رضا شاه به آیت الله مدرس رشوه داد؟
رضا شاه دو بار مرا سراغ مرحوم سید فرستاد. بار اول پیغام داد «شما بیایید نایبالتولیه آستان قدس شوید.» و بار دوم هم گفته بود بروید عراق، آنجا جای شماست. مرحوم سید هم جواب داده بود: «اگر بیرون بیایم من همان حسن هستم و تو هم همان رضاخانی.»
به گزارش ایسنا، امروز دهم آذر ماه هشتاد و چهارمین سالروز به قتل رسیدن آیت الله سیدحسن طباطبایی ملقب به سیدحسن مدرس در سال 1316 است.
56 سال بعد نمایندگان چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی در تاریخ 23 تیر سال 1372 با تصویب ماده واحدهای دهم آذر ماه را به یاد آیت الله مدرس روز مجلس نامگذاری کردند.
تصویر چهره آیت الله سیدحسن مدرس اولین تصویری بود که بر روی اولین اسکناس چاپ شده در نظام جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.
وقتی طرح اولین اسکناس کشورمان که اسکناسی 100 ریالی بود، به رویت امام رسید، ایشان در پایین تصویر آیت الله سیدحسن مدرس نوشتند: «سزاوار است که اولین اسکناسی که در ایران به طبع میرسد عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی باشد.»
همان سید سیه چهره ای که از شیخ نورالله نجفی اصفهانی نواده ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی فرمانده لشکر علی بن ابیطالب (ع) در مبارزه با رضا شاه در سال 1306 حمایت کرد و مجازات این حمایتش را هم با وجودی که نماینده دوره دوم مجلس شورای ملی بود، با زندان داد و حاضر نشد پیشنهاد رشوه رضا شاه در دوران تبعید را بپذیرد.
هم او در کوتاه ترین جمله، علت مخالفت و مبارزه با رضا شاه را این گونه بیان کرد: «اختلاف من با رضاخان سر کلاه و عمامه و این قبیل مسایل جزیی مثل نظام اجباری نیست. من با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده، مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید میکند، مبارزه میکنم. راه و هدفم را میشناسم. در این مبارزه هم پشت سرم را نگاه نمیکنم که شما یا کسان دیگر همراهی میکنید یا نه. لازمه مبارزه در این راه از خود گذشتگی و فداکاری است.»
تبعید آیت الله مدرس یک سال بعد از به شهادت رسیدن آقا شیخ نورالله در سال 1307 شروع شد و تا سال 1316 که به تزویر رضا خان به شهادت رسید، به مدت 9 سال در تبعید به سر برد.
9 سال قبل از قتل به شهرستان خواف تبعید شد و تحت نظارت ماموران امنیتی شهربانی در قلعه ای نظامی زندانی شد، به این امید که پیرمرد خود به مرگ طبیعی بمیرد اما ماموران وقتی او را 9 سال بعد در 67 سالگی، در سلامت کامل روحی و جسمی دیدند با چای سمی سراغش رفتند و با امتناع سید طباطبایی از نوشیدن چای، سه نفری چای را به حلقومش ریختند و چند ساعتی منتظر اثر چای مرگ آور شدند اما سید همچون روزهای در سلولش مشغول انجام کارهایش بود و اثری از مرگ نبود. ماموران عصبانی از این ماجرا، فرمان سلطان را عمامه کردند و وقت نماز دور گردنش پیچیدند و او را چهار سال قبل از اخراج رضا شاه از ایران، خفه کردند.
سیدحسن
سید حسن در سال 1249 در عصر ناصری در روستای سرابه کچومثقال در 9 کیلومتری جنوب شرق اردستان از توابع بخش مرکزی این شهرستان متولد شد. پدرش سیداسماعیل مرجع مردم روستا برای انجام امور شرعی و دینی و مادرش خدیجه خانم دختری از طایفه سیدسالار زواره بود.
سیداسماعیل حسن را از شش سالگی برای تعلیم نزد پدربزرگش میر عبدالباقی از علمای قمشه فرستاد. سیدحسن ساده زیستی و خواندن و نوشتن زبانهای فارسی و عربی را در طول هشت سالی که نزد پدربزرگ بود، همزمان آموخت. او با وفات میر عبدالباقی در 14 سالگی سیدحسن، به سفارش پدربزرگ به حوزه علمیه اصفهان رفت و نزد بیش از 30 استاد زانو زد و دروس صرف، نحو، منطق و بیان را نزد میرزا عبدالعلی هرندی یاد گرفت.
او در سال 1271 در 22 سالگی به سامراء نزد آیت الله سیدمحمدحسن میرزای شیرازی ملقب به میرزای بزرگ رفت. میرزای بزرگ که متوجه خلاقیت و توان فکری و درک عمیق و هوشمندان سیدحسن از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن روزگار شده بود، درباره سیدحسن که حالا شاگردش بود، گفت: «این اولاد رسول الله (ص) پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست و آگاهی، من را به شگفتی وا میدارد.»
او یک سال بعد راهی حوزه علمیه نجف شد و طی شش سالی که در مدرسه منسوب به صدر همراه با شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به شیخ حسنعلی نخودکی، هم حجره بود شرح لمعه در فقه و قوانین و فصول در علم اصول را با آخوند ملامحمد کاشی و حکمت، فلسفه و عرفان را نزد شیخ میرزا جهانگیرخان قشقایی آموزش دید. او در درس سید محمدباقر درچه ای و شیخ مرتضی ریزی شرکت کرد و در 30 سالگی به درجه اجتهاد رسید.
سیدحسن جوان در نجف از محضر آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، سیدمحمد فشارکی طباطبایی، شریعت اصفهانی و حاج میرزا حسین خلیلی بهره برد و در سال 1279 به ایران برگشت.
حاصل ازدواج آیت الله سیدحسن مدرس خدیجه بیگم، فاطمه بیگم، سید اسماعیل، سید میرعبدالباقی بود.
برگشت به ایران
آیت الله مدرس در سال 1279 به ایران برگشت. ابتدا برای دیدار اقوام و بستگان در قمشه رفت و پس از آن در شهر اصفهان ساکن شد و صبح ها در مدرسه جده کوچک درس اصول فقه و فقه و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه داد. او روزهای پنجشنبه با استناد به نهج البلاغه، اخلاق آموزش داد. مهارت و تسلط در طرح مباحث برای طلاب به حدی بود که رفته رفته او به «مدرس» شهرت یافت.
سید کمالالدین نوربخش دهکردی، محمد شریعت سنگلجی، میرزا ابوالحسن شعرانی، میرزا علی آقا شیرازی، مهدی الهی قمشه ای، بدیع الزمان فروزانفر، سید مرتضی پسندیده و جلال الدین همائی از معروفترین شاگردان ایشان بودند.
اولین تجربه سیاسی
اولین مواجهه و تجربه سیدحسن در امور سیاسی واقعه نهضت تنباکو و قرارداد واگذاری انحصار تولید، واردات و فروش توتون و تنباکو به شرکت انگلیسی رژی توسط ناصرالدین شاه بود که مصادف با 19 سالگی سیدحسن و حضور در حوزه علمیه اصفهان بود.
خودش در این باره گفت: «در بحبوحه واقعه تنباکو من 5-6 سال بود در اصفهان بودم و طلبه ای در سطح خارج و غالبا روزهای تعطیل برای تهیه موؤنه، یک هفته به کار عملگی و کارگری می رفتم. روزهایی که به کار کلوخ کوبی می رفتم، با کشاورزان صحبت می کردم اغلب از قرارداد راضی بودند. می گفتند: «شرکت، تنباکو به ما قرض می دهد تا بدهکاری های اربابها را بدهیم و بعد محصول را یک جا می خرند و پول نقد می دهند.» وقتی برایشان می گفتم که همه چیز را نمی توان به خاطر پول نقد به فرنگیان داد، به فکر می افتادند. از همان ایام به مطالعه جدی تاریخ اقوام و ملل پرداختم و متوجه شدم که این مسئله در دروس ما چه جای خالی دیرینی دارد و مردمی که قرارداد، معاهده، پیمان نامه و این دستاویزهای سیاسی را نفهمند چه روزگار سختی خواهند داشت.»
او در این مقطع، جوانی 19 - 20 ساله بود نظرش درباره قیام تنباکو این بود: «واقعه دخانیه، توپی بود که سحرگاه، مردم تیزهوش خفته را بیدار کرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی که متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندد، با خبرشان کرد. عامه مردم خطر را احساس نمودند و چون به علمای مذهبشان اعتقاد داشتند، همراه آنان به حرکت درآمدند. اگر محرک و متحرک با تکیه به هم و عقیده به هم، عالمانه به نفع جامعه، فعالیتی را شروع کنند، خداوند حمایت از آنان را تقبل نموده است.»
نقش آقا نورالله بر مدرس
سید طباطبایی در جریان مبارزه شیخ محمدمهدی نجفی اصفهانی ملقب به نورالله نجفی اصفهانی بر ضد رضا شاه که در دی 1305 در قم آغاز کرد، در کسوت نماینده دوره دوم مجلس شورای ملی طی تلگرافی به او زد، اقدام حاج آقا نورالله او را تأیید کرد.
او نوه شیخ محمدجعفر کاشف الغطا، نوه ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی فرمانده لشکر علی بن ابیطالب (ع) بود.
حاج آقا نورالله قبل از شروع رسمی مبارزه اش با رضا شاه در دی 1305 در حرم حضرت معصومه در قم تحصن کرد، و گروهی به نام هیات علمیه و روحانیه مهاجرین قم را تشکیل داد.
او سپس دو تلگراف جداگانه به رییس وقت دومین مجلس شورای ملی و مهدیقلی هدایت ملقب به مخبرالسلطنه، دومین رییسالوزرای رضا شاه فرستاد.
با پیوستن جمعی از روحانیون و مردم قم به تحصن شیخ نورالله در قم، رضا شاه و برخی درباریانش به فکر شکستن تحصن که طولانی شده بود، افتادند. آنان در قالب سناریویی توطئه قتل او را برنامه ریزی کردند و پزشک مخصوص رضا شاه را مامور پیاده کردن این تصمیم کردند. پزشک رضا شاه با همراهی ماموران شهربانی آمپول هوا را به حاج آقا نورالله تزریق کرد و او را در اولین سالگرد شروع مبارزاتش در زمستان 1306 به قتل رساند و شهید کرد.
بعد از این ماجرا آیت الله سید حسن طباطبایی که در کسوت نمایندگی دومین دوره مجلس شورای ملی بود به دست عوامل رضا شاه دستگیر و مدتی زندانی شد چون ایشان مبارزه شیخ محمدمهدی نجفی اصفهانی و تلگراف ایشان به مجلس شورای ملی را مورد تایید قرار داد و حمایتش را در قالب تلگرافی به حاج آقا نورالله اطلاع داد.
رشوه رضا خان به آیت الله
مهندس محسن مدرسی، نوه آیت الله سیدحسن در خاطره ای از دوران کودکیش با یادآوری پیشنهاد رشوه رضا شاه به پدربزرگش و واکنش سیدحسن، گفت: «با امانالله جهانبانی، پدر جهانبانی که در زمان انقلاب تیرباران شد، دوست بودم. ظاهرا رضاخان او را که افسر تحصیلکردهای بود، دو بار به سراغ مرحوم مدرس میفرستد. یک بار که برای اسکی رفته بودم، با ایشان آشنا شدم و پرسید: «شما چه کاره مرحوم مدرس هستید؟» جواب دادم: «نوه ایشان هستم». با حسرت پشت دستش زد و گفت رضاخان دو بار به من مأموریت داد پیش پدربزرگ شما بروم و پیغام او را به ایشان برسانم. بار اول پیغام داده بود شما بیایید نایبالتولیه آستان قدس شوید. دفعه دوم هم گفته بود بروید عراق آنجا جای شماست. مرحوم مدرس جواب داده بود: «اگر بیرون بیایم همان حسن هستم و تو هم همان رضاخانی» و حاضر نشدند از تبعید بیرون بروند.
مشروطه و مدرس
در دوره مشروطه، آیت الله جوان به حمایت از این جنبش برخواست و در کنار حاج آقا نورالله اصفهان، انجمنی به نام انجمن ملی تشکیل داد و خود به نایب رییسی این انجمن انتخاب شد. او به صورت مخفیانه با مشروطهخواهان بختیاری در تماس بود. پس از فتح تهران و پیروزی مشروطهخواهان، مقدمات تأسیس دوره دوم مجلس شورای ملی فراهم شد و انتخابات به صورت عمومی برگزار و مجلس تشکیل شد.
بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، باید پنج نفر از مجتهدان برای تطبیق مصوبات مجلس با احکام شرع در مجلس حضور می داشتند به همین دلیل مراجع نجف 20 نفر از مجتهدان از جمله شیخ محمدمهدی نجفی اصفهانی ملقب به نورالله نجفی اصفهانی و آیت الله سیدحسن مدرس و 18 نفر دیگر از علما و مراجع ایران و نجف را به نمایندگی از خود به مجلس شورای ملی معرفی کردند و مدرس به همراه چهار نفر دیگر قید قرعه انتخاب و راهی مجلس شد.
با تصویب دومین دوره مجلس شورای ملی در سال 1290، مورگان شوستر آمریکایی به مدت سه سال بهعنوان خزانهدار کل کشور استخدام و مشغول رسیدگی به امور مالی ایران شد. اقدامات شوستر موجب به خطر افتادن و نقض منافع و امتیازهای دول روس و انگلیس شد. به همین دلیل دولت روسیه در همکاری با دولت انگلیس اولتیماتومی مبنی بر عزل مورگان شوستر به احمدشاه قاجار صادر کرد و در پی آن قشون روس وارد بندرانزلی شدند و تا قزوین پیشروی کردند.
در این زمان آیت الله مدرس نطق تندی علیه روسها در مجلس انجام داد که موجب رأی مخالف مجلس بر ضد اولتیماوتوم روسها شد.
او در سومین دوره مجلس شورای ملی علاوه بر وظیفه تطبیق قوانین این مجلس با احکام شرع به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس سوم، انتخاب شد.
با آغاز جنگ جهانی اول، ایران رسما خود را بهعنوان دولت بیطرف اعلام کرد ولی انگلیس، روسیه و آمریکا با نقض بیطرفی ایران، وارد خاک کشور شدند به پیشنهاد آیت الله مدرس و موافقت مجلس شورای ملی، قرار شد گروهی از نمایندگان به منظور مخالفت با قوای متجاوز به قم مهاجرت کنند و یک دولت سایه در کنار دولت اصلی تشکیل دهند به همین دلیل 27 نفر از نمایندگان مجلس به همراه گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی تهران را به مقصد قم ترک کردند.
مهاجران در قم کمیتهای با عنوان «کمیته دفاع ملی» تشکیل دادند. با اطلاع روسها از این مسئله، قشون این کشور به سمت قم حرکت کرد و در پی شکست مهاجران، گروهی به همراه سلیمان میرزا و آیت الله مدرس از راه کاشان به اصفهان و از کوههای بختیاری خود را به غرب ایران رساندند.
با پایان یافتن جنگ، آیت الله مدرس به همراه دیگر مهاجران پس از دو سال به تهران برگشتند و آیت الله در مدرسه سپهسالار تهران مشغول تدریس شد.
درگیری با رضا شاه
طرح ترور آیت الله مدرس، در دوره پادشاهی رضا خان اتفاق افتاد. با انتشار قرارداد 1919 که وثوق الدوله با انگلیس امضاء کرد، آیت الله مدرس بار دیگر میدان دار مبارزه شد و مردم را در جریان ماجرا گذاشت و آنقدر به این ماجرا دامن زد که با فشار احمد شاه قاجار، دولت انگلستان اجرای قرارداد 1919 را لغو کرد.
آیت الله مدرس در مجلس شورای ملی در مخالفت با قرارداد 1919 گفت: «این قرارداد، بیگانه را در دو چیز ما شرکت می داد: در پول و در قوه نظامی ما. هر کس دقت می کرد منظور حقیقی عاقدان قرارداد را می فهمید.... روح این قرارداد استقلال مالی و نظامی ما را ازبین می برد.»
با به سنگ خوردن تیر انگلیس در قرارداد 1919، نقشه کودتایی طراحی شد که موجب روی کار آمدن رضا سردارسپه و سقوط سلطنت قاجار شد. در سوم اسفند 1299 نیروهای قزاق تحت فرمان میرپنج (سرتیپ) رضاخان و تحت رهبری سیاسی سید ضیاءالدین طباطبایی، وارد تهران شدند و پایتخت را اشغال کردند و آیت الله مدرس و بعضی از سیاستمداران را بازداشت و به قزوین تبعید کردند اما دولت سیدضیاء که به کابینه سیاه معروف بود، بیش از 90 روز دوام نیاورد و آیت الله مدرس به همراه سایر دستگیرشدگان از زندان قزوین آزاد شدند و به تهران برگشتند.
رضا خان که در مقطع زمانی تشکیل مجلس پنجم رئیس الوزرا بود، تلاش بسیاری کرد تا از انتخاب آیت الله مدرس جلوگیری کند اما او بار دیگر به نمایندگی از طرف مردم تهران راهی مجلس شد.
در مجلس پنجم طرح تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری توسط رضاخان مطرح شد. دولت انگلیس در تلاش بود با براندازی انقلاب مشروطه و روی کار آوردن حکومتی وابسته به خود به اهدافش برسد اما آیت الله مدرس با هوشیاری و ذکاوت همیشگی قصد رضا خان برای بلوای جمهوری قلابی را فهمید و از ابتدا به مبارزه با آن برخواست.
آیت الله سیدحسن مدرس در مجلس شورای ملی در مخالفت با جمهوری رضاخانی، گفت: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا و بلکه حقیقتا جمهوری بود ولی این جمهوری که می خواهند به ما تحمیل کنند بنا بر اراده ملت نیست بلکه انگلیسی ها می خواهند به ما تحمیل کنند و حکومتی صددرصد دست نشانده و تحت اراده خودشان را در ایران مستقر کنند.»
طرح ترور
در هفتم آبان 1305 ترور آیت الله مدرس در حالی به وقوع پیوست که مجلس ششم تازه کارش را شروع کرده بود و رضاخان باز هم نتوانسته بود از انتخاب مدرس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی جلوگیری کند. سیدحسن در این مجلس در مخالفت با اعتبارنامه برخی نمایندگان به دلیل دخالت نظامیان و شهربانی طرفدار رضاخان در انتخابات مجلس، سخنان تندی بیان کرد.
رضاخان که از اقدامات مدرس مستاصل بود، توطئه ترور آیت الله مدرس را ریخت و مامورانش در اداره نظمیه را مامور انجام طرح ترور کرد و خود نیز برای عادی نشان دادن شرایط و تظاهر به بی اطلاعی از این توطئه به اراضی سلطنتی در شهر ساری رفت.
صبح روز هفتم آبان در حالی که سیدحسن راهی مسجد سپهسالار بود توسط چند فرد ناشناس مورد حمله مسلحانه قرار گرفت اما او با زیرکی فورا رو به دیوار کرد و عبا را با دو دست به طرف سر خود بلند کرد و زانوهایش را خم کرد به طوری که بدن نحیفش در پایین عبا قرار گرفت و آنجایی را که قاتلین از پشت عبا محل قلب و سینه را تصور میکردند جز دو بازو و عبای خالی چیز دیگری نبود.
نتیجه این ترور این شد که از گلوله های شلیک شده جانیان به جز چند گلوله که به ساعد و بازوها و کتف آیت الله اصابت کرد به اعضا و جوارح حساس ایشان آسیبی نرسید.
با انتقال مدرس به بیمارستان شهربانی، علیمالدوله، رییس بهداری نظمیه مأموریت یافت با آمپول هوا مدرس را چنان که خواسته رضاشاه بود به قتل برساند اما طرفداران مدرس که حاجی، امام جمعه خویی نیز آنان را همراهی میکرد مدرس را از شر علم الدوله نجات داد و مدرس را به بیمارستان احمدی در خیابان سپه انتقال دادند.
رضاشاه که بر حسب نقشه قبلی در مازندران به سر میبرد در اقدامی نمایشی از طریق سرتیپ محمد درگاهی رییس وقت شهربانی جویای احوال آیت الله مدرس شد اما مدرس که از کل قضایا اطلاع داشت زیرکانه پاسخ داد:«به کوری چشم دشمنان - مقصود رضاشاه بود - نمرده ام و هنوز زنده هستم.»
وی روی تخت بیمارستان به انگلیسی ها هم پیام داد. «اشتباه می کنید. نمی دانید جنایت سبب فتح و موفقیت نمی شود.»
بدین ترتیب آیت الله سیدحسن مدرس از ترور سوم نیز جان سالم به در برد و حدود 70 روز بعد به مجلس برگشت و در ادامه جلسات دوره ششم مجلس شورای ملی شرکت کرد.
شهادت
شامگاه 16 مهر 1307 سرتیپ درگاهی، رییس شهربانی تهران و همراهانش به منزل آیت الله سیدحسن مدرس هجوم بردند و ایشان را دستگیر و تبعید کردند.
ابتدا به یکی از روستاهای اطراف مشهد و سپس به شهر دور افتاده خواف تبعید کردند. ایشان در خواف در قلعهای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوعالملاقات شد. دوران تبعید او بیشتر از 9 سال طول کشید. سرانجام غروب دهم آذر سال 1316 سه مأمور نزد او رفتند و چای سمی را به اجبار به او خوراندند. ماموران که اثری از سم در بدن و رفتار او ندیدند عمامه آیت الله را در هنگام نماز از سرش کشیدند و دو گردنش انداختند و ایشان را خفه کردند.
قبر ایشان در دوره رضا شاه مخفی بود اما بعد از اخراج او از ایران در شهریور 1320 پیدا شد. شهر کاشمر بیش از 84 سال است که پذیرای ایشان است.
منابع:
گلشن ابرار، جلد دوم، 1385، نشر معروف
زندگی نامه خودنوشت مدرس، روزنامه جمهوری اسلامی 10/09/1384
مدرسی، علی، مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، تهران 1366 جلد 1
موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، 1384 صفحه 373 و 374
اصغر محمدی، فعالیتهای سیاسی اجتماعی آیتالله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی 1386 شماره 9 و 10
انتهای پیام