دیروز، امروز و فردا
امام خمینی پیش از اینکه استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را در بهمن 57 به مردم دهد، عزت و خودباوری را به تک تک آنها داده بود.
به گزارش مشرق، سید محمدعماد اعرابی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: 29 اسفند 1341 وقتی آقا سید روحالله خمینی بالای منبر مسجد اعظم قم عید نوروز 1342 را عزا اعلام کرد و گفت: «اگر مسلمین بدانند که چه توطئهها و نقشههایی علیه عزت اسلام، سعادت ملتهای مسلمان و استقلال ممالک اسلامی در دست اقدام است، دیگر هیچ وقت عید نمیگیرند بلکه قیام میکنند به وظایف دینی که بر عهده دارند. وظیفه علمای دین، وظیفه ملتهای مسلمان سنگین است. همه وظیفه دارند که از اسلام دفاع کنند. در برابر توطئهها بایستند و با آن مقابله کنند. آنها که در برابر خطرهایی که متوجه اسلام شده است قیام نکنند، مقابله نکنند و به دفاع برنخیزند، آنها در عداد مردگانند.» اخبار و اتفاقات ناامیدکننده آنقدر بود که مردم کاملا سرخورده و مأیوس از فضای سیاسی باشند و دعوت به قیام آقا سید روحالله برایشان در فضای اختناق آن روز، اگر نه غیرقابل باور اما دست کم عجیب به نظر برسد. حدود 9 سال و نیم از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت با کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 میگذشت و مردم با مشاهده بازگشت مقامات انگلیسی به تهران و استقبال رژیم پهلوی از مقامات آمریکایی در کشور خود تحقیر شدند. آبان 1332 تهمانده فعالیتهای جبهه ملی نیز سرکوب شد و 16 آذر 1332 اعتراض دانشجویان به کودتاچیان و اربابانشان پاسخی جز گلوله نداشت. دو سال بعد در آذر 1334 با دستگیری و اعدام اعضای فدائیان اسلام، جریانهای مبارز بار دیگر در بهت فرو رفتند. در این اوضاع شکلگیری سازمان جهنمی اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در اسفند 1335 و آغاز فعالیتهایش از 1336 گرد مرگ را در فضای سیاسی و اجتماعی ایران پاشید. فروردین 1340 فوت آیتالله بروجردی به عنوان مرجعیت عام شیعیان خبر شوکهکننده دیگری بود که میتوانست جریانهای مذهبی را به سرگردانی و تفرقه بکشاند. این حجم از اخبار ناگوار در آن روزگار کافی بود تا اندک امیدی به تغییر اوضاع، صرفا یک دلخوشی خام به نظر برسد؛ اما آقا سید روحالله اگرچه 60 سال سن داشت ولی از امید و نشاط جوانانه چیزی کم نداشت؛ 7 خرداد 1342برای همراه کردن علما با خود به منظور صدور اعلامیهای علیه رژیم پهلوی به آیتالله سید احمد خوانساری نوشت: «باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم آنها آماده باشند تا ریشه شاه و دولت را از میان برداریم.» او با قاطعیت از قیام سخن میگفت و خودش جلوتر از همه به راه افتاد، نشان به آن نشان که دو روز بعد در جمع بازاریان تهران گفت: «یکی از کسانی که بایستی در راه حضرت سیدالشهداء آغشته به خون خود شود، خمینی است. حال که چنین است، باید ما روز عاشورا را در قم، کربلای حسین قرار بدهیم، تا یک کربلای ثانی درست کنیم؛ و مردم برای زیارت به قم بیایند. چه افتخاری بالاتر از این که در راه دین، در راه حسین، در راه استقلال مملکت کشته شویم.»
عاشورای سال 1342 شمسی (13 خرداد 1342) با سخنان تکاندهنده آقا سید روحالله در مدرسه فیضیه قم و پس از آن قیام مردم در 15 خرداد، یادآور کربلا شد. 15 سال بعد در 22 بهمن 1357 همه به چشم دیدند آقا سید روحالله که حالا دیگر امام و رهبر ملت ایران شده بود چگونه در سالهای یأس و اختناق، پنجرهای از امید در دلشان باز کرده بود و آنها را به صبح پیروزی رساند.
او پیش از اینکه استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را در بهمن 57 به مردم دهد، عزت و خودباوری را به تک تک آنها داده بود.
14 آبان 1359 بار دیگر وقتی امام (ره) گفت: «من منتظرم که این حصر آبادان از بین برود. و [هشدار] میدهم به پاسداران، قوای انتظامی و فرماندهان قوای انتظامی که باید این حصر شکسته بشود... نگذارند اینها بیایند در آبادان وارد بشوند. از خرمشهر اینها را بیرون بکنند. حالت تهاجمی بگیرند.» باز هم اخبار و اتفاقات ناامیدکننده فراوان بود. چیزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که آیتالله مطهری، رئیس شورای انقلاب در 11 اردیبهشت 1358 ترور شد.
نظام جمهوری اسلامی تازه با رأی مردم مستقر شده بود که دولت موقت در 13 آبان 1358 استعفا داد. ترور و ناامنی در مرکز و تحرکات عناصر تجزیهطلب در مرزها اوج میگرفت. فقط در نیمه اول سال 1359 دو عملیات نظامی با هدف سرنگونی نظام نوپای انقلابی ایران یکی در طبس (اردیبهشت 1359) و دیگری در پایگاه شهید نوژه (تیر 1359) انجام شده بود؛ قوای نظامی ایران از انسجام کافی برخوردار نبود که خبر تجاوز صدام به خاک ایران در شهریور 1359 رسید. تنها یک هفته قبل از سخنان امام (ره) نیروهای نظامی ایران متوجه محاصره آبادان توسط ارتش بعث عراق شده بودند و از خبر تلخ سقوط خرمشهر کمتر از 10 روز میگذشت.
در ظاهر همه چیز برای ناامیدی از آینده انقلاب مهیا بود اما باز هم امام (ره) بود که توکل به خدا و خودباوری را در کالبد مردم دمید و با اعتماد به نفس از نیروهای نظامی ایران خواست حالت تهاجمی بگیرند، حصر آبادان را بشکنند و ارتش بعث را از خرمشهر بیرون کنند. غروب سوم خرداد 1361 شاید اگر رزمندگان فاتح ایران در خرمشهر اتفاقات سالهای گذشته از خیانت یک رئیسجمهور گرفته تا جنگ داخلی با منافقان و ترور عالیترین مقامات کشور را مرور میکردند، یک بار دیگر میدیدند پیر و مرادشان چطور در اوج ناامیدی، امیدبخش روزهای پیروزی بود و چطور از قوایی شکستخورده، لشگری فاتح ساخت.
سختی سالهای مبارزه و سالهای پیروزی آنقدر بود که هر روز را به اندازه یک ماه کش دهد و خستهکننده باشد اما در نظر امام (ره) همه این سالها و سختیها چند روزی بیش نبود: «از پانزدهم خرداد 42 که حکومت مستکبران جبار در این سرزمین به اوج خود رسیده بود، و میرفت تا عربده شوم أَنَارَبُکُمُ الأَعلی از حلقوم فرعون زمان طنین افکند، تا 22 بهمن 57 که پایه حکمرانی جباران عصر در این مرز و بوم فرو ریخت و تخت و تاج 2500 ساله فرعونگونه ستمشاهی به دست توانای زاغهنشینان و ستمدیدگان تاریخ بر باد رفت و طومار تاراجگریها و حکمفرماییهای شیطان بزرگ و شیطانکهای وابسته و پیوسته به آن درهم پیچیده شد، ایامی معدود بیش نبود. و از 22 بهمن 57 تا امروز که 15 خرداد 62 را در آغوش میگیریم ساعاتی محدود بیش نیست، ولی تحولی که کمتر از صدها سال بعید به نظر میرسید با تقدیر خدای بزرگ در این ایام معدوده و ساعات محدوده تحقق یافت و جلوهای از وعده قرآن کریم نورافشانی کرد.»
18 اردیبهشت 1401 وقتی بشار اسد، رئیسجمهور سوریه به دیدار رهبر انقلاب آمد از همین ویژگی که امام (ره) در جمهوری اسلامی ایران پایهگذاری کرد، سخن گفت: «برخی تصور میکنند حمایت ایران از جبهه مقاومت، حمایت تسلیحاتی است در حالیکه مهمترین حمایت و کمک جمهوری اسلامی، دمیدن روحیه مقاومت و استمرار آن است.»
پیش از او محمد عبدالسلام، سخنگوی جنبش انصارالله یمن نیز از روحیهبخشی خط امام (ره) به رهبر انقلاب گفته بود: «مواضع حیدری و علوی شما در حمایت از مردم مظلوم یمن را ادامه خط امام خمینی (ره) و مایه برکت و بسیار روحیهبخش میدانیم.» روحیه مقاومت و خودباوری این روزها در فلسطین هم بیش از گذشته ملموس است. روزی که «اور هلر» خبرنگار شبکه ده رژیم صهیونیستی سوار بر زرهپوشهای ارتش اشغالگر به شهر جنین حمله کردند با صحنهای عجیب مواجه شد که در آن جوانان فلسطینی بی هیچ واهمهای و با دست خالی به سمت آنها هجوم میآوردند: «باورم نمیشد بیش از 1000 جوان با پرتاب سنگ و بطریهای مواد آتشزا علیه ما شعار میدادند. یک پسر جوان فلسطینی درحالی که سنگهای بزرگی در دست داشت با مشت به در جیپ نظامی ما کوبید و خشمگینانه به افسر ما گفت: «لعنتی درو باز کن»! خیلی عجیب است. این نسل اصلا از ارتش و اسلحه ما نمیترسند.»
شعاع کوچک سخنرانی آقا سید روحالله که 29 اسفند 1341 شاید به سختی به بیرون از دیوارهای مسجد اعظم قم میرسید حالا دامنهای وسیع از یمن تا شام پیدا کرده است. انقلاب الهیای که امام (ره) دیروز از ایران آغاز کرد، امروز در سراسر جهان اسلام با تحول قلوب ملتهای مسلمان دیده میشود و انگار او همچنان در روزهای سخت، امیدبخش فردایی روشن برای جهان است: «چه بسا که این تحول و دگرگونی، در مشرق زمین و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق یابد. «وَ لَیسَ مِنَ اللَه بِمُستنکر» که دهر را در ساعتی بگنجاند و جهان را به مستضعفان، این وارثان ارض بسپارد، و آفاق را به جلوه الهی ولی اللَه الاعظم صاحب العصر - ارواحُنا لَهُ الفِداء - روشن فرماید و پرچم توحید و عدالت الهی را در عالم بر فراز کاخهای سپید و سرخ مراکز ظلم و الحاد و شرک به اهتزاز درآورد. وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَهِ بِعَزِیز.»
ایام معدود و ساعات محدود دیگری خواهد گذشت و وعده امام (ره) مثل همیشه باورپذیر و پذیرفتنی است.