بورس یا قمار
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمدرضا فلاحی، فعال دانشجویی دانشگاه آزاد کرج در یادداشتی نوشت: واگذاری سهام دولت در قالب صندوق های سرمایه گذاری قابل معامله (ETF) فقط برچسب علمی بودن دارد و خودمانی اش میشود فروش دارایی به مردم بدون از دست دادن قدرت کنترل آن دارایی برای دولت. بگذارید راحت تر بگویم دولت میخواهد در عین درآمدزایی و تامین کسری بودجه اش، قدرت مدیریتش را هم حفظ کند، سیاست های...
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمدرضا فلاحی، فعال دانشجویی دانشگاه آزاد کرج در یادداشتی نوشت: واگذاری سهام دولت در قالب صندوق های سرمایه گذاری قابل معامله (ETF) فقط برچسب علمی بودن دارد و خودمانی اش میشود فروش دارایی به مردم بدون از دست دادن قدرت کنترل آن دارایی برای دولت. بگذارید راحت تر بگویم دولت میخواهد در عین درآمدزایی و تامین کسری بودجه اش، قدرت مدیریتش را هم حفظ کند، سیاست های اصل 44(خصوصی سازی) را هم اجرا کند و بورس را هم آرام نگه دارد، همه این ها با هم و به بدترین شیوه ممکن!
الف) طمع
طمع همان چیزیست که آقای کینز از آن به عنوان یکی از خدایان اقتصاد مدرن یاد میکند. عنصر اصلی همه فروپاشی ها، متغیر کلیدی رفتار همه سوداگرانی ست که معروفند به دلالی. کسانی که سرگرم سوءاستفاده مالی از دیگرانند و برای دیگران به اندازه پشیزی ارزش قائل نیستند. دقیقا مثل کمپانی های بزرگ اسلحه سازی، که سودشان در فروش تولیدات شان است و نه پایان جنگ ها. شرط بندی یا قمار روش خوبی برای یک شبه پولدار شدن و رام کردن اسب سرکش طمع است ولی در ازایش خیلی از افراد تمام هستی خود را از دست میدهند. اتفاقی که در خیابان وال استریت محله منهتن کلان شهر نیویورک، به خوبی خودش را نشان داده و تبدیل شده به تنازع میان یک درصد ثروتمند و مستکبر در مقابل نود و نه درصد مستضعف. جایی که پاشنه آشیل تمدن غرب از منظر اقتصادست و به زودی منجر به فروپاشی آمریکا خواهد شد.
برای درک بهتر این روند، بیایید یک روایت تاریخی را مرور کنیم؛
آمستردام در دهه 1960 پایتخت نوآوری های مالی دنیا بود. هلندی ها به منظور تهیه بودجه جنگ علیه اسپانیا، اولین لاتاری ملی (که در آن بلیت های بخت آزمایی به منظور قمار به مردم فروخته میشد) را ایجاد کردند. هدف از این کار مقابله با ورشکستگی و حفظ روابط تجاری دولت بود و پس از اختراع پدیده ای به نام شرکت یا کمپانی شد عامل ایجاد اولین بانک مرکزی دنیا. این مدل نگاه اقتصادی بهترین بستر بود برای یک اسکاتلندی جاه طلب و سفته باز. مردی محکوم به اعدام و نابغه ای ضعیف النفس که آواره قمار خانه های آمستردام بود و دارای یک چهارم همه آن چیزی که امروز از آن به عنوان ایالات متحده میشناسیم، که البته همه اش در یک قمار از دست رفت!
و شاید عامل انقلاب کبیر فرانسه!!!
جان لو اقتصاد را نه در دانشگاه، که در قمارخانه های هلند یاد گرفته بود، او برای آزمایش ایده های اقتصادی خود به پاریس رفت. دولت بدهکار فرانسه بهترین فضا بود برای آزمایش این ایده ها. از نظر او معاملات بانکی به شیوه هلندی چیزی کم داشت، و آن حقه بود. او میخواست یک سیستم انحصاری در درون بانک های عمومی ایجاد کند و از طریق رانت چاپ پول و ضرب سکه و انحصار ایجاد شرکت سهامی (بورس)، هم خیال دولت فرانسه را راحت کند و هم خود تبدیل به ثروتمند ترین مرد دنیا شود. او در قالب فرآیندی شبیه اخذ مالیات تمام بدهی دولت را به عنوان برگه اوراق سهام به مردم فروخت. با قدرت خلق نقدینگی و انحصار شرکت او، قیمت سهام ها روز به روز بالا میرفت و طمع مردم برای خرید طلب های خود هم بیشتر میشد. کار به جایی رسید که لو ادعا کرد که اقتصاد یعنی من. غافل از اینکه درخت طمع، هرگز تا عرش رشد نخواهد کرد...
مرد اسکاتلندی در دهه 1720 فرانسه را به اوج رونق مالی رسانده بود. طبق وعده او سود حاصل از این کارها باید صرف انجام کاری میشد. اوتصمیم گرفت با شرکت خود (لوئیزیانا) محصولاتی گران قیمت و تجملاتی تولید کند و بفروشد و آن ها را از طریق شهری در ساحل می سی سی پی به نام نیورلئان به فرانسه صادر کند. شهری که خالی از سکنه بود و امنیت اقتصادی نداشت. برای جبران این نقیصه، لو مجوز طرح جذب نیروی انسانی را از دولت فرانسه گرفت، چند هزار آلمانی راهی سرزمین آرزوهای خود شدند. غافل از اینکه این سرزمین چیزی به جز باتلاقی پر از حشرات موذی نبود. ظرف مدت یک سال تعداد زیادی از مهاجران به دلیل گرسنگی و ابتلاء به بیماری های مناطق گرمسیری جانشان را از دست دادند. این شروع شایعات و اعتراض ها بود، ارزش سهام شرکت سهامی لو روز به روز تنزل میکرد. مردم خشمگین از افت 90 درصدی ارزش دارایی هایشان بودند و به سرعت سرمایه های کم ارزش خود را از بورس لو بیرون می آوردند. حباب غیر واقعی اقتصاد فرانسه از هم پاشیده شده بود و بحران بدهی که هیچ وقت حل نشده بود، دوباره یقه فرانسوی ها را گرفت و آن ها را به سمت یک انقلاب بزرگ هل داد... به قول آقای نائل فرگوسن در کتاب تاریخ ترقی پول؛ هیچ چیز روشن تر از تکرار تاریخ حباب های بورس اوراق بهادار سختی عبرت گرفتن انسان از تاریخ را نشان نمیدهد!
ب) قمار سازمان یافته
عموما در کنار مسابقات در هر زمینه ای مثل ورزش عملی غیر قانونی و خلاف شرع صورت میگیرد که شرط بندی نامیده میشود. طرفین رقابت برای بالا بردن شانس پیروزی خود بر روی فرد یا موضوع مورد نظرشان تحقیقات میکنند تا بهترین شرط بندی را انجام بدهند و پولدار شوند. چرا که همه سود شرط بندی نصیب افرادی میشود که آن را برده اند و نه بقیه افراد. در واقع سود هر کس در گرو ضرر دیگران است!!!
این روش عامل خوبی برای پولدار شدن است اما زندگی دیگران را به آسانی تباه میکند. ساختار بورس شباهت عجیبی به شرط بندی دارد. پول بی دردسر، سرمایه گذاری کوتاه مدت و سهولت سفته بازی باعث شده هر دوی این ها به محلی برای سوداگری بدل شوند. ساختار بورس دچار ایرادات فراوانی دیگری هم هست که مهمترینش جذب سرمایه از بخش تولید به بخش مالی و تجارت است. کارخانه داری را فرض کنید که سرمایه کافی برای گسترش تولیدات خود ندارد. او مایل است سرمایه دیگران را به سمت شرکت خود بیاورد. این کار تحت سازوکار شرکت های سهامی انجام میشود و انجام کارهای بزرگ را با سرمایه های کوچک میسر میکند!
به محلی که این شرکت ها و کمپانی ها و... سهام خود را عرضه میکنند تا مردم در ازای دریافت سود سرمایه گذاری، با آن ها شریک شوند بورس می گویند. اصل سرمایه ها هم قابل بازگشت نیست و فقط قابلیت فروش در همان سازوکار بورس را دارد و از آن جا که در این سازوکار عرضه و تقاضا، ارزش هر سهم را تعیین میکند و قیمت سهام، ارزش و بهای واقعی آن نیست، این مکان از فضایی برای تامین مالی شرکت ها در جهت تولید و اشتغال به محلی برای سوداگری دلال ها تبدیل میشود. مثلا سهام یک شرکت معتبر و متعلق به یک سرمایه دار سفته باز، متقاضی بیشتری دارد و در نتیجه قیمت آن هم بیشتر است، در حالی که در اصل هیچ ارزشی مازاد بر بهای اولیه آن سهام ایجاد نشده و فقط حباب ناشی از سفته بازیست که آن را بزرگ نشان میدهد و نه رشد واقعی اقتصادی آن.
سرمایه دار های کوچک و مردم هم که در حالت عادی سرمایه های کوچک خود را به خاطر ریسک و خطر پذیری کم خود صرف خرید دلار و ارز و سکه می کردند و در نوع خودشان سوداگرانی کوچک بودند بهترین و شیرین ترین و چرب ترین لقمه ای هستند که درمسیر بورس بازان بزرگ و در اصطلاح حرفه ای ها قرار میگیرند.
حرفه ای های سرمایه دار و دارای انحصار در رانت، با خرید سهام شرکت های گمنام، تبلیغات و شایعات نظر غیر حرفه ای ها را به خود جلب میکنند. صف خریداران سهام، باقی مردم را هم از نظر نحوه سرمایه گذاری به سمت خود میکشاند. صف خرید سهام ها (تقاضا) که بالا میرود، ارزش غیر واقعی سهام ها چند برابر اثر واقعی آن میشود. در واقع افراد حرفه ای سهام را در پایین ترین قیمت میخرند و در بالاترین قیمت می فروشند و بعد از مدتی، حرفه ای ها با کمک رانت اطلاعاتی خود، سهام خود را میفروشند و غیر حرفه ای ها هم مانده اند با سهامی کم ارزش و ضرر های فراوان.
پس سریعا آن سهام ها را به سرمایه دار می فروشند تا کمتر ضرر کنند و این چرخه مدام تکرار میشود...
و شانس و بدشانسی فقط اصطلاحاتی هستند که حرفه ای ها برای ایجاد امید کاذب برای غیر حرفه ای ها ساخته اند.
طبق این سازوکار نظام سرمایه پرور، یک عده همیشه سود می برند و عده ای هم همیشه ضرر می کنند و این روشی ست آشنا در لیبرالیسم اقتصادی...
3) دولت پیر و بورس
اینکه یک دولت پیر و خسته تا این حد در موضوع بورس فعال و مضطر شده کمی شک برانگیز است. من دو مورد سراغ دارم که در آن این مدل هیجان ها از سمت دولتی ها رخ داده بود. اولی در ماجرای برجام بود که بعد از مذاکرات طولانی مدت و از دست دادن ظرفیت های داخلی و منطقه ای، همراه شد با ذبح صنعت هسته ای و در عوض تقریبا هیچ هم نصیبمان نگردید. دومی هم بحران ارز و طلا بود که دولت با چابکی مثال زدنی 18 میلیارد دلار بی زبان و 60 تن طلای مملکت را به باد داد و خیلی ها را گردن کلفت تر کرد.
حالا همین دولتی که در 7 سال گذشته کارنامه ای به جز شکست و ناکارآمدی نداشته برای مهار سیلاب نقدینگی 2500 هزار میلیارد تومانی در اثر خلق پول خود برای مردم نسخه بورس میپیچد. بورسی که طمع و قمار و رانت خواری و شایعه پراکنی در آن بنیادیست و ارزشش را هجوم سرمایه گذار ها تعیین میکند و نه کیفیت سهام شرکت ها.
هدایت نقدینگی تورم زا به شرطی که صرف رونق تولید و اشتغال گردد مفید و در حالتی که خود به محلی برای درآمد زایی دولت و سوداگری سرمایه دارهای دلال گردد بسیار خطرناک است. واگذاری سهام دولت در قالب صندوق های سرمایه گذاری قابل معامله (ETF) فقط برچسب علمی بودن دارد و خودمانی اش میشود فروش دارایی به مردم بدون از دست دادن قدرت کنترل آن دارایی برای دولت. بگذارید راحت تر بگویم دولت میخواهد در عین درآمدزایی و تامین کسری بودجه اش، قدرت مدیریتش را هم حفظ کند، سیاست های اصل 44(خصوصی سازی) را هم اجرا کند و بورس را هم آرام نگه دارد، همه این ها با هم و به بدترین شیوه ممکن!!!
فقط سوال اینجاست که آیا این دولت فقط در سود بازار ایجاد شده شریک است؟ و در قبال زیان و خسارات احتمالی اش هم پاسخگو خواهد بود یا مسوولیت ضرر آن بر عهده ی دولت بعدیست ؟!
فی الحال واگذاری شرکت ها یا سهامی آن ها، بدون شفافیت و واقعی سازی سود فقط به بزرگ تر شدن حباب بورس کمک میکند که البته ممکن است دیر یا زود هم بترکد.
البته شاید رونق ساختگی بورس آخرین تیر ترکش نئولیبرال ها باشد و طبعا ما را نگران تبعات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خود در آینده ای نه چندان دور خواهد کند،
الله اعلم!!!