18 میلیون نفر، مخاطب هر ماه سینمای ایران در دهه 60
سینما میتواند وسیله بسیار موثری در تحقق آرمانهای الهی این نظام و رشد و گسترش آن در میان نسل جوان باشد اما باید اقرار کنیم که متاسفانه سینمای پس از انقلاب، جز در مواردی معدود، فرسنگها از فرهنگ حقیقی جامعه اسلامی فاصله گرفته است.
در شماره اردیبهشت 1368 مجله سوره، مقالهای با امضای سیدهادی حسینی و عنوان ساده «نگاهی به سینمای ایران» (67-1357) نگاشته و منتشر میشود. کلیت مقاله ساده است؛ نویسنده سینمای ایران را مهمترین ابزار پیامرسانی جمهوری اسلامی میداند. بهعبارتی او رسانه نظام را سینما میداند. علت این استنباط نیز اعداد و ارقامی است که آمار ارائه دادهاند. در 1367- زمانیکه مقاله مذکور نوشته شده - روزانه 600هزار نفر در روز پای فیلمهای سینمایی ساخت ایران در سالنهای سینما مینشستند. نویسنده از این رقم استنباط میکند مخاطب هر ماه سینمای ایران در ماه، 18میلیون نفر است، «یعنی این تماشاگران هر ماه 36 میلیون ساعت وقت خود را در سینما سپری میکنند. با توجه به اینکه بیش از 70 درصد از این تعداد دارای سنین 15 الی 30 سال میباشد، میتوان به نقش حساس سینما در رشد و پرورش افکار عمومی، خصوصا مساله تعلیموتربیت نسل جوان پی برد.»
جملات فوق، بخش نخستین مقاله مذکور است. هادی حسینی بسیار سرراست اعلام میکند سینما جایی است برای آموزش و از قضا مخاطبش گروه جوان جامعه است. حال از این دو گزاره میتوان دریافت نویسنده خواهان سینمایی است که خاصیت تربیتی داشته باشد و توده مردم را بهسمتوسوی مدنظر سیستم فرهنگی کشور سوق دهد. خودش مینویسد: «سینما میتواند وسیله بسیار موثری در تحقق آرمانهای الهی این نظام و رشد و گسترش آن در میان نسل جوان باشد اما باید اقرار کنیم که متاسفانه سینمای پس از انقلاب، جز در مواردی معدود، فرسنگها از فرهنگ حقیقی جامعه اسلامی فاصله گرفته است.»
مقاله به یک دوراهی غریب میرسد. سینما ابزار مهمی است اما گویی این ابزار از نیروی مورد نیاز برای هدف نویسنده، تهی است؛ آن هم هشتسال پس از تاسیس نهادهای مختص به موضوع مذکور. نویسنده البته به استناد جملهای از گلوبر روشا، کارگردان فقید برزیلی معتقد است سینما نیاز به کارگردانهای مشهور ندارد، بلکه «ما سینمای نویی داریم، زیرا مردم برزیل نو هستند. مسائلمان نوست و سبکمان هم نوست.» این جملاتی است از روشا که نویسنده به آن تمسک میجوید و میگوید: «جامعه اسلامی ما هم بسیار نو و منحصربهفرد است و طرح و بررسی این مسائل در فیلمها برعهده سینماگران متعهد و دلسوز ایرانی میباشد.» البته نویسنده از منظر روشا فاصله میگیرد و از نیاز به هنرمند، هرچند مشخصشده با صفت متعهد میگوید. نویسنده پاسخی نمیدهد که هنرمند مورد نیاز باید از کجا تامین شود و پرورش یابد. او سریعا وارد تاریخ میشود و به سینمای دوره پهلوی حمله میکند، سینمایی که «در پشت ظاهر کاملا بیآزار و غیرسیاسی آن، اغراض مشخص سیاسی و فرهنگی نهفته است.»
نویسنده علت چنین سینمایی را بیربط بودن سینمای پیش از انقلاب با مقتضیات نظام و شرایط حاکم بر جامعه میداند و میگوید قهرمانهای آن زمان از همین رو تخیلی هستند و نتیجهاش تحمیق و انحطاط فکری مخاطب است. او ورود فیلمهای خارجی را یکی از دلایل این انحطاط میداند و به دامان آمار میرود.
«گسترش ورود فیلمهای خارجی... سبب ایجاد یک سیر نزولی در تهیه و تولید فیلمهای داخلی از سال 1351 به بعد میگردد.» نویسنده جدولی در همین راستا ارائه میدهد که نشانگر آن است از 90 فیلم تولیدی در سال 1351، تولید فیلم ناگهان به 30 فیلم در سال 1356 میرسد اما این انقلاب است که رشد تولید فیلم را محقق میکند. او فیلمهای سالهای ابتدایی را کنار میگذارد، چون «برخی تجارتپیشگان گذشته بهمنظور سودجویی، در پشتپرده شعارهای فریبکارانه، دست به تهیه فیلمهایی با پیامهای تحریفشده میزدند.» اشاره او به فیلمهایی چون «برزخیها» است که پس از حواشی اکرانش فضای ممنوع الکار شدن بخش مهمی از بدنه سینمای پیش از انقلاب را فراهم کرد. با این حال حسینی مدعی میشود از 1358 تا 1366 حدود 260 فیلم تولید میشود. این رقم البته کمتر از 381 فیلم حدفاصل 51 تا 56 است اما حسینی میگوید رشد کمی با رشد کیفی نیز همراه بوده است.
نویسنده در همین مسیر کیفیتانگاری، فیلمسازان را ابتدا به دو دسته پسا و پیشاانقلابی تقسیم میکند و سپس گروه دوم را هم به سه قسمت «کسانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همان سبک گذشته به کار خود ادامه دادهاند» - که همان فیلمفارسیسازان سابقند و در ادامه از فعالیت منع شدند - «فیلمسازانی که... با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی کشور، دیدگاه خود را نسبت به سینما تغییر» دادند و «فیلمسازانی که... با دیدگاه خاصی در تعقیب موضوعات معینی در کار سینما هستند.» نویسنده البته نسبت به هر سه گروه خوشبین نیست. اولی را منحط، دومی را ناآگاه و سومی را هم «در امتداد سیری است که قبل از انقلاب 57» دنبال کردهاند، پس برای رسیدن به سینمای مدنظر نیاز به نسل جدید است که آنها هم به چهار دسته تقسیم میشوند.
دسته نخست آبشخور فکریشان سینمای پیش از انقلاب است که شاخصترین چهره مدنظر نویسنده جهانگیر جهانگیری است. دسته دوم گروه روشنفکرانی چون کیانوش عیاری است که «دیدگاهی غریب و بیگانه نسبت به مسائل اجتماعی داشته»اند. دسته سوم را فیلمفارسیساز نمیداند اما میگوید نگاهشان به سینما سرگرمی است و از رسول صدرعاملی و مهدی صباغزاده یاد میکند که «در اندیشه تعهد و رسالت خویش» بیتوجهند اما دسته چهارم، آنانکه «همگام با تحولات اجتماعی، حرکتی نوین را در کار سینما شروع کردهاند» و شامل یدالله صمدی، حسن هدایت، فریبرز صالح، محمدعلی نجفی، محسن مخملباف، منوچهر عسگرینسب و مسعود جعفریجوزانی میشود.
از دید نویسنده هدف سینمای این افراد «تخدیر تماشاگر» نیست و با وجود گرفتاری در ضعف؛ «اما از نظر معنا و مفهوم هرگز دچار ابتذال و روزمرگی نمیشود، بلکه با احساس نوعی تعهد و مسئولیت در قبال جامعه پس از انقلاب، به تلاش و پیگیری دستزده، برای شناخت و بهکارگیری راههای ارتباط حقیقی و متناسب با تماشاگران تلاش مینماید.» حال برای بهتر شدن این سینما نویسنده میگوید «نیازمند حمایت و سرمایهگذاری» روی این دسته از سینماگران است. بهعبارتی حسینی میخواهد از میان هفت دسته سینماگر موجود در متنش، صرفا گروه آخر مورد توجه بیشتر قرار بگیرد و دلیل مهم آن به مقدمه ماجرا بازمیگردد، 18 میلیون مخاطب ماهانه سینما در سال 1367 که در سینما میتواند بهجای دیدن فیلمی از کیانوش عیاری، سینمای محسن مخملباف را دنبال کند. برای این مهم نیز یک استدلال منتسب به جامعهشناسی غربی میآورد که «استکبار جهانی درصدد تخدیر اندیشه بشریت هستند. آنها با استعداد از سینما و فیلم کمر به نابودی ارزشها بستهاند و همهچیز را در خدمت استکبار در آوردهاند و غالب فیلمسازان بزرگ طعمه دنیای سرمایهداری شده و در مسیر منافع آنان قرار گرفتهاند.»
البته نویسنده در مسیر نوشتار خود از یک فاکتور مهم عبور میکند و اینکه آن 18 میلیون مخاطب ماهانه دقیقا از چه سینمایی استقبال کردهاند. آیا آنان مخاطب «گلهای داوودی» رسول صدرعاملی بوده که «با طرح مسائل سطحی» جلبتوجه کرده یا «بایسیکلران» مخملبافی که از ثمر «زحمات قابلتقدیر» است؟
او درباره میزان فروش و وضعیت گیشه سینما در دهه 60 آماری ارائه نمیدهد. با این حال قیاس وضعیت سال 1367 با سال 1398 میتواند دردناک باشد. در بهار 1398 که هنوز خبری از کرونا نیست، در سهماهه نخست سال، 9میلیون و 846 هزار و 623 نفر به تماشای فیلم در سالنهای سینما نشستهاند. به عبارتی ماهانه سهمیلیون و 282 هزار و 207 نفر، دقیقا یکششم جمعیت سالهای نهچندان دور دهه 60. حسینی در پایان نوشتار خود راه رسیدن به موفقیت را در این میداند که «با حمایت همهجانبه از فیلمسازان متعهد و متفکر، عرصه را برای تبلیغ آرمانها و اندیشههای والای اسلامی آماده سازیم.»
کمفروشی سینما در دهه 90
تا سال 1398، وزارت ارشاد در سالنامههای خود اقدام به انتشار وضعیت آماری محصولات فرهنگی و فعالیتهای هنری در کل کشور میکرد. اعداد و ارقام انتشاری در این سالنامهها، بهنوعی چشماندازی از وضعیت فرهنگی ایران بهحساب میآمد. ملاک قضاوت برای منتقدان و پژوهشگران، اعدادی بود که در این اسناد دولتی رقم میخورد.
در فاصله 10ساله اخیر، آمار سینما بهنحوی بوده که ناقدان را به فکر وامیدارد نسبت سینمای ایران با مخاطبش به چه نحوی بوده است، از سوی برخی سینمای ایران را منتزع از مخاطب میداند و برخی فروش سینمای کمدی را دلیلی بر وجود مخاطب با ذائقهای متفاوت از منتقد میدانند، برخی سینمای ایران را مبتذل و برخی سینمای ایران را تنها توصیف میکنند.
در دهه 60 با توجه به گسترش سینماسازی در شهرهای کوچک، بخش اعظمی از مردم ایران به سینما دسترسی داشتند. در دودهه اخیر بیشتر سینماهای شهرستان بهدلیل ضعف در زیرساخت و عدمتعمیر و نوسازی، به تعطیلی کشیده شدند. طبق آمار 10ساله سالنامههای وزارت ارشاد، در کل کشور تا 1398، 351 سالن سینما موجود است و 197 عدد از آن در تهران مستقر است و از قضا 48 درصد مخاطبان سینما هم تهرانی هستند. آمار دیگری نشان میدهد 88 درصد مخاطبان سینما در 10 استان کشور ساکن هستند و 20 استان دیگر نسبت چندانی با سینما ندارند.
در سالهای اخیر اگرچه سینما کمتر از انقیاد دولت در تولید خارج شده و ارقام فروش نیز به میلیارد تومانها ختم شده اما خبر زیادی از افزایش مخاطب نبوده است. با خصوصیسازی قیمت بلیتها افزایشیافته و بخشی از این افزایش رقم فروش محصول تورم بوده است.
با وجود این مقایسه سینمای ایران با گذشته نهچندان دور نشان میدهد سیاستگذاری سینمایی ما را به کدامین سو رسانده، برای مثال در گزارشی متعلق به سال 1364 که قدیمیترین گزارش آماری سینمای ایران پس از انقلاب است، مشخص میشود در این سال بهجز استان بوشهر، 23 استان دیگر کشور - هنوز تفکیکهای سهدهه اخیر رخ نداده بود - از نعمت سینما برخوردار بودند. البته از این میزان، استانهای ایلام و کردستان، تنها یک سینما و 13 استان دیگر نیز کمتر از 10 سینما داشتند.
229 سینما با 231 سالن در کشور وجود داشت و تعداد صندلیهای آن، 147 هزار و 103 عدد بود. آمار جالب مربوط به این سال، تعداد مخاطبان سینماست که 77 میلیون و 159 هزار و 973 نفر بوده است، یعنی بیش از 1.5 برابر جمعیت 46 میلیونی آن سال. در همین سال سینمای ایران توانست با متوسط قیمت بلیت 73 ریال، حدود 563 میلیون تومان فروش داشته باشد. پرفروشترین فیلم این سال، «عقابها»ی ساموئل خاچیکیان بود که با سهمیلیون و 246 هزار مخاطب، 29 میلیون تومان فروش داشت.
تهران تنها یکسوم مخاطبان کشوری را شامل میشود که با رقم 48درصد سال 98 اختلاف فاحشی دارد. در سال 1398، 351 باب سینما در کشور وجود دارد، استان زنجان هم با دو سینمای تکسالنه، کمبرخوردارترین استان کشور از نعمت سینما محسوب میشود. تعداد مخاطبان سینمای ایران، 26 میلیون و 311 هزار نفر بوده است. بهعبارتی سینمای ایران که در سال 64، 1.5 برابر میزان جمعیتش مخاطب سینما داشت، این میزان در شرایط نرمال سال 98 که خبری از کرونا نبود، به یکسوم میزان جمعیت کشور تقلیل یافته است. پرفروشترین فیلم این سال، «مطرب» بود که با سهمیلیون و 298 هزار مخاطب، 38 میلیارد و 600 میلیون تومان فروش داشت. قیاس میان «مطرب» و «عقابها» نیز میتواند نشان دهد چگونه با مرگ سینمای اکشن، سینمای کمدی جایگزین مهمی در گیشه شده و خواندن مقالات گذشته میتواند نشان دهد چه اتفاقاتی در شکلگیری وضعیت امروز رخ داده است.
منبع: روزنامه فرهیختگان