شنبه 3 آذر 1403

در جهان خیالی غرب‌گرایان چه می‌گذرد؟

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
در جهان خیالی غرب‌گرایان چه می‌گذرد؟

اصلاح‌طلبان کوشیدند با لفاظی و کمک گرفتن از عبارات و واژگانی نظیر کودتا، نظام سیاسی در روسیه را نالایق، دیکتاتوری و فاقد خصیصه‌های لازم برای حکمرانی متناسب با خواست عموم مردم جلوه بدهند.

به گزارش مشرق، پس از شورش واگنر علیه ارتش روسیه، برخی از غرب‌گرایان اشتیاق خود را برای ضربه خوردن دولت روسیه بروز دادند. نکته قابل توجه، دوری آنها از واقعیت‌های صحنه بود که در نقطه مقابل ادعای‌شان مبنی‌بر واقع‌بینی در سیاست خارجی قرار می‌گیرد. رویدادهای اخیر در روسیه و شورش گروه واگنر، پرده دیگری از تحلیل‌های غلط و ماورایی اصلاح‌طلبان را به رخ مخاطبین کشید.

اصلاح‌طلبان که عمده اندیشه‌ورزان آنها هیچ شناختی از اتمسفر سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جوامع شرقی ندارند و صرفا در آرمان شهر آمریکا و اروپای غربی، مستحیل‌اند، درباره حوادث اخیر کوشیدند با لفاظی و کمک گرفتن از عبارات و واژگانی نظیر کودتا، نظام سیاسی در روسیه را نالایق، دیکتاتوری و فاقد خصیصه‌های لازم برای حکمرانی متناسب با خواست عموم مردم جلوه بدهند. تحلیل‌های غیر واقعی چپ‌ها از فضای بین‌الملل مسبوق به سابقه است.

در سازمان فکری اصلاح‌طلبان، واژگان علم سیاست به طرز فجیعی، ناراست و دم‌دستی شده و دستمایه اغراض و اهداف سیاسی هستند. در وقایع اخیر روسیه نیز بار دیگر واژگان سطحی به خدمت اصلاح‌طلبان درآمدند. غرب‌گرایان بدون فهم مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در روسیه تلاش کردند این‌گونه جا بیندازند که شورش یک گروه اقلیت زیر نظر ارتش روسیه، مقدمه‌ای برای بحران در نظام سیاسی این کشور است و پوتین، دیر یا زود دچار تنگنا خواهد شد.

ارتش روسیه کودتا کرد، پوتین سقوط کرد!

اگر بخواهیم عمق توهم غرب‌گرایان از شورش یک اقلیت نظامی در روسیه را درک کنیم، شاید نوشته اخیر عباس عبدی که برای توصیف مناسبات اجتماعی ایران، علقه و علاقه شدیدی به واژه «شکاف اجتماعی» دارد، کمک‌رسان باشد. این کنشگر و روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب با توصیف شورش واگنر به کودتا، در باب چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری این حادثه برای رئیس‌جمهوری روسیه، مدعی شد: «پوتین نتوانست کودتا را پیش‌بینی کند. در نظام‌هایی که گفت‌وگو، آزادی بیان و اظهار علنی احساسات ممکن نباشد، همین می‌شود که حاکم از شناخت جامعه خود نیز غافل می‌گردد و به یک‌باره با وضعی مواجه می‌شود که ذهن و روان او از آن غافل بوده است.» عبدی در حالی از واژه «کودتا» برای توضیح اقدام گروه واگنر استفاده کرده که کودتا طبق تعریف، براندازی ناگهانی و خشن دولت یا حکومت وقت توسط نیروی نظامی است. در روسیه نه تنها حکومت مرکزی توسط نیروی نظامی برانداخته نشد، بلکه گروه مدعی، کمتر از 24 ساعت از آغاز رجزخوانی، به راه آمد و عقب‌نشینی کرد.

تحلیل‌ها و برداشت‌های ماورایی، فانتزی از حوادث اخیر در روسیه، اولین نمونه از این دست رفتارها از سوی اصلاح‌طلبان یا چپ‌های سابق نیست. اصلاح‌طلبان بارها ثابت کرده‌اند که برخلاف ادعای خودشان، هیچ‌گونه درک واقع‌بینانه از روندهای جهانی ندارند و در برهه‌های مختلف، نسخه‌های اشتباهی برای سیاست خارجی کشورمان تجویز کرده‌اند. یکی از اولین نمونه‌های تاریخی که پرت بودن چپ‌ها از معادلات را گواهی می‌دهد، حمله آمریکا به عراق در جنگ اول خلیج فارس است.

به کمک صدام برویم

پس از حمله صدام به کویت در مردادماه سال 1369، آمریکا برای جلوگیری از سلطه صدام بر نفت منطقه و فرونشاندن بحران بین‌المللی، به همراه متحدین خود ابتدا به کویت و سپس به عراق حمله کرد و صدام را وادار ساخت تا از کویت خارج شود. پس از حمله آمریکا به عراق، تعدادی از نمایندگان شاخص جناح چپ از جمله خلخالی و محتشمی‌پور در مجلس دوره سوم، به حمایت از صدام پرداختند و مدعی شدند دیکتاتور عراق، ضدآمریکایی شده است.

چپ‌ها بر اساس همین ادعا و با اتصاف صدام به «خالد بن‌ولید» تأکید کردند که باید از او در برابر آمریکا دفاع کرد. ادعای چپ‌ها در حالی‌بود که به نظر می‌رسید آمریکا پس از عراق، به دنبال حمله به ایران نیز باشد؛ خاصه آنکه آمریکا دو سال قبل از آن، در 29 فروردین‌ماه سال 1367 جنگ نفتکش‌ها علیه ایران به راه انداخته و دو نفتکش کشورمان را مورد هدف قرار داده بود. این حملات در حالی رخ دادند که در آن مقطع، هیچ‌گونه وضعیت جنگی میان ایران و آمریکا وجود نداشت. با وجود جنجال چپ‌ها در مجلس، شورای‌عالی امنیت ملی که پس از اصلاح قانون اساسی شکل گرفته بود، جلوی ورود ایران به جنگ دیگری را گرفت و صراحتا اعلام کرد که ایران، نه طرف آمریکا است و نه طرف صدام.

کشور در لبه پرتگاه است!

در اردیبهشت‌ماه سال 1369، تعدادی از فعالان نهضت آزادی نظیر مهدی بازرگان، یدالله سحابی، ابراهیم یزدی و علی‌اکبر معین‌فر و دیگر چهره‌های اپوزیسیون به نام جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران، نامه‌ای خطاب به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهوری وقت کشورمان نوشتند و مدعی شدند که کشور در لبه پرتگاه قرار دارد. این نامه تفصیلی در چهار بند «اقتصادی، اجتماعی و زندگی»، «آزادی، امنیت و از نظر معنوی و مدیریت»، «استقلال، بقا و بازنگری کشور» و «روابط جهانی و سیاست خارجی» منتشر شد تا اوضاع کشور را به چالش و نقد بکشند. در بخشی از این نامه ادعا شده بود: «ملک و ملت به لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی رسیده است.»

پیش به سوی جنگ با طالبان

یکی دیگر از تحلیل‌های جوزده چپ‌ها از مناسبات سیاست خارجی کشور، به ماجرای حمله طالبان به کنسولگری کشورمان در شهر مزارشریف افغانستان بازمی‌گردد. ماجرا از این قرار بود که در سال 1377 و در جریان مسلط شدن طالبان بر افغانستان، عواملی به کنسولگری ایران در شهر مزارشریف وارد شدند و دیپلمات‌های ایرانی را به شهادت رساندند. جناح دوم خرداد در شورای‌عالی امنیت ملی، جنگ با طالبان را به تصویب رساند. آن زمان نیز به‌رغم اصرار اعضای این شورا که اکثرا کارگزاران دولت بودند، تدبیر رهبر انقلاب مانع از ورود ایران به باتلاق جنگ افغانستان شد.

نامه جام زهر جدید

هشت‌ماه پس از حمله آمریکا به افغانستان در مهر سال 1380، 127 نفر از نمایندگان مجلس ششم که قاطبه کرسی‌های آن متعلق به اصلاح‌طلبان بود، در نامه‌ای به رهبر معظم انقلاب مدعی شدند که «اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و مهم‌تر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود.» جام زهر ادعایی اصلاح‌طلبان در واقع اسم رمز برای برقراری ارتباط با آمریکا بود.

در واقع اصلاح‌طلبان مدعی بودند که آمریکا پس از حمله به افغانستان، حمله نظامی به ایران را نیز در برنامه دارد و پیش از این حمله، ایران باید به سازش با واشنگتن روی آورد. این ادعا در حالی مطرح می‌شد که در جریان کنفرانس بن آلمان در آذرماه 1380 با هدف استقرار دولت لویی‌جرگه در افغانستان، ایران نقش مهمی در معاملات منطقه داشت.

البته کمتر از یک ماه بعد از کنفرانس بن، جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا در دی‌ماه 80 در اظهارنظری جنجالی، ایران را در کنار رژیم‌های عراق و کره‌شمالی، در عداد کشورهای «محور شرارت» قرار داد. نکته مهم این‌جاست که برخی از نویسندگان نامه موسوم به «جام زهر» از جمله فاطمه حقیقت‌جو، موسوی خوئینی، رجبعلی مزروعی به خارج کشور پناهنده و برخی دیگر از آنها نیز در فتنه 88 محکوم شدند. از طرف دیگر، رهبر انقلاب مهرماه سال گذشته در دیدار جمعی از نخبگان و استعدادهای برتر علمی، به این نامه ننگین اشاره کردند و فرمودند: «عده‌ای از نمایندگان مجلس نامه نوشتند به بنده، یک نامه خیلی غیرمنصفانه بود. یک چیزهایی را گفتند، یک سوال‌هایی از ما کردند که جوابش را خودشان باید می‌دادند، چون هم مجلس دست خودشان بود، هم دولت دست خودشان بود، باید آنها جواب می‌دادند، از من سوال کرده بودند. آن وقت آن نامه مضمونش این بود که خلاصه باید تسلیم بشوید و الا کارتان تمام است.»

جماعتی که واقعیت را نمی‌بینند

آنچه در این گزارش آمد، تنها بخشی از نگاه معیوب و غیرواقع‌بینانه اصلاح‌طلبان به معادلات داخلی و خارجی کشورمان بود. اگر بخواهیم به موارد متأخر هم اشاره کنیم، تفوق دوباره طالبان بر کابل و ستیز احمد مسعود با این گروه، شاید بهترین نمونه باشد. اصلاح‌طلبان با ارزیابی نادرست از توان احمد مسعود و تبدیل او به یک قهرمان ماورایی، به دنبال این بودند که جمهوری اسلامی را به جنگ فرسایشی با طالبان بکشانند. شناخت غیرواقع‌بینانه و سطحی اصلاح‌طلبان از معادلات سیاسی در حالی است که ایشان خود را استاد مبرز این عرصه می‌پندارند و مدعی هستند در شناخت زبان دنیا مهارت دارند.

این در حالی است که اگر قرار بود جمهوری اسلامی با توهمات ایشان در عرصه داخلی و به خصوص خارجی، سیاستگذاری کند، شاید تا الان چیزی به اسم ایران روی نقشه جغرافیایی وجود نمی‌داشت. آنچه چپ‌ها و سپس اصلاح‌طلبان در چهار دهه گذشته در سیاست خارجی مروج بوده‌اند، همواره توأم با نوعی جوزدگی، هراس و عدم شناخت از توانایی‌های ایران بوده است. غرب‌زدگان ایرانی تصور می‌کنند با دست برداشتن از آرمان‌ها، منحل شدن در ایده‌های فانتزی لیبرالی و همدستی با آمریکا، می‌شود بحران‌ها را حل کرد. با توجه به تجربه‌های تاریخی، گردن نهادن به ایده‌های اصلاح‌طلبان بی‌شک مقدمه‌ای برای بحران‌های فزاینده برای کشور خواهد بود.

منبع: رونامه صبح نو