادیکال‌اند و رویدادهایی را در حمایت از ترامپ و علیه کلینتون برنامه‌ریزی یا تبلیغ کردند.

در داخل ایران هم از این قابلیت‌ها علی‌الخصوص در انتخابات‌ها استفاده می‌کنند. البته جریان‌های ضدایران هم دستی در این ماجراها دارند. ولی در مواردی مثل این هشتگ، رفتار شبکه‌ای برای پروژه، داخلی است. پروژه‌ای داخلی که منافع ملی را نشانه گرفته است.

اولین کسی که از این هشتگ استفاده کرد شخصی بوده با نام اشکان رضوی که حلقه دوستانش می‌گویند بازداشت شده است هر چند این حرف هم می‌تواند برای خودنمایی باشد. یک شخصیت بدون سابقه سیاسی روشن که ادعا می‌کرد برای مقابله با مراسم‌های سالگرد فوت مهسا امینی این هشتک را راه‌اندازی کرده‌اند و به عنوان مثال در یک دوره 14 روزه، روزانه 368 توییت با هشتگ اخراج افغانی مطالبه همگانی منتشر کرده است.

این جریان با قتل مرحوم مهرجویی که هنوز همه‌ی ابعاد آن مشخص نشده به اوج خود رسید. در روز 23 مهر که خبر قتل مهرجویی منتشر شد، نزدیک به 17هزار محتوا با موضوع اخراج افغانستانی‌ها منتشر شد. در شرایطی که هیچ سند و مدرک رسمی و قطعی برای افغانستانی بودن قاتل وجود نداشت. اما روز پنجشنبه 27ام که خبری مبنی‌بر اتباع بودن قاتل منتشر شد، کمتر از 4500 محتوا در این مورد منتشر گردید. این موضوع نشان می‌دهد که افراد اصلی این موج برداشت خود را از قتل مهرجویی کردند و اعلام عمومی تاثیری بر عملکرد مجازی آنها نداشت. از طرفی توجه کاربران ایکس بیشتر روی تنش‌ها در فلسطین بود و کمتر به این موضوع پرداخته شد. توالی این موضوعات باعث شد که در هر رخداد، درصد بیشتری از توییت‌های مرتبط با افغانستانی‌ها و افغانستان به سمت مطالبه اخراج افغانستانی‌ها برود. در زمان درگیری مرزی بین ایران و افغانستان در خردادماه، 15 درصد مطالب ابراز خشم از افغانستانی‌ها بود، در نیمه اول مهرماه 56 درصد و دو روز بعد از قتل مهرجویی 58 درصد محتوا، مطالبه اخراج افغانستانی‌ها و ابراز نفرت از حضور آنها در کشور شد.

بعضی از هشتگ‌ها و موج‌های توییتری سازمان‌یافتگی بالایی دارند. به این معنا که گروه‌هایی خاص به‌صورت هماهنگ‌شده سعی دارند که موضوعی را مهم جلوه بدهند و یا ترند کنند. شاخصی برای بررسی این مورد در توییتر وجود دارد که از تقسیم تعداد محتوا بر تعداد کاربر به دست می‌آید. نرخی که نشان می‌دهد به‌طور متوسط هر کاربر چند توییت با هشتگ یا کلیدواژه اصلی نوشته یا ری‌توییت کرده است. مثلا نرخ سازمان‌یافتگی برای هشتگ #جاوید_شاه که توسط سلطنت‌طلبان زده می‌شود 16.28 است. یعنی به‌طور متوسط هر کاربر سلطنت‌طلب بیش از 16 بار این هشتگ را استفاده کرده است. برای هشتگ #اخراج_افغانی_مطالب_ملی این نرخ 8.11 و برای کل موضوع مطالبه اخراج افغانستانی‌ها 4.85 است. اختلاف بین این اعداد با هشتگ #جاوید_شاه نشان می‌دهد که احتمال سازمان‌دهی این موج کمتر از موضوعات مربوط به سلطنت‌طلبان است. در هر موجی البته گروه یا افرادی هستند که موج را رهبری می‌کنند که این اتفاق الزاما سازمان‌یافته نیست اما با مدیریت گروه یا افرادی که دغدغه مشترکی دارند پیش می‌رود.»

اما همه ماجرا، فعالیت در فضای مجازی نیست. سازمان‌دهندگان به حضور در توییتر اکتفا نکردند و به باقی حوزه‌های رسانه‌ای نیز سر زدند. مثلا این تیتر روزنامه جمهوری اسلامی «جنوب تهران در اشغال افغان‌ها! این، یک موضوع کاملا امنیتی است» یکی از تندترین تیترهایی است که یک رسانه عمومی در ایران علیه مهاجران منتشر کرده است. روزنامه جمهوری اسلامی در 179 شماره‌ای که از ابتدای فروردین امسال تا پایان آذرماه منتشر کرده 73 بار موضوع افغانستان را روی جلد برده است. سویه محتوای این جلدها ضدیت با طالبان، پیگیری حق‌آبه سیستان و در آخر ضدیت با مهاجران افغانستانی است. موضوعاتی که با هم سنخیتی ندارند. انتقاد علیه طالبان منطقی است برخی از کارشناسان ایرانی طالبان را به عنوان حکومت افغانستان قبول ندارند و به عنوان دلسوزی برای مردم افغانستان فعالیت می‌کنند. ولی این که به همین راحتی فضای عمومی کشور را علیه مهاجران تحریک کنیم با این سویه محتوایی نمی‌خواند. به عنوان در رسانه‌ها شایعه شده بود سه چهارم زایمان‌های تهران و حاشیه تهران مربوط به زنان افغانستانی است. منبع این شایعه سرمقاله پارسال روزنامه جمهوری اسلامی بوده است. در این مقاله به نقل از گزارش نامعلومی گفته شده در بیمارستان‌های استان تهران بین 50 تا 75 درصد زایمان‌ها توسط زنان افغان است. این آمار اختلاف بسیار زیادی با آمارهای رسمی دارد. طبق آمار رسمی میزان موالید برای کل جمعیت استان تهران (شامل ایرانی و اتباع خارجی) 9/11 و برای جمعیت ایرانی ساکن تهران 5/11 تولد به ازای هر هزار نفر جمعیت است. با احتساب جمعیت سال 1400 آمار تولد نوزادان کل اتباع خارجی در کل کشور حدود 5 درصد و در تهران حدود 10 درصد کل تولدهاست. این مدل خبرسازی‌ها در مهرماه هم ادامه پیدا کرد و خبرهایی از تولد چندین کودک در شیراز و قم منتشر شد. جدای از این آمارها، مهاجران با توجه به آمیختگی به زندگی ایرانی در فرزندآوری مهاجران، نیم درصد بیشتر از ایرانیان است و چیزی به اسم فرزندآوری چند برابر نداریم.

همچنین افرادی مثل سید هادی کسائی‌زاده و مازیار خسروی با ترکیب اطلاعات درست و غلط حرف‌های زدند که به هیچ‌وجه قابل اثبات نیست ولی جامعه ایرانی را علیه مهاجرین تحریک می‌کند. یکی از پررنگ‌ترین مضامینی که معترضان به حضور افغانستانی‌ها آن را مطرح می‌کنند. بحث ناامنی است. آنها معتقدند این تعداد مهاجر می‌توانند برای میزبانان خود دردسر بسازند. بخشی هم معتقدند آنها انسان‌های خطرناکی هستند. حقیقت طلب دبیر انجمن دیاران در مصاحبه‌ای می‌گوید «آمارهای دستگاه‌های مربوطه کمی محرمانه است اگر مسئولان آمار پرونده‌ها را بدهند موضوع شفاف می‌شود. اما هر از چند گاهی از تعداد افغانستانی‌های در زندان‌های ایران آمار می‌دهند که اگر آن را تقسیم بر تعداد کل افغانستانی‌ها در کمترین حالت بکنید و مخرج را هشت میلیون نگذاریم و چهار میلیون بگذاریم تا عدد بزرگ باشد باز درصد حضور آنها از جمعیت ایرانی‌های در زندان کمتر است. این یعنی تعداد کمتری از افغانستانی‌ها به زندان می‌روند.» در همین ارتباط به‌تازگی سردار عباسعلی محمدیان، رئیس پلیس تهران بزرگ هم تایید کرد که آمار جرم و جنایت مهاجران افغانستانی در تهران بالا نیست. محمدیان گفت: «سهم جرم و جنایت افغانستانی‌ها با تعداد آنها باید در نظر گرفته شود که به نظر پلیس، این سهم زیاد نیست و تناسب بین جرم و تعداد آنها بالا نیست.»

براساس آمارهای غیررسمی در شهر تهران که مهمترین منطقه حضور مهاجران افغانستانی در ایران است. نسبت جرم و جنایت افغانستانی‌ها نسبت به ایرانیان 70 به 30 است. بیشتر این جرایم مربوط به این سی درصد هم متوجه خود مهاجران است و ایرانیان را شامل نمی‌شود. رشد طبیعی که با توجه به افزایش جمعیت در این دو سال خیلی زیاد نیست. با این همه در رسانه‌ها جور دیگری وانمود می‌شود. اکثر این جرایم جنایی و سرقت خرده‌پا بوده که بیشتر جامعه مهاجران را شامل می‌شود. همزمان آدم‌ربایی که علیه افغانستانی‌ها زیاد است. از طرفی به دلیل ضعف قوانین مهاجران هم معمولا از رفتن به نزد پلیس و دادگاه هراس دارند.

همچنین این آمار شهر به شهر نیز متفاوت است به عنوان مثال در پژوهشی که نیروی انتظامی در شهر پیشوا انجام داده حضور اتباع افغانستان آمار بزهکاری را بیش از سطح مورد انتظار بالا نبرده و شاخص آن از جامعه ایرانی کمتر است. با این حال ذهنیت بیشتر مردم خلاف آن را بازگو می‌کند. این پژوهش با اتکا به آمار رسمی می‌گوید مهاجران نسبت به افراد جامعه میزبان 50 درصد کمتر بزهکاری می‌کنند

یکی دیگر از دروغ‌هایی که توسط همین خبرنگاران بدون هیچ منبعی منتشر شد این بود که طالبان «می‌خواهند وارد مجلس و دولت ایران شوند و سهم داشته باشند» اما حقیقت این است که ماده 30 و 31 قانون انتخابات مجلس از شرایط انتخاب شونده و انتخاب‌کننده در مجلس شورای اسلامی «تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران است» اخیرا نمایندگان مجلس، ثبت‌نام دوتابعیتی‌ها را در انتخابات مجلس را منع کردند که دو تابعیتی‌ها هم حق نامزدی در مجلس را ندارند. جدای از این مجلس جلوی قانونی که دو سال پیش تایید کرده بود و براساس آن فرزندانی که مادرشان ایرانی است و پدرشان خارجی می‌توانند شناسنامه ایرانی بگیرند را گرفته است چه برسد به اینکه بقیه مهاجران رای بدهند. در چهل سال گذشته مهاجرین هیچ گاه اجازه حضور در انتخابات را نداشته‌اند که روزی نماینده‌شان طالبان باشد. این که این دروغ‌ها برای چه ساخته می‌شوند؟ از کجا ساخته می‌شوند؟ چرا به آدم‌های نشان‌دار داده می‌شوند؟ و چرا هیچ کس از آنها شکایت نمی‌کند؟ مهم است و مهمترین ضربه‌ای که این اتفاقات می‌زند روی مهاجرینی است که دهه‌هاست در ایران زندگی می‌کنند و به بخشی از جامعه ایران تبدیل شده‌اند. در این مدت هزینه زیادی هم برای ایران داده‌اند و می‌دهند.

یکی دیگر از موضوعات مهمی که درباره حضور اتباع از آن صحبت می‌شود جایگزینی نیروی کار افغانستانی به جای ایرانی است. براساس قانون، نیروهای کار افغانستانی مجاز به کار در حوزه‌های محدود و سختی هستند. تا سال 98 هشتاد و از آن زمان تا امروز چهارصد شغل مجاز شده است. این شغل‌های شامل لیست چهارگانه‌ای است که شامل مشاغل مربوط به گروه کوره‌پزخانه، کارهای ساختمانی، کارگاه‌های کشاورزی و مشاغلی سختی که در این گروه نمی‌گنجد. مثل حوزه پسماند در شهرداری‌ها است. در طی این مدت در برخی از مشاغل مثل صنف سراجان (کیف، کفش و صنایع چرم) با شکایت اتحادیه مجوز جدیدی برای مهاجران صادر نمی‌شود. با این همه اکثر این مشاغل جز سخت‌ترین کارهای فیزیکی هستند و در واقعیت بسیاری از آنها جایگزین ایرانی ندارند. ولی منتقدین می‌گویند اتباع، مشاغل ایرانی را از آنها گرفته‌اند. در یک بررسی پژوهشی آمده است: «مهاجران غیرقانونی در بازار کار با کارگران دارای مهارت‌های پایین رقابت می‌کنند. رقابت‌های دیگر میان مهاجران با خانواده‌های کم‌درآمد بر سر مسکن و در واقع تامین سرپناه ارزان‌قیمت و نیز دریافت کمک‌های همگانی درمی‌گیرد و موجب می‌شود رفاه بومیان کاهش یابد. البته حضور مهاجران منافعی هم دارد و منجر به افزایش بازدهی سرمایه کارفرمایان می‌شود.»

اما این ماجرا آنقدرها واقعی نیست. مثلا نام مافیایی به گوش می‌رسد که به عنوان مافیای پلاستیک در اطراف تهران فعالیت می‌کنند.

سید هادی کسایی زاده روزنامه‌نگار در گفتگو با سایت اصناف نیوز یکی از مسائل حضور اتباع در ایران را «نیروی کار» می‌داند و درباره‌ی «مافیای پلاستیک» می‌گوید: «مافیای بزرگ پلاستیک کشور در روستایی در کهریزک است. روستایی به نام قمصر پنج تا شش کیلومتر با آرادکوه که مرکز زباله‌های تهران است فاصله دارد.

او در ادامه می‌گوید: تمامی افرادی که در کوچه و خیابان می‌گویند «پلاستیک کهنه می‌خریم» پلاستیک‌هایی که می‌خرند را به آرادکوه نمی‌رود و همه‌ی آنها وارد قمصر می‌شود. در این روستا زمین‌های کشاورزی با ایرانیت تفکیک شده و داخل همه‌ی زمین‌های دستگاه‌های بزرگ خردکن پلاستیک است که با برق سه فاز کار می‌کند. با این دستگاه‌ها پلاستیک‌ها را خرد می‌کنند و به مواد اولیه‌ی پلاستیک تبدیل می‌شود.

کسایی‌زاده درباره‌ی وضعیت این روستا می‌گوید: چطور ممکن است که در یک روستای کشاورزی هشتاد فروشگاه مواد اولیه پلاستیک باشد؟! آنجا به مرکز مافیای پلاستیک تبدیل شده است. برای تخریب آن هم حکم قضایی آمده است اما هیچ کس جرات نکرده که آن را اجرایی کند. من درباره ی همین موضوع گزارشی تهیه کردم اما در نهایت اهالی روستا جلوی فرمانداری و در برابر دوربین‌های مداربسته من را زدند!»

پیدا کردن این روستا و گودهای زباله تهران برای من کار سختی نیست قبلا به چندتایی از آنها در اطراف حرم امام خمینی سر زدم و گزارش گرفتم. یک شغل سخت با در آمدی بخور نمیر برای مهاجرین. ولی مسئله این بود که خودشان هیچ وقت پیمانکار این ماجرا نبودند حتی زمین‌هایی که در اختیارشان بود هم برای خودشان نبود. وانمود کردن که اتباع در حوزه بازیافت خودشان کار می کنند از آن حرف های عجیب است. برای صحت این ادعا به دنبال یکی از پیمانکاران یا همان مافیای زباله در تهران گشتم. طبعا چنین فردی حاضر به مصاحبه با یک روزنامه‌نگار نیست. حوزه مافیای بازیافت یکی از موضوعات پیچیده شهر تهران است. بعد از چند هفته پرس و جو بالاخره یک رابط پیدا کردم. قرار شد بدون اطلاع قبلی با هم توی یک کافه در محلات پایین تهران قرار بگذاریم. توی ذهنم تصور می کردم طرف چه شکلی است و حاضر است حرف بزند یا نه؟ رابط می‌گفت الان با ملکه گدایان روبه‌رو می‌شوی. اشاره‌اش به سریالی بود که درباره یکی از همان تاجران زباله بود. وقتی از راه رسید سوییچ ماشین مدل بالا به همراه آیفون 14‌اش را روی میز گذاشت. رابط‌مان همان اول شروع کرد به تعریف کردن از او که آقای جوادی سلطان زباله منطقه است و هزار نفر افغانی زیر دستش کار می‌کنند. اگر یک روز کار نکند بوی گند زباله تهران را برمی‌دارد. از هندوانه‌ای که زیر بغلش می‌گذاشتیم خنده‌اش گرفت. ولی اصرار داشت که زودتر بفهمد من کی هستم که می‌خواستم ببینمش. رابط معرفی‌ام کرد و گفت خبرنگار است و قرار نیست درباره کار شما یعنی پسماند تحقیق کند. می خواهد درباره اتباع و نیروهایت ازت بپرسد. اولش ترسید و خودش را جمع کرد. بعد توی رودرباستی گفت چه می خواهم بپرسم. توی عمل انجام شده مانده بود. برایش توضیح دادم. همان اول گفت ما می ترسیم یک روز اوضاع افغانستان آرام شود. آن وقت کل تولید از نبود نیروی کار در ایران می خوابد. تمام کارگرهایش از اتباع بودند. پرسیدم جای ایرانی ها را نگرفتند گفت یک نفر ایرانی معرفی کن که در این حوزه حاضر باشد کار کند. همین الان می‌برمش سر کار. نه این که افغانی ها از این کار خوششان بیاید یا برایشان آسان باشد. ولی کار برایشان عار نیست و به اجبار به ایران آمده اند. جوری کار می‌کنند که هیچ ایرانی‌ها کار نمی‌کند. ایرانی به کار پشت میز عادت دارند. حتی به ایرانی ها پول بیشتر هم بدهی حاضر به کار نیست. حالا این حرف‌ها را عمومی بزنی می‌گویند چون کارگران افغانستانی ارزان‌تر هستند. این حرف درست است به نفع کارفرما هم هست ولی هیچ وقت کس دیگری نمی تواند جایشان را بگیرد. در حوزه پسماند، گاوداری و حتی کشاورزی فعال هستند. در هر حوزه‌ای که کار می‌کنند خطری برای دیگران ندارند. وسط حرف‌هایش یاد مصاحبه دبیر کانون صنفی کارگران افتادم که گفته بود «در حال حاضر شغل هست اما شاغل نیست. متاسفانه به دلیل حقوق پایین در بخش تولید کارگران تمایلی به اشتغال در کارخانه‌ها ندارند و کارفرماها به ویژه در بخش صنعت در به در به دنبال کارگر هستند. بسیاری از کارفرمایان تمایل دارند حقوق بالاتر از حقوق وزارت کار را پرداخت کنند ولی نیروی کار ترجیح می‌دهد به سمت مشاغل نوین مانند مشاغل مجازی و اینترنتی برود» دوباره به کافه برگشتم: «هر چند اتباع در حوزه مسکن برای هم محله‌ای‌ها مشکل ایجاد کرده‌اند ولی خب کار ما را می‌کنند.» پرسیدم چرا از ایران به جای بهتری مثل اروپا نمی روند. گفت «این ها که آمدند و با خانواده آمدند از لحاظ فرهنگی نزدیک هستیم و اینجا راحت‌تر هستند. خیلی‌ها هم از اینجا رفتند و در دیگر کشورها کار می‌کنند و آنجا هم بیشتر به‌شان می‌رسند. اتفاقا کسانی که اینجا هستند قوانین و تعهدشان بیشتر است. الان به تعدادی از افغانی‌ها چک هم دادند ولی چک هیچ کدام‌شان برگشت نمی‌خورد. چون نمی‌خواهند اعتبارشان را از دست بدهند. بعضی‌شان که از توان بالاتری برخوردار هستند هم در هیچ حوزه استراتژیکی فعالیت ندارند. اگر در همین تهران جایگزینی برای کارهایشان وجود داشت جایگزین‌شان می‌کردند.» ازش خواستم من را به یکی از گودهایش ببرد. با خنده گفت «بی‌خیال هر چی می‌خوای همین جا بپرس.» فهمیدم دیگر نمی‌بینمش و به این راحتی به گودها نمی‌رسم. در آخر حرف‌هایش فکر می‌کردم مسئله کار برای اتباع نیاز به تحقیق بیشتری دارد.

شاید برای بسیاری این سوال پیش بیاید این موج‌های ساختگی از کجا هدایت می‌شود. پاسخ به این سوال سخت است. زیرا وقتی منابع مالی جریان‌های سیاسی در ایران شفاف نیست انتظار زیادی است که منبع چنین چیزی را فهمید. ولی بهرحال می‌توان منشا این موج‌ها را حدس زد. هر چند این سوال چیزی از نارضایتی جامعه ایرانی کم نمی‌کند...