یک‌شنبه 4 آذر 1403

روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو_فاطمه قدیری؛ استاد شهید آیت الله مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 755 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان گشود. پس از طی دوران طفولیت به مکتب خانه رفت و به فراگیری دروس ابتدایی پرداخت. ورود به حوزه علمیه: در سن 12 سالگی به حوزه علمیه مشهد رفت و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال ورزید. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم شد در حالی که به تازگی موسس آن آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفته بودند.

تحصیلات استاد مطهری:

اول) دروس علمی: دوره اقامت 15 ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی (به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه: الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره گرفت. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می‌رفته و از محضر ایشان استفاده می‌کرد. دوم) دروس اخلاقی و عرفانی: استاد شهید مدتی نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره‌های معنوی فراوان برد. وی همچنین از دروس اخلاقی و عرفانی امام خمینی (ره) بهره برد. از استادان دیگر استاد مطهری می‌توان از مرحوم آیت الله سید محمد حجت (در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد.

فعالیت‌های دینی (مذهبی وسیاسی استاد): 

وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشت و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بود. اول) فعالیت‌های مذهبی: در سال 1331 در حالی که از مدرسین معروف و از امید‌های آینده حوزه به شمار می‌رفت به تهران مهاجرت کرد و به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانی‌های تحقیقی پرداخت. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان را تشکیل داد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز کرد. در سال‌های 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل شد، استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن بود است و در طول سال‌های 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن بود که بحث‌های مهمی از وی به یادگار مانده است. دوم) فعالیت‌های سیاسی:  الف / قیام پانزده خرداد: وی همواره در کنار امام بود به طوری که می‌توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاش‌های او و یارانش دانست. در ساعت یک بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه دستگیر و به زندان موقت شهربانی منتقل و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی شد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستان‌ها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد شد. ب / هدایت هیئت‌های موتلفه: پس از تشکیل هیئت‌های موتلفه اسلامی، استاد مطهری از طرف امام خمینی (ره) همراه چند تن دیگر از شخصیت‌های روحانی عهده دار رهبری این هیئت‌ها شد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت، کادر رهبری هیئت‌های موتلفه شناسایی و دستگیر شد، ولی از آنجا که قاضی که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به وی پیام فرستاد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر برد. ج / مبارزه با کجروی‌ها وانحرافات: در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاه‌ها، اسلامی کردن محتوای نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و... ادامه داد. به طور کلی استاد شهید که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاش‌های ایدئولوژیک بسیاری و با کجروی‌ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد کرد به طوری که می‌توان او را بنیانگذار آن موسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کار‌های خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرح‌های استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کار‌های علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 علیرغم زحمات زیادی که برای آن موسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا کرد و آن را ترک گفت. د / حمایت از مظلومان فلسطین در برابر اسرائیل: در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه‌ای با امضای وی و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. ه / سخنرانی‌های انقلابی و بازداشت استاد: از سال 1349 تا 1351 برنامه‌های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل شد و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت بود. پس از آن استاد شهید در مسجد جاوید و مسجد ارک سخنرانی می‌کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل شد. سال 1353 ممنوع المنبر شد و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. و / استادمطهری و خطر منافقین: اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سال‌های 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروه‌های چپ و پدید آمدن گروه‌های مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود رسید. گذشته از حضرت امام، استاد شهید مرتضی مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به «مجاهدین خلق ایران» پی برد و دیگران را از همکاری با این سازمان باز داشت و حتی تغییر ایدئولوژی آن‌ها را پیش بینی کرد. ز / تدریس در حوزه علمیه و...: در این سال‌ها استاد شهید به توصیه حضرت امام راحل مبنی بر تدریس در حوزه علمی قم هفته‌ای 2 روز به قم می‌رفت و درس‌های مهمی در آن حوزه تدریس می‌کرد. در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته شد. همچنین در این سال‌ها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیت‌های روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران» را بنیان گذاری کرد بدان امید که روحانیت شهرستان‌ها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند. ح / بطور دائمی در خدمت انقلاب و امام قرار گرفتن: گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی (ره) پس از تبعید وی از ایران به وسیله نامه استمرار داشت، ولی در سال 1355 موفق شد به نجف سفر کند و ضمن دیدار با امام خمینی (ره) درباره مسائل مهم نهضت و حوزه‌های علمیه با ایشان مشورت کند. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار گرفت و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا کرد. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار کرد و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو کرد و در همین سفر امام خمینی (ره) وی را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی کرد. هنگام بازگشت امام خمینی (ره) به ایران مسئولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده گرفت و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود.

شهادت استاد مطهری بدست گروه فرقان:

تا اینکه روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود به دست گروه جنایتکار فرقان به شهادت رسید.

واقعه نگاری یک زندگی

داستان ترور و شهادت استاد ساعت حدود 7 شب بود که تیم سه نفره ترور، شامل بصیری، نیکنام و وفا قاضی‌زاده مقابل منزل شهید مطهری در خیابان دولت تهران توقف می‌کنند. نقشه اولیه ترور او در همان منطقه بود، اما هوشیاری راننده آیت‌الله مطهری و وضعیت بد منطقه از نظر ترور، مانع کار تروریست‌ها میشود. آن‌ها خودروی استاد مطهری را تعقیب می‌کنند. احتمالا راننده خیابان شریعتی رابه سمت پل سیدخندان کنونی آمده و بعد از عبور از خیابان سهروردی به میدان هفت تیر رسیده و با گذر از خیابان مفتح به سمت میدان کنونی سپاه رفته بود. بعد ازآن هم وارد خیابان فخرآباد شده تا به منزل مرحوم یدالله سحابی برسد. جلسه آن شب برخلاف آنچه تصور می‌شود جلسه شورای انقلاب نبود، بلکه جلسه موسسه متاع «مکتب تربیتی. اجتماعی علمی» بود که درسال 1337 تاسیس شده بودو به مسائل اجتماعی می‌پرداخت، اما به دلایل امنیتی هیچ سندی از خود ثبت نکرده بود. خودرو تروریست‌ها در ضلع مقابل خیابان پارک شده بود. قاتل «محمدعلی بصیری» هم پشت دیوار منزل سحابی کمین کرده و منتظر استاد مطهری بود. ظاهراً نفر دیگری «حمید نیکنام» هم سر کوچه کشیک می‌داده است. کارشناسان وقت معتقدند چنین شرایطی معلول شناسایی مناسب منطقه بوده است. ضمنا تروریست‌ها چراغی که ساکنان محل در پارک امین‌الدوله. محل فعلی خانه مداحان. برای روشنایی و امنیت محله گذاشته بودند را خاموش کرده بودند و با استفاده از تاریکی شب موفق به چنین کاری شدند. ساعت حدود 10: 40 شب جلسه و نیز شام مهمانان تمام می‌شود و استاد مطهری عزم منزل می‌کند. ظاهراً قرار بر این می‌شود که با خودروی آقای ترخانی به شمیران. منزل شخصی خود. برود. خودرو ترخانی سرکوچه پارک شده بود. یدالله و عزت‌الله سحابی چند قدمی استاد مطهری را بدرقه میکنند تا این‌که آقای مطهری به سر کوچه می‌رسد. ظاهراً در این هنگام است که قاتل اصلی به استاد مطهری نزدیک می‌شود و وی را به نام صدا می‌کند و پس از برگشتن آیت الله مطهری گلوله‌ای به زیر گوش او شلیک میکند که از ابروی چپش خارج میشود. قاتل پس از این اقدام، ظاهراً از طریق یک کوچه فرار میکند و خود رابه خودرو پیکان استیشن‌شان میرساند و با دو نفر دیگر به سمت شرق تهران فرار میکنند. در این چارچوب مستند ویدئویی پخش شده مبنی بر قتل شهید مطهری با موتورسیکلت فاقد وجاهت تاریخی است. در این جا بنا به نقلی، پزشک یدالله سحابی که ظاهراً در چند قدمی مشغول قدم‌زدن بود بلافاصله خود رابه استاد مطهری میرساند و وی را با ماشین آقای ترخانی به بیمارستان طرفه می‌برند. روزنامه اطلاعات آن دوران هم نوشته است که جوانی میبیند فردی مجروح روی زمین افتاده و وی را به بیمارستان طرفه میرساند. حال آقای مطهری در لحظات اولیه ناگوار گزارش میشود. این‌گونه است که بعد از القای یک شوک الکتریکی به این نتیجه می‌رسند که استاد مطهری دارفانی را وداع گفته است. خبر همان شب پخش نمی‌شود، ولی صبح، رادیو این خبر رابه اطلاع عموم می‌رساند. ساعت یک نیمه شب، فردی با روزنامه‌های اطلاعات و آیندگان تماس می‌گیرد و ادعا میکند گروه فرقان، رییس شورای انقلاب یعنی آیت الله مرتضی مطهری را کشته است و در ادامه تعدادی دیگر از شخصیت‌های اجتماعی و سیاسی را هم خواهد کشت. این مساله که فرقان چگونه به این موضوع محرمانه. ریاست شهید مطهری بر شورای انقلاب. پی برده بود از راز‌های تاریخ معاصر است. همچنین اطلاعیه‌ای از گروه فرقان در محل ترور کشف میشود. روایت خانواده شهادت آیت‌الله مرتضی مطهری برای خانواده او غم مضاعفی بود، چرا که آنان هم شخصیت فردی و هم شخصیت اجتماعی وی را از دست داده بودند. اعضای خانواده این شهید بعد از گذشت سال‌ها خاطراتی در مورد لحظات قبل و بعد از ترور او می‌گویند. از مجموع سخنان فرزندان و اعضای خانواده شهید مطهری این‌گونه برمی‌آید که شهید مطهری انتظار چنین کنشی از سوی گروه فرقان را داشته است. این‌گونه است که پزشک مجتبی مطهری از برگه‌ای سخن می‌گوید که آقای محقق در قم برای آقای مطهری می‌آورند که روی آن نوشته شده بود: «ما سه شخصیت سیاسی، مذهبی و نظامی را ترور خواهیم کرد.» و می‌گوید پدرش به آقای محقق گفته است که آن شخصیت مذهبی من هستم. محمد مطهری هم میگوید که پدر می‌دانسته توسط چه منحرفانی به شهادت خواهد رسید و از همین رو بوده است که بعد از شهادت سرلشکر قرنی می‌گفته است: «نفر بعدی من هستم.» البته به غیر از این اطلاعات، از خوشحالی و حالت روحی خاص شهید مطهری هم سخن گفته میشود. ظاهراً از میان فرزندان شهید مطهری، علی و سعیده در آن شب بیرون از شهر تهران بودند و بهمین دلیل، امکان دیدار آخر با پدر هم برای آنان فراهم نشد. مجتبی مطهری که آن زمان در خانه بوده است از تمیزکردن اتاق و نگاه عمیق پدر به کتابخانه‌اش سخن میگوید. او همچنین آخرین توصیه شهید مطهری به خودرا رعایت امورات مادر «همسر شهید مطهری» بیان می‌کند. بعد از ترور و مسجل‌شدن شهادت تصمیم گرفته می‌شود که موضوع به منزل ایشان منتقل نشود. بهمین خاطر، آقای سحابی با همسر ایشان تماس می‌گیرد و می‌گوید که آقای مطهری امشب به منزل نمی‌آیند. همسر استاد مطهری با نگرانی سوال میکنند که «ایشان اگر میخواستند خودشان تماس میگرفتند. چرا شما تماس گرفته‌اید؟ مگر ترور شده‌اند؟» و سحابی از اصابت تیر به کتف ایشان سخن میگوید. ادامه ماجرا از زبان دختر آیت‌الله مطهری یعنی سعیده شنیدنی است. او که در زمان حادثه در اصفهان بوده است، میگوید بعد از شنیدن خبر ترور پدر، به تهران می‌آید هر چند اطرافیان پدر گفته بودند او فقط مجروح شده است. اما وقتی، صبح‌هنگام، به تهران میرسد در میدان هفتم تیر پسرک روزنامه‌فروشی را می‌بیند که روزنامه آیندگان می‌فروشد و تیتر درشت روزنامه این است: «رئیس شورای انقلاب را کشتیم.» همسر استاد مطهری شرایط بعد از شهادت را سخت توصیف می‌کند، چرا که «به هر جاییکه نگاه می‌کردیم نشان از شهید مطهری داشت»؛ اما در آن شرایط به دیگران گفت: «شهادت آرزوی شهید مطهری بودو ایشان به آرزوی خود رسید.». اما ماجرای اشاره شهید مطهری به قاتل خویش هم در نوع خود جالب است. محمد مطهری می‌گوید: حدود دو ماه از شهادت ایشان می‌گذشت و هنوز قاتل ایشان شناسایی نشده بود، در یکی از خواب‌هایی که دیدم گفتم: «ما چطور قاتل شما را بشناسیم؟» ایشان فرمودند: «وقتی وی را ببینید، لباس سبز بر تن دارد.» محمد می‌افزاید: «چند ماه بعد که برای محاکمه ضارب ایشان به دادگاه رفتیم، در وسط دادگاه یک‌مرتبه به یاد این خواب افتادم. دیدم، آری، لباس قاتل سبز است.» روایت شاهد عینی / مصطفی کتیرای ناگهان... صدا زد آقای مطهری! اولین جلسه «متاع» پس از انقلاب اسلامی، روز 11 اردیبهشت 1358 با حضور آقایان مطهری، مهندس بازرگان، مهندس سحابی، حاج کاظم آقاحاج ترخانی، مهندس تاج و بنده در منزل مسکونی آقای مهندس سحابی واقع در خیابان بهارستان باغ امین‌الدوله تشکیل شد. نام «متاع» مخفف حروف کلمات اول مکتب تربیتی، اجتماعی، علمی درسال 1337 به ابتکار آقای مهندس بازرگان با تعدادی از افراد که مقرر بود نامشان معلوم نباشد، تاسیس شده بود. سال 1337 هم از من دعوت کردند بعنوان عضوی از این تشکل باشم. جلسات متاع هر از چند گاهی در خانه‌ها اعضا به شکلی که به ظاهر مهمانی بود با صرف شام تشکیل می‌شد. این شیوه به منظور حفاظت و صیانت ازآن بود. در جلسه فوق همان طوری‌که گفته شد با حضور افراد یاد شده از اول شب برپا شد و به بررسی حوادث پس از انقلاب پرداختند و تا نیمه شب ادامه داشت. بنابر این، این جلسه هیچ ارتباطی به شورای انقلاب یا هیات دولت نداشت. دستور جلسات عموما در این مدت 20 سال مسائل روز و متفاوت بود. همان‌طوری‌که گفتم در این جلسه حوادث مهم پس از تشکیل دولت موقت مطرح گردید. باید گفت: با این‌که آن ایام هیچ‌کس خصوصا مسوولان تراز اول مملکت امنیت کامل نداشتند، اما در این شرایط هم وقوع حادثه خاصی پیش‌بینی نمی‌شد. البته گروه فرقان با رهبری شخصی به نام گودرزی که هم در کسوت روحانیت بودو هم گاهی لباس شخصی میپوشید، مخفیانه تشکیل شده بودو فعالیت‌های تند سیاسی و مذهبی را آغاز کرده بودند. از اعلامیه‌ها و نوشته‌هایشان چنین برمی‌آمد که روحانیت را دشمن اصلی عنوان میکردند. این گروه دست به ترور سران و دست‌اندرکاران انقلاب و دولت می‌زدند و اولین قربانی آن‌ها تیمسار قرنی و آقای مطهری بود. برای افراد دیگر نیز شیوه آن‌ها چنین بود که اخطار‌هایی برای افراد می‌فرستادند و ظرف 24 ساعت آن‌ها رابه قتل می‌رساندند. بعداً تمام آن‌ها با تلاش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دستگیر و در دادگاه انقلاب محاکمه و مجازات شدند. ازجمله من را هم کتبا در سمت وزارت تهدید به قتل کردند. جلسه شب حادثه طولانی بودو ساعت 12 شب پایان یافت. آقای حاج ترخانی به آقای مطهری گفت: اگر ماشین ندارید من شمیران میروم در خدمت تان باشم. ایشان هم پذیرفتند. همگی از منزل آقای مهندس سحابی خارج شدیم. من با آقای حاج ترخانی یک مساله خصوصی داشتم که دم در صحبت می‌کردیم. آقای مطهری به لحاظ رعایت احترام و ادب با فاصله 30 قدمی در اول کوچه منتظر ما شد تا صحبت ما تمام شود و همراه ایشان با ماشین آقای حاج ترخانی بروند. من هم بادقت آقای مطهری را نگاه میکردم که ناگاه جوانی که در تاریکی شب دقیقا سن و قیافه‌اش قابل تشخیص نبود از سمت پایین به سمت ایشان آمد و صدا زد آقای مطهری! میخواست مطمئن شود ایشان آقای مطهری است. آقای مطهری برگشت بطرف او پاسخ داد بله! در یک لحظه جوان تیری به سر او شلیک کرد. با همان ضربه آقای مطهری به زمین افتاد و دیگر حرکتی از خود نشان نداد. ضارب به سرعت در تاریکی شب فرار کرد. من وحشت‌زده فریاد کردم آقای حاج ترخانی مطهری را زدند. ایشان که متوجه صدای گلوله نشده بود از فریاد من حیرت کرد و گفت: چی می‌گی؟! گفتم ببین آقای مطهری را کشتند. او به سمت در حیاط منزل آقای مهندس سحابی رفت و زنگ تمام طبقات را زد و فریاد میکرد بیایید. بچه‌های ایرج سحابی برادر مهندس سحابی با سرعت از پله‌ها پایین آمدند و سوال می‌کردند چه شده؟! ما به آن‌ها اشاره کردیم که آقای مطهری آنجا افتاده است. آن‌ها بطرف او شتافتند و وی را بلند کرده و به سوی خودرو آقای حاج ترخانی بردند و همگی به سوی بیمارستان طرفه که نزدیک‌ترین بیمارستان آن محله بود به راه افتادند. من ماندم و تاریکی شب و حیران و پریشان، زیرا نمیدانستم آیا ضارب در پناهی مخفی شده و برنامه دیگری دارد یا خیر؟ آیا ضارب همدستانی هم برای ارتکاب قتل بسیج کرده است یا نه؟! چون من هم یک بار از طرف این گروه تهدید شده بودم. سعی کردم هر چه زودتر ازآن منطقه دور شوم. به سرعت سمت کوچه فرعی بالای محل وقوع حادثه رفتم که سوار ماشینم بشوم. دیدم ماشین‌ام را پنچر کرده‌اند یقین کردم که برنامه‌ای در جریان است. بالاخره دوان‌دوان خودم رابه خیابان بهارستان رساندم و در حالی‌که هر لحظه احتمال ترور خودم را می‌دادم در خیابان اولین ماشین شخصی که رسید سوار شدم. گفت: کجا میروید؟ من گفتم فوری حرکت کن هر کجا می‌توانی مرا ببر. مرا در خیابان بهارستان به سمت شمال برد. اولین انشعاب از مسیر ایشان سوار ماشین دیگری شدم و خودم رابه منزلم در میدان فاطمی رساندم، اما بیم آنرا داشتم که شخص دیگری در این محل ممکن است در کمین من باشد. به هرحال وارد خانه شدم و آهسته بطرف اتاق خواب رفتم، اما صدای ضربان قلب و نفس زدن من همسرم را بیدار کرد و وحشت زده پرسید چه شده است؟! به او گفتم آقای مطهری را ترور کردند. دیگر نتوانستم یا نخواستم توضیح دیگری بدهم، زیرا خود من هم نمی‌دانستم در بیمارستان چه اتفاقی افتاده است. نمیدانم شب را چگونه به صبح رساندم و آیا خوابی هم کردم یا نه و در لحظات خواب جز کابوس وحشت چیزی نمیدیدم. صبح خیلی زود رادیو را گرفتم قرآن میخواند فهمیدم کار تمام شده است. من در بیمارستان نبودم، ولی از یکی از همراهان آقای مطهری شنیدم که به محض ورود به بیمارستان پزشکان بالای سر او آمدند و گفتند در همان لحظه اول جان سپرده است و کاری از هیچ‌کس ساخته نیست. همان شب با منزل آقای مطهری تماس گرفته شد و گفتند، چون دیر وقت است شب منزل نمی‌آیند نگران نباشید. اما آن‌ها در نهایت نگران شدند. وقتی خبر ترور و مرگ آقای مطهری از رادیو پخش شد تمام مردم و از همه‌ی مهم‌تر امام بشدت متاثر و متحیر شدند به طوریکه امام فقط در مرگ مطهری بشدت گریست و عموم مردم که وی را می‌شناختند عزادار شدند. مهندس مصطفی کتیرای (عضو شورای انقلاب) روایت بازجوی پرونده / حمید نقاشیان با حکم امام «ره» مامور پرونده شدم. نقطه آغاز آشنایی من با گروه فرقان به قبل از انقلاب اسلامی برمی‌گردد، آن زمان که بدلیل همکاری با گروه ندای اسلام در فضای مبارزاتی و عقیدتی حضور داشتم. به تناسب این فعالیت‌ها در جلسات گروه فرقان نیز حضور پیدا میکردم، اما رفته‌رفته متوجه انحراف این گروه شدم و موضوع رابه شهید مطهری منتقل کردم. ایشان نیز بنده را مامور زیر نظر داشتن تحرکات این گروه کردند. بعد‌ها با شور گرفتن فعالیت‌های انقلابی و محول شدن وظایف دیگری به این جانب موضوع گروه فرقان از دستور کار من خارج شد. ماجرای گروه فرقان دیگر در برنامه‌های من جا نداشت تا این‌که وقتی بنده بعنوان سر تیم محافظت امام خمینی «ره» در قم حضور داشتم. بحث ترور شهید مطهری و شهید قرنی پیش آمد. در ختم شهید مطهری، آقای هاشمی رفسنجانی بنا به تحلیل خود حزب توده را مسوول این ترور اعلام کرد، اما همان لحظه بنده به امام خمینی «ره» اعلام کردم چنین نیست و من گروه قاتل شهید مطهری را می‌شناسم. «با توجه به این‌که در آن ایام گفته میشد گروهی به نام فرقان مسوولیت این ترور‌ها را پذیرفته است.» بعد از این گفته بود بنده با حکم امام خمینی «ره» مامور این پرونده شدم. به تهران آمدم و با همکاری افرادی، چون آقای مهدی هادویف دادستان وقت کل کشور، آقای قدوسی دادستان کل کشور، آقای مهدوی کنی مسوول امور کمیته‌های انقلاب، آقای حسن عابد جعفری مسوول وقت سپاه پاسداران، آقای علی اکبر و عباسعلی ناطق‌نوری و با همکاری تعدادی از دوستان بخصوص مرحوم محمد هنردوست کار رابه عهده گرفتیم. برای مکان فعالیت‌های خود بند موسوم به 209 اوین را انتخاب کردیم و آنجا را سر و سامان دادیم. دوستان رابه 3 گروه تعقیب، مراقبت و عملیات، گروه تدارکات برای تهیه غذا و امکانات و نظافت زندان و گروه مطالعه، تحقیق و بازجویی تقسیم و کار جدی خودرا شروع کردیم که از حدود اردیبهشت 1358 تا دی‌ماه 1358 به طول انجامید البته بعد از مدتی گروهی از افسران نوهد کلاه‌سبز‌های رژیم شاه؛ و بعد از مدتی تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب وقت مثل سردار ذوالقدر و آقای الویری نیز به جمع ما پیوستند. بعد از این سازماندهی بود که توانستیم دستگیرشدگان روز‌های اولیه توسط کلانتری‌ها و کمیته‌ها را در یک مکان جمع‌آوری و بازجویی‌های مبتنی بر بحث عقیدتی و فرهنگی با اعضای گروه فرقان را آغاز کنیم. در حین فعالیت ما البته گروه فرقان ترور‌های دیگری هم انجام داد، اما بیشتر این ترور‌ها از نظر عملیاتی علیه افرادی انجام میشد که بدلیل مردمی بودن سهل‌الوصول بوده و به عبارت دیگر از ارزش عملیاتی کمی برخوردار بودند. ما از اردیبهشت‌ماه تا مردادماه، حدود 80 درصد اعضای گروه را دستگیر کرده بودیم و این قبیل اقدامات آخرین نفس‌های باقی مانده فرقانیان بود. در مورد شیوه بازجویی و دادگاه لازم است این نکته دوباره تاکید شود که بازجویی از اعضای گروه فرقان مبتنی بر بحث‌های تئوریک و عقیدتی بودو در این چارچوب افرادی، چون حجج اسلام معادیخواه و احمد احمدی «رئیس فعلی موسسه سمت» و آقای جلال‌الدین پارسی به زندان می‌آمدند و با اعضای گروه فرقان بحث‌های تئوریک و مبنایی می‌کردند و حجم بزرگی از شکستن اعضای این گروه در زندان بدلیل همین ضعف تئوریک بود. آن‌ها در چنین بحث‌هایی متوجه توخالی بودن عقاید خود و رهبرشان می‌شدند و به زودی از کرده‌های خود توبه می‌کردند. قاضی دادگاه فرقانیان ابتدا آیت‌الله محمدی گیلانی بود که ایشان بدلیل این‌که وابستگی و علقه شدیدی به شهید مطهری داشت مرتب در مقام قاضی قاتلان را نفرین می‌کرد. من برای حفظ بی‌طرفی قاضی این دادگاه را خاتمه دادم و با بیان این مطلب خدمت امام در خواست کردم افرادی، چون ربانی‌شیرازی، معادیخواه و ناطق‌نوری بعنوان قاضی این دادگاه انتخاب شوند. حکم این افراد هم به دستور امام توسط مرحوم مشکینی و مرحوم منتظری صادر شد، اما آقای ربانی شیرازی بدلیل کسالت در دادگاه حاضر نشدند. وضعیت و سرنوشت تمام اعضای گروه فرقان در دادگاه مشخص شد و سرانجام نیز با تصریح امام مبنی بر محدود شدن اعدام به کسانی که قتل مرتکب شده‌اند شش تن از اعضای این گروه به اعدام محکوم شدند در حالیکه این گروه 9 نفر را کشته بودند از نظر من پرونده فرقان سند افتخاری برای بازجویان و قاضیان این پرونده است، ضمن این‌که آنرا می‌توان اولین پرونده اطلاعاتی در جمهوری اسلامی دانست. روایت قاضی پرونده / علی اکبر ناطق نوری از قبل از انقلاب نسبت به مطهری کینه داشتند. من در دادگاه فرقان، از یکی از اعضای گروهک فرقان سؤال کردم شما از کجا به این جا رسیدید؟ او گفت: «ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر می‌گوید و رفتیم به مسجد جوستان که محل سخنرانی‌های موسوی خویینی‌ها در خیابان نیاوران قدیم بود. بعد دیدیم یکی انقلابی‌تر از همه‌ی این‌ها آمده و روشنفکرتر از همه‌ی اینهاست و او اکبر گودرزی است.» مجاهدین خلق هم بیشتر بچه‌ها را از همین طریق گول می‌زدند. هم در زندان و هم در بیرون از زندان. آن‌ها هم تفسیر‌های تفنگی میکردند. یادم هست یک روز منزل آقای امامی کاشانی جزوه‌ای از مجاهدین را دیدم که موضوع آن، تفسیر سوره حمد بود. در یکی از صفحات آن، در مورد نماز گفته بودند حمد را در اریتره می‌خوانیم آن روز‌ها آنجا یکی از مراکز انقلاب بود سوره را در فیلیپین می‌خوانیم، سجده را در فلسطین به جا می‌آوریم، تشهد را در فلان کشور، درود را در ایران و...! در آن مقطع، نمازی که ازآن همه‌ی کشور‌ها در می‌آمد، آن هم به این شکل، برای یک جوان خیلی جاذبه داشت. گروه‌های منحرف و التقاطی هم، چون فرقان که استاد مطهری رابه مثابه سنگربان تیزبین مرز‌های عقیده اسلامی در برابر خویش میدیدند، ابتدا به تخریب شخصیت ایشان پرداختند. با پیروزی انقلاب و برپایی نظام جمهوری اسلامی که مبانی نظری آن در اندیشه‌های استاد مطهری ریشه داشت، این گروه که سخت به انزوا افتاده بود، به حربه ترور متوسل شد. در نوشته‌های مرحوم مطهری پاسخ‌های زیادی نسبت به شبهات این گروه دیده می‌شود و این‌ها ازآن موقع، کینه مرحوم مطهری را در دل داشتند. بعد از پیروزی انقلاب، شاخه نظامی تشکیل دادند و معتقد بودند جمهوری اسلامی را آمریکایی‌ها سرکار آوردند و بر این باور بودند که سران انقلاب نیز عوامل ایالات امریکا و امپریالیسم هستند، لذا فکر می‌کردند باید این‌ها را از بین ببرند. بدین طریق بچه‌های مردم را گول می‌زدند. ابتدا سرلشگر قرنی را ترور کردند و بعد نوبت شهید مطهری شد. آن‌ها شهید مطهری را آمریکایی میدانستند. وقتی فرقانی‌ها را گرفتند، من در جلسه روحانیت مبارز و خدمت آقای بهشتی بودم. به ایشان گفتم: دوستان ما این‌ها را گرفته‌اند. این‌ها را دست قاضی‌ای بدهید که جدی و درست برخورد کند. ایشان فرمود: خودت! وقتی ایشان این حرف را زد، واقعا لکنت گرفتم و گفتم من؟ پدرم قاضی بوده؟ پدربزرگم حقوقدان بوده؟ ایشان برگشت و گفت؛ مگر پدر من رئیس دیوان عالی کشور بوده؟ کار، کار خودت است. وقتی قاضی پرونده گروه فرقان از سوی آیت‌الله بهشتی شدم این هدف را دنبال می‌کردم که تنها فرقانی‌ها را از بین نبریم، بلکه مکتب و ایدئولوژی آن‌ها را از بین ببریم. در این مسیر، شهید لاجوردی را بعنوان دادستان پرونده انتخاب کردم و او در پاسخ به این خواسته من گفت: «اگر وظیفه است قبول میکنم». لاجوردی بدلیل سابقه‌ای که در زندان در برخورد با فرقانی‌ها و مباحثه هایش با آن‌ها به این منظور و تعهد به کارش داشت، انتخاب شد و من در این پرونده مهم از او خواستم برای صدور رأی دادگاه به بررسی بپردازد و نتایج تحقیقاتش رابه من بدهد تا درست رأی داده شود، لذا تعداد زیادی از همین فرقانی‌ها تربیت‌شده شهید لاجوردی بودند و عده‌ای از آن‌ها در جبهه جنگ علیه دشمنان اسلام حضور یافتند و شهید شدند.
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 2
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 3
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 4
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 5
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 6
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 7
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 8
روایت یک قرن زندگی / گوشه ای از حیات و شهادت استاد مطهری 9