ترور فرمانده فلسطینی با خمیر دندان / سندی دیگر از شهادت متوسلیان
شاید ایناولین بار بود عبارت امضای کمرنگ یا به تعبیری ردپای نامرئی وارد فرهنگ لغات موساد شد. اینتوصیفی بود برای تروری که طی آن، اینطور به نظر میرسید که مرگ سوژه، طبیعی یا تصادفی بوده است.
شاید ایناولین بار بود عبارت امضای کمرنگ یا به تعبیری ردپای نامرئی وارد فرهنگ لغات موساد شد. اینتوصیفی بود برای تروری که طی آن، اینطور به نظر میرسید که مرگ سوژه، طبیعی یا تصادفی بوده است.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: سومینقسمت از پرونده بررسی کتاب «تو زودتر بکش» نوشته رونین برگمن خبرنگار اسرائیلی براساس ترجمه وحید خضاب، از مقطعی از مطالب اینکتاب آغاز میشود که اسرائیل همچنان در پی شکار رهبران ردهبالای سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) ازجمله یاسر عرفات، ودیع حداد و علی حسن سلامه بود. در اینقسمت ترورهای موفق حداد و سلامه و جنایتهای اسرائیل با مدیریت آریل شارون در لبنان مرور میشوند.
یکی از موضوعات مهم مندرج در کتاب مورد اشاره که در اینقسمت پرونده مرور میشود، ماجرای اختلافات داخلی و دروغهایی است که اسرائیلیها بهخاطر رسوایی کشتن دو اسیر فلسطینی بین خودشان داشتند. در اینماجرا آوراهام شالوم فرمانده نیروهای شینبت دستور شکنجه و قتل دو اسیر اتوبوسربای فلسطینی را صادر کرده بود اما در پی انتشار عکسی از الکس لواک عکاس اسرائیلی در یکمجله صهیونیستی که نشان میداد نیروهای شینبت یکی از فلسطینیها را پس از ماجرای درگیری به اسارت درآوردهاند، رسوایی بزرگی بین خود صهیونیستها به وجود آمد. شالوم در پاسخ به پیگیریهای وزارت دفاع اسرائیل بارها قسم دروغ خورد و انکار کرد. گزارش خلاصهای از اینماجرا در اینقسمت از پرونده روایت شده است.
اما ماجرای ترور ودیع حداد مغز متفکر هواپیمارباییهای فلسطینیها با استفاده از خمیردندان مسموم از دیگر مطالب تکاندهنده قسمت سوم پرونده «تو زودتر بکش» است؛ تروری که تا سالها حقیقت اجرای آن بر عموم مردم دنیا مخفی بود و یکی از منابع افشای آن، همینکتاب است. شاید سقوط اشرف مروان از بالکن و کشتهشدنش هم اتفاقی شبیه به ترور ودیع حداد باشد و سالها بعد حقایقش منتشر شود.
دو قسمت پیشین پرونده بررسی کتاب «تو زودتر بکش» در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
1- «اسرائیل چگونه برنامه موشکی مصر را تعطیل کرد و افسر نازی چهطور جاسوس موساد شد؟»
2- «وقتی موساد یکمترجم و خدمتکار را اشتباهی کشت»
در ادامه مشروح سومینقسمت اینپرونده را میخوانیم:
* حذف نام عرفات از فهرست ترورها و آمدن نام حداد در صدر
درباره شرایطی که نام ودیع حداد در صدر فهرست ترورهای اسرائیل قرار گرفت، باید اینتوضیح را بدهیم که در انتخابات 1977 حزب کارگر که از سال 1948 بر اینرژیم جعلی حکمرانی میکرد، شکست خورد و قدرت را به حزب لیکود واگذار کرد. به اینمعنی که مناخیم بگین فرمانده سابق سازمان ایرگون به نخستوزیری اسرائیل رسید که سال 1978 با امضای توافقنامه صلح کمپدیوید با مصر، موافقت کرده و موجب تعجب و حیرت همه شد. عامل دیگر تعجب از بگین، این بود که در داخل اسرائیل هم دست به تصفیه سازمانی نزد. او تمام برگههای قرمز موساد یا هماندستورهای قتل هدفمند را بدون سوال و تحقیق امضا میکرد.
در آنزمان رئیس شینبت آوراهام عاهیتوو و رئیس موساد هم ییتزحاک حوفی بود که بگین، آنها را ابقا کرد و تنها اختلافنظرش با حوفی در این بود که میخواست یکرشته قتل هدفمند برای از بین بردن سران سابق آلمان نازی طراحی شود اما حوفی اینمساله را در اولویت نمیدانست. در نهایت بحث و گفتگوها به اینجا رسید که بگین بخواهد حداقل موساد روی یک هدف متمرکز و آن هم ژوزف منگله معروف به فرشته مرگ متمرکز شود.
به گفته رونین برگمن، مناخیم بگین عرفات را با هیتلر برابر میکرد و میگفت میثاق ملی فلسطین که خواستار نابودی کشور یهودی است، چیزی نیست جز نبرد منِ 2.
از سال 1974 که حملات تروریستی در اروپا بهتدریج رو به توقف میرفت، عرفات فعالیتهای خود را بر تلاشهای دیپلماتیک در عرصه بینالملل متمرکز کرده بود و با وجود اعتراضات بلند اسرائیل، نمایندگیهای دیپلماتیک رسمی و علنی ساف در جهان ازجمله در اورپا افتتاح میشدند. بیشتر جلوهکردن عرفات در صحنه بینالملل منجر به بحثهای شدیدی بین موساد و امان در اینباره شد که آیا او هنوز یک هدف مناسب برای ترور هست یا نه؟ در نهایت او از فهرست ترورها حذف شد و نام ودیع حداد در صدر قرار گرفت.
علی حسن سلامه (راست) و ودیع حداد (چپ)
* طراحی و اجرای ترور ودیع حداد با خمیر دندان
موساد تصمیم گرفت برای کشتن ودیع حداد، از عمق نفوذش در سازمان تحت امر او استفاده، و کار حذفش را به واحد «تماس» واگذار کند. اینواحد هم ترور اینفرمانده فلسطینی را بهوسیله سم، در دستور کار قرار داد. اینکار به عهده جاسوسی بهنام «ایتزاوُن» سپرده شد که رفت و آمد زیادی به منزل حداد داشت. او در 10 ژانویه 1978 (20 دی 1356) خمیر دندان حداد را با خمیردندان مشابه دیگری که حاوی سم کشنده بود، عوض کرد. به اینترتیب سم بهمرور وارد بدن حداد شد و او را مبتلا به بیماری کرد. البته راویان درباره طریقه مسمومشدن حداد روایت دیگری هم دارند که طبق آن، اینفرمانده فلسطینی بهوسیله شکلات بلژیکی مسموم شده است.
اینکار به عهده جاسوسی بهنام «ایتزاوُن» سپرده شد که رفت و آمد زیادی به منزل حداد داشت. او در 10 ژانویه 1978 (20 دی 1356) خمیر دندان حداد را با خمیردندان مشابه دیگری که حاوی سم کشنده بود، عوض کرد. به اینترتیب سم بهمرور وارد بدن حداد شد و او را مبتلا به بیماری کردبههرحال حداد با گسترش سم در بدنش، دچار بیماری شدیدی شد و 19 مارس 1978 (28 اسفند 1356) برای درمان از بغداد به برلین شرقی رفت تا تحت درمان جدی قرار بگیرد. پزشکان معتقد بودند حداد مسموم شده اما نمیتوانستند هیچمدرک و سند پزشکی در اینباره ارائه کنند. در نتیجه روز 29 مارس پس از درد و رنج فراوان و خونریزیهای داخلی، 10 روز پس از ورودش به برلین شرقی، درگذشت.
موساد و رهبران اسرائیل از نتیجه اینعملیات احساس رضایت زیادی داشتند. چون یکی از قویترین دشمنانشان را از سر راه برداشته بودند. برگمن میگوید «شاید ایناولین بار بود که عبارت امضای کمرنگ یا به تعبیری ردپای نامرئی وارد فرهنگ لغات موساد شد. اینتوصیفی بود برای تروری که طی آن، اینطور به نظر میرسید که مرگ سوژه، طبیعی یا تصادفی بوده است.» (جلد دوم، صفحه 176)
* تلاش بعدی؛ ترور علی حسن سلامه
پس از ترور موفق ودیع حداد، موساد سراغ سوژه بعدی یعنی علی حسن سلامه رفت؛ کسی که تلاش برای ترورش در لیلهامر به یکافتضاح و بهقول رونین برگمن، خسارتبارترین شکست مفتضحانه تاریخ موساد تبدیل شده بود. و سلامه هم با تحقیر موساد مبنی بر اینکه جان به در بردنش خیلی به مهارتش مربوط نیست بلکه مرتبط با اشتباه موساد بوده، روی زخم اسرائیل نمک میپاشید.
رونین برگمن در کتابش میگوید علی حسن سلامه، منبع اطلاعاتی سازمان CIA هم بوده و آمریکاییها مایل به کشتناش نبودند. نویسنده کتاب «تو زودتر بکش» مدعی است سلامه با اطلاع و تائید یاسر عرفات، بهعنوان کانال تبادل پیام و اطلاعات بین آمریکاییها و ساف خدمت میکرد. توضیح بیشتر ایننویسنده، در اینباره از اینقرار است: «ساف بهصورت رسمی و حقوقی از طرف ایالات متحده یک سازمان تروریستی محسوب میشد ولی CIA تمایل داشت که یک کانال ارتباطی مخفی با ساف داشته باشد. در سال 1973 با تایید کیسینجر، این کانال تبدیل به یک ارتباط محرمانه ولی رسمی بین ایالات متحده و عرفات شد.» (جلد دوم، صفحه 180)
وقتی سال 1974 سلامه همراه با عرفات به نیویورک سفر کرد، اینمساله برای موساد بسیار گران و توهینآمیز بود. دوستی رابرت سی ایمز با سلامه بهروایت رونین برگمن به مرور بر نگرش و نوع برخورد آمریکا درباره ساف تاثیر گذاشت و پس از آغاز جنگ داخلی لبنان در سال 1975 سلامه به نیروهایش ماموریت داد از سفارت آمریکا محافظت کنند. «اسرائیلیها اینصحنهها را نگاه میکردند و از خشم دندان به هم میساییدند.» (جلد دوم، صفحه 183) اینجمله در گفتگوی مایک حراری (فرمانده وقت واحد سزاریه در موساد) با نویسنده کتاب آمده است. هنگام حضور سلامه در نیویورک و آمریکا هم کاری از دست موساد برنمیآمد چون در خاک اینکشور دست به عملیات نمیزد.
آمریکاییها دهها بار به سلامه هشدار دادند که موساد دنبال رسیدن به او و شکارش است. CIA هم تجهیزات ارسال پیام رمزگذاریشده در اختیار سلامه قرار داد تا امنیتش را بالاتر ببرد. همچنین به این فکر افتادند تا برای سلامه یک خودروی زرهپوش و ضدگلوله بفرستند.
عملیات حذف را اینگونه طراحی کردند که در یکخیابان عمومی بیروت بمبی در یکاتومبیل پارکشده کار گذاشته و هنگام عبور اتومبیل سلامه از کنار بمب، آن را منفجر کنند. برای انجام اینکار از یاعکوو رهاوی دانشمند سابق ناسا که جذب موساد شده و در راس بخش فناوری موساد قرار گرفته بود، استفاده شد. او یکبمب برای عوامل موساد درست کرد تا اجرای عملیات را با آن تمرین کننداما در نهایت، موساد به این نتیجه رسید که قطع کردن کانال ارتباطی ساف و CIA برای این که نشان دهد هیچکس در مقابل اسرائیل مصونیت ندارد، مهم است. همچنین اینپیام را برای آمریکاییها داشت که دوستی با سلامه، رفتار درستی در قبال دوستان نیست. در نتیجه ییتزحاک حوفی رئیس موساد طرح ترور سلامه را به مناخیم بگین رساند و او هم آن را تائید کرد. در نتیجه 3 ماه پس از حذف ودیع حداد، عملیات کشتن علی حسن سلامه با نام عملیات «ماویر» کلید خورد.
در ابتدای عملیات ماویر از یکجاسوس رده بالای واحد 504 امان با نام سازمانی رومِنگیه خواسته شد عادات و طرز زندگی سلامه را زیر نظر بگیرد. اینجاسوس امین الحاج و یکی از اعضای خاندانهای ثروتمند شیعه لبنانی بود. او توانست حجم زیادی از اطلاعات را در ماموریتش به دست بیاورد. حراری هم روایت کرده تعدادی از جاسوسهای خود را فرستاد تا با سلامه رفیق شوند. در نهایت هم عملیات حذف را اینگونه طراحی کردند که در یکخیابان عمومی بیروت بمبی در یکاتومبیل پارکشده کار گذاشته و هنگام عبور اتومبیل سلامه از کنار بمب، آن را منفجر کنند. برای انجام اینکار از یاعکوو رهاوی دانشمند سابق ناسا که جذب موساد شده و در راس بخش فناوری موساد قرار گرفته بود، استفاده شد. او یکبمب برای عوامل موساد درست کرد تا اجرای عملیات را با آن تمرین کنند. قرار بود در روز عملیات، یک زن با نام سازمانی رینا دکمه انفجار بمب را فشار دهد. نام واقعی اینزن اریکا چمبلرز بود که سال 1948 در انگلستان متولد شده بود.
برای اجرای عملیات ماویر، دو مرد و رینا انتخاب شدند. رینا، اکتبر 1978 (حوالی 1357) و دو مرد دیگر هم روز 16 ژانویه بهصورت جداگانه با گذرنامه بریتانیایی و کانادایی، وارد بیروت شدند. اینافراد بمب را در صندوق عقب یک فولکسواگن که کرایه کرده بودند، جاسازی و تجهیزات انفجار از راه دور را روی آن نصب کردند. سپس ماشین را کمی دورتر از آپارتمان سلامه پارک کردند. روز 22 ژانویه 1979 (اول بهمن 1357) کمی بعد از ساعت 3 بعدازظهر، سلامه از آپارتمانش خارج شد و هنوز 20 متر رانندگی نکرده بود که به فولکسواگن رسید و با رسیدن شورلتش به فولکسواگن، با فشار دکمه توسط رینا، بمب منفجر شد. در اینانفجار 8 تن دیگر ازجمله راننده سلامه، دو نفر از محافظینش، سه شهروند لبنانی، یک شهروند آلمانی و یک شهروند بریتانیایی کشته شدند.
اسرائیل با کشتن سلامه، موفق نشد رشته ارتباط ساف با آمریکا را قطع کند. چون رابرت ایمز مواضع طرفدارانهای از فلسطین اتخاذ کرد و یکی از شخصیتهای کلیدی در طرح صلح ریگان شد که در آن، آمریکا برای اولینبار حق فلسطینیها را برای یککشور مستقل به رسمیت میشناخت.
* عملیات مرد خوششانس
یکهفته پیش از آنکه ودیع حداد در بیمارستان برلین شرقی بستری شود، یکی از جاسوسهای شینبت با نام مستعار کلفَت خبر داد یکتیم از نیروهای ساف در حال آموزشدیدن برای یک حمله چریکی به اسرائیل هستند. ایناطلاعات با شنودهای دفاتر ساف در قبرس مطابقت داده و تائید شد و خبر رسید هدف، بههمزدن مذاکرات صلحی است که بگین با مصر آغاز کرده و به گفته رونین برگمن، عرفات و ابوجهاد دستور آن را صادر کرده بودند. ژنرال گلعاد خواست اسرائیل پیشدستی کند. در نتیجه روز 5 مارس 1978 (14 اسفند 56) تکاوران دریایی واحد شایتت 13 عملیات «مرد خوششانس» را اجرا کردند و تمام فلسطینیهای پایگاه دامور را به قتل رساندند. اما در عمل تنها افراد حاضر در یکی از ساختمانهای پایگاه را کشتند.
روبیر حاتم (کبرا) جلاد نیروهای فالانژ که مسئول کشتن احمد متوسلیان و همراهانش است
* ماجرای کشتار ساحلی و عملیات لیتانی برای حذف هرچهبیشتر فرماندهان فلسطین
در ادامه، روز 11 مارس 1978 (20 اسفند 56) 5 نیروی فتح در ساحل جنوب حیفا از قایق پیاده شده و قدم به خاک اسرائیل گذاشتند. سپس به یک بزرگراه ساحلی در مسیر حیفا تلآویو رفته و یک تاکسی و سپس یک اتوبوس را ربودند. آنها دست به ترفند جدیدی زده و با روش غافلگیرکننده حمله در حال حرکت، یک اتوبوس دیگر را متوقف کرده و مسافرین آن را هم گروگان گرفتند. پلیس اتوبوس را در حومه شمالی تلآویو متوقف کرد و تلاش اسرائیلیها برای پایان قائله به آنجا رسید که 35 اسرائیلی کشته و 71 تن زخمی شدند. از فلسطینیها هم 9 تن کشته و یکنفر اسیر شد. یکنفر دیگرشان هم در بیمارستانی که زخمیها به آن منتقل شدند، پیدا شد.
نام اینحادثه را کشتار جاده ساحلی گذاشتند و از معدود حملات چریکی فلسطینیهاست که در حافظه جمعی اسرائیلیها حک شده است. در پی ایناتفاق، وایزمن وزیر دفاع که در آمریکا بود، به سرعت به اسرائیل بازگشت و دستور یک تهاجم گسترده به جنوب لبنان را به نیروهای IDF داد. اینحمله گسترده «عملیات لیتانی» نام گرفت و هدف از آن، این بود که بیشترین تعداد ممکن از رزمندگان ساف کشته شوند.
در نتیجه اینحمله اسرائیل، یک نیروی موقت سازمان ملل در لبنان با سرواژه «یونیفل» ایجاد شد. یک نیروی طرفدار اسرائیل هم به نام «ارتش آزاد لبنان» که اغلب اعضایش مسیحی بودند تاسیس شد. اما اسرائیلیها نتوانستند جلوی شلیک کاتیوشاهای فلسطینیها بهسمت اسرائیل را با عبور تیمهای ساف از مرز بگیرند. آنها چندمورد قتل اسرا و غارت را همزمان با عملیات یکهفتهای لیتانی مرتکب شدند و برای بار دیگر، اسرائیل توسط مجامع بینالمللی محکوم شد. در ادامه وایزمن، یورشهای دقیق و قتلهای هدفمند توسط واحدهای ویژه تکاوری را که پیچیدگی کمتری داشتند، سریعتر بودند و نیاز به داستان پوششی نداشتند، در دستور کار قرار داد. در اینزمان واحدی که اغلب ماموریتها را به عهده داشت، واحد تکاوری دریایی شایتت 13 بود. اینواحد اواخر سال 1949 به عنوان یکواحد تکاوری سری، مامور نفوذ مخفیانه، عملیاتهای خرابکاری و قتل هدفمند از طریق دریا تاسیس شده بود. نیروهای شایتت 13 از سال 1978 تا 1980 در مجموع 23 حمله علیه ساف در قلمرو لبنان و دریا انجام دادند.
در ادامه وایزمن، رافائل (رافول) ایتان را بهعنوان مسئول عملیاتهای لبنان انتخاب کرد. بعدها یکی از اولیناقدامات او در مقام رئیس ستاد مشترک، صدور فرمان عفو برای دوتن از مجرمان محکومشده IDF بود که هر دو فلسطینیها را زیر بازجویی کشته بودند و یکی از آنها همان سرهنگدو با اسم مستعار Y بود. وایزمن به ایتان اختیار داد فعالیت واحدهای اطلاعاتی بهویژه واحد 504 امان را در لبنان افزایش دهد. در چند مورد هم واحد 504 به جاسوسهایش اجازه داد مردم را بدون اجازه یا حتی بدون اطلاع مقامات بالاتر به قتل برسانند.
* اشاره برگمن به فالانژها و سندی از شهادت احمد متوسلیان و همراهانش
بعد از روایت حمله اسرائیل به لبنان که در پاسخ به ماجرای کشتار ساحلی ترتیب داده شده بود، رونین برگمن به فالانژهای لبنانی اشاره میکند. او میگوید دستگاه اطلاعاتی اسرائیل مشغول ایجاد زمینهها و زیرساختهای یک حضور دائمی در لبنان بود؛ هم برای جمعآوری اطلاعات درباره عرفات و هم برای بیثباتکردن ساف. آنها با پشتیبانی مستحکم بیگن اتحاد محرمانهای با فالانژها (شاخه شبه نظامی مهمترین حزب مسیحیان مارونی لبنان) که سرسختترین دشمنان فلسطینیها بودند، ایجاد کردند. موساد تحت محافظت نیروهای فالانژ این امکان را به دست آورد که پایگاه اطلاعاتی خود را نزدیک بیروت برپا کند. رووِن مِرهاو رئیس رسمی آن واحد موساد که مسئول ارتباط با فالانژها بود جنایتها و کارهای آنها را حالبههمزن توصیف کرده است. مرهاو در اعتراض به ادامه ارتباط موساد با فالانژها، موساد را ترک کرد ولی راهبرد راهبردی اینسازمان اطلاعاتی با مارونیها نهتنها قطع نشد، بلکه عمیقتر هم شد.
روبیر حاتم معروف به کبرا یعنی جلاد ارشد فالانژها گفته بود افسران موساد کشتن چند نفر از زندانیهای فالانژها را تایید کرده بودند؛ ازجمله چهار دیپلمات ایرانی که پیش از اینکه به سرشان شلیک شود و در چاله آهک انداخته شوند، شکنجه هم شدنداما در صفحه 226 جلد دومِ (ترجمه وحید خضاب از کتاب) است ک به روبیر حاتم معروف به کبرا یعنی جلاد ارشد فالانژها اشاره میشود که گفته بود افسران موساد کشتن چند نفر از زندانیهای فالانژها را تایید کرده بودند؛ ازجمله چهار دیپلمات ایرانی که پیش از اینکه به سرشان شلیک شود و در چاله آهک انداخته شوند، شکنجه هم شدند. درباره اینمساله، اشاره دیگری در کتاب «تو زودتر بکش» وجود دارد که هنگام روایت یکی از رسواییهای اسرائیل به آن خواهیم رسید.
* تشکیل واحد منطقه جنوب لبنان و باز بودن دستش در جنایت
در 22 آپریل 1979 (2 اردیبهشت 1358) یک گروه وابسته به ساف که رهبرشان فردی به نام ابوالعباس بود در ساحل نهاریا از قایق پیاده شدند. یکی از اعضای اینتیم چهارنفره پسری شانزدهساله بهنام سمیر قنطار بود. اینمبارزان هم برای عملیات و گروگانگیری و طلب آزادی زندانیان فلسطینی به اینماموریت آمده بودند. عملیات فلسطینیها با ورود نیروهای نظامی اسرائیل به صحنه، به یک کشتوکشتار انجامید که اعضای یک خانواده اسرائیلی در آن کشته شدند. اینکشتار نقطه عطف دیگری در تبدیل نبرد اسرائیل و ساف به یک جنگ تمام عیار نظامی شد.
فرمانده منطقه شمالی IDF سرلشگر آویگدور (یانوش) بنگال مدت کوتاهی پس از حادثه به صحنه رسید. بنگال پس از اینماجرا با پشتیبانی ایتان، مئیر داگان را به فرماندهی واحد تازه تاسیسی که «واحد منطقه جنوب لبنان» نام داشت، منصوب کرد. بنگال در انجام جنایت، دست داگان را باز گذاشت و گفت میتواند هرکاری دوست دارند بکند. داگان و تیمش برای باقی نگذاشتن ردپایی از اسرائیل، آندسته از افراد محلی لبنانی، مسیحیان و مسلمانان شیعه را به خدمت گرفتند که از عرفات نفرت داشتند. اینواحد در ادامه با همکاری همینافراد، یکسلسله قتل هدفمند و عملیاتهای خرابکاری را در جنوب لبنان آغاز کرد. بنگال در اینباره گفته: «ما از اونا (افراد محلی) به عنوان نیروی نیابتی به عنوان مزدور استفاده میکردیم. ما به اونا (به مسیحیها و شیعهها و سنیها) انگیزه رو میدادیم و علیه همدیگه به بازی میگرفتیمشون.» (جلد دوم، صفحه 233)
یکی از نمونههای اختلاف بین اسرائیلیها مربوط به همینبرهه تاریخی است که شاخه اطلاعاتی ارتش اسرائیل درباره اهمیت قتلهای تصویبنشده با تیم داگان اشتراک نظر نداشت. در نتیجه و پس از عملیاتهای خودسرانه بنگال در خاک لبنان، یهوشوآ ساگوی رئیس وقت امان دستور داد داخل تلفنهای فرماندهی منطقه شمالی شنود کار بگذارند. آنطرفیها هم اینطرح را کشف کردند و بنگال با افتخار از اینکشف صحبت کرد. در ادامه، بنگال به دفتر وزیر دفاع در تلآویو احضار شد. درگیری داخلی بین امان و فرماندهی منطقه شمالی ادامه پیدا کرد و گرچه امان بعدها از طریق منابعش در لبنان درباره ماشینها و الاغهایی که فرماندهی منطقه شمالی روی آنها بمب نصب میکرد اطلاعاتی به دست آورد، تصمیم گرفت موضوع را رها کند. و گفتند شاید بهتر باشد ما هم از اینماجراها خبر نداشته باشیم. یا به قولی از کتاب مقدس «بگذار بچهها کیفشان را بکنند!» درهرصورت، سوژههایی که بنگال هدف قرار میداد، نیروهای عملیات سطح پایین ساف بودند.
سرلشگر آویگدور (یانوش) بنگال فرمانده منطقه شمالی IDF
* برگشت عرفات به فهرست ترورها
در روز 5 آگوست 1981 (14 مرداد 1360) مناخیم بگین نخستوزیر وقت، آریل (آریک) شارون را بهعنوان وزیر دفاع اسراییل منصوب کرد. شارون که بهخوبی بر عقبنشینی از شبهجزیره سینا نظارت و آن را مدیریت کرده بود، بهمرور یکنوع روحیه ستیزهجو، خطرپذیری و ماجراجویی را در نهاد دفاعی اسرائیل تزریق کرد. او امیدوار بود با عملیاتهای بمبگذاری و اعمال تروریستی مختلف، عرفات را تحریک کند به اسرائیل حمله کند تا در پاسخش، شارون به لبنان لشکرکشی کند. اما عرفات اغفال نشد و موساد را متهم کرد پشت انفجارها و پشت جبهه آزادی لبنان از خارجیها قرار دارد. یکی از افسران وقت اسرائیلی روایت کرده که با پشتیبانی شارون، چهکارهای وحشتناکی انجام شد؛ عملیاتهایی که صرفا برای کشتن بودند: «کِی رسم بوده ما بمب روی الاغ بذاریم و بفرستیمش که توی بازار بین مردم منفجر بشه؟» (جلد دوم، صفحه 248) یکی دیگر از نیروهای موساد هم که آنزمان در لبنان حضور داشت گفته به لبنانیها آموزش میدادند یک ماشین بمبگذاریشده چگونه میتواند کارآمد باشد. و هرچه اسرائیلیها بعدا از حزبالله دیدهاند، ناشی از چیزهایی بودند که در عملیاتهای اینچنینی آموزش داده بودند.
یکی از افسران وقت اسرائیلی روایت کرده که با پشتیبانی شارون، چهکارهای وحشتناکی انجام شد؛ عملیاتهایی که صرفا برای کشتن بودند: «کِی رسم بوده ما بمب روی الاغ بذاریم و بفرستیمش که توی بازار بین مردم منفجر بشه؟» در مقابل اینخویشتنداری فلسطینیها، رهبران جبهه آزادی لبنان از خارجیها تصمیم گرفتند یکگام بالاتر بروند. شارون مجددا عرفات را به فهرست افراد تحت تعقیب برگرداند. در ادامه بنگال و داگان در سال 1981 عملیاتی با عنوان «عملیات المپیا» را طراحی کردند که طی آن قرار بود برای کشتن عرفات، دو تن مواد منفجره در یک کامیون کار گذاشته شود. اینکامیون هم اطراف سالن تئاتری که قرار بود اعضای ساف در دسامبر آنسال در آن ضیافت شام داشته باشند، قرار داده شود تا با انفجاری عظیم، کل رهبران ساف یکجا از بین بروند. اما پس از مدتی طرح المپیای یک، جای خود را به طرح المپیای دو داد که در آن قرار بود حجم زیادی از بمب در زیر جایگاه ویژه ورزشگاه در حالی ساختی در بیروت قرار داده شود که قرار بود اول ژانویه 1982 (11 دی 60) ساف سالگرد تاسیسش را در آن جشن بگیرد. اما در آنزمان بنگال دیگر فرماندهی منطقه شمالی نبود و شارون هم که او را آدم نازکدلی میدانست، نیاز چندانی به حضورش حس نمیکرد.
سهنفر از جاسوسهای اسرائیلی موفق شدند خود را به جایگاه ویژه ورزشگاه رسانده و مواد منفجره را جاسازی کنند. همچنین قرار شد سهعضو شیعه جبهه آزادی لبنان از خارجیها هم سه ماشین بمبگذاریشده را نزدیک دیوار استادیوم پشت جایگاه ویژه قرار دهند و یکدقیقه پس از انفجار جایگاه، اینماشینها هم برای خسارت و کشتار بیشتر، با کنترل از راه دور منفجر شوند.
اما بنا بود چندنفر از دیپلماتهای خارجی ازجمله سفیر روسیه همراه عرفات در جایگاه ویژه حضور داشته باشند. داگان، ایتان و شارون سعی کردند بگین را برای انجام عملیات متقاعد کنند اما او نمیخواست با کشتن سفیر روسی خود را به شوروی درگیر کند. در نتیجه دستور داد عملیات را لغو کنند. اما بهزودی برای انجام عملیات دیگری چراغ سبز نشان داد؛ کشتار رهبران ارشد ساف در کاروانی متشکل از 7 یا 8 مرسدس بنز که بنا بود به جلسه عالی رهبران اینسازمان بروند. به اینترتیب عملیاتی طراحی شد که بنا بود طی آن، پس از رسیدن اتومبیلها به نقطهای مشخص، بمبهای از پیش کارگذاشتهای منفجر شوند. اما اینعملیات هم بهدلیل خوف و خطرها، با هماهنگی نخستوزیر و وزیر دفاع لغو شد. 6 ماه بعد هم نیروهای اسرائیل به لبنان حمله کرده و جنگ لبنان را شروع کردند.
* ترور ناموفق سفیر اسرائیل در انگلستان
شلومو آرگوف سفیر اسرائیل در انگلستان، شب سوم ژوئن 1982 (13 خرداد 61) پس از یک مهمان مجلل در هتل دورچستر لندن، مورد سوءقصد یکمرد عرب قرار گرفت.
در آندوران، واحد محافظت شخصیتهای شینبت اجازه نداشت در خاک بریتانیا فعالیت کند. بههمیندلیل یک محافظ انگلیسی به نام کارآگاه کالین سیمپسون از سفیر اسرائیل محافظت میکرد. فرد سوءقصدکننده، حسین غسان سعید از اعضای هسته مخفی گروه تروریستی ابونضال بود و بهسمت سفیر اسرائیل شلیک کرد اما ترور موفقی انجام نشد. نویسنده کتاب «تو زودتر بکش»، سال 1999 با حسین غسان سعید مصاحبه کرده است.
آرگوف زنده ماند ولی فلج و به گرفتاریهای مزمنی دچار شد که در نهایت به مرگش در سال 2003 منجر شدند. مدتی بعد از اینترور نافرجام، دستگاه اطلاعاتی اسرائیل متوجه شد دستور اینترور توسط ابونضال دشمن قسمخورده عرفات صادر شده است. او نیز دستور اینحمله را از طرف برزان التکریتی رئیس دستگاه اطلاعات خارجی عراق صادر کرده بود.
در ادامه هیئت دولت اسرائیل یکبمباران عظیم علیه بیروت و پایگاههای ساف در دیگر نقاط لبنان را تصویب کرد. عرفات هم ساکت نماند و مدت کوتاهی بعد از آنها، 29 سکونتگاه یهودینشین در شمال اسرائیل زیر آتش توپخانههای ساف قرار گرفتند. غسان سعید هم در لندن به 30 سال زندان محکوم شد. اما نکته مهم این بود که حالا دیگر جنگ لبنان آغاز شده بود.
IDF در روز 6 ژوئن (16 خرداد) یورش طوفانی خود به لبنان را آغاز کرد. لشکرکشی تمامعیار اسرائیل به لبنان باعث شد همه دنیا حتی دونالد ریگان علیه اسرائیل موضع بگیرند. مساله مهم برای صهیونیستها این بود که شارون دولت و افکار عمومی اسرائیل را فریب داده و همه اقدامات IDF در لبنان را بدون کسب تاییدیه دولت انجام داده بود.
خبر ترور سفیر شلومو آرگوف در روزنامه گاردین
* تلاشهای «ماهی نمکی» برای جستن از تلههای موساد
اسم رمز عرفات بین اسرائیلیها و اشاره به عملیات حذف او، «ماهی نمکی» بود. با تلاشهایی که برای حذف عرفات میشد، او متوجه شد اتفاقی نیست که مدام هرجا تازه به آن وارد یا خارج میشود، بمباران میشود. در نتیجه در یک زمان چندجلسه را در چند مکان مشخص هماهنگ میکرد. او برای نجات از تلههای موساد، اطلاعات اشتباه درباره محل حضور و مقاصد خود را بین دستیارانش پخش میکرد. عرفات بعدها مدعی شد در روزهای محاصره بیروت توسط ارتش اسرائیل، صهیونیستها 13 تلاش نافرجام برای ترورش داشتهاند.
او متوجه شد اتفاقی نیست که مدام هرجا تازه به آن وارد یا خارج میشود، بمباران میشود. در نتیجه در یک زمان چندجلسه را در چند مکان مشخص هماهنگ میکرد. او برای نجات از تلههای موساد، اطلاعات اشتباه درباره محل حضور و مقاصد خود را بین دستیارانش پخش میکردروز 13 آگوست (22 مرداد) با میانجیگریهای آمریکا، عرفات پذیرفت همراه کلیه نیروهای مسلحش بیروت را ترک کند. اما جالب است که رفتار شارون در اینبرهه باعث شد برخی اسرائیلیها برای نجات اسرائیل به فکر ترورش بیافتند.
* کشتار صبرا و شتیلا و افسردگی مناخیم بگین
پارلمان لبنان با فشارهای موساد در 23 آگوست 1982 (1 شهریور 1361) بشیر جمیل رهبر فالانژها را بهسمت ریاست جمهوری لبنان انتخاب کرد. شارون که میدانست بهزودی پای نیروهای حافظ صلح به لبنان باز میشود، پیشنهاد داد نیروهای فالانژ (از بیروت شرقی)، به بیروت غربی رفته و هرکس از نیروهای ساف را آنجا باقی مانده، بکشند. در ادامه، خدماتی که فالانژها به اسرائیل کردند، باعث شد حبیب شرتونی یکجاسوس سوری مقر اصلی فالانژها در بیروت را با انفجار بمب منفجر کند. اینحادثه باعث کشتهشدن بشیر جمیل و تعداد زیادی از همکارانش شد. در نتیجه فالانژها از اسرائیلیها اجازه گرفتند برای کشتار فلسطینیها وارد اردوگاههای آوارگان فلسطینی صبرا و شتیلا شوند.
کشتار صبرا و شتیلا یکفاجعه مهیب بود که در آن، بهقول اسرائیلیها 700 تن و بهقول فلسطینیها 2750 تن کشته شدند. مترجم کتاب «تو زودتر بکش»، میگوید رونین برگمن سعی کرده در کتابش درباره ماجرای صبرا و شتیلا بهطور گذرا به نقش اسرائیل اشاره و از کنار آن عبور کند. چون اینکشتار نهفقط چندساعت بلکه سهشبانهروز طول کشید و طبق اسناد قوی، نیروهای اسرائیلی برای سهولت در کار کشتار توسط فالانژها، پروژکتورهای قوی را در ارتفاعات اطراف اردوگاهها روشن کردند. شارون هم سران فالانژ را برای گرفتن انتقام و کشتار فسلطینیها، تحریک کرده بود.
بههرحال در پی کشتار صبرا و شتیلا، موج سهمگینی از محکومیتهای بینالمللی و داخلی علیه دولت اسرائیل راه افتاد. اما شارون بهتندی به آنها پاسخ داد. مثلا با خط و نشانهایی که برای حزب کارگر و شخص شیمون پرز کشید، انتقادات اینحزب عملا فروکش کرد. مناخیم بگین هم که به ایننتیجه رسیده بود که شارون فریبش داده و دنبال اهداف دیگری بوده، به افسردگی شدید مبتلا شد و وضعیت روحی وخیمی پیدا کرد. در نتیجه دستیارانش سعی کردند از دادن اخبار بد به او خودداری کرده و وضعیت واقعیاش را از دید افکار عمومی اسرائیل پنهان کنند. با غیبت کامل مناخیم بگین، شارون آزاد بود هرکاری میخواهد درباره ارتش اسرائیل بکند.
بهتعبیر رونین برگمن در دوره غیبت بگین، شارون عملا بر اسرائیل حکومت میکرد و مدیریت موساد را هم به دست گرفت. او در اسرائیل به بولدوزر معروف شده بود و هرجا و هروقت احساس ضرورت میکرد، حقیقت را طور دیگری جلوه میداد و هیچ عذاب وجدانی هم نمیگرفت.
* تبدیل عملیات «ماهی نمکی» به «ماهی قرمز»
شارون معتقد بود کشتن علنی عرفات، او را تبدیل به شهیدی بزرگ میکند. در نتیجه دنبال راههای نامحسوس برای حذف او بود. به اینترتیب عملیات «ماهی نمکی» تبدیل به عملیات «ماهی قرمز» شد و در حالی که نیروهای اطلاعاتی اسرائیل معتقد بودند اولویتهای مهمتری نسبت به عرفات وجود دارند، او بر حذف عرفات به هر قیمتی اصرار داشت. نیروهای موساد به شارون گفتند محال است در شرایط فعلی دستشان به عرفات برسد. او در آنروزها از یکجت خصوصی که سعودیها در اختیارش گذاشته بودند، استفاده میکرد و دو خلبان جت هم گذرنامه آمریکایی داشتند. بنابراین شلیک به هواپیما در هوا ممکن نبود چون دو آمریکایی هم همراه عرفات کشته میشدند. اما عرفات هم گاهی بهجای اینجت، از جت خصوصی دیگری استفاده میکرد و حتی گاهی سوار هواپیمای مسافربری عمومی هم میشد.
طرح شارون این بود که در یکی از پروازهای عرفات، هواپیمایش را بر فراز دریا و دور از خشکی هدف قرار دهند تا پیدا کردن لاشه هواپیما زمان زیادی ببرد. در طول 9 هفته از نوامبر 1982 تا ژانویه 1983 هواپیمای F16 و F15 اسرائیل حداقل 5 بار برای رهگیری هواپیماهایی که گمان حضور عرفات در آنها میرفت، پرواز کردند اما به عقب فرا خوانده شدندشارون در اینشرایط، به فرمانده نیروی هوایی اسرائیل، ژنرال ایوری دستور داده بود جنگندههایش را برای رهگیری و انهدام هواپیمای عرفات در حالت آمادهباش نگه دارد. در نتیجه دو فروند F15 اسراییلی به پرواز درآمده تا هواپیمایی را که هواپیمای باربری بود و جاسوسان مدعی شده بودند عرفات سوارش شده، روی هوا مورد اصابت موشک قرار دهند. اما ایوری تا لحظات آخری که از روی زمین اطلاع رسید فرد سوار شده عرفات نیست، F15ها را معطل نگه داشت. در نهایت مشخص شد هدف، فتحی عرفات برادر کوچکتر یاسر عرفات، پزشک و موسس هلال احمر فلسطین بوده که همراهش 30 کودک زخمی فلسطینی سوار هواپیما شدهاند و برخی از زخمیها، مجروحان کشتار صبرا و شتیلا هستند.
طرح شارون این بود که در یکی از پروازهای عرفات، هواپیمایش را بر فراز دریا و دور از خشکی هدف قرار دهند تا پیدا کردن لاشه هواپیما زمان زیادی ببرد. در طول 9 هفته از نوامبر 1982 تا ژانویه 1983 هواپیمای F16 و F15 اسرائیل حداقل 5 بار برای رهگیری هواپیماهایی که گمان حضور عرفات در آنها میرفت، پرواز کردند اما به عقب فرا خوانده شدند.
در ادامه تشکیل کمیسیون بررسی و تحقیق و تفحص درباره کشتار صبرا و شتیلا، شارون و همفکرانش را با خطر از دست دادن مناصبشان روبرو کرد. کمیسیون، بیشتر تقصیرها را به گردن وزیر دفاع وقت یعنی شارون و ایتان رئیس ستان مشترک، یهوشوآ ساگوی رئیس سازمان امان و دیگر افسران ارشد IDF و عادمونی رئیس وقت موساد انداخت. پیشنهاد کمیسیون هم این بود که شارون بهسرعت برکنار شود. اما شارون حاضر به استعفا نبود. در نتیجه بگین و وزرای کابینه، او را بیرون کردند. خود بگین هم که دچار غم و اندوه و حالت شدید افسردگی بود، از نخستوزیری استعفا داده و اسحاق شامیر جایگزینش شد. در پی ایناتفاقات، این درک هم بین اسرائیلیها به وجود آمد که یاسر عرفات یکموضوع و مساله سیاسی است و نباید به او بهعنوان سوژه ترور نگاه کرد.
عکسی که الکس لواک عکاس اسرائیلی از واقعه اتوبوسربایی گرفت و نشان داد شهید مجدی ابوجامع بهدست نیروهای شینبت اسیر و سپس کشته شده است
* آبروریزی کشتن دو فلسطینی اتوبوسربا و اشارهای دیگر به کشتن چهار دیپلمات ایرانی
در 12 آپریل 1984 (23 فروردین 1363) اتوبوسی از تلآویو بهسمت اشکلون حرکت کرد که 44 مسافر داشت. 4 نفر از اینمسافران مبارزان فلسطینی بودند که قصد داشتند اتوبوس را ربوده و آن را به غزه ببرند تا درخواست آزادی همرزمان خود را بکنند. 10 روز پیش از ربایش ایناتوبوس، مبارزان فلسطینی متشکل از 3 عضو جبهه دموکراتیک خلق برای آزادی فلسطین بهعنوان گردشگر وارد اسرائیل شده و با حملهای که ترتیب دادند، باعث زخمیشدن 48 اسرائیلی شدند و جالب است که رونین برگمن میگوید تنها عامل توقفشان، شهروندان مسلح اسرائیلی بودند.
بههرحال در روز 12 آپریل که ماجرای ربایش اتوبوس اسرائیلی رخ داد، اسرائیلیها کماکان بر این باور بودند که تا میتوان بهزور گروگانها را آزاد کرد، مذاکره کاری بیهوده است. در نتیجه به اتوبوس حمله کرده و بهسمت افراد درون آن تیراندازی کردند. دو تن از مبارزان در زد و خورد کشته، اما دو تن دیگر از آنها که پسرعموهایی با نام خانوادگی ابوجامع بودند، دستگیر شدند.
پس از پایان تیراندازی و اسارت دو فلسطینی، شای عاویتال فرمانده نیروهای سایرت متکال ابتدا قصد کشتن دو اسیر را داشت. اما منصرف شد. اما آوراهام شالوم فرمانده نیروهای شینبت وارد صحنه شد و پایان ماجرا تغییر کرد. سال 1983 که مناخیم بگین استعفا داده و اسحاق شامیر نخستوزیر اسرائیل شد، شالوم تبدیل به مهمترین شخصیت نهادهای اطلاعاتی شده بود. او که نمیخواست دو اسیر فلسطینی در دادگاه محاکمه شوند، به نیروهایش دستور داد آنها را چندکیلومتر دورتر ببرند. اسرائیلیها هم پس از انتقال ابوجامعها به نقطهای دورتر، آنقدر با سنگ و میلههای آهنی آنها را کوفتند تا کشته شدند. یکی از علل انتخاب اینروش وحشیانه برای کشتار دو فلسطینی مورد نظر، این بود که به نظر برسد توسط نیروهای خودسر و خشمگین کشته شدهاند.
او که نمیخواست دو اسیر فلسطینی در دادگاه محاکمه شوند، به نیروهایش دستور داد آنها را چندکیلومتر دورتر ببرند. اسرائیلیها هم پس از انتقال ابوجامعها به نقطهای دورتر، آنقدر با سنگ و میلههای آهنی آنها را کوفتند تا کشته شدنددر ایندوره، برخی از زندانیان فلسطینی زیر شکنجه کشته میشدند و برخی هم از شدت فشار، خودکشی میکردند. در برخی موارد جسد فعالان ساف که برای بازجویی برده شده بودند، در جایی دور و بدون اینکه حتی به مرکز بازجویی رسیده باشند، پیدا میشد. هر از گاهی هم به قول رونین برگمن، یکی از فعالان ساف بهنحوی خیلی ساده ناپدید میشد! برنامه اینناپدید شدنها «برنامه وزنهها» نام داشت. احکامشان هم ابتدا توسط فرمانده شینبت و سپس نخستوزیر اسرائیل (ابتدا رابین و بعد شامیر) تائید میشد. در 8 آپریل 1979 (19 فروردین 58) برنامه وزنهها پس از آنکه یکی از بستههای معیوب یکی از نیروهای عملیاتی شینبت را به قتل رساند، لغو شد. اما شالوم در سال 1980 با انتصاب به ریاست شینبت دوباره و اینبار با شدت بیشتر، اجرای برنامه را برقرار کرد.
پس از انتشار عکسی که الکس لواک عکاس اسرائیلی از ماجرای شب دستگیری فلسطینیها اتوبوس گرفته بود، شالوم و گروهش به دردسر عظیمی افتادند. اینعکس در یکمجله اسرائیلی چاپ شد و نشان میداد اسرائیلیها پس از اتمام درگیری مجدی ابوجامع را دستگیر کردهاند. و این، یعنی دو فلسطینی مورد نظر را به خلاف گفتههای شالوم، در درگیری آزادی گروگانها نکشتهاند بلکه آنها اسیر و سپس زیر شکنجه کشته شدهاند. شالوم و نیروهایش همقسم شدند هیچوقت حقیقت ماجرا را فاش نکنند. چون در آنصورت محاکمه میشدند. به همیندلیل شبکهای پیچیده و در هم تنیده از دروغ را طراحی کردند و منکر اصل و واقعیت ماجرا شدند. وزارت دفاع اسرائیل کمیسیونی برای کشف واقعیت ماجرا تشکیل داد و شالوم و افرادش بارها و بارها تمرین کردند چهطور در کمیسیون شهادت دروغ بدهند.
صفحات زیادی از کتاب «تو زودتر بکش» به فراز و فرودهای اینپرونده اختصاص دارد. اما برای خلاصهکردن مطلب، بد نیست به اینفراز از کتاب اشاره کنیم: «... ولی آن دو اتوبوسربای فلسطینی مرده، دست از سر او برنمیداشتند و حالا که کل توطئه باز شده و لو رفته بود او سختتر میتوانست محققین را با یکسناریوی جعلی و پیچیده دیگر قانع کند.» (جلد دوم، صفحه 386) افراد شالوم حتی برخی از مقامات وزارت دفاع اسرائیل را بهصورت مخفی و شبانه تهدید کردند. و «دست آخر شالووم خیلی ساده به این راهکار متوسل شد که در مقابل محققین قسم بخورد که حقیقت را بیان کند ولی دروغ بگوید.» (صفحه 378)
بالاگرفتن تحقیقات باعث شد اواخر ماه مه (اوایل خرداد 65) شالوم و دوستانش شروع به تدوین فهرستی از اموات کنند؛ فهرستی که در آن، نام 4 دیپلمات ایرانی هم که موساد اجازه داده بود در بیروت توسط روبیر حاتم جلاد فالانژها شکنجه و کشته شوند، به چشم میخورد. اسم اینفهرست، «پرونده جمجمهها» گذاشته شد و تدوینکنندگانش بهطور مخفیانه اعلام کردند اگر تحت تعقیب قانونی قرار بگیرند، بقیه را ازجمله نخستوزیر را با خود به پایین میکشند. بهقول رونین برگمن، تهیه اینفهرست یکمانور شوکهکننده بود اما اثر داشت.
در نهایت مقامات اطلاعاتی اسرائیل برای رفع و رجوع این افتضاح با هم به یک توافق مشکوک و نامفهوم رسیدند. طبق اینتوافق بنا شد رئیس دولت اسرائیل یعنی خییم هرزوگ یک فرمان عفو عمومی برای کسانی که در این پرونده دخیل بودند، صادر کند و در مقابل هم شالوم از مقام ریاست شین بت استعفا دهد. رونین برگمن، نام فصل هفدهم کتابش را که به اینافتضاح اختصاص دارد، «کودتای شینبت» گذاشته است.
ادامه دارد...