شنبه 10 آذر 1403

بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است

گروه جامعه خبرگزاری فارس - مریم شریفی؛ حواشی پررنگ‌تر از متن در چند بحران متوالی سال‌های اخیر نشان داد دیگر نمی‌توان «جنگ روایت‌ها» را در قالب یک مبحث تخصصی در مجامع علمی رسانه‌ای محصور دانست. گسترش دامنه اثرگذاری این جنگ ناپیدا تا متن زندگی مردم، زنگ خطری بود که می‌گفت غفلت از آماده‌سازی برای این نبرد، می‌تواند به قیمت از دست رفتن سرمایه اجتماعی در جامعه ایران منجر شود. متاسفانه ضعف روایت در فضای رسمی رسانه‌ای ما از یک طرف و حضور قدرتمند و تمام‌قد رسانه‌های معاند در این حوزه از طرف دیگر باعث شده ما اغلب در مراحل اولیه هر بحران، میدان این جنگ را به طرف مقابل واگذار کنیم. در این میان، نقش‌آفرینی داوطلبانه مردم به‌عنوان روایتگر میدانی، همان برگ برنده‌ای بوده که هر بار امکان یک بازگشت امیدوارکننده را برای ما فراهم کرده و اجازه نداده بازنده این جنگ باشیم. حضور مسئولانه مردم و فعالان فضای مجازی در قامت «روایتگر صادق» در سیل نوروزی سال98، اغتشاشات بنزینی آبان ماه و دو سال مبارزه با کرونا، نمونه‌های به یاد ماندنی از نقش‌آفرینی مؤثر در این میدان بوده.

حادثه ریزش ساختمان متروپل را می‌توان جدیدترین میدان عرض اندام قدرتمند روایتگران داوطلب در میانه جنگ روایت‌ها دانست؛ حضور به‌موقع و هوشمندانه‌ای که توانست ورق را در فضای غبارآلود این ماجرای تلخ برگرداند. همین تجربه موفق هم، بهانه ما شد برای برگزاری یک میزگرد با موضوع «روایتگری در بحران» با حضور سه نفر از روایتگران داوطلب حاضر در صحنه متروپل. در آستانه چهلمین روز درگذشت جانباختگان این حادثه تلخ، حجت‌الاسلام «حسین کاظم‌زاده» (hkazemzadeh61@)، عضو موسسه خانه طلاب جوان قم و «سید هادی قادری» (dakhmeh_design@)، طراح گرافیک، مهمان ما در خبرگزاری فارس شدند و «مهدی مختاری»(abadanfouri@)، فعال عرصه هنر و رسانه آبادان هم از طریق امواج، در بازخوانی تجربیات روایتگری متروپل مشارکت کرد. اگر شما هم مشتاقید از متن و حاشیه حضور روایتگران داوطلب در این حادثه عبرت‌آموز بیشتر بدانید، با گزارش این میزگرد همراه باشید.

حجت‌الاسلام «حسین کاظم‌زاده»، عضو موسسه خانه طلاب جوان قم

*در روزهایی که نگاه تمام ایران به آبادان بود و ملغمه‌ای از خبرهای راست و دروغ، دل‌ها را نگران حادثه‌دیدگان متروپل کرده بود، شما به‌جای همراهی با جریان غالب اخبار در فضای مجازی، تصمیم گرفتید فاصله750 کیلومتری قم تا آبادان را طی کنید و شنیده‌ها را از نزدیک ببینید؛ بی‌آنکه مسئولیت رسمی در این زمینه داشته باشید. قبل از هر چیز کنجکاویم بدانیم چه انگیزه‌ای باعث شد در روزهای سخت آبادان، خودتان را به این شهر برسانید.

- حجت‌الاسلام «حسین کاظم‌زاده»: خانه طلاب جوان، یک موسسه خودجوش طلبگی است که ماموریتش اقامه مکتب امام در حوزه است. کارهای گفتمانی و جریان سازی می‌کند، تشکیلاتی حول اندیشه حضرت امام شکل داده و تلاش دارد این الگوی طلبگی را تکثیر کند. طبعاً چنین مجموعه‌ای نمی‌تواند نسبت به دردها و مشکلات و مسائل مردم و نسبت به بحران‌های جامعه، بی‌تفاوت باشد. ما از حضرت امام و حضرت آقا یاد گرفته‌ایم که طلبه نقشش در حوادث اجتماعی، امامت است. باید جلودار و جریان‌ساز باشد، شرایط را بشناسد و به موقع و بهنگام وارد اقدام درست شود. بر همین اساس حادثه متروپل هم که اتفاق افتاد، ما اخبار را رصد می‌کردیم. شاید فاصله طرح بحث تا تصمیم‌گیری‌مان برای حضور در آبادان، فقط چند ساعت بود. بعدازظهر ساعت5 بحث کردیم، ساعت6 تصمیم گرفتیم برویم، ساعت12 شب ماشین را روشن کردیم و فردا صبح هم آبادان بودیم. بنابراین خدمت به مردم در کرونا، سیل، زلزله و مسائلی از این دست، جزو رسالت‌ها و هویت‌های ما شده است. طلبه برایش حل شده که باید در این ماجراها حضور پیدا کند و نقش خودش را ایفا کند. منتی هم بر مردم نمی‌داند اگر دارد خدمتی می‌کند. دارد وظیفه‌اش را انجام می‌دهد.

*شاید این خدمت طلبگی در ماجرای سیل و زلزله دیگر برای همه جا افتاده باشد اما حضور در متن حادثه‌ای شبیه متروپل، کمی دور از ذهن به نظر می‌رسد. چه نیازی احساس کرده بودید که جز با حضور سر صحنه بحران متروپل، رفع نمی‌شد؟

- کاظم‌زاده: در فرهنگ دینی ما یک کلیدواژه وجود دارد به نام «هجرت». یعنی شما شهر و دیار و خانه و زن و بچه‌ات را می‌گذاری و به خاطر انجام یک مسئولیتی به شهر و دیار دیگری می‌روی. نیاز به این هجرت، در فضای رسانه‌ای به نظرم خیلی پررنگ‌تر است. به اعتقاد من، یکی از آسیب‌های جدی که ما در فضای رسانه‌ای‌مان داریم، همین است؛ اینکه راوی شما راوی سر صحنه نیست. ماجرا را از پشت یک عینک که کدر است یا گاه شیشه‌اش ترک برداشته، نگاه و روایت می‌کند. بنابراین اساساً نمی‌تواند روایت کاملی داشته باشد. ما به آبادان رفتیم تا ماجرای متروپل را در صحنه ببینیم. ضمن اینکه خود این حضور، سبب دلگرمی است؛ هم برای خانواده‌های داغدیده و مصیبت‌زده و هم برای امدادگرانی که مشغول یک عملیات فوق سنگین امدادگری هستند. این حضور خیلی می‌تواند مؤثر باشد، تسلا بدهد، فضا را آرام کند. و ما چقدر در فضای رسانه‌ای به این فضای آرام نیاز داریم. بسیاری از نقشه‌های دشمن در فضای رسانه‌ای اعم از شایعات و روایت‌های جهت‌دار، در فضایی که مردم همدلی‌شان دچار آسیب شده و این شبکه متصل به همِ همدل از بین رفته، به نتیجه می‌رسد. درحالی‌که وقتی مردم در کنار هم و همدل هستند، خیلی از این اتفاقات نمی‌افتد.

«سید هادی قادری»، طراح گرافیک

*آقای قادری! ماجرا درباره شما، حتی پیچیده‌تر هم بوده. شما به‌عنوان یک طراح گرافیک وارد ماجرای متروپل شدید. چه چیزی می‌تواند شاخک‌های یک گرافیست را تا این حد حساس کند؟ شما به‌عنوان یک هنرمند به آبادان رفتید که چه کاری انجام دهید؟

- «سید هادی قادری»: همین ابتدا باید تاکید کنم که من نه فعال اجتماعی محسوب می‌شوم، نه نیروی رسانه‌ای و نه حتی بلاگر. من یک طراح گرافیک ساده کف جامعه هستم که در حوزه فنی خودم به طور جدی فعال هستم. اما اینکه چرا یک نیروی خودجوش مردمی دغدغه پیدا می‌کند در صحنه حادثه‌ای مثل متروپل حضور داشته باشد، یک عقبه‌ای دارد. من هم طی این سال‌ها دیده بودم وقتی اتفاقی در کشورمان رخ می‌دهد، حتی اتفاق مطلوب، روایت‌های مختلفی از آن صورت می‌گیرد. یعنی گاه انسان شگفت‌زده می‌شود که چیزی را که حتی با چشم خودش دیده، فردی به یک شکل دیگر دارد برای دیگران توضیح می‌دهد. گذشت تا اینکه حادثه متروپل اتفاق افتاد. من هم مثل تمام مردم ایران، از این حادثه ناراحت شدم و با توجه به اینکه دوستانی در آبادان و اهواز دارم، از طریق پست و استوری‌های غم‌انگیز آنها بیشتر در جریان ابعاد این حادثه قرار گرفتم. از اینجا به بعد، روایت‌ها از ماجرای متروپل شروع شد؛ این تعداد کشته شدند، کسی کمک نمی‌کند، افراد زیر آوار هستند و... آرام‌آرام تجمعاتی هم در آبادان شکل گرفت و درگیری‌هایی رخ داد. بچه‌های هنری آبادن هم که با من در ارتباط بودند، گلایه‌هایی مطرح می‌کردند و احساس‌شان این بود که مرکزنشین‌ها به مردم آبادان چندان توجهی ندارند.

در همان روزها، بعد از برگزاری اجتماع «سلام فرمانده» در ورزشگاه آزادی، هجمه سنگین رسانه‌ای نسبت به این مراسم شکل گرفت و ادعا شد این یک جشن در ایام غم و درد مردم آبادان بوده. درحالی‌که محتوای شعر سلام فرمانده و حال و هوای شرکت‌کنندگان، نشان می‌داد این برنامه، جشن نبود. اما خبرسازی‌های کذب حول این برنامه، تأثیر منفی‌اش را روی مردم آبادان گذاشت و باعث شد احساس کنند باز هم غریب مانده‌اند. قرار گرفتن همه این عوامل در کنار هم باعث شد یک نیروی عادی جامعه مثل من به این جمع‌بندی برسد که باید برود در این میدان حاضر شود. وقتی هم که خبردار شدم دوستان جهادی در خانه طلاب جوان عازم آبادان شده‌اند، نهیب دیگری به من زده شد. اینجا بود که تصمیم نهایی را گرفتم و به سمت آبادان حرکت کردم درحالی‌که واقعاً نمی‌دانستم آنجا به چه کاری می‌آیم...

*چه اتفاقی افتاد که به سمت روایتگری رفتید و شدید راوی نادیده‌های حادثه متروپل؟

- قادری: وقتی وارد فضای متروپل شدم، دیدم تنها کاری که روی زمین مانده، بحث روایت است. این موضوع را حضوری فهم کردم. افرادی بودند که داشتند در این زمینه کار می‌کردند؛ هم دوستان خود آبادان و هم دوستانی که از تهران آمده بودند. با اینکه فعالیت دوستان، خوب بود اما احساس کردم یک روایت منظوم و هدفمند از ماجرا، وجود ندارد. بیشتر ارائه اخبار است که مثلاً تا الان چند نفر فوت شدند. احساس کردم گمشده ماجرای متروپل، یک روایت هدفمند است و من از پس این کار برمی‌آیم و می‌توانم کمک کنم.

*گفته بودید وقتی کار روایت میدانی حادثه متروپل را شروع کردید، با خودتان قرار گذاشتید که چشم مردم باشید و هرآنچه را در صحنه امدادرسانی متروپل می‌بینید، در اولین فرصت برایشان روایت کنید. از ماجرای شکل‌گیری این دغدغه بگویید.

قادری: من دو مسئله داشتم؛ اول، ارائه خبر صحیح. در صحنه متروپل این را تجربه می‌کردم و می‌دیدم که از داخل صحنه، اخبار نادرست به بیرون منعکس می‌شد. مثلاً خبرنگار با سابقه خبری آنجا حضور داشت اما می‌نوشت:«موش‌های بزرگ در حال دریدن پیکرهای زیر آوار هستند»! واقعاً کسی که در متن ماجراست، خیلی تعجب می‌کند که آنچه روایت می‌شود، نه یک درجه و دو درجه که 180درجه با واقعیت فاصله دارد. خود مردم آبادان که در صحنه بودند، تعجب می‌کردند و گاه می‌خندیدند به این اخبار. اما ما که از بیرون به ماجرا نگاه می‌کردیم، نمی‌خندیدیم چون می‌دانستیم با هرکدام از این اخبار دروغ، چه اتفاق تلخی در جامعه رقم می‌خورد. مثلاً شایعه شد تعدادی از مهاجران افغانستانی زیر آوار هستند و چون افغانی هستند، کسی از تعداد و هویتشان خبر ندارد و به پیدا کردنشان هم اهمیت داده نمی‌شود. درحالی‌که واقعیت شهرنشینی در آبادان این است که اتباع بیگانه نمی‌توانند در این شهر به‌راحتی زندگی کنند. غیر از اینکه سکونت اتباع از نظر قانونی در شهرهای مرزی ممنوع است، مردم آبادان هم اجازه استخدام اتباع را نمی‌دهند. آن‌ها خودشان به من می‌گفتند:«ما اگر بفهمیم کسی جوانان آبادانی را کنار گذاشته و غیرایرانی‌ها را برای کار را استخدام کرده، اعتراض می‌کنیم و می‌گوییم بچه‌های خود آبادان اولویت دارند.» توجه داشته باشید، این خبرهای بی پایه و اساس را برخی خبرنگارانِ در صحنه منعکس می‌کردند، نه دشمن!

بنابراین با توجه به جوی که وجود داشت، به خودم گفتم اول باید خبر صحیح منتقل کنم و بعد، روایت هدفمندی از همین خبر را انعکاس دهم. مثلاً در آبادان خبرنگار می‌آمد روایت می‌کرد که:«متروپل ریخت، آبادان ویران شد». یعنی چنین پیامی را به مردم پمپاژ می‌کرد. من نگاه می‌کردم می‌دیدم بله حادثه عظیمی رخ داده؛ متروپل ریخت، عده‌ای از خانواده‌ها داغدار شدند و مردم آسیب روحی دیدند، ولی آبادان ویران نشده. وقتی شما می‌گویید آبادان ویران شد، انسان تصور می‌کند یک شهر و مردمش از بین رفتند. درحالی‌که در واقعیت اینطور نبود. همان مردمی که با انگیزه و روحیه در صحنه خدمت می‌کردند، آبادانی بودند. بنابراین در ماجرای متروپل، هم خبر کذب انعکاس پیدا می‌کرد و هم روایت ناصحیح. همه اینها باعث شد تصمیم بگیرم چشم مخاطب شوم و سعی کنم هم آن چیزی که مخاطب از نظر خبری نیاز دارد و هم یک روایت صحیح از ماجرا را به او منتقل کنم.

*حاج آقا! فرمودید اصل ماجرای حضور شما در آبادان، ارتباط با مردم بود. در عمل هم، به خانه داغدیدگان رفتید و در مراسم تشییع و خاکسپاری عزیزانشان شرکت کردید. در درجه اول کنجکاویم بدانیم مردم آبادان از چه چیزی آنقدر ناراحت و خشمگین بودند؟ اصلاً آیا حال و هوای آنها همان چیزی بود که در فضای مجازی القا می‌شد؟

- کاظم‌زاده: به نظر من، مردم ایران یک ویژگی مهم دارند؛ اینکه درصد بالایی از آنها احساس می‌کنند عضو یک خانواده هستند. به همین دلیل است که شما پای ماجرای متروپل که می‌روید، می‌بینید از شهرهای مختلف برای کمک آمده‌اند. در سیل گلستان و خوزستان هم همین بود، در کرونا هم همین بود و... واقعاً احساس می‌کنید همه انگار دارند برای خانواده خودشان کار می‌کنند. در ماجرای متروپل ما می‌دیدیم کل ایران آنجا حضور دارد. به نظرم جمهوری اسلامی یک فناوری ایجاد کرده برای حل بحران که عبارت است از «حضور حداکثری و متعهدانه مردم». اما این را ما نمی‌بینیم در روایت‌هایمان. به قول آقای قادری، فقط آن ساختمانی که ریخته را می‌بینیم. البته این ساختمان که ریخته، اتفاق مهمی است. با مسببین آن هم باید خیلی شدید برخورد شود و تسامحی هم نباید در کار باشد. اما آنچه باید دیده شود، این است که انصافاً با وجود این حجم کار رسانه‌ای سنگینی که دارد علیه کشور ما انجام می‌شود، کل مجموعه ایستاد، شبانه‌روزی کار کرد و مسئله را حل کرد. این دقیقاً به خاطر این است که مردم در صحنه حاضرند و اجازه نمی‌دهند آن اتفاقات بدی که در غیبت مردم می‌تواند رخ دهد، رقم بخورد.

این روایت در فضای رسانه‌ای ما مغفول است. روایتی که ما می‌بینیم، همان است که اشاره کردید؛ یک مردم ناراحت، عصبانی و شاکی. اما این روایت، روایت کاملی نیست. بله، البته مردم عصبانی هستند، شکایت دارند، از فساد چند لایه‌ای که وجود دارد شاکی هستند. اما اینها هم واقعیت است که در عین حال که شاکی و ناراحتند، پای نظام هستند، پای کار هستند، متعهدند و دل می‌سوزانند...

*آیا مصداقی در این زمینه در ذهن دارید؟

- کاظم‌زاده: بله. یک روز برای عرض تسلیت همراه حاج آقا «موسوی فرد»، امام جمعه اهواز که واقعاً یک نیروی مردمی بود در ماجرای متروپل، به خانه خانواده «مطوری» رفتیم که دو عزیزشان را در این حادثه از دست داده و خیلی ناراحت بودند. دور تا دور نشسته بودیم که یکی از اعضای خانواده آمد نشست مقابل حاج آقا و گفت: «اجازه دارم حرفی بزنم؟» و بعد، خیلی صریحش انتقاداتش را مطرح کرد. حاج آقا نه‌تنها برخورد بدی نکردند که یک نفر دارد در جمع این شکلی انتقاد می‌کند، بلکه هم از انتقادش استقبال کردند، هم پاسخ دادند و هم قانعش کردند. اما آن بخشی که مد نظر من است، در پایان این دیدار اتفاق افتاد. موقع خداحافظی، من گفتم: ما جمعی هستیم که از قم آمده‌ایم تا به شما تسلیت بگوییم و در غم شما شریک باشیم و البته برای برخورد با مسببان این قضیه از مسئولان مطالبه کنیم... تا این جملات را گفتم، انگار حال‌وهوای مجلس عوض شد. این بنده خدایی که داغدار بود و داشت گلایه می‌کرد، اصلاً رویکردش عوض شد. خوشحال شد، خندید و مرا بغل کرد. بعد، انگار ما را نماینده رهبری تصور کرده باشد، گفت:«اگر آقای خامنه‌ای را دیدید، بهش بگویید من جواد مطوری هستم، خیلی دوستش دارم و از راه دور هم دستش را می‌بوسم.» بعد نگاهم کرد و دوباره تاکید کرد:«یادت موند؟ جواد مطوری هستم.»

فقط هم این یک مورد نبود. تقریباً عمده خانه‌هایی که رفتیم، برخوردشان همینطور بود. ما در حضورمان در آبادان، اصلاً فاز انقلابی نگرفتیم ها. فقط از باب همدلی به سراغ خانواده‌های مصیبت‌دیده رفتیم که در این داغ به آنها تسلا بدهیم. اما آنچه دیدیم، این بود که آنها پای کار بودند. ناراحت بودند از فساد ولی اینطور پای نظام بودند. همه مردم آبادان پای کار بودند.

* بنابراین آن تصویری که نشان داده شد از خشم مردم آبادان و تجمعات اعتراضی، تمام ماجرا و فضای غالب نبود...

- کاظم‌زاده: این به نظرم، همان اشتباه محاسباتی رسانه‌ها چه داخلی و چه خارجی است. فکر می‌کنند آنهایی که داد می‌زنند و دارند مطالبه می‌کنند، این‌ها ضد انقلاب هستند. درحالی‌که واقع ماجرا اینطور نیست. خود آن جماعت معترض هم چنین احساسی ندارند. اینجاست که ما خیلی باید مراقب باشیم که جریان مطالبه مبارزه با فساد و مفسدین به هیچ عنوان به دست ضد انقلاب نیفتد. اگر دقت کنید، پیام حضرت آقا درباره حادثه متروپل هم دو بند داشت؛ یکی تقویت روحیه همدلی بین مردم و دیگری، برخورد با مسببین. این یک گراست که آقا! مراقب باشید. رهبری این کشور دارد پرچم مطالبه برخورد با مسببین این ماجرا را خودش بالا می‌برد که دست دیگران نیفتد.

اما متاسفانه رسانه‌های ما ازجمله رسانه‌های انقلابی‌مان، همین که 4نفر جمع می‌شوند چند شعار می‌دهند، ناخودآگاه اینها را به سمت مقابل هل می‌دهند. درحالی‌که این یک خطای راهبردی است. اتفاقاً ما بچه‌های حزب‌اللهی باید کف صحنه و صدای مردم باشیم و مردم را درست روایت کنیم، مردم با همه ابعادشان؛ اعتراض‌هایشان، همراهی‌هایشان، تعهدها و احساس مسئولیت‌هایشان. همه اینها در کنار همدیگر، واقعیت مردم ایران است. این‌ها باعث می‌شود مردم در کنار رسانه‌های خودمان بمانند و ناخودآگاه سوق پیدا نکنند به سمت رسانه‌هایی که معلوم است نسبتشان با مردم چیست.

*آقای قادری! آنطور که از استوری‌های صفحه شما برمی‌آمد، این بود که برای روایت اتفاقات متروپل به یک شیوه جالب عمل کردید؛ تصمیم گرفتید نخوابید و راوی لحظه به لحظه عملیات شبانه‌روزی امدادرسانی در متروپل باشید. چطور شد به این شیوه رسیدید؟

- قادری: من فعال رسانه‌ای نیستم. سر صحنه متروپل هم، هیچ علایم و نشانه‌ای که نشان دهد دارم کار خبری می‌کنم، نداشتم؛ نه کاور و کارت تردد و نه تجهیزات رسانه‌ای. من بودم و یک گوشی و یک شارژر. در این میان، تنها چیزی که می‌دانستم، این بود که نباید از جلوی متروپل تکان بخورم. البته این ماندن کنار متروپل اصلاً کار آسانی نبود. آن اوایل سعی می‌کردم خودم را از هر کسی که کاورپوش است و ممکن است به من بگوید اینجا چه کار می‌کنی، قایم کنم چون اگر با مسئولان امنیتی روبه‌رو می‌شدم، حتماً بیرونم می‌کردند. با وجود تمام این شرایط، تلاش کردم از کنار متروپل دور نشوم. اما اینکه چطور به این نتیجه رسیدم که سر صحنه متروپل نخوابم، به خاطر همان دغدغه ارائه روایت صحیح بود.

من مثل همه مردم، با اخبار جعلی و دردناکی مواجه بودم که درباره متروپل در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شد. اینجا بود که با خودم فکر کردم چه کار می‌توانم بکنم که بدون اینکه خودم اصرار کنم که مردم! باور کنید من دارم خبر راست را به شما می‌گویم، خودشان متوجه شوند کدام خبر صحیح است و چه کسی دلسوزانه دارد خبر می‌دهد. تنها راه‌حلی که آنجا خدا به ذهنم انداخت، این بود که بیدار بمانم. من اگر کاملاً بیدار بمانم و ساعت بزنم و مثلاً بگویم الان ساعت12 نیمه شب، یک پیکر از زیر آوار پیدا شد و مخاطب آنجا در خانه ببیند ساعت12 است که من دارم این خبر را می‌دهم. الان ساعت12 و 10 دقیقه است، الان یک صبح است، الان 4صبح است، الان 5صبح است. به ذهنم رسید اگر این کار را بکنم، مخاطب به طور ناخودآگاه متوجه می‌شود که اینجا خبر درست به دستش می‌رسد. از طرف دیگر، متوجه می‌شود اگر خبر لحظه‌ای هم می‌خواهد دریافت کند، از اینجا می‌تواند دریافت کند؛ حتی اگر با من هم عقیده نباشد. حتی اگر دشمن هم در داخل کشور نیست و می‌خواهد اخبار لحظه‌ای متروپل را داشته باشد، تنها راه‌حلش این است که بیاید اینجا مراجعه کند چون این لحظه به لحظه دارد خبر می‌دهد. به نظرم رسید با این شیوه می‌شود اعتماد مخاطب را جلب کرد.

*و واقعاً این اتفاق افتاد؟

- قادری: بله. این اتفاق افتاد. مردم حتی اخبار صداوسیما و اخبار بی‌بی‌سی را با من چک می‌کردند و می‌گفتند:«الان بی‌بی‌سی این را گفت، درست است؟» مثلاً می‌گفتند:«بی‌بی‌سی گفته عده‌ای دیده‌اند قبل از حادثه، 150 کارگر با وانت رفتند به طبقه منفی 2 ساختمان متروپل و الان زیر آوار هستند.» مخاطب چنین خبری از بی‌بی‌سی دریافت کرده بود درحالی‌که ساختمان متروپل اصلاً طبقه منفی 2 ندارد! حالا منبع خبر بی‌بی‌سی چه کسی بوده؟ یک نفری در کنار ساختمان متروپل! بنابراین وقتی این خبرها را می‌دیدم، سعی می‌کردم بروم از محل حادثه جوابش را پیدا کنم. مثلاً شخصی که مطلع است مثل آقای غلامی را جلوی دوربین بیاورم و بگویم توضیح دهد متروپل چند طبقه است. وقتی او در جواب می‌گفت:«متروپل فقط یک طبقه منفی دارد»، برای مخاطب روشن می‌شد خبر بی‌بی‌سی دروغ است.

اما آنجا یک نکته عجیب وجود داشت. حتی افرادی که در صحنه در حال امدادگری بودند هم نمی‌دانستند ساختمان متروپل چند طبقه دارد! نمی‌دانم، شاید به دلیل عدم مدیریت واحد اطلاعاتی و رسانه‌ای، این اشکال به وجود آمده بود. اما خیلی نکته مهمی است. مثلاً کسی که داشت با بیل مکانکی آواربرداری می‌کرد، می‌گفت:«داریم آواربرداری می‌کنیم که برویم به طبقه منفی سه!» آنجا بود که متوجه شدم نباید به‌راحتی به صحبت‌ها اعتماد کنم. بنابراین سعی می‌کردم از افراد مسئول، اطلاعات بگیرم. می‌گشتم از فردی که نقشه دستش بود و مهندس بود، سئوال می‌کردم. او هم روی نقشه نشانم می‌داد و با توضیح فنی می‌گفت:«این ساختمان یک طبقه منفی بیشتر ندارد. و اصلاً در آبادان امکان ایجاد طبقات منفی بیشتر نیست.»

*این موضوع مهمی است. نشان می‌دهد اگر غفلت صورت بگیرد، حتی فردی که در صحنه حضور دارد و نیتش هم خیر است، ممکن است خبررسانی اشتباه کند...

- قادری: بله. بارها اتفاق افتاد که افرد حاضر در صحنه بدون سوءنیت، اخبار اشتباه می‌دادند. من در صحنه یاد می‌گرفتم که چقدر انسان در این زمینه باید دقیق باشد. مثلاً می‌دانستیم در منطقه B با توجه به راهنمایی‌های خانواده، دوستان و اطرافیان و اطلاعات خود ساختمان، الان باید پیکر آقای X را پیدا کنند. بنابراین وقتی پیکر پیدا می‌شد، تا 99درصد می‌دانستم پیکر متعلق به کیست اما این را در خبر نمی‌نوشتم. چون بارها رخ می‌داد که پیکرها جابه‌جا شده بود. ما اینها را در صحنه یاد می‌گرفتیم. من این نکته را از آقای غلامی یاد گرفتم که با تجربه سال‌ها امدادگری گفتند: وقتی حادثه رخ می‌دهد، افراد به‌طور طبیعی به سمت راه‌پله فرار می‌کنند. یا ممکن است آن لحظه‌ای که صدا آمده، این فرد از محل خارج شده باشد. یا بارها اتفاق افتاده که مثلاً فرد کارت بانکی‌اش را به دوستش داده که برود از عابر بانک پول بگیرد. حادثه رخ داده و کارت بانکی او همراه پیکر دوستش مانده. حالا وقتی پیکر با آن کارت بانکی شناسایی می‌شود، می‌گویند پیکر متعلق به صاحب کارت است، درحالی‌که واقعاً اینطور نیست... بنابراین من به طور کلی می‌گفتم یک پیکر پیدا شد. نمی‌گفتم پیکر چه کسی است چون فهمیده بودم این پیکر حتماً باید برود پزشکی قانونی و آنجا هویتش تأیید شود.

«مهدی مختاری»، فعال عرصه هنر و رسانه آبادان

*آقای مختاری! دوستان از دغدغه‌ای که باعث شد خودشان را به آبادان برسانند، گفتند. اما ماجرا برای شما متفاوت بود. شما به‌عنوان یک شهروند آبادانی که از نزدیک به فضایی که حول ماجرای متروپل شکل گرفته بود، اشراف داشتید، چرا و چطور وارد میدان روایتگری این حادثه شدید؟

- «مهدی مختاری»: متروپل حدود ساعت12 و نیم ظهر ریخت و من ساعت یک خبردار شدم. بعد از نماز ظهر حرکت کردم و ساعت14 نشده، به محل حادثه رسیدم. در مسیر دیدم استوری‌های دوستان آبادانی پر شده از تصاویر متروپل و تخریبش. با دیدن عکس‌ها و فیلم‌ها مشخص شد فاجعه بزرگتر از چیزی است که تصور می‌کردم چون برج پارکینگ طبقاتی متروپل، یکی از بزرگترین برج‌های آبادان بود. خیابان امیری هم، یکی از شلوغ‌ترین خیابان‌های آبادان است و مرکزخرید شهر محسوب می‌شود. علاوه‌براین، خیابان امیری هم یادآور خاطرات دوران دفاع مقدس است و هم قبل از انقلاب یک چهارراه امیری در این خیابان بود که سینما رکس در نزدیکی آن قرار داشت و مردم آبادان کلی با آن خاطره داشتند. وقتی به محل حادثه رسیدم، دیدم در آن فضای پر از گرد و خاک اطراف ساختمان متروپل، آنقدر ازدحام جمعیت زیاد بود که واقعاً خوف این وجود داشت که بقایای ساختمان هم بریزد. بنابراین فکر کردم اولین کار این است که مردم را از محل دور کنیم. اولین استوری هم که گذاشتم، این بود که: «مردم! تجمع نکنید. به محل حادثه نیایید.»

*تلاش «مهدی مختاری» برای متفرق کردن مردم از اطراف ساختمان متروپل در روز اول حادثه

اما با داد زدن نمی‌شد مردم را متفرق کرد. از ذهنم گذشت الان اینجا بلندگو نیاز است. در همان لحظه یکی از موکب‌داران آبادان انگار ذهنم را خوانده باشد، صدایم کرد و گفت: «برو از حسینیه ما یک بلندگو بگیر بیاور.» فوری یک موتوری گرفتم رفتیم بلندگو را آوردیم. به‌این‌ترتیب، از ساعت سه تا فردا شبش کارم همین بود که با آن بلندگو مردم را دور می‌کردم. اما می‌دانستم بعضی از آنها عزیزانشان زیر آوار هستند و ترک محل برایشان راحت نیست. بنابراین به شکل غیرمستقیم می‌گفتم: مردم آبادان وفادار هستند. دمتون گرم که آمده‌اید برای کمک. ولی اگر هرکدام از شما فقط یک خیابان از ساختمان متروپل فاصله بگیرید، نیروهای امدادی می‌توانند به اینجا برسند و به افراد زیر آوار کمک کنند... از پشت بلندگو به افرادی که داشتند فیلم می‌گرفتند، گفتم: کافی است دوربینتان را بچرخانید و ته خیابان امیری را ببینید که چه حجمی از ماشین‌های آتشنشانی و امدادی متوقف مانده. حضور شما در اینجا مانع رسیدن این ماشین‌ها به محل حادثه شده... جالب است که در خود محل حادثه این زمزمه بود که: «پس اورژانس و آتشنشانی کجا مانده‌اند؟!» ولی کوچه‌های اطراف و آن حلقه دوم را نمی‌دیدند که خود مردم مانع شده بودند و اجازه نمی‌دادند ماشین‌های امدادی برسند. الحمدلله مردم حرفمان را قبول کردند و یک کوچه یک کوچه فاصله گرفتند تا راه باز شد.

*از اولین لایوهای مهدی مختاری از عملیات امدادرسانی در متروپل

*با این اوصاف، فعالیت میدانی شما خیلی گره‌گشا بود. پس چرا تغییر وضعیت دادید و روی روایتگری حادثه متمرکز شدید؟

- مختاری: بعد از متفرق کردن مردم، دقت که کردم، دیدم آنچه از متروپل در رسانه‌ها منتشر می‌شد، فقط خبر بود. روایت نبود از ماجرا. به دوستانم گفتم: ما باید متروپل را 360درجه روایت کنیم. ماجرای متروپل، فقط آن قاب بسته آواربرداری نیست، فقط پیدا کردن پیکرها نیست. گرچه این خبر خیلی مهمی است چون باعث تسلای خانواده‌هاست و ارزش خبری مهمی هم دارد.

از طرف دیگر، موج خبرهای کذب بود که حول متروپل جولان می‌داد. فیلم‌هایی به اسم متروپل منتشر کرده بودند که افراد حاضر در آن با لباس زمستانی بودند! آن هم در خرداد ماه آبادان که امسال برای اولین بار در 70سال گذشته دمای هوا در سایه تا 52درجه و در آفتاب به بالای 60درجه رسید! حتی متاسفانه خبرگزاری‌های محلی که هیجانی خبر منتشر می‌کردند، بسیاری از اخبارشان واقعاً کذب بود. شرایط را که اینطور دیدم، گفتنم الان وقت آن است که یک روایت اولیه‌ای از ماجرا انجام شود، حالا چه بهتر که با فیلم زنده از محل حادثه (لایو) باشد. مردم نسبت به لایو حس بهتری دارند تا گزارش حتی از طریق استوری دقیقه به دقیقه یا کلیپی که دو ساعت بعد منتشر شود. اینطور بود که با یک لایو از جهات مختلف از عملیات آواربرداری، اولین قسمت از این روایت آنلاین را شروع کردیم.

مردم و خبرگزاری‌ها منتظر بودند ببینند چقدر آواربرداری انجام شده، چه تعداد پیکر پیدا شده و... به همین ترتیب با گزارش‌های زنده ادامه دادیم اما در روز سوم و چهارم گفتم نه، این کافی نیست. باید فرا روایت هم بگوییم. باید در کوچه پسکوچه‌ها برویم سراغ امدادگران و مردمی که داوطلبانه دارند خدمت‌رسانی می‌کنند. بنابراین انعکاس کمک‌رسانی 24ساعته مردم آبادانی و غیرآبادانی هم به فعالیت‌هایمان اضافه شد. این، خیلی مهم بود چون وقتی روایت کمک‌های مردمی را منعکس کردیم، هرکس می‌دید و می‌شنید، امیدوار می‌شد. شما نمی‌دانید در ابتدای ماجرای متروپل انگار یک روح مرده در کل آبادان پیچیده بود. و چه بسا در کل کشور که مردم اخبار متروپل را دنبال می‌کردند.

من واقعاً در چهره مردم آبادان می‌دیدم این غم و اضطراب را. حالشان طوری بودند انگار 400نفر زیر آوار هستند! درست است چند نفر زیر آوار بودند و طبیعی بود مردم ناراحت و مضطرب باشند ولی چون فراروایت کوچه پسکوچه‌ها و این کمک‌های مردمی و اتحاد و همدلی‌ها در بین خبرها نبود، و فقط خبر ویرانی و پیکرهای زیر آوار منتشر می‌شد، مردم دلهره و دلشوره داشتند. اما روایت کمک‌ها و همدلی‌ها باعث شد امید به دل مردم برگردد. یکی از بچه‌ها برای توصیف این همدلی‌ها، یک شعار ساخته بود و می‌گفت:«آبادان برزیلته / یه دنیا همدلته». حضور ماشین‌ها با پلاک‌های مختلف و حضور نیروهای داوطلب که از شهرهای مختلف استان و از همه‌جای کشور آمده بودند، واقعاً باعث دلگرمی مردم آبادان و خانواده‌های داغدیده شد.

قدردانی مردم آبادان از امدادگران

*گفتید تلنگر شما در روز اول باعث شد مردم قبول کنند تجمع‌شان در اطراف ساختمان متروپل، مخل عملیات امدادرسانی است و متفرق شدند. در روزهای بعد آیا تأثیر روایتگری خودتان و دوستان دیگر مثل حاج آقا کاظم‌زاده و آقای قادری را هم روی مردم دیدید؟ آیا این روایتگری‌ها توانست جو ملتهبی که ایجاد شده بود را آرام کند؟

- مختاری: بله. اتفاقاً وقتی وزیر کشور را در محل حادثه متروپل دیدم، گفتم: آقای وزیر اگر می‌خواهید مردم تجمع نکنند، در خیابان‌های اطراف متروپل در چهارراه امیری چند دستگاه ویدئو وال بگذارید پشت کانتینرها تا مردم به صورت آنلاین عملیات امدادرسانی را ببینند. چرا مردم از لایوها استقبال می‌کردند؟ چون پشت کانتینترها بی‌خبر مانده بودند. دغدغه داشتند بدانند در صحنه متروپل چه می‌گذرد. وقتی شایعات را می‌شنیدند، می‌آمدند تجمع می‌کردند. همه مردم دنبال روایت اولیه از ماجرای متروپل بودند و به همین دلیل کم‌کم ما تبدیل شدیم به منبع موثق اخبار متروپل. از یک جایی به بعد، هر خبری که از رسانه‌های داخلی یا خارجی درباره متروپل منتشر می‌شد، مردم آن را برای ما می‌فرستادند و صحتش را جویا می‌شدند. مثلاً می‌گفتند:«آقا این ماجرای موش‌ها راست است یا نه؟ این تعداد کشته‌ها درست است یا نه؟»

*آقای قادری! فکر می‌کنم یکی از سختی‌های کار روایتگری در بحران، وجود مسائل امنیتی در محل حادثه باشد. شما هم در یکی از استوری‌هایتان درباره پاک شدن تعدادی از عکس‌هایتان، از این موضوع گلایه کرده بودید...

- سید هادی قادری: بله. آنجا درواقع یک گلایه درون خانوادگی کردم. تصورم این است که پروتکل‌های اشتباهی در جریان است و باعث می‌شود ما به نیروهای خودی ضربه بزنیم. تنها کاری که از دست من به‌عنوان روایتگر برمی‌آید، این است که بروم خودم را با پروتکل‌های تعریف‌شده برای نیروهای رسانه‌ای تطبیق بدهم. خب، با لطف خدا، تلاش دوستان و همراهی مسئولان آبادان توانستم یک کاور و یک کارت تردد بگیرم. کارت‌ها درجه‌بندی داشت و کارت قرمز متعلق به کسانی بود که می‌توانستند خیلی به صحنه نزدیک باشند. من در ادامه توانستم کارت قرمز را هم بگیرم. اما چون این پروتکل‌ها متحد نیست، باعث می‌شود نیروهای امنیتی مسئولی که به محل حادثه می‌آید، با همین فردی که همه پروتکل‌های حضور در صحنه را رعایت کرده هم برخورد کنند.

اتفاقی که برای من افتاد، این بود که من به‌عنوان یک نیروی رسانه‌ای داشتم اطلاع‌رسانی می‌کردم، ارتباط خوبی با مردم گرفته بودم و اعتمادشان جلب شده بود. اما درست در لحظه‌ای که می‌توانستم به مردم اطلاع بدهم که «رئیس جمهور کشورتان به سر صحنه متروپل آمد»، درست در همان لحظه انبار مهمات من تخلیه شد. این درست وقتی بود که من 72ساعت نخوابیده بودم. آنجا یک فشار روحی شدیدی را تجربه کردم که برای خودم خوب بود و باعث شد رشد کنم. خدا کمک کرد آن لحظه احساس کردم خب این یک مأمور است که شناختی نسبت به من ندارد و دارد به وظیفه‌اش عمل می‌کند. من هم همینطور. حالا این عکس‌ها پاک شد، من می‌روم کار دیگری انجام می‌دهم. اما به نظرم خوب است این پروتکل‌ها جوری تنظیم شود که خودش تبدیل به مانعی بر سر راه اطلاع‌رسانی نباشد. درواقع اگر جمهوری اسلامی می‌خواهد رسانه و روایت را به دست بگیرد، باید بسترهایش را هم فراهم کند. بعضی بسترها در اختیار مردم است. یعنی آن شهروند عادی که سر صحنه رفته برای روایتگری، باید متعهد باشد صادقانه روایت کند. اما بعضی بسترها در اختیار سیستم است. سیستم باید طوری عمل کند که اگر یک نیرو خواست خدمت کند، با کمترین آسیب بتواند خدمت کند. البته باید بگویم در متروپل این اتفاق افتاد. یعنی من با کمترین کشمکش و آسیب و با بیشترین کمک و همراهی توانستم روایتگری کنم. این یک اتفاق بود که می‌توانیم از آن درس بگیریم.

*حاج آقا کاظم‌زاده! فرمودید یکی از رسالت‌هایی که در ماجرای متروپل برای خودتان تعریف کردید، مطالبه‌گری بود. درواقع خودتان را موظف دانستید به‌عنوان نمایندگان مردم داغدیده آبادان، برخود با مسببان ماجرا را از مسئولانی که آنجا حضور داشتند، مطالبه کنید و نتیجه را به مردم اطلاع دهید. از فعالیت‌هایی که در این زمینه داشتید، بفرمایید.

- کاظم‌زاده: این خودش نکته مثبتی بود که ما رفت‌وآمد مسئولان عالی‌رتبه کشور را پای پروژه می‌دیدیم و امکان صحبت با آنها برایمان فراهم بود. نه فقط ما بلکه عموم مردم می‌رفتند حرف‌هایشان را می‌زدند و انتقادهایشان را مطرح می‌کردند. ما به هرکدام از این عزیزان می‌گفتیم از قم آمده‌ایم و درخواست جلسه داریم، از استاندار گرفته تا فرمانده میدانی عملیات متروپل تا دادستان خوزستان، همه با آغوش باز استقبال می‌کردند. این خیلی اتفاق مهمی است. این تعامل مثبت مسئولان و اینکه خودشان را موظف به پاسخگویی به نیروهایی مردمی مثل ما می‌دانستند، اتفاق مبارکی است. وقتی به دیدار آقای دادستان رفتیم، ایشان همه معاونانش را هم به جلسه آورد و گفت:«ایشان بازپرس ارشد پرونده است و در حال پیگیری امور پرونده است. این آقا مسئول صندوق‌مان است و دارد پیگیری می‌کند آنهایی که آسیب مالی دیده‌اند، اقدامات لازم برایشان انجام شود. این آقا دارد پیگیری می‌کند که همه خانواده‌های آسیب‌دیده، وکیل رایگان داشته باشند و...» با وجود اینکه واقعاً مشغله داشتند، اما تک‌تک فعالیت‌ها را توضیح داد.

به اعتقاد من، این بندگان خدا یک مظلومیتی دارند. برخلاف امدادگران عزیز که مورد محبت و احترام مردم هستند و دوربین‌ها هم زحماتشان را ثبت و روایت می‌کنند، مسئولان اینطور نیستند. عموماً مردم هم یک بدبینی نسبت به آنها دارند. ولی خب حقاً در حال تلاش هستند. فقط آقای دادستان یک ساعت و نیم داشت سرفصل کارهایی که در این مدت انجام شده بود را توضیح می‌داد. من در آنجا غصه‌ام گرفت که تقریباً 90درصد اینها را مردم نمی‌دانند و این ضعف جدی ماست. فقط هم ایشان نبود. من از خود مردم آبادان شنیدم که می‌گفتند در روزهای اول که خیلی هم خطر داشت، ما این آقای خلیلیان (استاندار خوزستان) را در کنار امدادگران برای بیرون کشیدن پیکرها از زیر آوار دیدیم. ببینید این شاید یک مصداق و نمونه باشد ها، ولی اهمیت دارد. مواردی شبیه این در ذهن ما نیست. متاسفانه اینطور القا شده که کسی که مسئول است، هیچ کاری انجام نمی‌دهد و مردم برایش بی‌اهمیت هستند.

*فکر نمی‌کنید یک دلیلش این است که بسیاری از مسئولان ما هنوز به اهمیت کار رسانه‌ای و بیان عملکردها برای مردم، پی نبرده‌اند؟

- کاظم‌زاده: بله. یکی از دلایل این ماجرا، همین نکته است. من از اینجا می‌خواهم پل بزنم به ایده‌ای که در حوزه رسانه دارم. انقلاب ما با حضور حداکثری مردم پیروز شد و حفظ انقلابمان هم با حضور مردم بوده. ادامه امور انقلابمان ازجمله مسئله فضای رسانه هم همینطور حل می‌شود. ببینید، رسانه‌های رسمی ما قدرت مبارزه با غول‌های رسانه‌ای دشمن را ندارند؛ این یک واقعیت است که به لحاظ کمی و کیفی نمی‌توانیم با آنها مقابله کنیم. اما اگر بتوانیم آحاد مردم را - یعنی همان‌هایی که پشت نوار زرد فضای متروپل داشتند دلسوزانه و متعهدانه خدمت می‌کردند - در قصه رسانه فعال کنیم، به نظرم می‌آید مسئله رسانه ما حل می‌شود وگرنه به نظرم پیشنهادات دیگر، عقیم و بی‌نتیجه است. اما این هم لوازمی دارد. مردم باید در زمینه رسانه آموزش ببیند، توجیه شوند، انگیزه پیدا کنند و کنشگر باشند.

اما الان متاسفانه حتی مسئولان ما نسبت به ضرورت کار روایتگری ماجراهایی از این دست واقعاً توجیه نیستند چه برسد به عموم مردم. یعنی مسئولان دارند می‌جنگند، در کف میدان دارند زحمت می‌کشند اما وقتی به آنها می‌گوییم این کاری که انجام داده‌اید را باید بیان کنید تا در ذهن مردم تثبیت شود، اصلاً واقف نیستند. می‌گوید من اصلاً وقت این کارها را ندارم. این دیگر وظیفه شماهاست. اما باید تعامل بین مسئولان میدانی ما و مسئولان رسانه‌ای ما در بسترسازی برای عموم مردم برای کنشگری رسانه‌ای فراهم شود وگرنه ما دائماً در میدان، پیروز و در رسانه، شکست‌خورده خواهیم بود.

*آقای قادری! نظر شما در این باره چیست؟ در بحران‌ها چقدر به حضور مردم در کنار رسانه‌های رسمی نیاز داریم؟

- قادری: من هم معتقدم باید رسانه‌های رسمی را در کنار رسانه‌های مردمی داشته باشیم. یعنی این دو باید به هم دست بدهند. اما مسئله اینجا بود که خبرنگاران رسمی به‌صورت اداری سر صحنه متروپل حاضر می‌شدند یعنی مثلاً هر روز حدود ساعت 10 یا 11 از راه می‌رسیدند و طبیعی هم عمل می‌کردند. آن لحظه ممکن بود یک صحنه عادی را ببینند که عملیات جستجو دارد انجام می‌شود. بنابراین همان را گزارش می‌کردند. اما حوادث دیگری از نیمه‌شب تا صبح اتفاق افتاده بود که این خبرنگاران ندیده بودند. مثلاً ساعت 5صبح یک پیکر پیدا شده بود، ساعت 2صبح یک درگیری پیش آمده بود و... خب این خبرنگار می‌آمد، با یک مسئول امدادگر درباره فعالیت‌های انجام شده از دیشب تا آن لحظه مصاحبه می‌گرفت و می‌رفت تا گزارش را برای پخش آماده کند. خب، این مدل اطلاع‌رسانی، کامل نیست. ارتباط احساسی بین مخاطب و آن راوی برقرار نمی‌شود. اینجا به نظر می‌آید شما دو راه بیشتر ندارید. در شکل اداری، شما کارمندانی دارید که در ازای میزان معینی کار، میزان معینی حقوق به آنها می‌دهید. در چنین حوادثی، اگر از نظر اداری بخواهید درستش کنید، باید به خبرنگارتان بگویید برو 24ساعته آنجا باش، حق ماموریتت محفوظ است. اما راه حل دومش این است که رسانه‌های مردمی فعال شوند، به رسانه‌های مردمی اعتماد شود و از آنها کمک خواسته شود. در متروپل تقریباً این اتفاق افتاد.

البته باید این را هم بگویم که مردم همچنان خبر اول را از صداوسیما می‌گیرند که این نکته بسیار مهمی است. چون مردم دائم به ما پیام می‌دادند آیا این خبر صداوسیما درست است؟ اما چرا می‌آید با من چک می‌کند؟ چون احتمالاً یک جای کار می‌لنگد. یعنی احساس می‌کند اینکه این خبر را می‌دهد، در صحنه نیست. حالا من بروم با یک فرد دیگری که در صحنه است، خبر را چک کنم. بنابراین لازم است رسانه‌های رسمی در صحنه حضور داشته باشند اما حضور آن‌ها حتماً باید جهادی باشد یعنی حضور رسمی حقیقتاً کفایت نمی‌کند. و این برای خودشان خوب است ها. یعنی اگر یک رسانه اصلاً سکولار باشد و هیچ دغدغه‌ای هم نسبت به نظام نداشته باشد، هدفش فقط این باشد که باید خبر اول دست من باشد و همه باید به من مراجعه کنند. حتی با این نگاه دنیوی هم بخواهد نگاه کند، لازم است جهادی عمل کند. باید خبرنگارش 24ساعته در محل حضور داشته باشد تا به طور طبیعی هر مخاطبی چه انقلابی چه غیرانقلابی چه دلبسته نظام چه غیردلبسته این در ذهنش برود که اگر می‌خواهد خبر صحیح بگیرد، اول به او مراجعه کند.

*نقش روایتگران و رسانه‌های مردمی در این میان چیست؟

- قادری: این همان شیوه هوشمندانه برای روایت بحران است. اینکه در کنار فعالیت جهادی رسانه‌های رسمی، اجازه بدهیم آن نیروی مردمی که برای روایت آمده هم کار خودش را انجام دهد حتی اگر صفحه‌اش فقط 2هزار دنبال‌کننده داشته باشد. این کجا تاثیرش را می‌گذارد؟ آنجا که هر دوی اینها - یعنی هم رسانه مردمی 2هزار تایی و هم رسانه رسمی با بیننده میلیونی - در صحنه هستند و روایتشان از آنچه اتفاق می‌افتد، یکسان است. مثلاً خبرگزاری فارس می‌نویسد: سی و هشتمین پیکر بیرون آمد. مردم وقتی مراجعه می‌کنند به آن روایتگر مردمی، ببینند او هم از پیدا شدن سی و هشتمین پیکر خبر داده. به نظرم این ترکیب خیلی خوب عمل می‌کند و به‌صورت تصاعدی روی مخاطب تأثیر می‌گذارد.

*و این مستلزم این است که هرکس برای روایتگری وارد میدان شده، خود را متعهد بداند خبر صحیح منعکس کند...

- قادری: بله. به‌عنوان آسیب‌شناسی بحث روایتگری، باید بگویم ما در روایت‌های مردمی و حتی روایت‌های رسمی، با این عدم تعهد مواجهیم. این شاید یک مسئله فرهنگی باشد و نیاز باشد روی آن کار شود. اینکه ما تعهد داشته باشیم اگر چیزی را نمی‌دانیم یا از صحتش مطمئن نیستیم، نگوییم. و متاسفانه باید بگویم این روحیه در صحنه وجود ندارد. یعنی چه نیروی مردمی، چه خبرنگار، چه امدادگر چه مسئول هنوز نمی‌تواند تشخیص دهد وقتی از این روایت مطمئن نیستم، بهتر است نگویم. چون اگر بگویم و صحیح نباشد، آسیب‌هایش خیلی بیشتر است تا اینکه نگویم و بعداً مشخص شود درست بوده.

ما این آسیب را کاملاً تجربه کردیم. ما هر مسئله‌ای را در حادثه متروپل می‌توانستیم پاسخ بدهیم غیر از یک مسئله. اینکه مسئولی به خبرگزاری رسمی کشور گفته مسبب حادثه دستگیر شده و 24ساعت بعد اعلام شده این فرد در همین حادثه کشته شده. خب ما این را تحت هیچ شرایطی نمی‌توانستیم برای مردم حل کنیم درحالی‌که برای خود ما حل شده بود که مسبب حادثه واقعاً کشته شده. حتی برای آبادانی‌های درگیر در منطقه حادثه هم این موضوع حل شده بود. ولی بیرون از این 150مترِ حادثه، دیگر قابل حل نبود. یعنی هرچقدر هم اسناد ارائه می‌کردیم که مسبب حادثه کشته شده، باز هم مردم به دلیل اینکه یک نهاد رسمی قبلاً خبر دیگری داده بود، باورش برایشان خیلی سخت بود.

پس این تعهد در خبررسانی، خیلی مهم است. یک‌بار یک نیروی امدادگر زحمتکش کنار من ایستاده بود و داشت با تلفن صحبت می‌کرد. آن موقع، روبه‌روی محلی که ما ایستاده بودیم، 3ماشین زیر آوار بود. اما نمی‌دانم چرا این امدادگر داشت به فرد آن طرف خط می‌گفت: «آره، 6تا ماشین زیر آواره و همه‌شون داغون شدن!»... این اتفاق واقعاً مرا ناراحت کرد و تحت فشار روحی قرار داد. متوجه نمی‌شدم چرا دارد این حرف را می‌زند! خب مخاطب او هم می‌رود به چند نفر دیگر می‌گوید، او هم به چند نفر دیگر و...

می‌دانید چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌گویند در جنگ وقتی یک نفر تیر می‌خورد، فقط خودش زخمی می‌شود. ولی در جنگ رسانه وقتی یک نفر تیر می‌خورد، تبدیل به زامبی می‌شود. بلند می‌شود بقیه را هم زخمی می‌کند. وقتی آن فرد خبر کذب می‌دهد که 6تا ماشین زیر آوار است، بعد که من استوری می‌گذارم یا خبرگزاری صداوسیما می‌گوید 3تا ماشین است، خانواده او می‌گوید: «نه، برادر من، فامیل من که در حادثه است، گفته 6تاست. این‌ها دروغ می‌گویند!» و این گسترش پیدا می‌کند و آسیب‌هایی فراوانی دارد. بنابراین این تعهدهای فردی باید در نهادهایی مثل آموزش‌وپرورش تقویت شود.

*و صحبت پایانی؟

- کاظم‌زاده: فکر می‌کنم مسئولان ما باید بیشتر به مسئله رسانه و روایتگری اهمیت دهند. وقتی در آبادان بودیم، به استاندار خوزستان گفتم: اگر جای شما بودم، همین‌جا در کنار متروپل یک سخنگو تعیین می‌کردم که به‌صورت دائمی از طریق رسانه‌های رسمی و غیررسمی درباره فعالیت‌های انجام‌شده به مردم گزارش دهد... واقعاً باید مسئولان ما به این باور برسند که اصل مبارزه و جنگ ما امروز، آواربرداری از متروپل نیست بلکه آواربرداری از ذهن مردم است.

- قادری: در پایان تاکید می‌کنم میزان و طول تاثیرگذاری اجتماعی روایت میدان، فقط به راوی و روایت او بستگی ندارد. این یک بسته است. اگر بعد از آواربرداری متروپل، رسیدگی به اتهامات و تنبیه عبرت‌آموز و فوری متخلفین در دادگاه‌های علنی صورت نگیرد، راویان صادق و مردمی، گرفتار بی‌اعتمادی مخاطب می‌شوند و در حوادث یا وقایع مشابه کم‌کم از اعتبارشان کم می‌شود. بنابراین نقش حکومت در ترویج و حمایت و پاسداری از راویان مردمی نباید مغفول بماند. البته این نقش به صورت حمایت‌های مادی نیست. بلکه اگر دستگاه‌های دولتی، سازمان‌ها و... به وظایف ذاتی خود در قبال حوادث یا وقایع به‌خوبی عمل کنند، بهترین حمایت معنوی را از راویان مردمی به جا آورده‌اند.

انتهای پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید متروپل روایتگران داوطلب جنگ روایت ها روایتگری در بحران خیابان امیری سینما رکس این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 2
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 3
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 4
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 5
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 6
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 7
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 8
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 9
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 10
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 11
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 12
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 13
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 14
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 15
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 16
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 17
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 18
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 19
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 20
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 21
بازخوانی داغ «متروپل» از نگاه روایتگران داوطلب / جنگ امروز ما، آواربرداری از ذهن مردم است 22