ایران و پیامدهای احتمالیِ قدرت گیری مجدد "ترامپیست ها" در آمریکا
کارشناس مسایل آمریکا می گوید: «تنش و بحران ها در روابط ایران و آمریکا، ریشه دار و عمیق هستند و حضور مجدد ترامپیست ها در قدرت، فقط بر کیفیت آن ها اثرگذار است و احتمالا آن را تشدید خواهد کرد. در این چهارچوب، اتخاذ راهبردهایی خاص از سوی ایران در مواجهه با آمریکا، یک ضرورت راهبردی است که از همین حالا باید برای آن برنامه ریزی کرد.»
به گزارش الف؛ "جو بایدن" رئیس جمهور دموکرات آمریکا از زمان به دست گرفتن قدرت در کاخ سفید و نهادهای اصلی قانونگذاری آمریکا، دستورکار اصلی خود در عرصه حکمروایی داخلی آمریکا را بر ایجاد و رونق "اشتغال" قرار داده است. این در حالی است که از دهه 70 میلادی، اولویت اصلی بویژه برای بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو)، "مهار تورم" در این کشور و پایین نگه داشتن نرخِ آن بوده است. این مساله موجب شده که اقتصادِ آمریکا به عنوان اقتصادی که آسیب هایی جدی را از پاندمی ویروس کرونا متحمل شده و در عین حال با چالش هایی نظیر افزایش قیمت نفت نیز رو به رو است، عملا دوره ای از تورمِ فزاینده را تجربه کند. در این راستا، برخی آمارها از تورم 7 درصدی در این کشور خبر می دهند. امری که البته از دیدِ بایدن و بانک مرکزی کنونی آمریکا، کاملا طبیعی به نظر می رسد. با این حال، این مساله بویژه در عرصه سیاست داخلی آمریکا، به یک چالش اساسی برای بایدن و دموکرات ها تبدیل شده و آمارهای محبوبیت آن ها را به نحوی منفی تحت تاثیر قرار داده است.
در این راستا، بر اساس آخرین نظرسنجی "موسسه گالوپ" در ژانویه سال 2022، تنها 40 درصد از آمریکایی ها از عملکرد بایدن رضایت داشته اند. جدیدترین نظرسنجی ها نظیر نظرسنجی "رویترز / ایپسوس" هم نشان داده اند که تنها 43 درصد از بزرگسالانِ آمریکایی از عملکر بایدن راضی هستند که این میزان پایین ترین حدِ رضایت از وی از زمان ورودش به کاخ سفید است.
کاهش قابل توجه میزان محبوبیت بایدن که جدای از عملکرد اقتصادی نَه چندان مطلوب وی، ریشه در کهولت سن و وضعیت نه چندان مناسبِ سلامتی او، و همچنین ناکامی های وی در عرصه سیاست خارجی آمریکا نظیر عقب نشینیِ تحقیر آمیز از افغانستان دارد، تا حد زیادی اردوگاهِ دموکرات ها را نگران کرده که مبادا آن ها میدان رقابت را در جریان انتخابات میاندوره ای نوامبر 2022 آمریکا و همچنین انتخابات ریاست جمهوری 2024 این کشور، به جمهوریخواهان واگذار کنند و عملا وارد دوره ای از سستی و ضعف شوند.
در این میان، اصلی ترین طیف از جمهوریخواهان که هم بایدن و دولت وی را تحت فشار قرار داده اند و هم میتوانند گزینه جایگزین برای دولت او باشند، "ترامپ" و حامیان وی (ترامپیست ها) هستند. آن ها قویا معتقدند که آمریکایِ کنونی وارد دوره ای از ضعف و رخوت شده و مسوولیت اصلی این موضوع نیز با بایدن و دموکراتهاست. در این چهارچوب، اگر جمهوریخواهان و بویژه ترامپیست ها قدرت را در آمریکا به دست بگیرند (چه در نهادهای قانونگذاری آمریکا در سال 2022 و چه در قالب کسب کرسی ریاست جمهوری این کشور در سال 2024)، جدای از تبعاتِ قابل توجه این مساله برای سیاست و حکمروایی داخلی آمریکا، بایستی انتظار پیامدهای قابل توجهِ این مساله را برای عرصه سیاست خارجی این کشور هم داشته باشیم. دراین راستا، یک سوال اساسی مطرح می شود: ملاحظات ایران در مورد احتمال قدرت گیری مجدد ترامپیست ها بویژه در قالب مذاکرات هسته ای جاری و سخت تر شدن احتمال انعقاد یک توافق، بایستی چگونه باشد؟
"مهدی فقیه" دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تهران و کارشناس مسائل آمریکا، در گفتگو با الف، به این سوال پاسخ داده است
حضور ترامپیست ها می تواند موجب شکل گیری بحران های جدید در روابط تهران - واشنگتن شود
به گفته وی مشکلات ایران و آمریکا ریشه دار هستند و پرونده هسته ای ایران نیز به نوعی به این مشکلات و اختلافات اضافه شده است. از 14 نوامبر 1979 و بعد از تصرف سفارت آمریکا در تهران، فرمان "وضعیت اضطراری ملی" در برابر ایران که توسط جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا صادر شده، بلا استثناء از سوی روسای جمهور بعدی این کشور چه دموکرات و چه جمهوری خواه تمدید شده است.
وی تاکید می کند: این امر نشان می دهد که اختلافات ایران و آمریکا ریشه ماهیتی و هویتی دارد. تضادهای امنیتی ایران و آمریکا در دوران ترامپ تشدید شد و با وجودِ روی کار آمدن بایدن در کاخ سفید هنوز امیدی به پایان آن ها وجود ندارد. سند اولیه امنیت ملی آمریکا، بخشی از سازوکارهای مربوط به کنش معطوف به تعارض با ایران را منعکس میسازد. چنین رویکردی مشابه نقشه راه مخالفان ایران مانند مایک پمپئو است که بر اِعمال فشارهای امنیتی بیشتری علیه ایران تأکید کردهاند. درحالیکه گسترش این فشارهای امنیتی منجر به موازنه و همکاریهای منطقهای نخواهد شد، زیرا نظریه موازنه تهدید نه تنها مبتنی بر نقش یابی بازیگران منطقهای در برابر ایران است، بلکه انعکاس سیاست کنش نیابتی ایالاتمتحده برای محدودسازی قدرت ایران بوده است. در نظریه موازنه تهدید استدلال میشود که دولتها بهسادگی در برابر قدرت دیگر موازنه برقرار نمیکنند بلکه در برابر تهدیدهای درک شده موازنه برقرار میکنند؛ و نکته دوم اینکه تهدیدها تابعی از قدرت، مجاورت جغرافیایی، توانایی تهاجمی و اهداف و نیات درک شده معرفی میشوند. فقیه می گوید: تداوم فرایند موازنه تهدید و موازنه قدرت در سیاست راهبردی آمریکا نسبت به ایران رقابتهای منطقهای ایران و آمریکا را تشدید نموده است و از سیاست کنش هیبریدی برای محدودسازی قدرت ایران استفاده شده است. نشانه اصلی کنش هیبریدی را میتوان در پیوند موازنه قدرت و موازنه تهدید برای محدودسازی نقش راهبردی ایران دانست. آمریکا روند موازنه قدرت را بر اساس ابتکار خود ادامه داده، درحالیکه موازنه تهدید بر اساس ائتلافهای منطقهای مقابلهکننده با ایران شکلگرفته است. به همان شیوه ای که ایالاتمتحده آمریکا در روند برجام، قابلیت راهبردی ایران را کنترل نمود، از سازوکارهای موازنه تهدید در فروش تسلیحات به عربستان و پیوند کشورهای عربی با اسرائیل جهت محدودسازی قدرت منطقهای ایران بهره گرفت.
به گفته وی هر یک از نشانههای یادشده، بخشی از چالشهای امنیتی و راهبردی است که در سالهای گذشته به وجود آمده و به گونه تدریجی تکامل پیدا کرده است. تشدید تضادهای ایران و ایالاتمتحده مربوط به دورانی است که منحنی موازنه قدرت و موازنه تهدید با یکدیگر تلاقی پیداکرده است؛ و در چنین شرایطی تضادها تشدید میشود. ترور سردار سلیمانی را میتوان یکی از نمادهای اصلی تلاقی شاخصهای موازنه قدرت و موازنه تهدید در روابط ایالاتمتحده آمریکا با ایران دانست. در چنین شرایطی، زمینه برای افزایش تضاد و شکلگیری اقدامات انتقامی در فضای کنش متقابل به وجود میآید. انگاره های هویتی، متغیرهای اصلی در تحلیل تقابل ایران و آمریکا هستند
فقیه تصریح می کند: دولتها کنشگرانی اجتماعی به شمار میآیند که بر اساس "منطق تناسب" یعنی متناسب با هویت خود عمل میکنند. بر این اساس، وقوع انقلاب اسلامی در ایران باعث تکوین هویت جدیدی برای این کشور در عرصه داخلی و خارجی شد؛ هویتی که برای دولت جمهوری اسلامی ایران افزون بر وظیفه صیانت از استقلال، آزادی و منافع ملی کشور، دربردارنده مسئولیتها و تکالیف فراملی در چارچوب نقشهای متعدد فراملی است و یک نظام ارزشی یا یک قالب فکری جدید پدید آورد. از آنجاییکه قدرتهای بزرگ از سازوکارهای جنگ و تهدید استفاده میکنند، بنابراین طبیعی به نظر میرسد که چنین سازوکارهایی منجر به شکلگیری محدودیتهایی برای ایران شود. آنچه ایالاتمتحده در چارچوب «تداوم سیاست مهار» به کار گرفته را میتوان بهعنوان بخشی از نشانههای رفتار بینالمللی برای محدودسازی قدرت ایران در محیط منطقهای و سیاست بینالملل دانست. از نظر وی الگوی رفتاری ایران در برابر آمریکا نیز مبتنی بر نشانههایی از مقاومت و تداوم چالش بوده است. انقلاب ایران نیز همانند سیاست خارجی آمریکا زمینه شکلگیری کنش هویتی در برابر قدرتهای بزرگ را به وجود آورد. به همان نحوی که آمریکا با سیاست کشورهای انقلابی تعارض دارد و آن را عامل برهم خوردن موازنه قدرت میداند، ایران نیز نقش قدرتهای بزرگ بهویژه ایالاتمتحده که از جایگاه فرادستی ساختاری در نظام بینالملل برخوردار است را موردانتقاد قرار داده است؛ و سیاستهای آن کشور را بهعنوان چالشی در برابر عدالت میداند. در چنین فرایندی طبیعی به نظر میرسد که زمینه برای بهکارگیری سازوکارهای مبتنی بر «کنش ارتباطی سازنده» در روابط ایران و آمریکا به وجود نیاید. علت اصلی آن را میتوان در انگارههای متفاوت نسبت به سیاست جهانی (در کل جهانبینی متفاوت) دانست.
ضرورتهای راهبردی ایران در برابر آمریکا مهدی فقیه تاکید می کند: ضرورتهای راهبردی ایجاب میکند که ایران در برابر سیاست تهاجمی و دیپلماسی اجبار آمریکا (سیاست هایی که احتمالا با حضور مجدد ترامپ و ترامپیست ها در قدرت تشدید نیز می شوند) از ابزارها و نوعی سیاست خارجی استفاده کند که دارای ویژگیهای زیر باشد:
1. ماهیت نامتقارن داشته باشد؛ 2. بخشی از مزیت نسبی ایران باشد؛ 3. بتواند اثربخشی لازم را در برابر آمریکا و سایر کشورها در گروه 1+5 را داشته باشد. بهرهگیری از سازوکارهایی همانند خروج از معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (ان. پی. تی) شکل جدیدی از محدودیتهای اقتصادی و راهبردی علیه ایران را ایجاد میکند. در شرایطی که ایران ذخایر راهبردی و منابع سازنده خود را در چارچوب برجام از دستداده است، سازوکارهای فرانهادی، چالشهای شدیدتری را علیه ایران ایجاد میکند.
این کارشناس مسایل آمریکا معتقد است: باید توجه داشت که امنیت در خاورمیانه اغلب به عنوان تابعی از متغیرهای نظامی و ساختاری مورد توجه قرار گرفته است. بیشتر تحلیلگران هنوز در وضعیت فکری جنگ سرد بسر میبرند و با استفاده رهیافت واقعگرایی بیشازحد بر ساختارهای سیستم، الگوهای اتحاد، ساختار نیروها، توزیع نسبی تواناییها و هزینههای نظامی برای تبیین وضعیت امنیتی و سیاستهای کنشگران اصلی در نظامهای امنیت منطقهای و جهانی متمرکزشدهاند. سیاستمداران هم درگیر جنگ «فرصت» شدهاند که زمانی اتفاق میافتد که رهبران تخمین بزنند از توانایی نظامی برتر، دستکم در کوتاهمدت برخوردار هستند و فرض میکنند که استفاده از زور توسط آنها با مقاومت کشورهای دشمن و رقیب و یا مخالفت جدی کشورهای متحد آنها مواجه نخواهد شد. از نظر او بحران امنیتی خاورمیانه در دومین دهه قرن 21 گسترش قابلتوجهی پیدا کرده است. وجود بحرانهای امنیتی خاورمیانه ازجمله عوامل مهم تأثیرگذار بر روابط متقابل ایران و آمریکا است و باید به مدیریت این بحرانها که هم تحت تأثیر چالشهای منطقهای قرارگرفته و هم بر روابط ایران و آمریکا تأثیر داشته است، توجه شود. تشدید رقابت قدرتهای بزرگ در خاورمیانه و تحرک ژئوپلیتیک کنشگران منطقهای مانند اسرائیل، عربستان، طالبان، گروههای تکفیری، میتواند چالشهای امنیتی در روابط ایران و آمریکا را در سال های آینده افزایش دهد. مساله ای که در صورت حضور مجدد ترامپیستها در قدرت در آمریکا، می تواند فصل جدیدی از روندهای تنش زایی را میان تهران و واشنگتن ایجاد کند.