دیگر خاورمیانه جای ماندن نیست
ایالات متحده حدود 46هزار سرباز در 11 کشور در سراسر خاورمیانه با تمام سختافزار و پشتیبانی مستقر کرده است. به گزارش بلومبرگ، در مناطق دیگر یعنی اروپا و شرق آسیا این نیروها در دسترس نیستند؛ یعنی جایی که شومترین دشمنان آمریکا به بازدارندگی نیاز دارند و نزدیکترین متحدانش به اطمینانبخشی. یکی از مهمترین سوالات استراتژیک خطاببه جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده - یا دونالد ترامپ در صورت...
اکنون زمان نادرستی برای چنین تغییر شگرف و گسترده ای خواهد بود. آمریکا در آستانه انتخابات خود دچار تنش های حزبی شده است. اسرائیل در حال جنگ در نوار غزه است و متهم به نسل کشی است و شبه نظامیان تحت حمایت ایران از یمن تا شام، نهتنها صهیونیست ها، بلکه نیروهای آمریکایی را نیز در تیررس خود دارند. یکی از این گروه ها با حمله هواپیمای بدون سرنشین به یک پایگاه آمریکایی در اردن منجر به کشته شدن سه آمریکایی شد. اگر ایالات متحده اکنون نیروهایش را از منطقه خارج کند برای تهران یک پیروزی خواهد بود؛ اما این مساله یادآور اتفاقات سال 2021 و بعد از خروج نیروهای آمریکا از افغانستان است.
اما در میانمدت چطور؟ در مقطعی از سالجاری، مرحله سنگین کارزار اسرائیل علیه حماس پایان خواهد یافت. ایران و نیروهای نیابتی آن ممکن است پس از برخی اقدامات انتقام جویانه بایدن در این ماه به دنبال کشته شدن سه نیروی آمریکایی تاحدودی از شدت برخوردها بکاهند و تنش کاهش پیدا کند. ضمن آنکه تا پایان سال آمریکایی ها سرانجام متوجه می شوند که چه کسی قرار است در چهار سال آینده در کاخ سفید باقی بماند. مسالهای که حضور ایالات متحده در خاورمیانه را مهم مینماید، این است که این منطقه همچنان اولین اولویت در یک بحث گسترده تر درباره نقش آمریکا در جهان است. آیا ایالات متحده باید یک هژمون باقی بماند و از رهبری خود برای حفظ اندک نظم جهانی استفاده کند؟ یا اینکه باید برای مقابله با مشکلات خود کوتاه بیاید و دنیای چندقطبی و هرج و مرج فزاینده را به سیاست قدرت مهارنشدنی بسپارد؟
نویسنده این مقاله در ادامه با اشاره به اینکه خود به سمت اردوگاه سابق در واشنگتن تحت عنوان انترناسیونالیسم (در مقابل انزواطلبی) گرایش دارد، اضافه میکند: تاریخ نشان میدهد که دوره هایی که هژمونی غایب یا مبهم است (مانند دهه های 1920 و 30) به فاجعه ختم میشود (جنگ جهانی دوم). حتی برای یک هژمون، در درازمدت متحمل شدن هزینه های حفظ نظم، ارزان تر از پاک کردن آشفتگی های فاجعه جهانی است.
اما حتی انترناسیونالیست ها باید بپذیرند که هژمونی نمیتواند به این معنا باشد که ایالات متحده باید همیشه در همه جا فعال باشد. کریستوفر پربل در مرکز استیمسون، یک اندیشکده در واشنگتن، استدلال میکند که ایالات متحده در حال حاضر «اولویت» جهانی را از دست داده است و نمیتواند آن را پس بگیرد. به عنوان مثال، در طول دو دهه آخر جنگ سرد، بدهی عمومی ایالات متحده به طور متوسط 38درصد از تولید اقتصادی بود. سال گذشته این نسبت به سه برابر رسید. آمریکایی ها به طور فزاینده ای می خواهند که کشورشان برای حل مشکلات در داخل سرمایهگذاری کند و اولویت های مشخصی را در خارج از کشور تعیین کند.
آیا خاورمیانه چنین اولویتی دارد؟ همکار من هال برندز استدلال میکند که تاریخچه تلاش های شکستخورده آمریکا برای خروج از منطقه، مرکزیت ژئوپلیتیکی آن را ثابت میکند و به این معناست که ایالات متحده باید بماند زیرا این مسوولیت سنگین هژمون بودن است. برخی نظر متفاوتی دارند. دانیل دیپتریس از اندیشکده «اولویت های دفاعی»، یکی دیگر از اندیشکده های واشنگتن، فکر میکند که ایالات متحده باید تقریبا 3400 پرسنل نظامی خود را در عراق و سوریه در اسرع وقت و در نهایت ده هاهزار نفر را از کشورهای خلیج فارس و بقیه منطقه خارج کند.
به این دلیل که نیروهای آمریکایی ماموریت ظاهری خود در دهه گذشته یعنی نابود کردن دولت اسلامی داعش را به پایان رسانده اند؛ یک گروه تروریستی خشن که پس از جنگ دوم نسنجیده آمریکا علیه عراق شکل گرفت. امروز، دولت اسلامی دیگر هیچ منطقه ای را کنترل نمی کند و به حدی تنزل یافته است که دشمنان منطقه ای آن، از کردهای سوریه گرفته تا برخی گروه های شیعی، میتوانند بدون کمک ایالات متحده آن را کنترل کنند.
دیپتریس استدلال میکند که دیگر توجیه های گسترده تر برای حضور ایالات متحده نادرست است. به عنوان مثال، ایالات متحده امروزه به عنوان یک شبکه صادرکننده نفت، نسبت به شوک های نفتی دهه 1970 بسیار کمتر به هیدروکربن های منطقه خلیجفارس متکی است و بازارهای جهانی نیز انعطافپذیرتر شده اند. با گذشت زمان، اقتصادهای غربی وابستگی خود را به سوخت های فسیلی بسیار کاهش خواهند داد. بنابراین اگر ایران تلاش کند تنگه هرمز را ببندد، به مشتریان خود، بهویژه چین، آسیب می رساند. در هر صورت، ایالات متحده و متحدانش میتوانند برای باز نگه داشتن مسیرهای تجاری حتی بدون حضور دائمی مداخله کنند. برخی استراتژیست ها از آمریکا می خواهند که در منطقه باقی بماند تا از تبدیل شدن ایران به هژمون منطقه ای جلوگیری کند. اما ایران به اندازه روسیه و چین از نظر نظامی بر حوزه همسایگی خود مسلط نیست. علاوه بر این، دیگر قدرتهای منطقه، بهویژه عربستان سعودی و ترکیه، برای مقابله با وزن تهران، آرایش جدیدی را سازماندهی خواهند کرد. ایالات متحده میتواند با ایجاد ائتلاف از چنین تلاش هایی حمایت کند؛ ترکیه از قبل عضو ناتو است و واشنگتن در حال مذاکره با ریاض در مورد تضمین های امنیتی متقابل است.
این ایده که خروج آمریکا باعث ایجاد خلأیی میشود که مسکو یا پکن بتوانند آن را پر کنند نیز بیش از حد غیرقابل تصور است. روسیه در سوریه، آفریقا و نقاط دیگر فعال است، اما عمدتا در تلاش است تا نیروهای خود را به اروپای شرقی، آسیای مرکزی و همچنین قطب شمال بفرستد. چین به تنگه تایوان و دریاهای چین شرقی و جنوبی چشم دوخته است. عقبنشینی ایالات متحده، خاورمیانه را به کرملین یا ژونگنانهای (منطقه سیاسی چین) واگذار نمی کند، همانطور که عقب نشینی ایالات متحده از ویتنام باعث نشد که این کشورها وارد آسیای جنوب شرقی شوند. نکات منفی استراتژیک حضور ایالات متحده واضح تر است. همانطور که کلی گریکو، از مرکز استیمسون استدلال میکند، آمریکایی ها در خاورمیانه به جای بازدارندگی ایران و نیروهای نیابتی آن، به عنوان تحریک کننده و اهدافی عمل میکنند که احساسات ضدآمریکایی و تروریسم را پرورش میدهند. نیاز مکرر ایالات متحده به انتقام تلافیجویانه در برابر حملات سطح پایین، خطر تشدید تنش ناخواسته را افزایش میدهد که ممکن است آمریکا را وارد یک جنگ بزرگ کند که خود و جهان به آن نیازی ندارند.
علاوه بر این، واشنگتن با استقرار نیروهای خود، در واقع شرکای خود مانند ریاض را تشویق میکند که سواری رایگان بگیرند و کمتر از آنچه در توانشان هست، برای امنیت منطقه انجام دهند. نئوانزواگرایان نیز از این استدلال استفاده میکنند و خواهان «پرهیز» بیشتر ایالات متحده در اروپا و شرق آسیا هستند. آیا به عنوان مثال چتر دفاعی آمریکا، ژاپن را وسوسه نمی کند که کمتر از آنچه باید برای محافظت از خود در برابر چین و کرهشمالی هزینه کند؟ آیا آلمان از وظایف خود در اتحاد فراآتلانتیک علیه روسیه شانه خالی نمی کند؟ ترامپ از ناامیدی آمریکا در چنین تصوری از رهاشدگی استفاده و ادعا میکند که روس ها را تشویق خواهد کرد تا «هر کاری که می خواهند» با متحدان اروپایی واشنگتن انجام دهند که نیروی نظامی کمی را صرف میکنند.
واشنگتن باید در واقع هرج و مرج اخلاقی ناشی از اتحادهای آمریکایی را مدیریت کند اما در این زمینه و در حال حاضر علائم مثبتی دیده میشود. توکیو به تازگی بزرگترین بودجه نظامی خود را تصویب کرده و برلین یک صندوق ویژه برای افزایش هزینه های دفاعی خود ایجاد کرده است. اما بین تعهدات ایالات متحده در اروپا و آسیای شرقی و تعهدات در خاورمیانه نیز تفاوت های زیادی وجود دارد. روسیه با حمله به کشور مستقل اوکراین و تهدید مولداوی و دیگران، تجاوزات امپریالیستی عریانی را به اروپا بازگردانده است. چین نیز با تهدید تایوان و کشورهای اطراف دریای چین جنوبی، دعوت به مبارزه تلافی جویانه خود را به کل نظم بینالمللی «مبتنی بر قوانین» تحمیل کرده است. روسیه دارای بزرگترین زرادخانه سلاح های هسته ای در جهان است. چین سومین کشور بزرگ است و جاهطلبی برای تحقق برابری با روسیه و ایالات متحده دارد. اگر خدای ناکرده یک جنگ جهانی سوم رخ دهد، بین ایالات متحده و یکی یا هر دوی این کشورها خواهد بود.
در مقابل، نه درگیری تراژیک 75 ساله بین اسرائیلی ها و فلسطینی ها و نه تلاش 45 ساله ایران برای تسلط منطقه ای، نیازی به تشدید آتش سوزی جهانی ندارد. با گذشت زمان، این به مردمان خاورمیانه بستگی دارد که صلح کنند و هیچ قدرت خارجی نمیتواند آنها را مجبور به کاری کند. آنچه در مورد حضور ایالات متحده در خاورمیانه مطرح است، به هزینه فایده خلاصه میشود. یک سرباز آمریکایی که در برج 22 در صحرای اردن نگهبانی میدهد، نمیتواند به طور همزمان مراقب مرز ناتو در استونی، منطقه غیرنظامی در شبهجزیره کره یا زیرزمین های فیلیپین در دریای چین جنوبی باشد. کاپیتان آمریکا سپر دفاعی بزرگی دارد اما جهانی نیست. برای حفظ آن بر اروپا و شرق آسیا، او باید آن را از خاورمیانه خارج کند.
--> اخبار مرتبط