چهارشنبه 7 آذر 1403

با مسیح مهاجری؛ از دلتنگی برای هاشمی تا اختلافات در حزب جمهوری

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
با مسیح مهاجری؛ از دلتنگی برای هاشمی تا اختلافات در حزب جمهوری

حجت الاسلام مسیح مهاجری می گوید: آقای هاشمی در سال‌های آخر عمر خودشان هیچ نفوذی به عنوان لابی در شورای نگهبان نداشتند و حتی خیلی از افراد به دلیل ارتباط با آقای هاشمی رد صلاحیت می‌شدند؛ شما فکر می‌کنید اگر آقای هاشمی بودند با لابی کردن در شورای نگهبان صلاحیت افرادی می‌شد تأیید شود؟ خیر برعکس بود.

فائزه عباسی: 19 دی 95 بود که خبر فوت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی همه را میخ‌کوب کرد، کسی باورش نمی‌شد هاشمی دیگر نباشد. سه سال از آن روز می‌گذرد و هنوز حرف سیاست که به میان می‌آید محال است از مهمترین سیاستمدار شطرنج ایران در 40 سال اخیر سخنی به میان نیاید.

حجت الاسلام مسیح مهاجری، رفیق گرمابه و گلستان آیت الله بود و روزها و سال‌های زیادی را درکنار هم سپری کرده بودند؛ از روزهایی که با هدف سرنگون کردن رژیم پهلوی هم قدم شدند تا مواقعی که دور میز حزب جمهوری اسلامی نشستند و سال های بعدتر که آیت الله رئیس جمهور و رئیس مجمع تشخیص و عضو مجلس خبرگان و... شد و مسیح مهاجری همچنان تا آخرین روزهای حیات آیت الله در کنارش بود و ماند.

و حالا اتاق او در ساختمان قدیمی و بی رنگ و لعاب روزنامه جمهوری اسلامی پر شده از عکس های رفقای قدیمی اش که نیستند و تنها خاطراتشان برای او برجای مانده است، از آیت الله بهشتی درحال نماز خواندن تا آیت الله هاشمی درحال مطالعه روزنامه جمهوری اسلامی.

او در این گفتگو برایمان از دلتنگی برای اندیشه و تفکر آیت الله گفت و از نقش تاثیرگذارش در مقابله با افراطیون. از نفوذ آیت الله خامنه ای و هاشمی در حزب جمهوری اسلامی روایت کرد و به اختلافات و در نهایت توقف فعالیت این حزب رسید. از بی مهری ها به آیت الله گلایه مند بود، بی مهری هایی که می گوید هم راستی ها به او کردند هم چپی ها.

مشروح گفتگوی خبرگزاری خبرآنلاین حجت الاسلام مسیح مهاجری که در آستانه سالگرد درگذشت آیت الله هاشمی انجام شد اما به دلیل همزمانی با مراسم تشییع و ختم سردار شهید سلیمانی با تاخیر انتشار یافته است؛ را بخوانید؛

********

*19 دی ماه سومین سالگرد درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی بود، شما رفاقتی دیرینه و نزدیک با ایشان داشتید، چقدر این سال ها جای خالی ایشان را احساس کردید؟ کجا دلتنگ رفیق قدیمی تان شدید و حتی بغض کردید و...

من خیلی از مواقع به ویژه جمعه ها به حرم حضرت امام (ره) می‌رفتم و می‌روم، البته نه هر هفته. پیش از این برای امام و حاج احمدآقا بود و بعد هم به بهشت زهرا می‌رفتم. حال سه سال می‌شود که به این مجموعه، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هم اضافه شده است و زمانی که به حرم حضرت امام می‌روم بر سر مزار آقای هاشمی رفسنجانی هم فاتحه‌ای می‌خوانم و اظهار ارادت می‌کنم. ما همانطور که امام و شهدا را ترک نکردیم آقای هاشمی رفسنجانی را هم ترک نخواهیم کرد و سعی می‌کنیم به همه آنها ابراز ارادت بکنیم.

دلتنگ اندیشه و تفکر آیت الله هاشمی هستم

دلتنگی‌ها نسبت به شخص آقای هاشمی ممکن است شخصی هم باشد اما بالاتر از دلتنگی شخصی، دلتنگی اندیشه و تفکر است، یعنی واقعا در این سالهای فقدان آقای هاشمی شرایط به صورتی پیش رفت که من کاملا احساس دلتنگی به خاطر خلاء وجودی ایشان می‌کنم. با خودم فکر می‌کنم اگر آقای هاشمی بودند ما قطعا با این مشکلاتی که امروز مواجه هستیم چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه اقتصادی مواجه نمی‌شدیم.

هاشمی مرد بحران ها و تعامل عاقلانه با دنیا بود

ایشان مرد بحران‌ها و مرد تعامل عاقلانه با دنیا و مرد سیاست بود؛ بر همین اساس با وجود آنکه در 20 سال آخر عمرش تصمیم‌گیری به عهده نداشت اما تأثیرگذار بود و می‌توانست با صحبت کردن و مشورت دادن و همچنین تلاش‌هایی که به انحای مختلف انجام می‌داد، برخی مشکلات را از پیش پا بردارد و یا جلوی به وجود آمدن برخی از آنها را بگیرد. به هر صورت در جهت‌دهی برای آنکه سیاست‌ها چگونه پیش برود خیلی مؤثر باشد از این جهت همیشه دلتنگ آنها هستیم و هر روز این دلتنگی بیشتر می‌شود.

*بعد از فوت آیت‌الله هاشمی آیا همچنان با خانواده ایشان در ارتباط هستید؟

من همچنان با اعضای خانواده ایشان در ارتباط هستم البته این ارتباط بیشتر کاری است چراکه ما برای آقای هاشمی رفسنجانی کتاب و مقاله منتشر می‌کنیم؛ افکار ایشان را ترویج کنیم و یاد ایشان را زنده نگه داریم به طور طبیعی این نیاز وجود دارد که با اعضای خانواده ایشان در ارتباط باشیم به همین دلیل هم با فرزندان ایشان و هم با برادر ایشان یعنی آقای محمد هاشمی مستمرا ارتباط داریم و چیزی کم نشده است.

آقای هاشمی بیشتر از یک دوست، یک مشاور امین بود

*در اتاق در روزنامه جمهوری اسلامی، عکس های قدیمی زیادی از آیت الله بهشتی تا هاشمی و... است، به نظر می رسد زیاد اهل یاد کردن از خاطرات و رفقای قدیمی باشید که عکس ها را جلوی چشم دارید؟

همیشه عکس یک نماد بوده است، من هرگاه به این عکس‌ها نگاه بکنم یاد همان ایام و همان صحنه می‌افتم که این عکس‌ها در آن مقطع ثبت شده است ایامی که پشت آنها اتفاقات و وقایع و تفکری وجود دارد. آقای هاشمی رفسنجانی برای من بیش از آنکه یک رابطه دوستی را تداعی کند، یک مشاور امین بود که من بسیاری از کارهای خود را با ایشان مشورت می‌کردم. ایشان اگر مشورت را مشورت درستی می‌دید پیگیری می‌کرد تا تحقق پیدا کند.

*یکی از پیوندهای سیاسی که در نگاه اول می‌توان میان شما و آیت‌الله هاشمی دید حضور هر دوی شما در حزب جمهوری اسلامی بود، تأثیر ایشان بر عملکرد و سازوکار درونی و تعاملات حزب چگونه بود؟

آقای هاشمی رفسنجانی یکی از مؤسسین حزب جمهوری اسلامی بود و همین‌طور بر شکل‌دهی حزب و تدوین مرامنامه حزب بسیار مؤثر بود، بعد هم در تقویت حزب از جهات مختلف مؤثر بودند، ایشان تا زمانی که حزب فعال بود تلاش‌های بسیاری کردند، ما به همین دلیل خاطرات زیادی از ایشان داریم. در مواردی می‌شد برخی افرادی در داخل حزب تلاش می‌کردند حزب را به سمت و سویی که خودشان تمایل داشتند سوق بدهند.

حزب جمهوری اسلامی بعد از شهادت آیت الله بهشتی درگیر اختلاف شد

می‌دانید که حزب جمهوری اسلامی یک طیف بود و این‌طور نبود یک عده کاملا همفکر با هم یک حزبی را تشکیل داده باشند. نگاه مؤسسین از ابتدا این بود که یک عده‌ای را که در یک چیز با هم مشترک هستند و آن مبارزات اسلامی علیه رژیم شاه است به دور هم جمع کنند و تشکیلاتی را راه بیندازند که بن‌مایه آن مذهبی است و امور را از این طریق پیش ببرند و از این راه به جامعه خدمت کنند. به همین دلیل خیلی نگاه محدود حزبی در تشکیل حزب جمهوری اسلامی نقش نداشت؛ با وجود آنکه اسم آن «حزب» بود اما درواقع یک ائتلاف بود و پس از آن در جریان ادامه حیات مشخص شد که اختلاف نظراتی وجود دارد که البته با وجود آقای بهشتی این اختلافات خیلی خود را نشان نمی‌داد و بعد از شهادت آقای بهشتی این اختلاف نظرها ظهور و بروز کرد.

نقش وحدت آفرین آیت الله خامنه ای و هاشمی در حزب جمهوری اسلامی

در این نقطه بود که آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی آقای هاشمی در وحدت آفرینی در این مجموعه خیلی مؤثر بودند. البته هردو در آن مقطع گرفتار کارهای سنگین کشور بودند و حزب تا حدودی به دست افراد در سطوح بعدی اداره می‌شد اما هرجا که احساس می‌کردند باید اقدامی انجام دهند تا جلوی انحرافات و اختلافات گرفته شود دریغ نمی‌کردند، چه در شورای مرکزی و چه به شکل‌های دیگر سریعا عمل می‌کردند.

*منشا و مبدا این اختلافات در درون حزب کجا بود؟

همانطور که گفتم حزب جمهوری اسلامی یک حزب به معنای واقعی که همه مانند هم فکر کنند نبود. درست است همه مذهبی بودند اما در همان نگاه به مذهب نیز با یکدیگر تفاوت داشتند. در این میان برخی از حزب موتلفه بودند، برخی باقی مانده از احزاب قبل انقلاب بودند مانند آقای آیت و... یک عده هم با گروه‌های مبارز مذهبی - ملی قرابت‌هایی داشتند که البته دقیقا نگاه‌شان با آنها یکی نبود اما نگاه‌شان مانند اعضای مذهبی دیگر که در حزب جمهوی اسلامی بودند نیز تفاوت داشت به عبارت دیگر بازتر فکر می‌کردند؛ به هر صورت این تفاوت‌ها در این مجموعه خود را نشان می‌داد لذا منشا اختلافات همین‌جا بود یعنی اعضا مانند هم فکر نمی‌کردند.

آیت الله موسوی اردبیلی بعد از کاندیداتوری جلال الدین فارسی در انتخابات ریاست جمهوری از حزب کنار کشید

در فقدان افراد با نفوذی مانند آیت‌الله بهشتی و آقای باهنر این اختلافات بیشتر شد مضاف بر آنکه افرادی مانند آقای موسوی اردبیلی هم به دلیل کاندیداتوری جلال‌الدین فارسی برای ریاست جهوری از حزب کنار کشیدند در چنین شرایطی تنها آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی باقی مانده بودند که این دو نفر هم یکی رئیس جمهور بود و دیگری رئیس مجلس. گرفتاری‌های کشور هم که آنقدر زیاد بود که باید به رتق و فتق امور کشور می‌پرداختند.

هاشمی موفق نشد اختلافات در حزب جمهوری را از بین ببرد اما...

لذا بسیاری از مشکلات کشور بر سر آنها ریخته بود و نمی‌توانستند خیلی خود را درگیر حزب کنند. در چنین شرایطی اختلافات بیشتر خود را نشان داد بنابراین آقای هاشمی تلاش می‌کرد در جلسات شورای مرکزی و جلسات دیگر به گونه‌ای صحبت کند یا نصیحت کند تا این اختلافات را کم کند؛ هرچند ایشان هیچ‌گاه موفق نشد اختلافات را از بین ببرند.

*اوج اختلافات حزب جمهوری اسلامی متوجه کنگره دوم می‌شود که شما به همراه مهندس موسوی و تعدادی دیگر در این کنگره شرکت نکردید ماجرا چه بود چه اتفاقی آن زمان رخ داد؟

در کنگره دوم این اختلافاتی که از قبل هم بود به سمت و سویی پیش رفت که برخی افراد از جمله بنده که در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودیم حاضر نشدیم در جلسه شرکت کنیم و علت هم این بود که برخی در داخل حزب تلاش کرده بودند افکار را به سمتی ببرند تا افرادی خاص در آن کنگره رای بیاورند و انتخاب شوند. ما می‌گفتیم با این وضع برای چه به کنگره بیاییم؟! استدلالمان هم این بود که کنگره وقتی مفید و مؤثر است که تبلیغات عادلانه باشد درحالی که تبلیغات دست جمعی خاص بود که امور حزب در شهرستان‌ها را به دست داشتند و تلاش می‌کردند افکار خود را به صورت انحصاری تبلیغ کنند و فرصتی برای اینکه همه حرف خود را بزنند داده نمی‌شد؛ این کاملا نشان می‌داد که افکار ساخته شده است و نتیجه کنگره مشخص خواهد بود.

آقای هاشمی نپذیرفتند و گفتند شما باید در این کنگره حاضر شوید تا مسائل را مطرح کنیم و از این طریق مشکلات حل و فصل شود اما درنهایت، ما قبول نکردیم و در این کنگره شرکت نکردیم. چراکه معتقد بودیم این اتفاق نخواهد افتاد و آنها اهداف خود را دنبال خواهند کرد. لذا گفتیم ما در این کنگره شرکت نمی‌کنیم تا آقایان هرکاری دلشان می‌خواهد انجام دهند. کنگره برگزار شد و آقای هاشمی صحبت کردند و پیشنهاد دادند که همان اعضای منتخب کنگره اول، به عنوان اعضای حزب جمهوری اسلامی باقی بمانند و انتخاب جدیدی صورت نگیرد و علت را هم گفتند که به هر صورت چنین اتفاقی افتاده است و برخی آقایان هم نیامده‌اند و بهتر است برای حل مشکل چنین کاری را انجام بدهیم.

ماجرای نفوذ آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی در حزب جمهوی اسلامی

این موضوع را به دبیرکل حزب که آیت الله خامنه‌ای بودند پیشنهاد دادند و ایشان هم این را در همان جلسه تأیید کردند و به کنگره پیشنهاد شد و کنگره نیز با اکثریت آرا این را پذیرفت که همان افراد باقی بمانند و این پذیرفتن دقیقا به دلیل نفوذی بود که آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی در حزب داشتند یعنی روی حرف آن‌ها تقریبا نمی‌خواستند حرفی بزنند و نفوذ این آقایان را قبول داشتند و این یکی از موارد خیلی درخشان اقدام آقای هاشمی برای جلوگیری از بیشترشدن اختلافات در حزب بود. از این دست مسائل کم نبود و آقای هاشمی هربار که اختلافات به شکلی ظهور و بروز می‌کرد در جلسات شورای مرکزی به گونه‌ای صحبت می‌کردند و نصیحت می‌کردند که این مشکلات مرتفع شود و در اغلب موارد این اتفاق رخ می‌داد.

آقای هاشمی قهر نکرد

*درباره ماجرا و حواشی کنگره دوم، برخی از اعضای حزب جمهوری اسلامی گفته اند، آقای هاشمی به‌خاطر اینکه میرحسین موسوی رأی نیاورد در جلسه شرکت نکرد؟

نه، اصلا درست نیست. آقای هاشمی قهر نکردند، حضور داشتند و همین مطلب را که من الان برای شما نقل کردم، گفتند، پیشنهاد دادند، آیت الله خامنه‌ای هم به‌عنوان دبیرکل تأیید کردند، کنگره هم همین را تصویب کرد و هیچ چیزی غیر از این نبود.

از درون حزب جمهوری اسلامی صدای واحدی به گوش نمی رسید

*چه شد که حزب جمهوری اسلامی تصمیم گرفت که دیگر فعالیت نکند؟ آن نفوذی که برخی چهره ها داشتند و اختلافات را حل و فصل می کردند دیگر کارساز نبود یا...

این برمی‌گردد به همان اختلافاتی که در درون حزب وجود داشت، یعنی آن جریان‌های متفاوتی که در حزب وجود داشتند، هرکدام حزب را به یک طرف می‌کشیدند و از درون حزب صدای واحدی به گوش جامعه نمی‌رسید. یادمان باشد اینکه از درون یک حزب یک صدا بیرون بیاید خیلی مهم است. در درون یک حزب ممکن است اختلاف نظر زیادی وجود داشته باشد اما به یک نتیجه برسند ولی حزب جمهوری اسلامی اینطور نبود و همان اختلافات به‌خصوص در شهرستان‌ها کاری کرده بود که عده زیادی اولا برای آینده حزب به خصوص آینده این دو عضو موسس حزب جمهوری اسلامی، یعنی آیت الله خامنه‌ای و آقای هاشمی نگران شده بودند و دومین نگرانی متوجه جامعه بود، چون به هر حال حزب جمهوری اسلامی در شکل دادن به سیاست‌ها (هم در داخل حکومت، هم در جامعه) مؤثر بود و این اختلافات حتی به بعضی نهادها هم کشیده شده بود.

امام نگران بودند اختلافات در حزب جمهوری به جایگاه آیت الله خامنه ای و هاشمی آسیب بزند

مثلا بین امام جمعه فلان شهر با جهاد سازندگی، با سپاه پاسداران، با کمیته و... که این‌ها آن زمان‌ها بودند اختلاف پیدا شد. مثلا یک جایی امام جمعه خودش در عین حال که امام جمعه بود، دبیر حزب آن شهر یا آن استان هم بود و بالاخره این سیاست آن هم سیاستی که از تهران دیکته می‌شد بر روی خلق و خوی او تأثیر می‌گذاشت؛ حالا یا باید می‌پذیرفت یا باید مخالفت می‌کرد. ممکن بود این سیاست با سیاست نهادهایی که وجود داشتند، مثل سپاه و جهاد و کمیته همخوانی نداشته باشد، آن وقت بود که این اختلاف نظر پیش می‌آمد. به همین دلیل این نگرانی‌ها از طریق ائمه جمعه و از طریق خیلی از شخصیت‌های سیاسی به امام منتقل شده بود. امام نسبت به جایگاه آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی احساس نگرانی کرده بودند که مبادا این اختلافات باعث شود که این دو نفر در جامعه نفوذشان را از دست بدهند و این مشکلاتی که از این طریق در جامعه به وجود می‌آید، عوارضش متوجه این دو بزرگوار شود.

حزب جمهوری اسلامی منحل نشده، فعالیتش متوقف شده است

من با آن‌ها صحبت کردم، این نگرانی را گفتم و گفتم که منشأ این نگرانی همین دعواهایی است که در داخل حزب به وجود دارد. نتیجه این شد که این آقایان یعنی آیت الله خامنه‌ای و آقای هاشمی نامه بنویسند به امام و از امام اجازه بگیرند که حزب فعالیت خودش را متوقف کند. بحث انحلال حزب نبود، بحث توقف فعالیت حزب بود. نامه را نوشتند و امام هم این را جواب دادند و پذیرفتند که حزب فعالیتش متوقف شود. ماجرا این بود.

بارها از آقای هاشمی خواستم حزب جمهوری اسلامی را احیا کند اما...

*بعد از آن هیچ وقت اعضای حزب به این فکر نیفتادند که دوباره حزب را احیا کنند، به‌ویژه بعد از این‌که آقای هاشمی از ریاست جمهوری و مجلس فاصله گرفت؟

برای آیت الله خامنه‌ای که اصلا دیگر میسر نبود، برای اینکه رئیس‌جمهور بودند و بعد از امام هم رهبر شدند. سال 66 بود که فعالیت حزب متوقف شد، سال 68 هم، یعنی کمتر از دو سال بعد آیت الله خامنه‌ای رهبر شدند، رهبر که نمی‌تواند و نباید رئیس یک حزب باشد. اما درباره آقای هاشمی باید بگویم بارها خود من با ایشان صحبت کردم، دیگران هم همینطور که شما حزب را احیاء کنید، حزب فعال شود. در واقع ما این خلأ را در جامعه احساس می‌کردیم. خیلی‌ها به من می‌گفتند، من هم به آقای هاشمی منتقل می‌کردم. آقای هاشمی دو، سه تا نکته داشتند در این زمینه و همان‌ها باعث می‌شد که دیگر این اقدام را نکنند.

یکی از این‌ها این بود که چون دبیر کل حزب آیت الله خامنه‌ای بودند، بدون نظر یا بدون حضور ایشان این درست نیست. ایشان هم که الان رهبرند، کنار گذاشتن ایشان هم که درست نیست، بنابراین این یکی از دلایلشان بود. یکی دیگر از دلایلشان این بود که حزب خرج دارد و حالا بعد از جنگ هم هزینه‌ها زیاد شده بود و تفاوت‌های زیادی با قبل از جنگ داشت لذا نمی‌توانیم از عهده‌اش بربیاییم؛ خودمان که پولی نداریم، اعضا هم که معلوم نیست بتوانند این هزینه‌ها را تامین کنند، از جایی هم پولی نمی‌توانیم بگیریم، بنابراین قادر نیستیم از عهده مخارجش بربیاییم؛ این هم یکی از دلایل بود.

آیت الله هاشمی نمیخواست عضو یک جناح یا حزب باشد

یک دلیل دیگر ایشان هم این بود که اگر ما این کار را انجام دهیم، معلوم نیست که در مقابل کار ما موضع منفی گرفته نشود و ما نمی‌خواهیم دو دستگی جدیدی در جامعه ایجاد کنیم و با این کار خودمان باز دوباره یک دعوایی راه بیندازیم. ازسوی دیگر ایشان نمی‌خواست عضو جناح‌ها باشد یا عضو حزبی باشد و در مقابل یک مجموعه دیگری قرار بگیرد. به این دلیل حاضر نشد دوباره حزب را احیا کند.

هاشمی بخاطر حضور برخی افراد در جامعه روحانیت، از این تشکل کنار کشید

البته می‌گفت که اگر شما می‌خواهید این کار را انجام دهید، و رهبری نیز موافقت کرد من کمک می‌کنم، اما فعالیتی در درون حزب نمی‌کنم. این باعث می‌شد ما هم صرفنظر کنیم. حتی وقتی مخالفت ایشان با تشکیل یک حزب دیگر را دیدم پیشنهاد کردم حداقل روحانیت مبارز را فعال کنید. حتی گفتم شما خودتان آن‌جا حضور ندارید و روحانیت مبارز خیلی ضعیف شده، شما آن‌جا را فعال کنید و از آن طریق کارها پیش برود. ایشان این را در یک مقطعی پذیرفتند و گفتند ما دنبال احیایش هستیم، اما باز به یک دلایلی که پیش آمد، این کار را نکردند و آقای مهدوی کنی پیش‌قدم شدند و البته اقدامات آقای مهدوی کنی از جمله آوردن برخی افراد به جامعه روحانیت مبارز باعث شد آقای هاشمی رغبتی به حضور در این تشکل نشان ندهند و کلا از جامعه روحانیت مبارز کنار بکشند و سال‌های اخیر دیگر حضور نداشتند.

دلیل مشترک ناطق، روحانی و امامی کاشانی برای حضور نیافتن در جلسات جامعه روحانیت

*یعنی اختلاف نظرهایی هم با آقای مهدوی کنی داشتند؟

ایشان با خود آقای مهدوی کنی اختلافی نداشتند، حتی یادتان هست که در یک مقطعی ایشان بنا بود کاندیدای ریاست مجلس خبرگان باشند (رئیس بودند، ولی دوباره کاندید شوند) اما احساس کردند که تمایلی وجود دارد که آقای مهدوی کنی رئیس خبرگان باشند، ایشان به نفع آقای مهدوی کنی کنار رفتند. کاندیدا هم نشدند که با آقای مهدوی رقابت نکنند و راه را باز کردند که آقای مهدوی کنی رئیس شود و این اتفاق هم افتاد لذا با شخص آقای مهدوی کنی مشکلی نداشتند، ولی احساسشان این بود که روحانیت مبارز (به دلایلی که شاید نتوانیم الان توضیح دهیم) قرار نیست در آن جهتی حرکت کند که مثلا افکار آقای هاشمی ایجاب می‌کرد. لذا از آن‌جا هم دیگر کنار کشیدند. البته فقط ایشان هم نبودند که از جامعه روحانیت مبارز فاصله گرفتند، آقای ناطق نوری هم کنار کشیدند، آقای روحانی و حتی آقای امامی‌کاشانی هم دیگر شرکت نکردند، درواقع بسیاری از اعضای اصلی دوره‌های اول کنار کشیدند.

*و همه هم به همین علت بود؟

تقریبا، هر کسی برای خودش دلیلی داشت، ولی وجه مشترک همین بود.

هاشمی در انتخابات 92 و 94 مانع به قدرت رسیدن جریان افراطی شد

*آقای مهاجری! شما در این دو، سه سال اخیر کجا جای خالی آقای هاشمی را در مسائل سیاسی بیشتر احساس کردید؟

چند اقدام و حرکت در جامعه صورت گرفت که حرکت‌های اعتدالی نبودند. آقای هاشمی یک مرد معتدل و سیاستمدار بزرگی بود. یکی از این مواردی که می‌گویم در جامعه شاهدش بودیم افراط است. افراطیون خیلی از کارها را در دست داشتند، حتی در مواردی که دولت هم دست آن‌ها نبود، ولی در بخش‌هایی از حکومت حضور داشتند و کارها را به شکلی پیش می‌بردند که حتی دولت‌ها نمی‌توانستند به درستی برنامه‌های خودشان را اجرا کنند. الان هم همینطور است و این یکی از آن مواردی بود که آقای هاشمی خیلی تأثیرگذار بود یعنی او تواسته بود در مقابله با بعضی از افراط‌کاری‌ها موفق عمل کند به همین دلیل هم آماج حملات بود و همیشه هجمه زیادی متوجهش بود وهزینه پرداخت می‌کرد.

بعد از آقای هاشمی ما الان این وضع را به صورت حادتری می‌بینیم، یعنی آن‌ها میدان‌دارتر شدند و در کارها و اقدامات خود جلوتر رفتند. اگر آقای هاشمی بودند، به هر حال جلوی همین‌ها را هم می‌گرفتند. یکی دیگر هم در انتخابات‌ها بود. ما دیدیم در این سال‌های آخر عمر آقای هاشمی، به‌خصوص در دهه 90 چند انتخابات در زمان حضور آقای هاشمی اتفاق افتاد و حتی انتخابات 96 را هم من معتقدم متاثر از همان اندیشه‌های آقای هاشمی بود. یعنی آقای هاشمی هم در سال 92، هم در سال 94 در انتخاباتی که صورت گرفت، خیلی تأثیرگذار بودند، به گونه‌ای که مانع به قدرت رسیدن همان جریان افراطی شد، در بعضی از موارد، کل لیست‌های ایشان رأی آورد.

تهمت زدند که آیت الله هاشمی، انگلیسی است

همین خبرگان از مجموع تعداد کاندیداهایی که در تهران بودند، غیر از یک نفر آخر، بقیه همه همان کسانی بودند که آقای هاشمی اسمشان را در لیست گذاشت و همه آنها رأی آوردند. این اتفاق در شرایطی رخ می‌دهد که هاشمی رفسنجانی آماج شدیدترین حملات بود. هیچ وقت سابقه نداشت که از تلویزیون فیلم‌هایی پخش کنند و با نیش و کنایه علیه آقای هاشمی او را انگلیسی معرفی کند، ولی این کار را کردند و کیف انگلیسی را بازپخش کردند و خواستند بگویند هاشمی انگلیسی است. تهمت‌هایی که آن زمان به مرحوم آیت‌الله بهشتی هم می‌زدند و مظلومیت خیلی بالایی برای آقای هاشمی درست کردند، اما در عین حال هاشمی رأی اول شد، نه‌تنها در تهران و استان تهران، کلا در همه انتخابات خبرگان همچنین رأی‌ای هیچ وقت هیچ کسی نیاورده بود؛ بالاترین رأی بود.

نفر آخر انتخابات مجلس خبرگان در تهران نباید کاندیدای ریاست می شد

خیلی مهم بود که چه کسی به مجلس خبرگان برود البته متأسفانه بعد از انتخابات دوباره همان جریان افراطی کار خودش را کرد و کسی که اول بود در کل کشور، نتوانست رئیس مجلس شود و کسی را رئیس مجلس خبرگان کردند که نفر آخر بود و این واقعا عدالت نیست. یعنی هم خود او (کسی که نفر آخر شد) نباید خودش را کاندیدا می‌کرد و هم نباید فشارهایی را به وجود می‌آوردند که حتما او رئیس بشود. این با آزاداندیشی، با حق واقعا جور درنمی‌آید و نشان‌دهنده این است که اگر در انتخابات هم آن جریان نتواند کاری کند، بعد از انتخابات با اهرم‌هایی کار خودش را می‌کند.

قطعا فشارهایی وجود داشت که آیت الله هاشمی رئیس مجلس خبرگان نشود

*یعنی فشاری وجود داشت که آیت الله هاشمی رئیس خبرگان نشود؟

بله، قطعا اینطور بود، با همین فشار بود که نگذاشتند ایشان رئیس شود و نفر آخر رئیس شود. بگذریم که توان هر دو را هم باید در نظر بگیرید. اصلا این‌ها قابل مقایسه نیستند. آقای هاشمی چه از نظر تأثیرگذاری در جامعه و چه از نظر مدیریتی و فکری و همچنین سوابق مبارزاتی با کسی که نفر آخر تهران شد تفاوت زیادی داشت اما با این حال نفر آخر، رئیس مجلس می‌شود و این‌ها اصلا قابل مقایسه نبودند؛ حق این بود که آقای هاشمی رئیس مجلس خبرگان می‌شد، ولی نگذاشتند.

علاوه بر انتخابات 92 که آقای روحانی بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی، با یک جمله که گفت رأی من به آقای روحانی است، اوضاع انتخابات عوض شد و آقای روحانی رأی آورد و در مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی 94 علاوه بر این‌ها چون آقای هاشمی در دی‌ماه 95 از دنیا رفتند، فاصله‌اش تا انتخابات 96 زیاد نبود، آقای هاشمی با همان عدم حضورش توانست تأثیر بگذارد و در 96 آقای روحانی رایی خیلی بالاتر از دور اول کسب کرد.

برجام منافع زیادی برای کشور داشت

مسئله سوم، مسائل بین‌المللی است. در مسائل بین‌المللی واقعا آقای هاشمی خیلی مهارکننده بود. او توانست مقابل بعضی از جریان‌های غیرمنطقی را بگیرد و با خیلی از کشورها چون رابطه خوبی داشت، با یک پیغام می‌توانست مشکل را حل کند و موارد زیادی اتفاق افتاد که آقای هاشمی تأثیرگذار بود. در جلوگیری از بعضی از حرکت‌های افراطی که ممکن بود منجر به اتفاقات بدی برای کشور باشد نفوذ و تأثیرگذاری هاشمی قابل انکار نیست. در سطح بین‌المللی یکی از موارد خیلی مهم که آقای هاشمی هم مؤثر بود پیش‌برد مسأله برجام بود. هرچند که یک عده‌ای الان به دلیل کارهای خلافی که رئیس‌جمهور آمریکا علیه برجام کرده، برجام را سرزنش می‌کنند و کسانی که برای برجام تلاش کردند را سرزنش می‌کنند و تبلیغات خیلی مسموم دروغین الان می‌کنند، ولی من همچنان معتقدم که برجام یک کار برجسته‌ای بود که دولت یازدهم انجام داد و خیلی به نفع کشور بود و تا زمانی که آمریکا خارج نشده بود منافع زیادی هم برای کشور داشت.

سه علت خروج آمریکا از برجام

خروج آمریکا از برجام سه تا عامل داشت؛ یک عاملش ترامپ بود و فشارهایی که صهیونیست‌ها و سعودی‌ها بر ترامپ آورده بودند برای خارج‌شدن از برجام، ولی دو عامل دیگر آن در داخل بود. یکی از این دو تا عامل، فشارهایی بود که مخالفین برجام آوردند، کارهایی هم کردند که این‌ها زمینه‌ساز بود برای آنکه ترامپ به این تصمیم برسد. عامل دیگر هم ضعف دولت دوازدهم بود که شروع این ضعف بعد از فقدان آقای هاشمی بود. من معتقدم اگر آقای هاشمی حضور داشت (البته نه به این معنا که تصمیم‌گیرنده ایشان بود) به آقای روحانی توصیه و تأکید می‌کرد که فلان شخص وزیر نشود، فلان کار را انجام ندهید. واقعا من معتقدم این دولت دوازدهم دولت ضعیفی است و وزرای ضعیفی دارد. به استثنای این‌که چهار تا از وزرا آدم‌های خوب و کاردانی هستند، بقیه آدم‌های ضعیفی هستند.

عامل بسیاری از کارشکنی ها، احمدی نژادی ها هستند

خیلی از استانداران و خیلی از فرمانداران ضعیف هستند، اصلا احمدی‌نژادی‌ها در این بدنه دولت، حتی در بالاترین سطوحش حضور دارند و خیلی از این کارشکنی‌ها برای آن‌هاست. اگر آقای هاشمی بودند، جلوی این‌ها را می‌گرفتند و نمی‌گذاشتند دولت اینقدر ضعیف باشد. یکی از مشکلاتی که برای برجام پیش آمد همین ضعف دولت دوازدهم است. قطعا آقای هاشمی اگر بودند، با این دو تا عامل درونی مقابله می‌کردند و چه‌بسا که می‌توانستند در مجموع تأثیرگذار باشند برای این‌که برجام به این سرنوشت مبتلا نشود. با این سرنوشتی که برای برجام پیش آمد، ما متضرر شدیم، یعنی کشور ضرر کرد و الان هم اگر بشود و تلاش صورت بگیرد برای این‌که برجام احیا شود و ادامه پیدا کند، قطعا به نفع کشور است.

*به نظر می‌رسد آنجا که جای خالی آقای هاشمی خیلی واضح‌تر حس می شود، مجمع تشخیص مصلحت نظام است. مثلا در موضوع FATF بودن آیت الله هاشمی چقدر می‌توانست فضا نسبت به این پرونده را متفاوت کند؟ این بلاتکلیفی وجود داشت؟ 

بله، هم در مجمع تشخیص مصلحت، هم در مجلس خبرگان اگر آقای هاشمی بودند، تأثیرگذار بودند. درباره مجمع باید بگویم اصلا به‌وجودآورنده تشخیص مصلحت خود آقای هاشمی هستند؛ او با صحبت‌هایی که با امام (ره) درباره ایجاد مجمع داشتند زمینه شکل گیری مجمع را فراهم کرد. امام قبل از این‌که قانون اساسی در سال 68 بازنگری شود، یک جمعی را تشکیل دادند که همین کاری را که الان مجمع انجام می‌دهد را انجام دهد، یعنی رفع اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان و دولت و... و بعد با نظر خود امام و همین مشورت‌هایی که آقای هاشمی دادند، در بازنگری قانون اساسی در سال 68 مجمع تشخیص در یکی از اصول قانون اساسی تعریف شد و آقای هاشمی هم مدت 20 سال رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند. فلسفه تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام اصولا بن‌بست شکنی است، یعنی هر جا بن‌بست هست، آن‌جا مراجعه می‌شود و بن‌بست می‌شکند. یعنی وظیفه اولش این است؛ وظایف دیگر هم دارد، ولی وظیفه اولش این است.

جای خالی آیت الله هاشمی در مجمع حس می شود

در زمان آقای هاشمی، مجمع بن‌بست‌ها را می‌شکاند ولی بعد از آقای هاشمی خود آن ایجاد بن‌بست می‌کند، یعنی با فلسفه وجودی مجمع تشخیص مصلحت نظام منافات دارد که این خیلی مسأله مهمی است. بنابراین جای خالی آقای هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام و امور اجرایی کشور را می‌توان مشاهد کرد. اگر آقای هاشمی بودند اجازه نمی‌دادند این اتفاقات بیفتد.

شما یا FATF را قبول دارید یا ندارید؛ موضعتان را روشن کنید، شما یک مهلتی دارید و بیشتر از این هم حق ندارید این وقفه را ایجاد کنید و آن را نگه دارید و نظری هم ندهید، این کار بن بست ایجاد می‌کند و بن‌بست شکنی نیست. هیچکس هم اعم از مجلس و دولت و مردم این کار را قبول ندارند. البته نکته‌ای وجود دارد و آن این است که مجمع تشخیص مصلحت نظام هم از نظر اعضا قوی نیست، کسانی هم در این مجمع هستند که می‌شد افرادی دیگری به جای آنها باشند که هم قدرت تشخیص بیشتری داشته باشند و هم آزاد فکر کنند و بتوانند بن‌بست شکنی کنند نه اینکه بن‌بست را ایجاد کنند. یک شورای عالی نظارتی هم تشکیل داده‌اند که اصلا جز تکالیف اینجا نیست و خودش یک مانع به حساب می‌آید. مجمع تشخیص مصلحت نظام کارهایی می‌کند که اصلا قانونی نیست و به همین دلیل هم این بن بست‌ها را ایجاد کرده است.

هیچ مجلسی ضعیف تر از مجلس دهم نبوده است

*شما در صحبت‌هایتان گفتید که آقای هاشمی مانع این بود که تفکر متحجرانه و افراطی ظهور کند، فکر می‌کنید الان چقدر آن تفکر افراطی در برخی نهادها و ارگان‌های مهم در حال ریشه دواندن و دوباره ظهور و بروز کردن است؟

نفوذ آن دارد بیشتر می‌شود چون از قبل نفوذ وجود داشت؛ یعنی افراط از چند دهه قبل وجود داشت اما خیلی در نهادهای تصمیم‌گیر نفوذ نداشت یعنی خیلی قبل‌تر از این، این نفوذ به وجود آمد که در تصمیم‌سازی‌ها و فشار وارد کردن‌ها خیلی مؤثر است ولی الان به دو دلیل این نفوذ بیشتر شده است یکی فقدان آقای هاشمی است که تا حدود زیادی با هزینه کردن آبروی خودش می‌توانست جلوی آن گسترش نفوذ را بگیرد و در خیلی از جاها هم جلویش را گرفته بود؛ یکی هم ضعف زیاد دستگاه‌های دولتی ما، همانطور که گفتم دولت، ضعیف است و منفعل عمل می‌کند و یکی هم مجلس؛ من به عنوان کسی که در تمام این 40 سال در مسائل سیاسی بوده‌ام و مجلس‌ها را دیده‌ام و با نمایندگان سر و کار داشته‌ام، هیچ مجلسی را ضعیف‌تر از مجلس دهم ندیده‌ام.

وقتی مجلس و دولت ضعیف باشد، یک جاهایی هم حمایت‌هایی از افراط وجود داشته باشد به طور طبیعی نفوذ افراطی‌ها بیشتر می‌شود. نکته دیگری هم وجود دارد و آن این است که بعضی از این افراطیون حرف‌های دروغ در مجامع میزنند و به صورت فیلم در فضای مجازی و در بعضی از رسانه‌ها و حتی رسانه‌های رسمی کشور منتشر می‌شود ولی کسی آنها را تعقیب نمی‌کند چون این کار تعقیب قانونی دارد. دروغ‌هایی که نسبت به رئیس جمهور، وزیر امور خارجه و نسبت به بعضی از مسئولین می‌گویند که هیچ پایه و اساسی ندارد، این دروغ‌ها علاوه بر دروغ، تهمت و افترا هم هست و از نظر قانونی مجازات سنگین دارد، اما کسی پیگیری نمی‌کند، اصلا احتیاج به شکایت هم ندارد یعنی خود دستگاه قضایی وظیفه دارد این قضیه را پیگیری کند و آنها را مجازات کند ولی در کشور همچین اتفاقی نمیفتد و به طور طبیعی اینها باعث می‌شود تا آنها قوی‌تر شوند و نفوذشان بیشتر شود و در تصمیم‌سازی‌ها تأثیر بیشتری بگذارند.

برخی نمایندگان مجلس دهم وارد زدوبندها شدند

*شما الان گفتید که مجلس دهم یکی از ضعیفترین مجلس‌ها بوده است، بخشی از نمایندگان این مجلس همان لیستی است که آقای هاشمی از آن حمایت کرد، این ضعف ریشه در چه دارد؟

دو نکته وجود دارد؛ یکی اینکه آقای هاشمی از آن لیستی حمایت کرد که نهایتا از شورای نگهبان خارج شد یعنی آدم‌های قوی‌تری هم ثبت‌نام کرده بودند که رد شدند و نبودند، اینها ته مانده‌های آن کسانی بودند که شورای نگهبان آنها را تأیید صلاحیت کرده بود؛ (همانطور که میدانیم تأیید صلاحیت کردن شورای نگهبان روی حساب و کتاب است) نکته دیگر اینکه خود این افراد بعد از اینکه وارد مجلس شدند با توجه به مسئولیتی که دارند باید درست عمل کنند؛ خیلی وقت‌ها این اتفاق میافتد که شما به کسی اعتماد می‌کنید ولی زمانی که کاری به او میسپارید معلوم می‌شود که از عهده آن کار یا نمی‌تواند بربیاید و یا بنا به دلایلی بر نمی‌آید، بنابراین ایراد به آقای هاشمی نیست و ایراد به آن افرادی است که از این اعتماد درست استفاده نکردند. در موارد زیادی ما شاهد این بودیم که در مقابل فشارها کوتاه آمدند، خودشان باهم اختلاف پیدا کردند و به بعضی‌ها برای سمت‌هایی رای دادند که همه می‌دانستند اگر آنها در آن جایگاه قرار گیرند حتی علیه خود اینها هم کار می‌کنند اما وارد این زد و بندها شدند. اینها را نمی‌توانیم بر عهده آقای هاشمی بگذاریم، آقای هاشمی با حسن نیت این کار را کردند و اینها از این حسن نیت سوءاستفاده کردند.

آیت الله هاشمی هیچ نفوذی در شورای نگهبان نداشت

*در بحث رد و تأیید صلاحیت ها؛ گاها شنیده می شد آقای هاشمی از نفوذش برای حل و فصل برخی پرونده ها استفاده می کرده است، این قدرت لابی الان در خلاء ایشان وجود دارد یا...؟

آقای هاشمی در سال‌های آخر عمر خودشان هیچ نفوذی به عنوان لابی در شورای نگهبان نداشتند و حتی خیلی از افراد به دلیل ارتباط با آقای هاشمی رد صلاحیت می‌شدند؛ شما فکر می‌کنید اگر آقای هاشمی بودند با لابی کردن در شورای نگهبان صلاحیت افرادی می‌شد تأیید شود؟ خیر برعکس بود. ما این را در زمان آقای هاشمی دیدیم. حتی بعد از آقای هاشمی هم ارتباط با ایشان، یکی از آن نکات منفی است که می‌تواند یک نفر را از صلاحیت بیاندازد.

با هاشمی بودن، جرم بود

مهمتر از این در سال 92 شما دیدید که شورای نگهبان آقای هاشمی را رد صلاحیت کرد، به چه جرم و دلیلی؟ هیچ دلیلی نداشتند، اما ما که می‌دانستیم چون آقای هاشمی بود و این هاشمی بودن خودش جرم بود. وقتی که خود آقای هاشمی را رد صلاحیت می‌کنند شما می‌خواهید آقای هاشمی قدرت لابی با شورای نگهبان برای تأیید صلاحیت افراد را داشته باشد؟ چنین چیزی محال است.

به هاشمی گفتم در برخی مسائل اقتصادی جوری عمل می کنید که مردم تاب و تحمل آن را ندارند

*آقای مهاجری! یکسری انتقادها به شرایط اقتصادی کشور و حتی تصمیمات اقتصادی در اواخر دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی وارد می شد و می شود، حتی الان که در قید حیات نیستند بازهم نقدهایی به تفکرات اقتصادی ایشان وارد می شود و برخی آن را غرب گرایانه می دانند، واقعا نگاه غرب گرایانه به اقتصاد و توسعه کشور داشتند؟

من شخصا مطلق نگر نیستم و نمی‌گویم که هیچ ایرادی در کار اقای هاشمی نبود؛ خود من خیلی وقتها به آقای هاشمی ایراد می‌گرفتم که این کار شما ممکن است برای مردم از نظر اقتصادی مشکل ایجاد کند؛ من یک اقتصاد دان نیستم ولی به عنوان کسی که در این جامعه هستم و زندگی مردم را می‌بینم می‌توانستم مشاهدات خودم را به آقای هاشمی منتقل کنم. به ایشان می‌گفتم که شما با این حرکت تندی که در مسائل بازسازی در دوران ریاست جمهوریتان دارید، جوری عمل می‌کنید که مردم تاب تحمل آن را ندارند و زندگی مردم دچار مشکل می‌شود که این واقعیت هم داشت؛ حتی در انتخابات دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی که 5 میلیون از رای ایشان کم شده بود و رقیب ایشان آن رای‌ها را به دلیل همین انتقادات اقتصادی به آقای هاشمی، به خودش اختصاص داده بود.

من نامه‌ای به آقای هاشمی نوشتم که شما از نظر اقتصادی طوری تند عمل کردید که تحمل مردم کم شد و این انتقادات تأثیر خودش را گذاشت و شما 5 میلیون رای از دست دادید. ایشان با من تماس گرفتند و به من گفتند که من این انتقادهای شما را قبول ندارم؛ من به ایشان گفتم که من بر روی انتقادهای خودم ایستاده‌ام و باز هم برای شما دلایلم را می‌نویسم، ایشان هم دلایل خودشان را در همان تماس تلفنی برای من گفتند و من دوباره دلایل خود را برای ایشان نوشتم و الان هم همچنان همین عقیده را دارم که آن حرکت تند ایشان تأثیرگذار بود.

بنابراین من نمی‌خواهم بگویم که حرکت اقتصادی آقای هاشمی هیچ عیبی نداشت؛ نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که زمانی می‌گویند آقای هاشمی با نگاه غرب‌گرایانه و فلان و فلان به اقتصاد لطمه زد و زمانی هم هست که می‌گویند آقای هاشمی در جهتی حرکت کرد که اقتصاد مملکت را درست کند منتهی چون یک حرکت تندی بود و ایشان می‌خواست در آن 8 سال همه کارها را انجام دهد درحالی که وقت بیشتری را می‌طلبید، بنابراین برای مردم مشکلاتی به وجود آمد. این دو خیلی باهم تفاوت دارند. واقعیت این است که در مجموع با همه این ایراداتی که وجود دارد آقای هاشمی هم از نظر اقتصادی و هم از جهات دیگر در آن 8 سال ریاست جمهوریشان خدمت بزرگی به کشور کردند، شاید شما به خاطر نیاورید، زمانی که جنگ تمام شد ما چند ساعت بیشتر در روز برق نداشتیم، آب دچار مشکل بود، پتروشیمی نداشتیم و خیلی از پالایشگاه‌های ما از کار افتاده بودند، زیر ساخت نداشتیم و..؛ آقای هاشمی با دست خالی در آن 8 سال با اعتباراتی که از اینطرف و آنطرف برای کشور درست می‌کردند و با استفاده از نفوذ خودشان در جامعه، توانستند کشور را تا حدی که ممکن بود بازسازی کنند و این یعنی خدمت بزرگ به اقتصاد کشور.

نه چپی ها از آقای هاشمی قدردانی کردند نه راستی ها

وقتی کسی بتواند زیرساخت کشور را با دست خالی بعد از جنگ بسازد یعنی خدمتی بزرگ به کشور. علت اینکه ما جنگ را تمام کردیم و قطع نامه را پذیرفتیم این بود که دستمان و جیبمان خالی بود، انبارها و خزانه هم خالی بود، آقای هاشمی با این وضع کشور را در دست گرفتند و آستین همت را بالا زدند و زیرساخت مملکت را ساختند. وقتی کسی همچین خدمت بزرگی را به کشور کرده است 2 تا 3 عیب هم در کارش بود باید آن خدمتهای بزرگ را ببینیم و جمع بندی کنیم و نسبت به مجموعه قضاوت کنیم نه اینکه فقط عیب‌ها را ببینیم.

متأسفانه هم جناح چپ و هم جناح راست از آقای هاشمی قدردانی نکردند و فقط عیب‌ها را دیدند، من نمی‌گویم عیبی وجود نداشت ولی فقط عیب‌ها را دیدن کار انسان منصف نیست. افراد سعی می‌کنند نزدیک به انتخابات با اینجور حرف زدن‌ها اهداف خودشان را دنبال کنند و البته اینکه هنوز هم بعد از 3 سالی که از فقدان آقای هاشمی گذشته است بازهم به ایشان حمله می‌کنند به دلیل این است که ایشان مرد بزرگی بوده است و هنوز هم عده‌ای از اندیشه‌های باقی‌مانده از آقای هاشمی می‌ترسند. این روزها مطلبی از یک نفر در فضای مجازی منتقل شده که گفته است هروقت می‌بینید بعضی از حیوانات در جنگل‌ها جشنی می‌گیرند و سروصدایی راه می‌اندازند بدانید که یک شیر جان داده است. من نمی‌خواهم به کسی جسارت کنم و از این جور عبارات نسبت به کسی استفاده کنم ولی این یک واقعیت است که وقتی 3 سال از فقدان کسی می‌گذرد و همچنان به آن می‌تازند درحالی که می‌دانیم آن فرد خدمات بزرگی داشته است این نشان‌دهنده این است که عظمت آن فرد هنوز وجود دارد و هنوز هم از آن عظمت می‌ترسند.

روزنامه کیهان مصادره ای است اما جمهوری اسلامی روزنامه دولتی و مصادره ای نیست

*آقای مهاجری! سه روزنامه کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی زیر نظر رهبری هستند اما تفاوت نگاه های زیادی بین رویکردهای این سه رسانه وجود دارد، دلیل این تنوع نگاه و قرار گرفتن هر سه این نگاه ها ذیل نظر رهبری چیست؟

چون اسم این 3 روزنامه را آوردید من نکته دیگری هم علاوه بر سؤالتان بگویم و آن این است که کیهان و اطلاعات مصادره شده هستند، این روزنامه‌ها مال سناتورهای زمان شاه بودند که بعد از انقلاب مصادره شدند و به عنوان اموال مصادره‌ای که متعلق به بیت‌المال هستند زیر نظر رهبری قرار گرفتند، بعضی روزنامه‌های دیگر هم هستند که همین وضع را دارند مثل روزنامه خراسان. اینها مصادره‌ای هستند و به همین دلیل تصمیم‌گیری در مورد مدیریت اینها در اختیار رهبری است ولی روزنامه جمهوری اسلامی روزنامه مصادره‌ای و روزنامه دولتی نیست. این روزنامه، بعد از انقلاب توسط حزب جمهوری اسلامی به وجود آمد و از سال 66 به بعد که دیگر حزب متوقف شد روزنامه جمهوری اسلامی مستقلا به عنوان یک روزنامه بخش خصوصی دارد به کار خودش ادامه می‌دهد و با آنها تفاوت زیادی از نظر شخصیت حقوقی دارد.

نکته دوم به سؤال شما مربوط می‌شود و آن این است که هرسه اینها با این تفاوت حقوقی که گفتم زیر نظر رهبری هستند، صاحب امتیاز روزنامه جمهوری اسلامی رهبری است، زمانی که این روزنامه ایجاد می‌شد حزب جمهوری اسلامی امتیاز از وزارت ارشاد گرفت که یک روزنامه‌ای تأسیس کند، آنزمان طبق قانون گفتند که باید فرد حقیقی معرفی کنید، حزب یک موسسه حقوقی است و موسسه حقوقی نمی‌تواند صاحب امتیاز باشد البته الان قانون این نیست، ولی آنزمان قانون همین بود، پس به نام حزب نتوانستند امتیاز بگیرند و آیت الله خامنه‌ای را معرفی کردند و به نام ایشان امتیاز صادر شد و الان هم به نام ایشان است، اسم ایشان هم تا قبل از رهبری ایشان روی روزنامه به عنوان صاحب امتیاز بود ولی بعد از اینکه امام از دنیا رفتند و ایشان رهبر شدند من خودم با ایشان صحبت کردم و گفتم که روزنامه به هرحال گاهی اوقات کارهایی می‌کند و ممکن است اشتباهاتی داشته باشد و برای رهبری درست نیست که اسمش روی روزنامه باشد، پیشنهاد من این است که شما همچنان صاحب امتیاز باشید ولی اسمتان در روزنامه درج نشود، ایشان پرسیدند قانون را چه می‌کنید؟ گفتم با وزارت ارشاد صحبت می‌کنیم و این را حل می‌کنیم، اگر وزارت ارشاد بپذیرد اسم شما در وزارت ارشاد باشد ولی در روزنامه درج نشود و فقط اسم مدیرمسئول بیاید و ایشان هم پذیرفتند و من با وزارت ارشاد صحبت کردم و آنها هم پذیرفتند.

این روزنامه‌ها یکسان نیستند البته اطلاعات و جمهوری اسلامی تا حدودی نزدیک به هم هستند یعنی در جهت گیری کلی به هم شبیه هستند و در یک مواردی هم تفاوت‌هایی دارند اما روزنامه کیهان درست نقطه مقابل است جهتی گرفته است که ما آن جهت را قبول نداریم، ما هم در جهتی هستیم که او این جهت را قبول ندارد، تحلیل من از این ماجرا این است که رهبری باید به افکار مختلف اجازه نشر دهد. قطعا خود ایشان هم چیزی در نظر دارند که این سه روزنامه را به هرشکلی که هستند تحمل می‌کنند. به تحلیل من رهبری در یک سطح بالاتری قرار دارد و باید به افکار مختلف اجازه میدان‌دار بودن بدهند و اگر هم یک جایی روزنامه‌ای خلافی مرتکب می‌شود چه ما و چه طرف مقابل، این خلاف را قانون باید رسیدگی کند. اگر دستگاه قضایی کوتاهی می‌کند به خودش مربوط است اما رهبری باید اجازه انتشار افکار مختلف را بدهند.

2727

کد خبر 1342397
با مسیح مهاجری؛ از دلتنگی برای هاشمی تا اختلافات در حزب جمهوری 2
با مسیح مهاجری؛ از دلتنگی برای هاشمی تا اختلافات در حزب جمهوری 3
با مسیح مهاجری؛ از دلتنگی برای هاشمی تا اختلافات در حزب جمهوری 4
با مسیح مهاجری؛ از دلتنگی برای هاشمی تا اختلافات در حزب جمهوری 5
با مسیح مهاجری؛ از دلتنگی برای هاشمی تا اختلافات در حزب جمهوری 6