زنان دره فرحزاد
کافه کهنسال بیش از بیست سال متروک و رها و پر اززباله شده بود و کسی فکر نمیکرد با آن چنارهای قدیمی دوباره روزی پابرجا بایستد تا اینکه زنان محله به کمک چند نهاد تصمیم گرفتند، احیایش کنند.
روزنامه ایران نوشت: «فرحزاد دره است برای همین کسی اینجا اجازه ساخت و ساز ندارد. البته همین موضوع هم برای مردم مسأله ساز شده. زمینها هم اغلب بدون سند هستند و همین موضوع مشکلات فرحزاد را پیچیدهتر کرده است.»
«نان محلی، غذای خانگی در یک کافه صد ساله با چنارهای سر به فلک کشیده. زنان محله فرحزاد حالا به این کافه صد ساله حس و حال تازهای بخشیدهاند. پردههای نسکافهای کافه جمع شده و آفتاب تابستان مورب روی میزها سایه انداخته است. نسیم خنکی صورتم را نوازش میدهد. حوض آبی رنگ و فوارههایش زیر آفتاب میدرخشد. کافه پاچنار هم مثل دیگر کافهها پر از میز و صندلی است اما بجز اینها در هر گوشه کافه محصولات زنان محله فرحزاد، ادارهکنندگان اصلی این کافه را میبینی؛ نان، سبزی خشک، آلبالو خشکه و عروسکهای کاموایی....
بوی کیک خانگی فضا را آکنده. دو مشتری کافه کیک آلبالو و توت فرنگی با چای سفارش دادهاند و از طعم و مزهاش تعریف میکنند. شنیدهام کوفته و کتلتهای خانگی کافه پاچنار هم حسابی معروف است. اما داستان این کافه صد ساله چیست؟ همان قهوه خانه محله فرحزاد که روزی پاتوق مردان محله بود و زمانی که قرار شد زنان سرپرست خانوار و دیگر زنان محله آن را اداره کنند، ساکنان محله را متعجب کرد، گویی تصویر مردانی که در این کافه چای مینوشیدند و قلیان میکشیدند، هنوز توی ذهن ساکنان محله مانده بود.
کافه کهنسال بیش از بیست سال متروک و رها و پر اززباله شده بود و کسی فکر نمیکرد با آن چنارهای قدیمی دوباره روزی پابرجا بایستد تا اینکه زنان محله به کمک چند نهاد تصمیم گرفتند، احیایش کنند.
آن طور که زنان محله تعریف میکنند برای راهاندازی کافه فراخوان دادند، مردان محل بر خلاف زنان از فراخوان استقبال نکردند اما تقریباً حدود 200 زن داوطلب شدند. کلاسهای آموزشی در شورای محله برگزار و با خانمها مصاحبه شد و در نهایت 15 نفر انتخاب شدند و دورههای توانمندسازی را گذراندند.
همه میدانستند که ساختمان برای آقای فرحزادی و وقف است. از او خواستند بگذارد کافه را دوباره احیا کنند به نظر او هم مثل دیگر اهالی محل این مسأله چندان آسان نبود؛ احیای یک کافه مخروبه و رها شده و پر از زباله. اما داوطلبان تنهایشان نگذاشتند؛ طوری که اهالی محل هم متعجب بودند که چطور این همه مهندس و آدم تحصیلکرده حاضرند زباله جمع کنند اما مردم در احیای کافه یک لحظه هم تنهایشان نگذاشتند.
از بین خانمها یک نفر متخصص تولید مواد لبنی بود، دیگری در پخت غذاهای محلی و شیرینیهای خانگی تبحر داشت و کسی هم در تولید صنایع دستی تبحر داشت این تواناییها را با صندوق کارآفرینی در میان گذاشتند و آنها هم پذیرفتند وامی در اختیارشان بگذارند البته کمکهای محلی هم بود. اینطور شد که کافه پاچنار راه افتاد.
دقیقاً یک سال از افتتاح این کافه میگذرد. هرچند شروع کار با گرانی و ویروس کرونا همراه شد اما به هر حال چرخ کافه پاچنار چرخید. یک آشپزخانه کوچک هم با کمک خیران در حوالی کافه راهاندازی شد که بسیاری از محصولات کافه در آنجا تهیه و به کافه آورده میشود مثل شیر و پنیر محلی و برخی محصولات دیگر که در کافه تهیه و ارائه میشود.
آنها این آشپزخانه را کارگاه پشتیبان کافه پاچنارمیدانند. اوایل در محله جلسه میگذاشتند تا همه اهالی محل کافه را بپذیرند اوایل خیلیها با تعجب کافهای را میدیدند که روزی پاتوق مردان بود و حالا توسط زنان محله اداره میشود. در نهایت توافق جمعی بین اهالی محله ایجاد شد و حالا گاهی آنها هم برای خوردن غذاهای خوشمزهاش به این کافه سر میزنند. در محله فرحزاد اقوام مختلفی زندگی میکنند که اکنون جمعی از این اقوام و البته اهالی اصلی منطقه را میتوانی در کافه پاچنار ببینی.
خانم نوروزی آذری است: «دو سه سال پیش که میخواستیم این کار را شروع کنیم میترسیدم. دوست داشتم درآمد داشته باشم و کمک خرج خانواده باشم اما از ورود به بازار کار هم خیلی میترسیدم. به مشاغل خانگی هم چندان آشنا نبودم. پته و عروسک میدوختم اما در این کار پیشرفت نکردم. در جلسات توانمندسازی شرکت کردم و آنجا گفتم میخواهم محصولات لبنی درست کنم. همه گفتند کار سختی است اما شد. الان ماست، کره و ماست چکیدهای که در کافه ارائه میشود، من درست میکنم؛ ارگانیک و سالم.
کار کردن در اینجا خیلی حس و حال خوبی به من داد با دوستان کنار هم مینشینیم و حرف میزنیم و دیگر تنها نیستیم؛ هم برایمان کمک مالی است و هم روحی. اوایل همسرم خیلی دوست نداشت، بیرون کار کنم اما الان خیلی دوست دارد و حتی توی خانه هم کمکم میکند، اوایل اینطور نبود. همه اینها باعث شد، اعتماد به نفسم بالا برود.»
زنی که شیرینیها و کیکهای کافه را میپزد، میگوید: «شوهرم اصلاً اجازه کار بیرون از خانه را به من نمیداد. بعد به مؤسسهای رفتم و با خانمی آشنا شدم و چند ماهی با آن خانم شیرینی میپختیم. چند ماه کار کردم آن خانم سالمند بود و نتوانستیم ادامه بدهیم. بعد هر بار به شوهرم میگفتم کار کنم، میگفت نه. یک بار به سرای محله رفتم و فهمیدم خانمهای کارآفرین جلسه دارند در همه جلسات شرکت کردم و جذب شدم. شوهرم هم وقتی فهمید همه خانم هستیم موافقت کرد. حالا هم شیرینی و کیک میپزم هم در آشپزخانه کمک میکنم.»
خانم زهره فرحزادی از اهالی منطقه فرحزاد است و همین جا به دنیا آمده و سالهای عمرش را هم در اینجا سپری کرده است. او میگوید: «25 سال است که سرپرست خانوار هستم. شوهرم فوت کرده. تا یادم میآید، کار کردهام. قبلاً توی خانه سبزی پاک میکردم و مربا و ترشی درست میکردم. بعد از طرف محلیها پیام دادند توی خانه سخت است کار کنی و از طرف شورایاری پیشنهاد دادند آنجا کار کنم، جا دادند و از همان جا یک جمع گرم و صمیمی شکل گرفت و الان هم یک سال است اینجا راهاندازی شده و من هم در کافه غذاهای خانگی میپزم؛ کوفته، کشک بادمجان و بقیه غذاهای خانگی.»
آزاده پیشبین، کرد است و مدیر داخلی کافه پاچنار. میگوید: «ساکن فرحزاد هستم و عکاسی تبلیغاتی خواندهام و حالا هم مدیریت داخلی کافه را بر عهده دارم. بحث تبلیغات و عکاسی کافه را هم من بر عهده گرفتهام.»
مژگان احمدیه، مدیر پروژه احیای کافه پاچنار هم میگوید: «محله فرحزاد به خاطر مشکلات زیست محیطی و اجتماعی که دارد از نظر پیشرفت فاصله معناداری نسبت به محلات دیگر دارد. محله فرحزاد یک محله قدیمی است اما این محله قدیمی با محلات دیگر که در حد فاصل مناطق یک و دو تهران قرار دارند، کاملاً متفاوت است و هیچ شباهتی به منطقههای همجوارش مثل سعادت آباد ندارد.
این محله تاریخی روی شیب قرار گرفته و پلکانی است. خانهها هم بیشترشان فرسوده، یعنی مشکلات محله یکی دوتا نیست. کوچهها تنگ و باریک است و اگر مشکلی مثل آتشسوزی رخ دهد، ماشینهای امداد نمیتوانند تردد کنند. امکانات حملونقل عمومی هم در این منطقه وجود ندارد و تعارضات خرده فرهنگها هم کم نیست.
فرحزادیها خود را صاحب اینجا میدانند و میگویند: «300 سال اینجا زندگی کردهاند اما در کنار فرحزادیها مهاجران آذربایجانی، کردستانی، ترکمنها، قوچانیها و افغانها هم ساکن این محله هستند. یکی از وظایف ما این است که با کارمان تعارضات فرهنگی را کاهش دهیم هرچند این موضوع در محلهای که 20 هزار نفر جمعیت دارد کار سختی است. محدودیت اشتغال هم از دیگر مشکلات این محله است.
بخش زیادی از مردمی که اینجا زندگی میکنند کارگران فصلی هستند یا کسانی که اصلاً کار ندارند. طبق برآوردهای ما بیش از دو سوم جمعیت اینجا بیکار هستند که این آمار را به وزارت کشور هم ارائه دادهایم. بحث دیگر محیط زیست منطقه فرحزاد است.
تهران شهری است که بخش مهمی از فضای سبزش مورد تهاجم قرار گرفته. آنقدر آپارتمان ساخته شده که جلوی باد را گرفته ولی فرحزاد هنوز یکی از جاهایی است که دست نخورده مانده و میتواند به انتقال هوا کمک کند.
فرحزاد دره است برای همین کسی اینجا اجازه ساخت و ساز ندارد. البته همین موضوع هم برای مردم مسأله ساز شده. زمینها هم اغلب بدون سند هستند و همین موضوع مشکلات فرحزاد را پیچیدهتر کرده است.»
او ادامه میدهد: «با همه این مشکلات دفتر توسعه محله از ما خواست نقشه توسعه محله فرحزاد را تهیه کنیم. اینکه خیابانها چطور باشند و ساختمانها چطور کنار هم قرار بگیرند و شیببندی چطور باشد. برنامه دیگرمان هم این بود که مردم محله و خرده فرهنگها را با هم آشنا کنیم یعنی تسهیلگری انجام دهیم تا گاردهای پنهان مردم نسبت به هم شکسته شود و نقاط محروم توسعه پیدا کند.
در شناسایی این نقاط به چند موضوع رسیدیم اول اینکه محله باید حملونقل عمومی داشته باشد. پیادهرویسازی شود که این را با شهرداری تهران مطرح کردیم.
همچنین فهمیدیم در محله مرکز آسیبهای اجتماعی وجود ندارد و در نهایت به کافه پاچنار رسیدیم که صد سال قدمت داشت و بیست - سی سالی بود که به یک جای متروکه تبدیل شده بود. بنابراین از کسانی که علاقهمند به کار بودند، خواستیم ثبت نام کنند. زنان محله خیلی استقبال کردند و در کلاسهای توانمندسازی شرکت کردند.
در احیای این کافه چند نهاد مثل دفتر توسعه محله فرحزاد، مؤسسه آینده برتر که یک مؤسسه توانمندسازی است و شورای محله فرحزاد و صندوق کارآفرینی هم نقش داشتند و البته همت خود مردم محله که بدون آن کاری پیش نمیرفت. من فکر میکنم براحتی میتوان مکانهای این شکلی را در تهران احیا کرد و از مشارکت مردم محلی کمک گرفت.»
آفتاب کم کم غروب میکند. خانمها تند و سریع سفارشها را آماده میکنند، چند سفارش هم برای شام دارند و مشغول آماده کردنش هستند. چنارهای کهنسال بر بخش بزرگی از حیاط سایه انداخته است، چنارهایی به قدمت صد سال.»
تماشاخانه